تفسیر سوره مومنون

سوره مومنون آیه ۱ تا ۳ | جلسه ۱

مؤمن همواره از لغو اعراض می‌کند؛ در کارهای روزانه، در حرف‌ها، نگاه‌ها. البته این کار آسانی نیست و باید خدا کمک کند که همۀ رفتار و حرکات انسان جنبۀ خدایی داشته باشد.

فیلم جلسه
 
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره مومنون آیه ۱ تا ۳ | چهارشنبه ۱۴۰۰/۴/۲۳ | جلسه ۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)

مؤمنان رستگار شدند.

 

الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2)

آنان که در نماز خود خشوع دارند.

 

وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3)

آنان که از لغو دوری می‌کنند.

 

«قَدْ أَفْلَحَ» رستگار شدند «الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنان. (1)

«الَّذینَ هُمْ» آنها کسانی هستند که «فی‏ صَلاتِهِمْ» در نمازشان «خاشِعُونَ» خاضع و خاشع‌اند. (2)

«وَ الَّذینَ هُمْ» کسانی که «عَنِ اللَّغْوِ» از لغو و بیهودگی «مُعْرِضُونَ» دوری می‌کنند. (3)

سورۀ مؤمنون

سورۀ مؤمنون از سوره‌های مکی و دارای ۱۱۸ آیه است. در این سوره دربارۀ ایمان به خدا و روز قیامت، فرق بین مؤمنان و کفّار و صفات و اعمال هرکدام و نیز بشارت‌ها و بیم‌هایشان صحبت شده.

به‌جز این، دربارۀ امّت‌های قبل؛ از نوح تا حضرت عیسی به‌طورِ خلاصه مطالبی آمده است.

مداومت بر مطالعۀ این سوره آثار و برکات بسیاری دارد؛‌ از جمله در عالم برزخ و قیامت خداوند درجاتی نصیب انسان می‌‌کند. کسانی که ختم ماهیانۀ قرآن دارند از این آثار بهره‌مند هستند.

طبق برخی روایات اگر کسی مبتلا به شرب خمر باشد و بخواهد این عمل را ترک کند، چنانچه این سوره را بنویسد و با خود داشته باشد، به‌اذن‌اللّه تأثیر دارد و می‌‌تواند به کمک خدا وضع خود را تغییر دهد.

اهل ایمان رستگار شدند.

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون؛ اهل ایمان پیروز و رستگار شدند.

«فلح» در لغت به معنای شکافتن است؛ «الحدید بالحدید یفلح» آهن با آهن شکافته می‌شود.

«فلّاح» یعنی آن‌که ظفر پیدا می‌کند. همچنین به کسی که زمین را شخم می‌زند تا آن را آمادۀ زراعت کند فلّاح می‌گویند، به حساب اینکه موانع را برطرف می‌کند برای کاشت درخت و زراعت.

وقتی خدا می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون» یعنی مؤمنان هم از جهت دنیا در فلاح و رستگاری هستند، هم از جهت آخرت؛ در دنیا، از مادیات وارسته‌اند و خود را گیرِ آن نمی‌اندازند. زمانی که دنیا هدف شود انسان گیر می‌افتد، ولی اگر صرفاً وسیله باشد گیر نمی‌کند.

از جهت اخروی هم اعمالِ خیر وسیله است تا انسان به محبوبش برسد و ارتقا پیدا کند؛ پس اعمال فقط وسیله هستند.

تفسیر المیزان دربارۀ معنای فلاح در مطلبی برگرفته از مفردات راغب می‌نویسد:

«فلاح» به معناى ظفر یافتن و به دست آوردن و رسیدن به آرزوست، و این بر دو نحو است: دنیوى و اخروى. امّا ظفر دنیوى رسیدن به سعادت زندگى است؛ یعنى به چیزى که زندگى را گوارا سازد. این در درجۀ اول بقاء و سپس توانگرى و عزت است.

ظفر اخروى در چهار چیز خلاصه مى‏شود: بقایى که فناء نداشته باشد؛ غنایى که دستخوش فقر نشود؛ عزّتى که آمیخته با ذلّت نباشد و علمى که مشوب با جهل نباشد. به همین جهت گفته‏اند: «عیشى جز عیش آخرت نیست»[1].

کسی که از مردم بی‌نیاز است و عزّت دارد؛ یعنی دیگران احترامش می‌گذارند، در چشم مردم رستگار است. ولی اینکه این امر برای آخرتش هم خوب است یا نه، برحسب نیّت اوست.

