بِسْم ﷲ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
سورۀ مؤمنون از سورههای مکی و دارای ۱۱۸ آیه است. در این سوره دربارۀ ایمان به خدا و روز قیامت، فرق بین مؤمنان و کفّار و صفات و اعمال هرکدام و نیز بشارتها و بیمهایشان صحبت شده.
بهجز این، دربارۀ امّتهای قبل؛ از نوح تا حضرت عیسی بهطورِ خلاصه مطالبی آمده است.
مداومت بر مطالعۀ این سوره آثار و برکات بسیاری دارد؛ از جمله در عالم برزخ و قیامت خداوند درجاتی نصیب انسان میکند. کسانی که ختم ماهیانۀ قرآن دارند از این آثار بهرهمند هستند.
طبق برخی روایات اگر کسی مبتلا به شرب خمر باشد و بخواهد این عمل را ترک کند، چنانچه این سوره را بنویسد و با خود داشته باشد، بهاذناللّه تأثیر دارد و میتواند به کمک خدا وضع خود را تغییر دهد.
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون؛ اهل ایمان پیروز و رستگار شدند.
«فلح» در لغت به معنای شکافتن است؛ «الحدید بالحدید یفلح» آهن با آهن شکافته میشود.
«فلّاح» یعنی آنکه ظفر پیدا میکند. همچنین به کسی که زمین را شخم میزند تا آن را آمادۀ زراعت کند فلّاح میگویند، به حساب اینکه موانع را برطرف میکند برای کاشت درخت و زراعت.
وقتی خدا میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون» یعنی مؤمنان هم از جهت دنیا در فلاح و رستگاری هستند، هم از جهت آخرت؛ در دنیا، از مادیات وارستهاند و خود را گیرِ آن نمیاندازند. زمانی که دنیا هدف شود انسان گیر میافتد، ولی اگر صرفاً وسیله باشد گیر نمیکند.
از جهت اخروی هم اعمالِ خیر وسیله است تا انسان به محبوبش برسد و ارتقا پیدا کند؛ پس اعمال فقط وسیله هستند.
اولین اثرِ ایمان اطاعت از پروردگار است. نمیتوان گفت کسی به خدا رجوع دارد و وابسته به اوست، امّا به دستورات او اعتنا نمیکند.این وابستگی نیست، اگر هم کسی چنین ادعایی کند، چیزی برای خود بافته.
الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُون؛ اولین علامت مؤمن این است که در نماز خشوع دارد.
خشوع یعنی اثر خاصی که به افرادِ مقهور دست میدهد.
وقتی شخص ضعیفی که خلافی کرده، مقابل سلطان قدرتمندی که هرکاری میتواند انجام دهد، میایستد، دیگر حواسش به کسی نیست جز اینکه او چه بر سرش میآورد. این را میگویند مقهور.
مؤمن وقتی مقابل خدای تعالی میایستد، خود را مقهور او میداند؛ یعنی هیچچیز از خودش ندارد. واقع هم همین است.
خشوع مراتب دارد؛ مرتبۀ عالی آن مثل مولا علی علیهالسلام است که در نماز تیر از پایش درآوردند و متوجه نشد؛ چراکه مقهور پروردگار خویش است. مقابل خدایی ایستاده که هرچه دارد از اوست. او را میشناسد، میداند ارادهاش تخلف ندارد.
این خشوع مخصوص ائمۀ اطهار علیهمالسلام است.
حضرت زینالعابدین علیهالسلام مشغول نماز بود که شیطان به صورت مارى بر وى مجسم شد تا او را از عبادت بازدارد. حضرت التفاتی به او نکردند.
شیطان آمد و انگشتِ بزرگِ پاى ایشان را دندان گرفت، باز التفات نفرمود و نماز خود را قطع نکرد.
چون از نماز فارغ شد، آوازى شنید که سه بار فرمود: «انت زینالعابدین حقّا». پس حضرتش به این لقب اشتهار یافت.[۱]
ما هم باید به اندازۀ خود سعی کنیم؛ مقدمات را فراهم کنیم و از خدا کمک بخواهیم. بگو: خدایا تو خشوع بده، عنایت کن در نماز حواسمان به تو باشد. امروز نشد، فردا بهتدریج میشود.
