تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۱۶۴ | جلسه ۱۰۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه ۱۶۴ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۹/۱۲ | جلسه ۱۰۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

قُلْ أ غَیْرَ اللهِ أبْغی رَبّآ وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ اِلّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ اِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ

بگو: آیا جز خدا، پروردگارى برگزینم؟ در حالى که او پروردگار همه چیز است. هیچ کس کار بدى نکرد، جز به زیان خویش و هیچ باربردارى بار گناه دیگرى را به دوش نخواهد کشید، سپس بازگشت شما به سوى پروردگارتان است و شما را به آنچه در آن اختلاف داشتید آگاه مى‌کند.(164)

 

قُلْ أ غَیْرَ اللهِ أبْغی رَبّآ وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ؛«بغى» هم به معناى «طلب» است و هم به معناى «ظلم». در اینجا معناى اول منظور است.

وقتى خداى تعالى به پیامبر مى‌فرماید: «قل» (بگو) یعنى ایشان به حقیقت آنچه خدا مى‌گوید رسیده است. در اینجا نیز مى‌فرماید: بگو آیا غیر خدا را پروردگار خود بجویم، در حالى که او پروردگار همه چیز است؟

همه‌ى موجودات عالم، مخلوقات خداوند هستند و وجود خود را از او دارند. خداى تعالى علاوه بر این که آنها را آفریده، پرورش نیز داده است؛ یعنى از بدو تولد و حتّى قبل از آن، از زمانى که مقدمات وجودشان فراهم مى‌شود، زیر نظر پروردگارند تا زمانى که از بین مى‌روند. در جایى که او ربّ همه چیز و همه مربوب اویند، آیا سزاوار است غیر او را ربّ خود برگزید؟

خالقیت و ربوبیت پروردگار در فطرت همه‌ى انسان‌ها قرار داده شده است و هر کس با انصاف به درون خود رجوع کند، او را مى‌یابد؛ پس براى درک ربوبیت پروردگار لازم نیست جاى دورى رفت و این طرف و آن طرف به جستجوى او پرداخت. این را هر انسان عامى بى‌سوادى مى‌فهمد.

پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاى خدا به طور دائم متوجّه ربوبیت پروردگار بودند و جز براى او خاضع نمى‌شدند، مگر براى کسى که اثر و بویى از خداى یکتا داشت، امّا دیگران این توجّه همیشگى را ندارند و گاه و بیگاه از ربّ و خالق خویش غافل مى‌شوند.

ما هم که مؤمن هستیم و به خداى یکتا اعتقاد داریم، هرگز غیر او پرورش دهنده و تربیت کننده‌اى نمى‌شناسیم و جز براى او خضوع و خشوع نمى‌کنیم. اگر هم به اولیاى خدا احترام مى‌گذاریم و برایشان خاضع مى‌شویم، به خاطر این است که بوى خدا مى‌دهند و آثار او را دارند و مى‌خواهیم از این رهگذر به پروردگار عالم نزدیک شویم.

وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ اِلّا عَلَیْها؛ مسؤلیت اعمال و رفتار هر کس بر عهده‌ى خودش است؛

(کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ )

«هر کس در گرو کردار خویش است.»

(لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ )

«هر کس کار نیکى کند، براى خودش و هر کس کار بدى کند، به زیان خود کرده است.»

اگر کسى فقط خود گناه کند و کارى به دیگران نداشته باشد، فقط سنگینى گناه خود را به دوش مى‌کشد، ولى اگر با گفتار و کردارش دیگران را هم به گناه و گمراهى بکشاند، علاوه بر خود، وزر و وبال دیگران را هم باید بر دوش بکشد، بدون آن که از آنها چیزى کم شود.

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى؛هیچ کس سنگینى بار گناه دیگرى را برعهده نمى‌گیرد. کسى که دیگران را گمراه مى‌کند، به خاطر این کارش عقوبت مى‌شود، ولى آنها که به حرف او گوش کرده، گمراهى را برگزیده‌اند، خود مسؤل کار خویشند و بار گناهشان را شخص گمراه کننده بر دوش نمى‌کشد؛ بنابراین وقتى کسى دیگرى را به گناه دعوت مى‌کند و مى‌گوید: گناه تو بر عهده‌ى من، در واقع دروغ مى‌گوید؛ چون او به خاطر دعوت به گناه، سهم عقوبت خود را دارد و از عقوبت شخص گناهکار چیزى کم نمى‌شود. به تعبیر قرآن هیچ کدام وزر (بار گناه) دیگرى را بردوش نمى‌کشند.

امّا چه رابطه‌اى میان این قسمت و ابتداى آیه وجود دارد؟

یکى از سنّت‌هاى خدا در این عالم، مختار بودن بشر است؛ یعنى خداوند به انسان عقل داده تا راه راست را از راه کج تشخیص دهد، امّا او را در انتخاب هر دو راه مختار گذاشته است؛ پس کسى که با اختیار خود راه کج را انتخاب مى‌کند، مطابق سنّت خدا رفتار کرده است و خداوند او را در راهى که انتخاب کرده، پرورش مى‌دهد؛ پرورش براى آتش دوزخ، گرچه راضى به این انتخاب نیست؛ پس خداى تعالى ربّ مردم گناهکار، منحرف و کافر نیز هست و در عین حال مسؤلیت کار آنان با خودشان است و کسى گناهشان را بر دوش نمى‌کشد.

