تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۵۴ و ۵۵ | جلسه ۳۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه ۵۴ و ۵۵ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۲/۱۴ | جلسه ۳۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

وَ اِذا جاءَکَ الَّذینَ یُوْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ أنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءآ بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أصْلَحَ فَأنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ

و هر گاه کسانى که به آیات ما ایمان دارند، نزد تو آیند، بگو: سلام بر شما. پروردگار شما رحمت را بر خود لازم کرده است. هر کدام از شما از سر نادانى کار بدى انجام دهد و بعد از آن توبه و اصلاح نماید، خداوند به طور قطع آمرزنده و مهربان است.(54)

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمینَ

و ما این گونه آیات را بیان مى‌کنیم تا راه تبه‌کاران آشکار شود.(55)

 

وَ اِذا جاءَکَ الَّذینَ یُوْمِنُونَ بِآیاتِنا؛ آیات پروردگار، نشانه‌هاى یکتایى اویند که هر کس آنها را ببیند، به خداوند ایمان مى‌آورد. همچنین پیامبر گرامى اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام نیز آیات دیگر خداوند هستند که هر کس ولایت ایشان را بپذیرد و به حقّانیّت معاد اعتقاد داشته باشد، «مؤمن» شمرده مى‌شود، امّا از ادامه آیه معلوم مى‌شود که مؤمنانى در اینجا مدّ نظر خداى تعالى هستند که مرتکب گناهان و لغزش‌هایى شده، اکنون شرمنده‌ى پروردگار خویش هستند و قصد توبه و بازگشت به سوى او را دارند.

فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ؛ خداوند به پیامبر خود دستور مى‌دهد که هر گاه این مؤمنان نزد تو آمدند، از سوى پروردگار به آنان بگو: «سلام بر شما»؛ یعنى شما از طرف پروردگارتان در امان هستید.

کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ؛ خداى تعالى بر خود لازم شمرده که بندگان گنهکار، امّا شرمسار خویش را زیر بال رحمت خود آورد و سایه‌ى آمرزشش را بر سرشان بگسترد؛ بندگانى که از غفلت‌هاى بسیار خود شرمنده‌اند؛ از تلف کردن عمر در راه غیر خدا شرمنده‌اند؛ از نمازهاى بى‌حضور و روزه‌هاى ناقص خویش شرمنده‌اند؛ از نشناختن پروردگار یکتا، با وجود استعدادهایى که داشتند، شرمنده‌اند؛ از نشناختن پیامبر، ائمه و اولیاى خدا شرمنده‌اند. این شرمندگى و عذر خواهى از آن جهت که موجب مقصّر دیدن خود و سرکوب منیّت مى‌شود، نزد خدا ارزشمند است و بى‌تردید هر کس عمر خود را در راه خدا صرف کرده، اعمالش را براى او انجام داده باشد، شرمنده‌ى خداوند خواهد بود.

در حقیقت همه‌ى کارهاى خوب انسان باید مقدّمه‌اى باشند براى معرفت پروردگار و این معرفت، اگر حاصل شود، نشانه‌هایى دارد؛ از جمله این که شخص، ساعتى از عمر خود را به غفلت نمى‌گذراند؛ زبان و چشم و اعضا و جوارحش را، نه از گناه، بلکه از هر چیز غفلت‌آورى مى‌بندد؛ اگر هیچ گناهى هم نداشته باشد، به خاطر آن که نتوانسته دائم در یاد پروردگار باشد و از همه‌ى غفلت‌ها اجتناب کند، خود را مقصّر مى‌بیند و به خاطر آن که خدا را آن گونه که باید، نشناخته، شرمنده‌ى او مى‌شود؛ «الهى مَا عَرَفْنَاک حَقَّ مَعرِفَتِک»[1]

وقتى رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله به خداوند تعالى چنین مى‌گوید، تکلیف ما که بیشتر عمر خود را در غفلت گذرانده‌ایم، روشن است.