البته بعضی اهمیتی به خضوع و خشوع در نماز نمیدهند.
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله مردی را دیدند که در نماز با ریشش بازی میکرد. فرمودند:
«إِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ»[۲]
«اگر دلش خاشع بود، اعضاء و جوارحش هم خاشع میشد.»
وقتی خشوع در دل باشد، آثارش در بدن هم ظاهر میشود؛ انسان سر به زیر میاندازد و متوجه نمازش است.
وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛ مؤمنان کسانی هستند که از لغو دوری میکنند.
لغو چیزی است که هیچ فایدهای برای انسان ندارد. ممکن است بعضی اوقات به کارهای زشت و ناپسند هم لغو گفته شود، امّا به نظر میرسد اینجا منظور همان امور بیفایده است.
ممکن است عملی مباح باشد، امّا هیچ منفعت و نتیجهای از آن حاصل نشود. این لغو است.
مثلاً غذا میخورد فقط برای اینکه شکمش را سیر کند؛ میگوید گرسنه هستم، میخواهم سیر شوم. نمیگوید به امید خدا غذا میخورم. نه «بسماللّه» میگوید، نه «الحمدللّه» به زبان میآورد. فقط بخورم که سیر شوم.
این کار لغو است. گناه نکرده، امّا نتیجۀ خوبی هم ندارد. ولی اگر نظرش این باشد که بخورم تا زنده باشم و بتوانم در راه خدا قدمی بردارم، آنفآن میتواند در راه خدا باشد. این دیگر لغو نیست.
بنابراین مؤمن از چیزهایی که هیچ نتیجهای ندارد، پرهیز میکند. ساعتها وقت خود را بیهوده صرف موبایل و تلویزیون نمیکند، مگر اینکه بخواهد استراحتی کند، آنهم چند دقیقهای که خستگیاش برطرف شد، کنار میگذارد یا بخواهد مطالعه کند یا به اندازهای که صلاح است از اوضاع و احوال باخبر شود و یا به حرفهای کسانی گوش دهد که نفعی براش داشته باشد.
مؤمن همواره از لغو اعراض میکند؛ در کارهای روزانه، در حرفها، نگاهها. البته این کار آسانی نیست و باید خدا کمک کند که همۀ رفتار و حرکات انسان جنبۀ خدایی داشته باشد.
همۀ ما باید مراقبِ این جهت باشیم؛ در غذا خوردن، همان طور که امام صادق علیهالسلام فرمود، بر هر لقمه «بسماللّه» و «الحمدللّه» بگوییم، ولو آهسته؛ حلال بخوریم؛ شکم را پر نکنیم.
معده را سه قسمت کنیم؛ یک قسمت برای غذا، یک قسمت برای آب و یک قسمت برای هوا. قطعاً مداومت بر این کار سخت است.
رعایتِ این امور در همۀ اعمال روزمره از جهتی آسان است؛ چراکه زحمات دنیایی زیادی را از آدم برمیدارد، در عین حال سخت است؛ چون مخالفت با نفس و شیطان است و این دو به این راحتی اجازه نمیدهند.
وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُون؛ مؤمنان آنها هستند که عورتین و جهات شهوی خود را حفظ میکنند.
به مناسبت استثنایی که بعد آمده، یعنی خود را نگه می دارند و عورتین خود را به نامحرم نشان نمیدهند؛ مثلاً در حمام یا استخرهای عمومی کاملاً مراقباند.
در حمام شخصی هم بدون لنگ بودن کراهت دارد.
غیر از نامحرم، حفظ جهات شهوی در بازی کردن با خود که موجب استمناء میشود نیز لازم است. این کار گناه کبیره محسوب میشود و نوعی تجاوز است. دربارۀ گناهان دیگر از قبیل زنا و لواط هم همین طور.
برای بعضی جوانان پوشاندن اعضایی که موجب شهوت میشود لازم است؛ مثلاً اگر بخواهد با یک شورت در خیابان بیاید یا لباسی بپوشد که بدنش پیدا باشد موجب شهوت عدهای میشود.
