شهدا

شهید حاج مهدی زارع

 

شهید حاج مهدی زارع 1

شهید والا مقام و مجاهد فی سبیل اللّه

شهید حاج مهدی زارع

حاج مهدی در سال 1334 در بیضاء روستای هفت انجان در 60 کیلومتری شمال غرب شیراز در خانواده­ای مذهبی متولد شد. در سن 4 سالگی از نعمت مادر محروم شد و در سن هفت سالگی پدر مبتلا به سرطان شد و در گذشت. سرپرستی مهدی به عمویش سپرده شد. در سال 1350 با عمویش به شیراز آمد و در مدرسه حاج قوام مشغول به تحصیل شد. در زمستان سال 56 دیپلم گرفت و ناگزیر به خدمت سربازی رفت چندی بعد به دستور امام پادگان را رها کرد و به صف مبارزین پیوست و تا لحظه پیروزی انقلاب اسلامی دست از تلاش بر نداشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ازدواج کرد و حاصل این پیمان مقدس چهار فرزند بود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد پیوست.

رویای صادق

نقل است که دو سال قبل از انقلاب مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)  و امام زمان«عج» را در خواب می­بیند و حضرت حجت بن الحسن العسکری دو سفارش می‌کنند؛ اول این که نام خود را از جمشید به مهدی تغییر بدهد و دیگر حضرت مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام)  به او سفارش می‌کنند که شما باید مهیّای جهاد باشید چرا که جنگی عظیم در پیش است. و این بود که این راد مرد سپاه اسلام همه عمر را در طلب این وعده مولا و آقای خود با صبوری و خودسازی دنبال نمود و در این طلب به دنبال معلم و مرشد راه گشت و در نهایت  این رفیق راه را یافت.

آشنایی حاج مهدی  با محضر روحانی حضرت آیت اللّه سید علی محمّد دستغیب «مدظله‌العالی» چنان طراوتی در ضمیر پاک و روحانی او ایجاد کرد که نه جان که فرزند و عیال خانواده را هم قربان مرام دوست کرد.

مهدی عزیز که کودکی خود را با یتیمی و نبود پدر و مادر گذرانده بود  بعد از عمری نعمت پدری را در وجود استاد و رفیق خود یافته بود.

چنان مستانه دوست بود که حتی در مدت حضور در جبهه و عملیات هم خود را از نعمت انس و همنشینی با ایشان بی بهره نکرده بود و در همه جا بوی دوست را از گلاب وجودشان یعنی سیّد محمّد باقر دستغیب استشمام می‌کرد.

انس و همراهی همیشگی این دو یار به حدی بود که می‌شد همیشه آن دو را در کنار هم دید.

 ظهور ادب الهی و درک محضر حضرت حق در رفتار حاج مهدی به صورتی تجلی یافته بود که همیشه با وضو بود و درطول شبانه روز  آیات قرآن را زمزمه می­کرد. نماز شب جزء عادات عبادی او شده بود .

 هرچند در تمام عملیات‌هایی که شرکت داشت  فرمانده گردان بود ولی چون سربازی در کنار رزمند گان حضوری دلاورانه داشت.

با شروع قضایای کردستان در اوائل انقلاب راهی کردستان شد و در سومین روز شروع جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد حق علیه باطل شد.

چندین بار در عملیات­های مختلف مجروح شد ولی  در نهایت در پاییز سال 1365 بعد از یک   سفر کوتاه و دیدار با خانواده آخرین وداع خود را با اهل و عیال خود نمود و عازم سرزمین نور شد و چند روز بعد در تاریخ 04/10/1365 در عملیات کربلای پنج به درجه رفیع شهادت  نائل آمد و مستانه میهمان خان کرم مولا علی (علیه السلام)  گردید و اجر صبوری خود را مردانه از دستان حضرتش گرفت.

وصیت نامه

وصیتنامه این‌جانب مهدی زارع فرزند کاکاجان شماره شناسنامه یک

(إِنَّ اللّه یحِبُّ الَّذِینَ یقَتِلُونَ فىِ سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنْینٌ مَّرْصُوص)[1]

«خدا آن مومنان را که در صف جهاد با کافران مانند سد آهنین هم دست و پایدار هستند را دوست می‌دارد.»