حضور قلب در نماز، بسیار مهم و بسیار سخت است و جز با عنایت پروردگار امکان‌پذیر نیست، ولى به راستى از این همه نمازى که خوانده‌ایم، چه مقدارش با حضور قلب بود؟ چقدر خیالات از همه طرف ما را احاطه کرده بود و مانع توجّهمان مى‌شد؟ درست است که همین نماز بى‌توجّه و بى‌حضور هم انسان را از عقوبت بى‌نمازى مى‌رهاند، امّا نباید شرمنده باشیم که حتّى دقیقه‌اى از دقایق کوتاه نماز را نتوانستیم با حال توجّه بخوانیم؟

امّا کلید همه‌ى مشکلات، دست خداست؛ او است که گره‌هاى مادّى و معنوى را مى‌گشاید و گناهان را مى‌آمرزد.

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند به داود وحى کرد، نزد بنده‌ام دانیال برو و به او بگو: گناه کردى و من آن را آمرزیدم و تا سه بار گناهانت را بخشیدم. اکنون اگر بار چهارم گناه کنى، نخواهم آمرزید!

داود نزد دانیال آمد و جریان را به او گفت. دانیال جواب داد: تو پیام خداوند را رسانیدى. هنگام سحر دانیال با خداوند مشغول مناجات شد و گفت: بار خدایا داود، پیامبرت به من خبر داد که من تو را معصیت کردم و تو هم مرا آمرزیدى، سوگند به جلالت اگر مرا نگه ندارى، بار دیگر تو را معصیت خواهم کرد.[2]

همه‌ى افراد بشر نسبت به مقام خود در خطر هستند و اگر عنایت خداى تعالى نباشد، هیچ کس از شر ّ نفس و شیطان در امان نیست؛

(وَ ما أُبَرِّىُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لاَمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلّا ما رَحِمَ رَبّی )[3]

«من نفس خود را تبرئه نمى‌کنم. به راستى نفس، پیوسته به بدى‌ها دستور مى‌دهد، مگر کسى را که خدا بر او رحمت آورد.»

صحبت از ناامیدى نیست، سخن در این است که همه‌ى ما باید شرمنده‌ى پروردگارمان باشیم.

أنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءآ بِجَهالَهٍ؛ «جهالت» در اینجا در مقابل «علم» (نداستن) نیست، بلکه به معنى نادانى و غفلت است؛ یعنى انجام عمدى گناه از روى طغیان نفس، ولى نه از روى دشمنى با خدا. بعضى افراد، عمدآ به حرام و حلال خدا بى‌اعتنایى مى‌کنند و مى‌گویند : «نماز و روزه و محرم و نامحرم خیالبافى آخوندهاست و خدا کارى با بندگانش ندارد.» این جهالت نیست، بلکه «عناد» است و گاهى در افرادى که به ظاهر ایمان دارند و منکر خدا و پیامبر و معاد هم نیستند، دیده مى‌شود. آیه‌ى بعد درباره این افراد است.

در اینجا صحبت از کسانى است که هواى نفس بر آنان چیره گشته، مرتکب گناهى شده‌اند و اکنون قصد توبه و اصلاح خویش را دارند.

ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أصْلَحَ : شرط پذیرش توبه، اصلاح خویش و در کنار آن جبران گذشته است؛ یعنى باید حقوق مردم را پس داد؛ عبادات از دست رفته را قضا کرد؛ از کسى که غیبتش را کرده، اگر به گوشش رسیده، عذرخواهى نمود و… .

ابوبصیر گوید: مرا همسایه‌اى بود که پیروى پادشاه مى‌نمود و عامل دیوان بود. پس به مال بسیار رسید و زنان و کنیزان خواننده را آماده نمود و همه را به نزد خود جمع مى‌کرد و شراب مى‌خورد و مرا آزار مى‌رسانید. پس من چندین مرتبه شکایت او را پیش خودش کردم و فایده‌اى نداد و از آن کردار ناپسند باز نایستاد. چون بر او الحاح کردم و اصرار نمودم، به من گفت: اى مرد، من مردى هستم که مبتلى شده‌ام به بعضى از امور و تو مردى هستى که از این بلیّه خلاصى یافته‌اى. اگر احوال مرا به صاحب خود (جعفر بن محمّد علیهماالسلام) عرضه دارى، امید دارم که خدا مرا به واسطه تو خلاصى دهد. این حرف در دل من تأثیر کرد و در دلم افتاد که این خدمت را از براى او بکنم.

