تفسیر سوره مومنون

سوره مومنون آیه ۱۰۴ تا ۱۰۸ | جلسه ۳۰

حقیقت این است که آدمی تا در این دنیاست در معرض نفس و شیطان است و باید دائم از شرّ آنها به خدا پناه ببرد. اگر هم لغزید، فوراً استغفار کند. خدای تعالی بارها در قرآن فرموده اگر توبه و استغفار کنید، می‌بخشد.

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره مومنون آیه ۱۰۴ تا ۱۰۸ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۳/۰۴ | جلسه ۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فیها کالِحُونَ (104)

آتش صورت‌هایشان را می‌سوزاند و در آنجا زشت‌منظرند.

أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی‏ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105)

آیا آیات من بر شما خوانده نمی‌شد و شما آن را تکذیب می‌کردید؟

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106)

گویند: پروردگارا، بدبختی ما بر ما چیره شد و مردمانی گمراه بودیم.

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107)

پروردگارا، ما را از اینجا بیرون آور! اگر (به گمراهی و شقاوت) برگشتیم، ستمکاریم.

قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108)

خداوند گوید: در دوزخ دور و گم شوید و با من سخن نگویید!

 

«تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» آتش چهره‌های آنان را می‌سوزاند «وَ هُمْ فیها کالِحُونَ» و آنها در آنجا زشت و بدصورت‌ هستند. (104)

«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی‏ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ»‌ آیا آیات من بر شما خوانده نمی‌شد «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» و آن را تکذیب می‌کردید؟ (105)

«قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا» گویند: پروردگارا شقاوتِ ما بر ما غلبه کرد «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» و مردمان گمراهی بودیم. (106)

«رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» پروردگارا، ما را از اینجا خارج کن! «فَإِنْ عُدْنا» اگر باز به گمراهی برگشتیم «فَإِنَّا ظالِمُونَ» ستمکار خواهیم بود. (107)

«قالَ اخْسَؤُا فیها» خداوند فرماید: در این دوزخ دور شوید و گم شوید «وَ لا تُکَلِّمُونِ» و با من سخن نگویید! (108)

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّار وَ هُمْ فیها کالِحُونَ؛ مجمع‌البیان گوید: «لَفح» و «نَفح» هردو به یک معناست، امّا لفح شدت و تأثیر بیشتری دارد و عبارت است از چیزی که پوست صورت را خراب مى‏کند.

«کالح» از «کلوح» به معناى جمع شدن و خشکیدن لب‌هاست، طورى که دندان‌ها نمایان شود.[1]

معناى آیه این است که لهیب و هُرم آتش چنان به صورت‌های آنان مى‏خورد که لب‌هایشان را مى‏خشکاند، طورى که دندان‌هایشان نمایان مى‏شود؛ مانند سر گوسفندى که روى آتش گرفته باشند.

در آیۀ قبل فرمود: «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» آنها که میزان عملشان خفیف بود و مطابق حق نبود، به خود زیان زدند.

اعمالشان به جای اینکه آنها را عروج دهد و به کمالات انسانی که خدای تعالی درون انسان تعالی قرار داده برساند، آنان را پایین کشید و خوار و خفیفشان کرد.

در واقع آنها با گناهان خود و پشت کردن به خدای تعالی، تابع شیطان و نفس شدند و پشت‌پا به نعمت‌های درونی خود زدند و پایین رفتند؛ در نتیجه از نعمت های معنوی پروردگار دور شدند و در سفل رفتند.

دورشدن هم مراتب دارد؛ یکی در طبقۀ اول جهنّم است، یکی دوم و همین طور پایین و پایین‌تر تا برسد به قعر دوزخ که جایگاه منافقان است. این یعنی پایین رفتن؛ یعنی سفل.

 

چشم بصیرت اولیاء خدا

پیامبر، ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و اولیاء خدا حالت برزخی و جهنّمی این افراد را همین الآن ملتفت‌اند و خصوصیات بهشت و جهنّم برای ایشان ظاهر است. منافقی که در طبقۀ آخر هفتم جهنّم جا دارد، فرورفتن و پایین رفتنش را باچشم دل می‌بینند.

دیگران فقط ظاهر زیبا و بزک‌کرده را می‌بینند، امّا اولیاء خدا باطن افراد را می‌بینند و گول ظاهر را نمی‌خورند.

اهل دنیا هرچه خود را به مادیات مزین کنند و خانه‌ها و ماشین‌های آنچنانی داشته باشند، فرورفتگی و بیچارگی باطنی‌شان بر اولیاء اللّه ظاهر است؛ لذا هیچ اعتنایی به آنها ندارند.

این باطن آنهاست که باعث آتش و پایین رفتن و دور شدن از معنویات و فروافتادن در گودال دوزخ است و این چیزی است که با دست خود برای خود تهیه کرده‌اند. هرچه پایین‌تر روند در فشار و سختی بیشتری هستند.