جوانی که میخواهد متقی و پرهیزکار باشد باید از این امور پرهیز کند.
إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومین؛ استثنای اعمال شهوت فقط دربارۀ همسران است و کنیزان که در گذشته بودهاند. اگر غیر از این باشد، جزو کسانی قرار میگیرند که در دنیا و آخرت ملامت میگردند.
زوج هم شامل ازدواج دائم میشود و هم ازدواج موقت.
منظور از «ملک یمین» کنیزهایی است که خرید و فروشِ آنها در گذشته رایج بود.
چون این مسأله در زندگی عادی همۀ مردم رسوخ داشت، اسلام از آن منع نکرد، لکن در احکام متعدد از آزادی غلامان و کنیزان حمایت کرد و گاه این کار را واجب و گاه مستحب شمرد.
در سیرۀ ائمۀ اطهار علیهمالسلام آمده است که بردگان خود را تربیت میکردند و بهعنوانِ مثال حضرت زینالعابدین علیهالسلام در ماه رمضان همۀ آنها را یکجا آزاد میساختند.
بعضی امامان ما مثل حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه از مادران کنیز بودند و باکی از این جهت نداشتند. این خود شرافتی برای کنیزان محسوب میشود.
تفسیر المیزان بحث مفصلی دربارۀ عقد غیر دائم آورده، توضیح میدهد که این نوع عقد در زمان رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله مشروع شد، امّا خلیفۀ دوم آن را منع کرد.
فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُون؛ «ابتغی» از بغی است. کلمۀ بغی دو معنای متضاد دارد؛ یکی تجاوز و یکی طلب. در اینجا طلب منظور است.
هرکس فراتر از آنچه خدا اجازه داده، شهوتِ نامشروع طلب کند تجاوزگر است.
زنها همۀ بدنشان عورت محسوب میشود و باید از نامحرم بپوشانند، غیر از صورت و کفِ دست تا مچ، در صورتی که زینت نکرده باشند.
در آیات ۹۷ و ۹۸ این سوره میخوانیم:
«وَ قُلْ رَبِّ» بگو: پروردگارا «أَعُوذُ بِکَ» به تو پناه میبرم «مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ» از وسوسههای شیاطین. (97)
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ» و به تو پناه میبرم ای پروردگار من «أَنْ یَحْضُرُونِ» از اینکه نزد من باشند. (98)
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین؛ ابلیس، رئیس شیاطین و از طایفۀ جنیان است. او در ابتدا بهخاطرِ عبادتهای بسیار به آسمان عروج کرد و با ملائکه همراه شد، لکن پس از خلقت آدم و دستور خداوند به سجده بر او، نافرمانی کرد و حاضر نشد بر آدم سجده کند. اولین گزارشی که از وی در قرآن آمده، در همین رابطه است.
البته طبق تفاسیر خداوند جناب آدم را قبلهگاه ملائکه قرار داد، نه معبودِ آنها.
علت سرپیچی ابلیس از دستور خداوند این بود که او خود را برتر از آدم میدید؛ چون خلقت او از آتش و خلقت آدم از خاک بود؛ لذا سجده نکرد و در مقابل خداوند ایستاد.
جای بسی تعجب و عبرت است که چگونه کسی به خود اجازه دهد مقابل خالق و پروردگار خود قد علم کند!
این منحصر به ابلیس نیست، نفس آدمی نیز چنین شیطنتی در خود دارد. میگوید چرا باید نماز بخوانم و برای خدا سجده کنم؟!
میگویی: برای اینکه او خالق توست.
میگوید: خیر؛ من خودم خلق شدم؛ خودم بزرگ شدم!
این خودم، خودم همان خصوصیت شیطانی است که نفس آدمی دارد.
خداوند به سزای نافرمانیاش او را از مقام قربی که داشت بیرون راند، لکن عباداتش را بدون مزد نگذاشت و به خواست خودش، قرار شد تا روز قیامت مهلت یابد و زنده باشد.
بعد هم گفت: حال که بهخاطرِ آدم مرا از خود راندی، تا روز قیامت همۀ آنها را اغوا میکنم و از راه تو بازمیدارم.