چون خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدم، حال او را براى آن حضرت ذکر کردم. حضرت فرمود: چون به کوفه برگردى، البتّه به دیدن تو مى‌آید. به او بگو: جعفر بن محمّد مى‌گوید: «واگذار آنچه را که بر آن هستى و من براى تو نزد خدا بهشت را ضامن مى‌شوم».

چون به کوفه برگشتم، از جمله کسانى که به دیدن من آمدند او بود و من او را نگاه داشتم تا منزل خلوت شد. بعد از آن به او گفتم: اى مرد! من احوال تو را براى ابو عبدالله، جعفر بن محمّد علیهماالسلام ذکر کردم، به من فرمود: چون به کوفه برگردى، البتّه به دیدن تو مى‌آید، به او بگو: جعفر بن محمّد مى‌گوید: «واگذار آنچه را که بر آن هستى و من براى تو نزد خدا بهشت را ضامن مى‌شوم».

ابوبصیر مى‌گوید: چون این را شنید، گریست. پس از روى تعجّب گفت: الله، حضرت صادق این سخن را به تو فرمود؟ من براى او سوگند یاد نمودم که آنچه گفتم، به من فرمود. آن همسایه گفت: همین ثواب، تو را بس است و بیرون رفت.

بعد از چند روز، نزد من فرستاد و مرا طلبید. چون رفتم، دیدم که برهنه، پشت خانه خود ایستاده است. به من گفت: اى ابوبصیر! به خدا سوگند که در منزل من چیزى باقى نمانده، مگر آن که آن را بیرون کردم و در راه خدا دادم و من چنانم که مى‌بینى.

ابوبصیر مى‌گوید: پس من به سوى برادران خویش رفتم و براى او چیزى جمع کردم و او را به آن پوشاندم. بعد از آن، بیش از چند روز نگذشت که باز به سوى من فرستاد و پیغام داد که من ناخوشم و به دیدن من بیا!

من نزد او رفت و آمد مى‌نمودم و او را معالجه مى‌کردم تا آن که آثار مرگ در او ظاهر شد و من نزد او نشسته بودم. در حال جان دادن بود که بى‌هوشى به او دست داد، بعد از آن به هوش آمد و گفت: اى ابوبصیر! صاحب و امام تو آنچه را براى ما وعده کرده بود، وفا فرمود. بعد از آن قبض روح او شد.

چون به حج رفتم، خدمت امام جعفر صادق علیه السلام آمدم و رخصت طلبیدم، مرا رخصت داد. هنگام ورود، آن حضرت در اندرون خانه تشریف داشت و یک پاى من در صحن خانه و پاى دیگر در دهلیز خانه آن حضرت بود که به من فرمود: «اى ابوبصیر! براى همسایه‌ى تو آنچه را ضامن شده بودیم، وفا نمودیم».[4]

جوانان و نوجوانان باید بدانند که آزردن پدر و مادر، آثار بسیار بدى در پى دارد؛ انسان را تاریک مى‌کند و از چشم اولیاى خدا مى‌اندازد. آه والدین و شکستگى قلب آنها باعث مى‌شود شخص هرگز روى عاقبت به خیرى را نبیند و توفیقش در همه چیز سلب شود. بسیارى از گرفتارى‌هاى اشخاص به خاطر اذیت به پدر و مادر است. معمولا وقتى کسى از گرفتارى‌هایش صحبت مى‌کند، از او مى‌پرسم: آیا پدر و مادرت از تو راضى هستند؟ آیا به خواهر و برادرت ظلم نکرده‌اى و با آنان ارتباط خوبى دارى؟ این به خاطر اهمیّت صله رحم و تنفّر دین از قطع رحم است. در روایت است از رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله که بوى بهشت از مسافت هزار سال استشمام مى‌شود، ولى عاق والدین و قاطع رحم و پیرمرد زناکار و متکبّر، آن را نمى‌فهمند.[5]  این کنایه از دورى این افراد از رحمت پروردگار است.