وصیت خود را با نام خداوند متعال آغاز می‌کنم و امید از خداوند بزرگ دارم که امام عزیز را برای پیشبرد اهداف عالیه‌ی اسلام تا انقلاب امام زمان«عج» نگه بدارد و از خداوند بزرگ آرزو دارم که فرج آقا امام زمان«عج» را هر چه زودتر برای پیروزی و سربلندی اسلام و مسلمین نزدیک بگرداند. اینک که خداوند جل و جلاله خودش این حقیر نا قابل را در صحنه جنگ حق علیه باطل قرار داده و هر لحظه امکان دارد که خداوند مشیّتش قرار گیرد و این بنده سر تا پا گناه و تقصیر در این راه مقدس که سال‌هاست در آرزویش بسر می‌برم این طور وصیت می‌کنم که فرزندام متعلق به اسلام هستند و باید تربیت اسلامی شوند و باید برای اسلام خدمت اسلام باز بیابند و تا سر حد جان در راه اسلام عزیز جهاد کنند و با دشمنان مسلمین بجنگند و بکشند تا کشته شوند و انتظار دارم که اسلحه خونین مرا از و پشت سر امام عزیز در راه صراط مستقیم حرکت کنند و گوش به فرمان امام بزرگوار باشند و طبق دستور اسلام از امام و پیشوایان اسلام سبقت نگیرند که و بدانند که صراط مستقیم در حرکت پشت سر امام خمینی سلام اللّه علیه و قائم مقام رهبری حضرت آیت اللّه منتظری که سلام و درود و برکات خداوند بر هر دو آن‌ها باد. اما همسر مهربان و غم گسارم که در همه شرایط زندگی به حق شریک زندگی من بوده و در راه تقویت روحیه من از هیچ کوششی فروگذار نکرده و وظیفه همسری خویش را ادا نموده و من از ایشان به خوبی راضی هستم و امیداورم که خداوند هم از ایشان راضی شود و مسئولیت نوشین شهادت را نصیبشان کند و از همسرم انتظار دارم که در تربیت صحیح و کوشش خودشان را بنمایند و در این راه از معلّمین پاک و استادان بزرگ حوزه‌ی علمیه (و از بزرگواری چون آقا سیّد علی‌محمّد دستغیب کمک بگیرند فرزندانم را به دست مبارک ایشان یا نماینده ایشان بسپارد (منظور از ایشان کمک بگیرد) و مسئله بعدی از اموال ناقابل مقداری با صلاح دید حجت الاسلام حاج آقا سیّد علی‌محمّد دستغیب به مصرف امور خیریه برسانند و خرج کفن و دفن هر جور که حاج آقا صلاح دانستند انجام دهید تا از اسراف جلوگیری شود و طبق دستور شرع اسلام به کار گیرند و اما مقداری بدهکاری دارم که هر کدام مشخص است مقداری به حاجی رضا دبیری بدهکارم که پسرخاله (علی مرادی) در جریان است و مقداری هم به صندوق خیریه کانون مسجد آتشی‌ها بدهکارم که آن هم پسرخاله در جریانش می‌باشد مقدار سی هزار تومان هم از صندوق تعاونی سپاه شیراز گرفته‌ام و مقدار سی هزار تومان هم از صندوق تعاونی قرارگاه خاتم قرض گرفته‌ام که پنج هزار تومان آن را پرداخته‌ام. منزل موجود است و بقیه را قرار است ماهیانه از مرکز کم کنند که همه را پسرخاله (علی مرادی) در جریان می‌باشد. ضمناً یک باب منزل در کوی آزادگان 10 متری سیّد محمّد نصیری به شماره یک به نام این بنده حقیر جمشید «مهدی» زارع است که اهل منزل طبق دستور شرع مقدس اسلام می‌توانند از آن استفاده کنند یا به فروش برسانند و یا در هر جای دیگری که دوست داشتند مسکن اختیار کنند البته در همه کارها آقا سیّد علی‌محمّد دستغیب صاحب نظر و تصمیم گیرنده هستند و مقدار 290 روز روزه واجب بدهکارم که 180 روز آن را باید روزی 60 نفر طعام بدهید و بقیه را می‌توانید روزی یک نفر طعام بدهید که این بقیه در جبهه از من فوت شده است و حدود سه سال نماز بدهکارم که تقریباً تا این تاریخ 29 ماه و 20 روز آن را خوانده‌ام و بقیه را باید روزی 17 رکعت پول بدهید تا بخوانند و سال خمسی این حقیر بی‌مقدار تاریخ 16 بهمن هر سال می‌باشد که نزد آقا سیّد علی‌محمّد دستغیب حساب می‌کردم در پایان از حضرت حاج آقا سیّد علی‌محمّد دستغیب عذرخواهی می‌کنم که در این وصیت برای آینده فرزندانم و همسرم ایشان را زحمت داده‌ام و خدا می‌داند که من از ایشان جز محبت و دوستی صمیمانه و استادی دلسوز و بزرگتری لایق و مخلصی بی‌ریا و راهبری دانا و ناصحی آگاه چیز دیگری ندیدم و از این جهت بود که وی را وصی خود قرار دادم نه این‌که به قول گوساله‌های سامری او به من پول داده باشد که از او تجلیل کنم که جاهلان زمان حضرت رسول (صلوات الله علیه) هم می‌گفتند پیغمبر به فقرا و ضعیفان پول می‌دهد که طرف دار او بشوند و البته چنین نیست و نبوده و نخواهد بود و کور شود هر آنکه نتواند دید.

      /11/1364 جبهه  شهر قصر

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی«عج»خمینی را نگه دار منتظری نستوه محافظت بفرما.

روحش شاد

 

[1] – سوره صف آیه 4.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است