ذکر این نکته لازم است که خداوند به فسق شیطان یا انسان راضی نیست، لکن دست آنها را باز میگذارد و مهلت میدهد.
یکی میخواهد دزدی کند؛ یکی میخواهد رئیس دزدها شود؛ یکی میخواهد با شبهه و وسوسه مردم را از عقایدشان بازدارد؛ یکی هم میخواهد راه راست بپیماید و به نهایت درجۀ انسانیت برسد. خداوند همه را در هر راهی که انتخاب کردهاند کمک میکند.
﴿کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورا﴾[۳]
«اینان و آنان را به عطای پروردگارت کمک میکنیم و عطای پروردگارت ممنوع شدنی نیست.»
خلاصه شیطان دستبهکارِ اغوا کردن شد و از طایفه خود یعنی جنیان آغاز کرد.
جنها مخلوقاتی هستند که به چشم آدمی دیده نمیشوند، امّا حقِ هیچگونه آزار و اذیتی ندارند؛ پس نمیتوانند به کسی بچسبند یا کسی را بکشند یا ببرند.
حیوان نیستند؛ خوب و بد را میفهمند و تا حدودی قدرتِ خداشناسی دارند، امّا نه بهاندازۀ انسانها. گروهی از آنها با اطاعت از ابلیس کافر شدند و در زمرۀ لشکریانش درآمدند. برخی هم از طاعتش سرباز زده، مؤمناند.
کاری که از دست آنها برمیآید، فقط وسوسه کردن است؛ بهعنوانِ مثال در اعتقادات وارد میشوند و شبهاتی به ذهن وارد میکنند یا موقع تلاوت قرآن یا در نماز حواس انسان را پرت میکنند. غیر از این هیچ زور و قدرتی ندارند، ولی اگر در کارشان موفق شوند و بتوانند شخص را سست کنند، هجوم میآورند.
به تازیانهای که اسب را برای سریع دویدن تهییج میکند «مهمز» میگویند. همزات نیز از همین ریشه است؛ یعنی وقتی ببینند کسی آماده است بهسوی او شتاب میکنند و هرطور بخواهند او را میدوانند، البته این انتخابی است که خود شخص کرده، لذا وسوسهها بر او تأثیر میگذارد.
خداوند میفرماید بهمحض اینکه متوجه وسوسهای از جانب شیطان شدی، از شرّ وسوسههای او به خدا پناه آور؛ «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ».
امّا پناه بردن به خدا و توسل به معصومین علیهمالسلام صرف به زبان آوردن این کلمات، آنهم از روی عادت نیست و باید فهم و التفاتی پشت آن باشد.
شهید آیتاللّه دستغیب میفرمودند: اگر کسی به قصد آسیب رساندن، به شما حمله کند و شما جای مناسبی برای پناه گرفتن داشته باشید، چنانچه بایستید و بگویید: اگر حمله کنی به آنجا میروم، مانع آسیب او نمیشوید، ولی اگر فوراً به پناهگاه بروید، میتوانید از شرّ او در امان بمانید.
یعنی وقتی میگویید: «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» باید حرکتی هم انجام دهید و صرف گفتن نباشد.
یکی از راههای عملی در امان ماندن از وسوسهها توسل به حضرات معصومین علهیمالسلام است. بیشک مأمن و پناهگاه واقعی ما در مقابل وساوس شیاطین ایشان هستند. هرکس به هر امامی ارادت و محبّت دارد، در این مواقع به او ملتجی شود و رو کند.
خدای تعالی میفرماید: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَه»[۴] ائمۀ اطهار علیهمالسلام وسیلهای برای دفع شیاطین هستند.
برخی بزرگان و اولیاء اللّه نیز از ابتدا کاری میکنند که شیطان اصلاً نتواند به آنها نزدیک شود. اگر هم بیاید به تیرهای غیب گرفتار میشود. این افراد همواره حواسشان جمع است و بههیچوجه اجازه نمیدهند لحظهای از خدا غافل شوند.
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیرا﴾[۵]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را بسیار یاد کنید!»