این را هم توضیح داده‌ایم که جهنّم گودالی نیست که خدا و ملائکه آن را حفر کرده باشند، تجسم اعمال خود انسان است که به صورت جهنّم و عذاب و آتش ظاهر می‌شود. این اعمال و به تبع آن جهنّم، همین الآن همراه شخص است و در آنجا ظهور پیدا می‌کند.

أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی‏ تُتْلى‏ عَلَیْکُم؛ آیاتی که بر کافران خوانده می‌شد و تکذیب می‌کردند، آیات قرآن، احادیث و روایات صحیح پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام، سخنان مؤمنان صادق و همچنین قلب و روح خدایی آنهاست.

قلب آنها همواره آنان را متذکر می‌ساخت و خوب و بد را نشان می‌داد. می‌گفت دروغ نگو؛ اخلاق بد نداشته باش؛ اطاعت خدای تعالی کن… .

فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُون؛ امّا هیچ اعتنا نمی‌کردند و سخنان زشت و ناروا به قرآن و معصومین و مؤمنان می‌زدند. به درونشان هم که با آنها سخن می‌گفت، بی‌اعتنایی می‌کردند.

قالُوا رَبَّنا؛ «قالوا» فعل ماضی است که در اینجا معنای مضارع می‌دهد. در عرب استعمال فعل ماضی در آنچه تحقق آن در آینده قطعی است مرسوم است.

کافران می‌گویند: «ربّنا» ای پروردگار ما!

در قیامت همۀ اسباب ظاهری از بین می‌رود و همه می‌فهمند که خدای یکتا ربّ و مدبر آنهاست. البته در همین دنیا هم می‌فهمند، امّا اعتنا نمی‌کنند و خود را با تعلقات دنیا؛ خانه و باغ و زن و رفیق مشغول می‌کنند. آنجا دیگر این اشتغالات نیست و خدایی که فراموشش کرده بودند، در محضرش حاضر می‌شوند.

غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا؛ شقاوت و بدبختی بر ما غالب شد و گمراه شدیم.

شقاوت در همین دنیا دست‌وپاگیرشان بود، امّا چون توجه نمی‌کردند، به خیال خود راهی که می‌روند درست است.

عامل شقاوت اطاعت از نفس و شیطان است. بارها خدای تعالی در قرآن کریم فرموده تابع شیطان نشوید و گول او را نخورید که او دشمن بزرگ شماست. نفس هم به تعبیر قرآن «لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»[2] همواره به بدی‌ها فرمان می‌دهد. هرکس تابع این دو دشمنِ درونی و بیرونی شد گرفتار بدبختی شقاوت می‌شود.

شقاوت در مقابل سعادت و خوشبختی است. اهل دنیا که ظاهربین‌اند گمان می‌کنند خوشبختی به داشتن دنیا و امکانات دنیاست و طبیعتاً بدبختی هم نداشتن آن است؛ لذا به کسی که بهره‌ای از دنیا ندارد می‌گویند بدبخت و بیچاره.

امّا در نظر پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و اولیاء خدا و مؤمنان خوب بدبخت و شقی کسی است که به‌خاطرِ پشت کردن به خدای تعالی خود را از انسانیت ساقط کرده.

وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّین؛ مجرمان در قیامت اعتراف می‌کنند که گمراه بودیم.

گمراه شدن یعنی گم کردن راه. وقتی می‌گویند فلانی راه را گم کرد، یعنی دیگر به خانه و زندگی‌اش نمی‌رسد و معلوم نیست کجا سردرآورد.

وقتی کسی از راه صحیح منحرف می‌شود و از چپ‌راه می‌رود تا به خیال خود زودتر برسد، هرچه می‌رود به مقصد نمی‌رسد و گم می‌شود.

کسی هم که از صراط مستقیم الهی منحرف می‌شود و راه دیگری را انتخاب می‌کند تا به خیال خودش سریع‌تر به سعادت برسد، هرچه پیش می‌رود دورتر می‌شود. البته باطناً می‌فهمد امّا پا بر فهم خود می‌گذارد و گمراه می‌شود.

رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها؛ وقتی دید راهی به جایی ندارد و به مقصد نرسیده، می‌گوید «ربّنا». این را باید در دنیا می‌گفت، امّا نگفت و آنجا دیگر سودی به حالش ندارد.

افراد مؤمن در دنیا می‌گویند «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» خدایا ما را از بند نفس و شیطان خارج کن؛ کمک کن تابع این دو نشویم.

هرروز از خدا می‌خواهند؛ قبل از نماز و بعد از نماز دعا می‌کنند؛ دعای ابوحمزه، کمیل، ندبه، زیارت امین‌اللّه و سایر دعاها و زیارت‌ها را می‌خوانند؛ با ناله و زاری از خدا می‌خواهند و «ربّنا ربّنا» می‌گویند. خدا هم کمکشان می‌کند و هنگام گرفتار شدن به مکر شیطان و نفس نجاتشان می‌دهد.