از نظر قرآن رستگاری هم شامل دنیا می‌‌شود و هم آخرت.

مؤمن به کسی می‌‌گویند که درون و قلبش را متوجه کسی ‌کند که خلقش کرده. ایمان یعنی اتصال به اصل. اصلِ انسان و هر موجودی خدای تعالی است. حیات هر موجودی وابسته به خداست، همچنان که علم و قدرت همه به اوست.

مؤمن اعمالش را طبق ایمانش انجام می‌دهد. در آیات متعدد قرآن خصوصیات مؤمنان را توضیح می‌دهد و ویژگی‌های آنان را بیان می‌کند.

با توجه به تعریفی که المیزان بیان کرد، مؤمن هم در دنیا صاحب خیر است و هم در آخرت. فلاح و رستگاری مؤمن در دنیا به بقاء و توانگری و عزّت است.

بقاء یعنی به اندازه‌ای که باید، عمر می‌کند و عمرش را در رضای خدا صرف می‌کند. عزّتش را به خدا بسته. وقتی انسان به خدا وابسته شد، عزیز می‌شود؛ چه کسی بفهمد و احترام بگذارد، چه نفهمد.

﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین﴾[2]

«عزّت مخصوص خدا و پیامبرش و مؤمنان است.»

همچنین توانگر است؛ چون خود را محتاج کسی نمی‌داند. مؤمن خود را نیازمند هیچ‌کس نمی‌داند.

اگر کسی کمکش کرد به حساب انسانیت تشکر می‌کند، ولی اگر نکرد، به مردم بد نمی‌گوید؛ فحاشی نمی‌کند و خدا را همه‌کارۀ خود می‌داند؛ لذا توانگر است.

توانگر کسی است که خود را محتاج کسی نمی‌داند.

از جهت آخرتی نیز اولاً: بقاء دارد؛ بقاء ازآنِ کسی است که خود را به خدای تعالی متصل کند. چنین کسی همیشه باقی است، همان طور که خدای تعالی باقی است؛ «هو الباقی».

ثانیاً: غنی است، فقیر نیست؛ چون آقایش خدای غنی است؛ «هو الغنی». آقایانش پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند. کسی که وابسته به خداست غنی است.

ثالثاً: عزّت دارد. عزّت یعنی خود را محتاج هیچ‌کس نمی‌‌داند، حتی علمی که یاد می‌گیرد از خداست. خدا به او یاد داده، لکن از طریق استاد. نه اینکه بی‌احترامی کند به کسی که تعلیمش داده، امّا از خدا می‌داند.

رابعاً: سعادتی دارد که ذلّت در آن نیست. سرمست از خوشی‌ای است که ادامه دارد.

هرچه به‌طرفِ خدای تعالی می‌رود، خوشی درونش و لذتی که خدا نصیبش کرده بیشتر می‌شود و هر روز رنگ و بوی دیگری دارد.

این فلاحِ مؤمن است،‌ البته مؤمنی که عمل صالح دارد.

آثار دین‌داری مؤمن

اولین اثرِ ایمان اطاعت از پروردگار است. نمی‌توان گفت کسی به خدا رجوع دارد و وابسته به اوست، امّا به دستورات او اعتنا نمی‌کند.این وابستگی نیست، اگر هم کسی چنین ادعایی کند، چیزی برای خود بافته.

الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُون؛ اولین علامت مؤمن این است که در نماز خشوع دارد.

خشوع یعنی اثر خاصی که به افرادِ مقهور دست می‌دهد.

وقتی شخص ضعیفی که خلافی کرده، مقابل سلطان قدرتمندی که هرکاری می‌تواند انجام دهد، می‌ایستد، دیگر حواسش به کسی نیست جز اینکه او چه بر سرش می‌آورد. این را می‌‌گویند مقهور.

مؤمن وقتی مقابل خدای تعالی می‌ایستد، خود را مقهور او می‌داند؛ یعنی هیچ‌چیز از خودش ندارد. واقع هم همین است.

خشوع مراتب دارد؛ مرتبۀ عالی آن مثل مولا علی علیه‌السلام است که در نماز تیر از پایش درآوردند و متوجه نشد؛ چراکه مقهور پروردگار خویش است. مقابل خدایی ایستاده که هرچه دارد از اوست. او را می‌شناسد، می‌داند اراده‌اش تخلف ندارد.