رحمت خدا به حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت و فرزندشان، آیتاللّه شیخ محمّدتقی نجابت! در رفتوآمدها و معاشرتها و گفتوگوها و همۀ مناسبات اجتماعی حواسش جمع بود و مراقب بودند غفلتی پیش نیاید. غفلت یعنی ظاهر شدن منیت. همین که «من» آمد، شیطان هم هست.
ذکر خدا یعنی همین حواسجمعی؛ یعنی بدانی کارهای نیستی؛ خداست که تو را نگه میدارد؛ پس منمن را رها کن!
برخی هم در زبان ادعایی ندارند، امّا چه بگویند و چه نگویند، این من وجود دارد.
آیا کسی هم هست که واقعاً از من گذشته باشد؟ رحمت خدا به حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت، آیتاللّه قاضی، آیتاللّه انصاری و آیتاللّه شیخ محمّدتقی نجابت اینطور بودند. الآن هم در حوزه طلابی هستند که در همین راه سعی میکنند. باید از خدا خواست تا عنایت کند.
ما افراد عادی نیز برای در امان ماندن از وسوسهها باید بفهمیم این شیطان دشمن ماست و از او به خدای تعالی پناه ببریم.
برخی اسیر وسوسههای رفتاری هستند؛ مثل وسوسه در طهارت و نجاست یا وسوسه در نماز. وقتی میخواهند غسل کنند یا چیزی را آب بکشند بارها و بارها آب میریزند و تکرار میکنند.
این یک بیماری است که گاهی همۀ اعضای خانواده را هم اسیر و گرفتار میکند و برخی اوقات موجب گریز از دین برای خود شخص و دیگران میشود.
راه درمان این بیماری بیاعتنایی به وسوسه است؛ یعنی مثلاً برای آب کشیدن بدن یا لباس دو یا حداکثر سه بار آب بریزد و دیگر تکرار نکند. به دوستانی که به این گرفتاری مبتلا هستند همواره گفتهایم در این مواقع هرچه شیطان گفت پاک نشد، شما بگویید فلانی گفته پاک است.
امّا چه کنیم که از وسوسههای شیطان در امان مانیم و اسیر غفلت نشویم؟ شیطان همواره مانع حواسجمعی انسان میشود و در هر ساعت هزاران فکر و خیال بهسوی او سرازیر میکند.
برای طلبهها بهترین راه این است که بیشترِ وقت خود را صرف درس و بحث و مطالعه کنند. اوقاتی هم که در خانه هستند با خانواده حرف بزنند و معاشرت نیکو داشته باشند و محبّت کنند. باید بدانند موبایل و تلوزیون حاصلی جز اتلاف وقت نیست و فایدهای برای طلبه ندارد.
خدایا بهحق محمّد و آل محمّد کمک کن از وسوسههای شیطان و نفس در امان باشیم.
از اولیاء الهی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام و امامزادگانی که به زیارتشان میروید بخواهید کمک کنند در ادعای نفس و وسوسههای شیطان نیفتیم. این توسلات اثر دارد و انسان را حفظ میکند.
همۀ ما با خدای تعالی عهدی داریم.
﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى﴾[۶]
«و به یاد آر زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، نسل آنها را به وجود آورد و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله.»
وقتی انسان به قلب خود رجوع و در خلوت خویش فکر میکند، درمییابد واقعاً خالقی دارد که او را از نطفهای گندیده خلق کرده. پذیرش این خالق، عهدی است که ما با خدای تعالی بستهایم و باید بر آن بمانیم.
در روز الست بلی گفتی
امروز به بستر لا خفتی
واقعاً کسی نمیتواند بگوید من خودبهخود خلق شدهام، حتی بتپرستان هم قائل به خدا هستند و بتها را شریک او میدانند؛ لذا خیلی نامعقول است کسی بخواهد همهچیز را انکار کند.
[۱]. کشفالغمه، ۲، ۷۴. به اختصار.
[۲]. دعائمالاسلام، ۱، ۱۷۴.
[۳]. اسراء، ۲۰.
[۴]. مائده، ۳۵.
[۵]. احزاب، ۴۱.
[۶]. اعراف ، ۱۷۲.
کلیه حقوق برای مرکز نشر آثار و اندیشههای آیت الله دستغیب محفوظ است.
زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است