خوبان اینجا ناله می‌کنند و آن بیچاره‌ها ناله‌هایشان را برای جای دیگر گذاشته‌اند. لذا می‌گویند خدایا ما را از گرفتاری و آتش خارج کن. آتشی که حاصل اعمال خودشان است و «تَلْفَحُ وُجُوهَهُم».

فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ؛ اگر به روال گذشته برگشتیم، ستمکاریم.

«ظلم» یعنی قرار دادن اشیاء در غیر جای خود. برعکس عدل که یعنی هر چیزی در جای خود قرار گیرد.

اهل معصیت خود را از جایی که مناسب شأن انسانیشان بود ساقط کردند و در جایگاهی که مناسب شیطان بود قرار گرفتند؛ لذا ظالم و اول از همه به خود ستم کردند.

کسی که دزدی می‌کند یا به دیگران آزار می‌رساند، اول به خود ضرر می‌زند، بعد به دیگری. اگر نماز نمی‌خواند یا واجبات را انجام نمی‌دهد یا به حقوق الهی تجاوز می‌کند، به خودش ظلم می‌کند.

هرکه از صراط مستقیمی که خداوند قرار داده بیرون می‌رود، ظالم است.

قالَ اخْسَؤُا فیها؛ در قیامت خدای تعالی آنها می‌گوید دور و گم شوید و با من سخن نگویید!

«اخسؤا» از «خسأ» برای حیواناتی به کار برده می‌شود که از نظر شارع خیلی پست هستند؛‌ مثل سگ.

این نتیجۀ اعمال خودشان است که این‌قدر پست و فرومایه شدند. خودشان هم متوجه پستی خود هستند و می‌دانند مستحق این کلام هستند؛ مثل کسی که کار ناشایستی می‌کند و می‌داند لیاقت کلام نامناسب را دارد؛ لذا می‌گوید من چنین‌ام که می‌گویی.

وَ لا تُکَلِّمُون؛ خداوند به آنان می‌فرماید: با من حرف نزنید! دیگر قابلیت حرف زدن با خدای تعالی را ندارند؛ چراکه همیشه حرف نفس و شیطان را می‌شنیدند و به کلام الهی اعتنایی نمی‌کردند.

بنابراین خدای تعالی با آنها سخن می‌گوید و به یادشان می‌آورد چه کردند.

امّا مؤمنان که آیات الهی را دیدند و ایمان آوردند؛ در راه خدا بودند و خلاف نفس و شیطان انجام دادند، نتیجۀ اعمالشان را می‌بینند.

حقیقت این است که آدمی تا در این دنیاست در معرض نفس و شیطان است و باید دائم از شرّ آنها به خدا پناه ببرد. اگر هم لغزید، فوراً استغفار کند. خدای تعالی بارها در قرآن فرموده اگر توبه و استغفار کنید، می‌بخشد.

کسی که عزم بازگشت کند؛ تصمیم بگیرد دیگر سراغ گناه نرود؛ زبان و چشم و گوش و دست و پا و شهواتش را حفظ کند و مواظب درونش باشد، خدایی می‌شود.

این آیات برای مؤمنان هشدار است. برای گناهکاران هم هشدار است، اگر اعتنا کنند. بعید هم نیست شاید ناگهان تأثیری داشت و موجب بازگشتشان شد، همان طور که تابه‌حال موجب بازگشت افراد زیادی بوده.

خطاب «اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُون» برای کسانی است که هرگز بازگشتی به‌سوی خدای تعالی نداشتتند، والّا آن‌که امیدی در دلش است و رابطۀ کوچکی با امام حسین علیه‌السلام یا سایر ائمۀ اطهار علیهم‌السلام دارد، ولو به اندازۀ یک بند نازک، خدا کمکش می‌کند و نجاتش می‌دهد.

ولی آنها که همه‌چیز را خراب کردند؛‌ مثل یزید و ابن‌زیاد ملعون هیچ راهی ندارند. معاویه با وقاحت تمام پا بر توافقی گذاشت که با امام حسن علیه‌السلام امضا کرده بود. چنین کسی در آنجا چه چیزی برای گفتن دارد و چرا باید به حرفش گوش دهند؟

حجاج بن یوسف زندانی درست کرده بود که سقف نداشت. زندانیان که غالباً از شیعیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودند زیر آفتاب سوزان تابستان ناله می‌زدند و آن ملعون از بلندی نگاهشان می‌کرد و می‌گفت «اخسؤا». آنجا باید هم به او بگویند «اخسؤا».

امّا مؤمنی که گاهی هم نمازش را نمی‌خوانده یا گناهی می‌کرده و خودش هم خجالت می‌کشیده، خدای تعالی بر او نظر دارد و چنین خطابی به او نمی‌کند.

[1]. مجمع‌البیان، ۷، ۱۱۸.

[2]. یوسف، ۵۳.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است