فَأنَّهُ غَفُورٌ رَحیم؛ شکّى نیست که خداى تعالى، رحمان و رحیم است؛ مى‌آمرزد و مى‌پذیرد، به شرط آن که انسان از کرده‌ى خود شرمنده و پشیمان باشد و با روى توبه و قصد اصلاح، به سوى پروردگارش باز گردد. اگر کسى در گناه غوطه‌ور شود و هرگز توبه نکند و بگوید: «خدا مى‌آمرزد»، به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام به غرور مبتلا شده است. هر کس متناسب با امیدى که دارد، تلاش مى‌کند. آن که چشم امید به رحمت پروردگار دوخته، قطعآ شبانه روزش به توبه و انابه مى‌گذرد.

وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ اْلآیاتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمین؛ «مجرم» کسى است که مرتکب هر ظلمى مى‌شود و خود را بهتر از همه مى‌بیند، نه کسى که گناهى مى‌کند و به خود مى‌آید و پشیمان مى‌شود.

از خدا مى‌خواهیم در این ماه رجب که نزد خدا بسیار ارجمند است و با امامان معصوم تبرّک یافته و درِ رحمت و آمرزش پروردگار در آن باز است، خداوند نظرى به قلب ما کند تا از شرک و دوبینى بیرون آییم.

بُشْر حافى یکى از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیّاشى و فسق و فجور اشتغال داشت. خانه‌اش مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود و صداى آن از بیرون شنیده مى‌شد.

روزى از روزها که در خانه‌اش محفل و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه، درِ منزل آمد تا آن را خالى کند، در این هنگام حضرت موسى ابن جعفر علیهماالسلام از درِ آن خانه عبور کرد و صداى ساز و رقص به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز جواب داد: البتّه که آزاد و آقاست. امام علیه السلام فرمود: «راست گفتى؛ زیرا اگر بنده بود، از مولاى خود مى‌ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى‌شد».

کنیز به داخل منزل برگشت. بُشر که بر سفره شراب نشسته بود، از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى؟ کنیز داستان سوال مرد ناشناس و جواب خود را نقل کرد. بُشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى، اگر صاحب خانه آزاد نبود (خودش را بنده خدا مى‌دانست) از مولاى خود مى‌ترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود.

سخن کوتاه حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى قلبش را نورانى و دگرگون ساخت. سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خود را به موسى بن جعفر علیهماالسلام رساند و عرض کرد: آقاى من! از خدا و از شما معذرت مى‌خواهم. آرى من بنده خدا بوده و هستم، لکن بندگى خود را فراموش کرده بودم؛ بدین جهت چنین گستاخانه معصیت مى‌کردم. ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشته‌ام توبه مى‌کنم. آیا توبه‌ام قبول است؟ حضرت فرمود: آرى خدا توبه‌ات را قبول مى‌کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت را براى همیشه ترک کن!

آرى بشر حافى توبه کرد و در سلک عابدان و زاهدان و اولیاى خدا در آمد و به شکرانه این نعمت، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى‌رفت.

از امام زمان عجّل الله‌تعالى فرجه مى‌خواهیم نظرى به ما کند تا آلودگى‌ها از قلبمان بیرون رود و موحّد و خداپرست شویم، نه آن که گمان کنیم از همه بهتریم، امّا ناگهان در لحظه‌ى مرگ متوجّه شویم باید مورد مؤاخذه قرار گیریم؛ کسى که جلودار بود و همه احترامش مى‌گذاشتند، ناگهان مى‌فهمد همه‌ى این‌ها خیالاتى بیش نبود.

خدایا کمک کن در این سه ماه، به طور شایسته بندگى تو کنیم و از نفس و هوا آزاد شویم!

خدایا کمک کن انقلابى که این همه شهید و جانباز داده، به جایى نرسد که همه از آن دلسرد شوند. امیدواریم باز همان وضع اوایل انقلاب و توجّه به خدا در بین مردم به وجود آید و زندانیان سیاسى آزاد شوند، به خصوص آقاى موسوى و آقاى کروبى که بیمار شده‌اند و خانم رهنورد. دست ما از همه جا بسته است و راهى جز دعا نداریم.

 



[1] ـ مرآه العقول، 9، 256.

[2] ـ بحار الأنوار، 70، 361.

[3] ـ یوسف، 53.

[4] ـ تحفه الأولیاء، 2، 625.

[5] ـ کافى، 2، 349.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است