این خشوع مخصوص ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است.

حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام مشغول نماز بود که شیطان به صورت مارى بر وى مجسم شد تا او را از عبادت بازدارد. حضرت التفاتی به او نکردند.

شیطان آمد و انگشتِ بزرگِ پاى ایشان را دندان گرفت، باز التفات نفرمود و نماز خود را قطع نکرد.

چون از نماز فارغ شد، آوازى شنید که سه بار فرمود: «انت زین‌العابدین حقّا». پس حضرتش به این لقب اشتهار یافت.[3]

ما هم باید به اندازۀ خود سعی کنیم؛ مقدمات را فراهم کنیم و از خدا کمک بخواهیم. بگو: خدایا تو خشوع بده، عنایت کن در نماز حواسمان به تو باشد. امروز نشد، فردا به‌تدریج می‌شود.

البته بعضی اهمیتی به خضوع و خشوع در نماز نمی‌دهند.

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله مردی را دیدند که در نماز با ریشش بازی می‌کرد. فرمودند:

‏«إِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ»[4]

«اگر دلش خاشع بود، اعضاء و جوارحش هم خاشع می‌شد.»

وقتی خشوع در دل باشد، آثارش در بدن هم ظاهر می‌شود؛ انسان سر به زیر می‌اندازد و متوجه نمازش است.

مؤمنان از لغو دوری می‌کنند.

وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛ مؤمنان کسانی هستند که از لغو دوری می‌کنند.

لغو چیزی است که هیچ فایده‌ای برای انسان ندارد. ممکن است بعضی اوقات به کارهای زشت و ناپسند هم لغو گفته شود، امّا به‌ نظر می‌رسد اینجا منظور همان امور بی‌فایده است.

ممکن است عملی مباح باشد، امّا هیچ منفعت و نتیجه‌ای از آن حاصل نشود. این لغو است.

مثلاً غذا می‌خورد فقط برای اینکه شکمش را سیر کند؛ می‌گوید گرسنه هستم، می‌خواهم سیر شوم. نمی‌گوید به امید خدا غذا می‌خورم. نه «بسم‌اللّه» می‌گوید، نه «الحمدللّه» به زبان می‌آورد. فقط بخورم که سیر شوم.

این کار لغو است. گناه نکرده، امّا نتیجۀ خوبی هم ندارد. ولی اگر نظرش این باشد که بخورم تا زنده باشم و بتوانم در راه خدا قدمی بردارم، آن‌فآن می‌تواند در راه خدا باشد. این دیگر لغو نیست.

بنابراین مؤمن از چیزهایی که هیچ نتیجه‌ای ندارد، پرهیز می‌کند. ساعت‌ها وقت خود را بیهوده صرف موبایل و تلویزیون نمی‌‌کند، مگر اینکه بخواهد استراحتی کند، آن‌هم چند دقیقه‌ای که خستگی‌اش برطرف شد، کنار می‌‌گذارد یا بخواهد مطالعه کند یا به اندازه‌ای که صلاح است از اوضاع و احوال باخبر شود و یا به حرف‌های کسانی گوش دهد که نفعی براش داشته باشد.

مؤمن همواره از لغو اعراض می‌کند؛ در کارهای روزانه، در حرف‌ها، نگاه‌ها. البته این کار آسانی نیست و باید خدا کمک کند که همۀ رفتار و حرکات انسان جنبۀ خدایی داشته باشد.

همۀ ما باید مراقبِ این جهت باشیم؛ در غذا خوردن، همان طور که امام صادق علیه‌السلام فرمود، بر هر لقمه «بسم‌اللّه» و «الحمدللّه» بگوییم، ولو آهسته؛ حلال بخوریم؛ شکم را پر نکنیم.

معده را سه قسمت کنیم؛ یک قسمت برای غذا، یک قسمت برای آب و یک قسمت برای هوا. قطعاً مداومت بر این کار سخت است.

رعایتِ این امور در همۀ اعمال روزمره از جهتی آسان است؛ چراکه زحمات دنیایی زیادی را از آدم برمی‌دارد، در عین حال سخت است؛ چون مخالفت با نفس و شیطان است و این دو به این راحتی اجازه نمی‌دهند.

[1]. تفسیر المیزان، ۱۵، ۶.

[2]. منافقون، ۸.

[3]. کشف‌الغمه، ۲، ۷۴. به ‌اختصار.

[4]. دعائم‌الاسلام، ۱، ۱۷۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است