ثُمَّ اِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛کسى ربوبیت پروردگار را بپذیرد یا نپذیرد، بازگشتش به سوى او است و خداوند مردم را از آنچه در آن شک داشتند و اختلاف مى‌کردند، آگاه مى‌سازد. این شک و اختلاف و آگاهسازى در قیامت، براى کسانى است که دراینجا حواسشان جمع نبود، وگرنه مؤمنان را خداى تعالى هر لحظه از طریق وجدان و فطرت به وضع خویش آگاه مى‌سازد و آنها را موفق به توبه و استغفار مى‌کند. گناهکاران را هم خدا در این عالم متوجّه مى‌سازد، ولى آنها خود را به غفلت زده، پذیراى تنبّهات الهى نیستند.

آورده‌اند که سوده، بنت عماره همدانیه، بعد از شهادت امیر المومنین نزد معاویه رفت و او را سرزنش کرد. معاویه پرسید: حاجت تو چیست؟ گفت: خداى تعالى از تو درباره حال ما و آنچه بر تو فرض است از حقوق ما، خواهد پرسید. گفت آن چیست؟

سوده گفت: از سوى تو ظالمانى بر سر ما مى‌آیند و به قوت و تسلط تو انواع خرابى به ما مى‌کنند و غلات ما را پیش از درو مى‌دروند و پیش از کوفتن میکوبند و مى‌برند و داغ خوارى بر جبین ما مى‌کشند و به ضرب زدن به سرحد هلاک مى‌رسانند. اینک بُسر بن ارطاه آمده از پیش تو و رجال ما را کشته، و اموال ما را برده. اگر فرمان تو نمى‌بود، در میان ما هم هستند که دفع و منع این قضایا مى‌توانند کرد؛ پس اگر او را عزل مى‌کنى، ما شکر تو مى‌گوئیم، و الّا تیر آه مظلومى به جانب آسمان مى‌فرستیم.

معاویه لعین بر آشفت و گفت: تو به قوم خود مرا تهدید مى‌کنى و مى‌ترسانى اى سوده؟! من این زمان حکم کنم که تو را بر شترى سوار کنند و بازگردانند و ببرند پیش بُسر بن ارطاه تا آنچه من گفته باشم او با تو به جاى آرد.

سوده که این شنید سر در پیش انداخت بعد از آن سر برآورده، دو بیتى گفت باین مضمون: حق سبحانه و تعالى صلوات و رحمت پیاپى فرستد بر روح بزرگوار کسى که اکنون انیس قبر است و شمیم عدل را بر اهل عالم گسترد و هرگز مخالفت حق ننمود، و سزاوار نیست که او را در عالم بدلى یا مثلى باشد که دایم با حق و ایمان قرین بود و با عدل و احسان همنشین.

معاویه گفت: اى سوده این چه کس بود؟ سوده گفت: و اللَّه که او امیر المومنین، على بن ابى طالب بود. و اللَّه که من آمدم خدمت آن حضرت وقتى که مردى به میان ما فرستاده بود که زکوات و صدقات ما را جمع کند، و او بر ما حیفى کرده بود، و آن زمان که من آمدم، او در نماز بود. فى‌الفور نماز تمام کرده، روى مبارک به من آورد و رفق و تعطف و ترحم بسیار فرمود و پرسید که چه حاجت دارى؟ من احوال را گفتم که فلان بر ما جورى کرده. آن حضرت به گریه درآمد و گفت : بار خدایا تو گواه حال منى از ایشان که من امر نکرده‌ام که بر بندگان تو ظلم کنند و حق تو را بگذارند.

بعد از آن ورقى بیرون آورد بدست مبارک بر آنجا نوشت :

(قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الاْرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُوْمِنینَ )

«آیاتى بر طبق مصالح شما از جانب پروردگار شما آمد که چه باید کردن و چه چیز نمى‌باید کردن، پس به تمام بپیمائید مکیل را به پیمانه، و تمام بسنجید موزون را به ترازو، و کم مکنید مردمان را چیزهاى ایشان و فساد مورزید در زمین به کفر و جور و معاصى بعد از اصلاح امر آن که آن طریق انبیا بر شما ظاهر ساخته‌اند آنچه گفتیم شما را بهتر است اگر هستید از اهل ایمان.»

پس چون کتاب ما را بخوانى که این است، دست از عمل بازکش و آنچه نزد تو است از عملى که کرده‌اى، نگاهدار تا آمدن کسى که آن را از تو قبض کند، و السلام.

بعد از آن سوده مى‌گوید: رقعه به من داد و به حق خدا سوگند که آن را مهر نفرمود به هیچ چیز. من آمدم و رقعه را آوردم. به وى دادم فى الحال دست از عمل کشید و معزول شد. معاویه که این شنید گفت: بنویسید آنچه او مى‌خواهد تا از پیش من به شکایت نرود به بلد خود.

فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ بیشتر اختلافاتى که میان مردم درمى‌گیرد به خاطر این است که بیشتر آنها نمى‌خواهند زیر بار حق روند و هر کس براى خود چیزى مى‌گوید، وگرنه همه‌ى کسانى که حق را فهمیدند و تابع آن شدند، یک چیز بیشتر نمى‌گویند و در تبعیت از حق متفقند.

 

امیر سامانى و عمرو لیث

به دستور المعتضد بالله (خلیفه عباسى) امیر احمد سامانى بر سر عمرولیث از بخارا لشکر کشید. هنگامى که از کوچه باغ‌هاى بخارا مى‌گذشت، شاخه میوه دارى که از باغ بیرون آمده بود توجّه او را جلب نمود. خواجه نظام الملک در سیر الملوک مى‌نویسد امیر احمد با خود گفت اگر سپاه، دادگرى مرا منظور نموده، دست به میوه این شاخه نزدند و آن را نشکستند بر عمرو لیث پیروز خواهم شد چنانچه شکستند از همین جا برمى‌گردم.

یکى از معتمدان را گماشت و به او دستور داد هر کس این شاخه را شکست او را پیش من بیاور. سپاهى که دوازده هزار سرباز و فرمانده داشت از آن کوچه گذشته و هیچ کدام از بیم عدالت امیر احمد به شاخه میوه توجّهى ننمودند. گماشته پیش امیر آمده، توجّه نکردن سپاهیان را به عرض رسانید. امیر از اسب پیاده شده سر به سجده نهاد. نتیجه‌اش این شد که در هنگام روبرو شدن دو لشکر، عمرو لیث با اینکه هفتاد هزار سرباز داشت، شکست خورد. اسبش او را به میان لشکر امیر احمد آورد و اسیر گشت.

دو لشگر در محلى با هم تلاقى کردند. در آن روز در سپاه عمرو لیث تعداد هفتاد هزار سرباز مجهز و مسلّح آماده نبرد وجود داشت، به غیر از افراد خدمه. امیر احمد بیش از دوازده هزار مرد جنگجو در اختیار نداشت؛ لذا با تزلزل خاطر و احساس ضعف در مقابل نیروى عظیم عمرو فرود آمد.

عمرو که متوجّه این عدم توازن نیرو شد، به خود بالید و پیروزى خود را قطعى دانست. در این اثنا خوان سالار (متصدى غذا و سفره) پیش آمد و گفت غذا حاضر است. عمرو که خود را پیروز مى‌دانست، مغرورانه گفت بگذار کار این عده قلیل را تمام کنیم بعد غذا مى‌خوریم. با چنین اعتقادى حمله را شروع کرد و خود را به قلب لشگر دشمن رسانید، ناگاه تحت تأثیر عامل مرموزى اسبش رم کرد و او را به زمین زد بلافاصله قواى دشمن او را محاصره و دستگیرش کردند. قواى عمرو هم روحیه خود را از دست دادند و شکست خوردند.

امیر احمد دستور داد فعلاً عمرو را در طویله‌اى محبوس کنند تا تصمیم مقتضى درباره او گرفته شود.

به عمد یا در اثر فراموشى کسى به فکر غذاى عمرو نبود. یکى از مسئولین اصطبل دلش به حال او سوخت، مقدارى غذا در سطلى ریخت و نزد عمرو برد. چون استفاده از غذا در داخل سطل مقدور نبود، آن خدمه رفت که ظرف کوچک‌ترى هم بیاورد. دراین اثنا سگى به سطل نزدیک شد، سرش را داخل سطل کرد و مشغول خوردن شد که آن مأمور آمد و به آن سگ نهیب زد. سگ که خواست سرش را از سطل بیرون کند و فرار نماید، دسته سطل به گردن سگ افتاد و سگ در حالى که سطل را با خود مى‌کشید، عمرو به خنده افتاد مأمور سوال کرد، چرا مى‌خندى؟

گفت از بى‌اعتبارى دنیا مى‌خندم، چند روز پیش چند قطار شتر وسایل آشپزخانه مرا حمل مى‌کرد و امروز مى‌بینم که سگى آشپزخانه مرا حمل مى‌کند!

وضع دنیا این گونه است. با این حال انسان عاقل غم دنیا نمى‌خورد و در تهیدستى و فقر متوجّه خداى تعالى مى‌شود، امّا هنگامى که گرفتارى‌هاى مالى از همه طرف رو مى‌آورند، چگونه مى‌توان آرامش داشت؟

یکى از راه‌هاى آن، اهمیّت دادن به نماز است. نماز واقعآ گوهرى است که خداى تعالى به وسیله‌ى پیامبر به ما عنایت کرده و ما هنوز قدر آن را نمى‌دانیم. نماز انسان را به دیگر خوبى‌ها موفق مى‌کند. باید احکام آن را آموخت و با حضور قلب آن را خواند؛ اگر چنین باشد آدمى در مواقع اضطرار آرامش مى‌یابد و خداى تعالى چنان یارى‌اش مى‌کند و گره از کارش مى‌گشاید که خودش باورش نمى‌شد.

 


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است