محرم ۱۴۴۵ -۱۴۰۲

شب عاشورا محرم ۱۴۴۵ – ۱۴۰۲ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

شب عاشورا محرم ۱۴۴۵ – ۱۴۰۲ | پنج‌شنبه ۱۴۰۲/۵/۵ | حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی

 

 

قال اللّه تعالی فی کتابه المبین:

«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً»

«السلام علیک یا اباعبداللّه و علی الارواح التی حلّت بفنائک السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»

شب جمعه است و شب عاشورا و شب زیارتی حضرت اباعبداللّه الحسین علیه‌السلام. امشب کمتر از شب قدر نیست.

امشب باید سلام‌های زیادی بر حضرت اباعبداللّه داشته باشیم، سلام‌های مخصوص که شاید برای هیچ‌یک از اولیاء چنین سلام‌هایی نرسیده باشد. «سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» تا صبح سلام کنیم بر حضرت اباعبداللّه علیه‌السلام.

مستان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند

مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

اگر امشب مست حسین هستی، پی در پی بر حضرت اباعبداللّه علیه‌السلام سلام کن. مگر همیشه نمی‌گفتید:

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

می‌ بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

همۀ شما مست روی حسینید، حالا سلامش کنید!

مستان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند

مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر

خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»

شهری ز تو زیروزبر هم بی‌خبر هم باخبر

وی از تو دل صاحب‌نظر مستان سلامت می‌کنند

امشب شب عاشوراست، حسین تنهاست.

آنجا که یک باخویش نیست یک مست آنجا بیش نیست

آنجا طریق و کیش نیست مستان سلامت می‌کنند

آخرالامر حسین بن علی تنها شد!

من چه گویم یک رگم هشیار نیست

شرح آن یاری که او را یار نیست

چقدر این دوستان در جبهه و مسجد و عزاداری‌ها می‌گفتند «ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند» امشب حسین علیه‌السلام تنها مانده!

امشب و فردا به زیارت حسین علیه‌السلام می‌رویم. حسینی که تنها شده، یک حسین است و یک لشکر. مگر کجاست علمدار!

همۀ ما که مست حسینیم، مثل حاج شیخ جعفر شوشتری حسین را زیر نظر داشته باشیم!

روز عاشورا حسین بن علی علیهماالسلام دو کار دارد؛ یک کار در خیمه و یک کار در میدان. همین دو جا رفت‌وآمد می‌کند. اگر او را بپایید، گاهی در خیمه است و گاهی در میدان.

اول به خیمه می‌رود؛

آمد به خیمه‌گاه و وداع حرم نمود

بر کودکان نمود به حسرت همی نگاه

این را نشاند در بر و بر رخ فشاند اشک

آن را گذاشت بر دل و از دل کشید آه

وقتی حسین علیه‌السلام آه می‌کشد و اشک می‌ریزد، معلوم است در خیمه چه خبر می‌شود.

بر اهل‌بیت شور قیامت به پا نمود

و ز خیمه‌گاه گشت روان سوی حربگاه

اکنون از خیمه بیرون آمده، مقابل لشکر ایستاده. اول روبروی لشکر می‌ایستد، این کوه توحید، عصارۀ نبوت، خلاصۀ امامت، تجلی قیامت، امام حسین علیه‌السلام. ما هم سلامش می‌کنیم؛

السلام علیک یا وارث آدم، السلام علیک یا وارث نوح، السلام علیک یا وارث ابراهیم، السلام علیک یا وارث موسی، یا وارث عیسی یا وارث محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله یا وارث امیرالمؤمنین.

وارث همۀ این‌هاست. شیخ شوشتری زیبا می‌گوید که از هرکدام چه چیزی به ارث برده؛ از ابراهیم:«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیم».

از عیسی که گفتند به صلیبش کشیدیم، امّا خدا فرمود: «ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ». امّا دل‌ها بسوزد بر آن شهیدی که هم قتلوه هم صلبوه هم نحروه!

اول مقابل لشکر ایستاد و ندایی از سر غریبی سر داد که هم نداست، هم اتمام‌حجت؛ صدا زد «هل من ناصر ینصرنی، هل من معین یعیننی، هل من ذاب یذب عن حرم الرسول؟»

کیست که یاری‌ام کند؟ من حسین، پسر دختر پیامبر هستم. این حرم رسول اللّه است. کیست از این حرم دفاع کند؟

همه را صدا زد؛ علی‌اکبر، عباس، زهیر، بُریر، عابس یا فرسان الهیجاء، ای سوارکاران میدان کجایید که یاری حسین کنید؟

«یا لیتنا کنت معک» کاش آنجا بودیم!

این ندا اتمام‌حجت با سپاه مقابل هم هست.

آمد مقابل سپاه دوباره خطبه خواند، باز هم نصیحت کرد که من حسین بن علی هستم، پسر دختر پیغمبر، آیا حلالی را حرام کرده‌ام یا حرامی را حلال نموده‌ام؛ آیا کسی از شما را کشته‌ام؟

همه گفتند: نه.

فرمود: «فَبِمَ‏ تَسْتَحِلُّونَ‏ دَمِی‏؟» به چه چیز ریختن خون مرا حلال می‌دانید؟

شاید گفته باشند: بُغضاً لِأبیک. از سر دشمنی با امیرالمؤمنین با تو می‌جنگیم.

امّا با حسین علیه‌السلام می‌جنگند به‌خاطر خطبه‌ای که در منی با علما خواند و فرمود: ظلم فراگیر شده، عدالت نیست، فقرا فقیرتر شدند، زمین‌گیرها زمین‌گیرتر شدند. شما ای علما با ظلمه از سر ادهان و تدهین؛ یعنی ماست‌مالی کردن ظلم درآمدید.

«وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمُصَانَعَهِ عِنْدَ الظَّلَمَهِ تَأْمَنُونَ‏»

جان خود را خریدید با ماست‌مالی کردن و سازش‌کاری کردن!

سپس هم آنجا و هم اینجا در کربلا فرمود:

«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ» خدایا تو می‌دانی که ما حکومت و سلطنت نمی‌خواهیم.

«وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ» این مالِ مانند کاه دنیا را نمی‌خواهیم.

«وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ» می‌خواهیم معالم دین تو آشکار شود.

«وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ» می‌خواهیم این ظلم و فسادی که در شهرها، به اسم اسلام و حکومت اسلام حاکم شده، اصلاح کنیم.

«وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ» بندگان مظلوم تو در امان بمانند، نه اینکه اگر مثل ابوذر و حجر بن عدی و مثیم تمار صدایشان درآمد بر دار کشیده شوند.

این حسین است که می‌گوید: «فَبِمَ‏ تَسْتَحِلُّونَ‏ دَمِی‏؟»

هرچه خطبه خواند و نصیحت کرد اثر نکرد. کسی اضافه نشد و به یاری حسین نیامد.

اینکه اتمام‌حجت می‌کند، برای این است که می‌خواهد بجنگد و بکشد؛ می‌خواهد از حرم رسول اللّه دفاع کند؛ چون راهی جز جهاد نماند.

به میدان رفت، اول جنگ تن‌به‌تن کردند، همه را انداخت، ترسیدند و فرار کردند.

«کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ»

«مثل گوره‌خران رمیده‌ای که از شیر فرار می‌کنند.»

دنبالشان کرد و شمشیر زد. طوری زد که امام زمان در زیارت ناحیۀ مقدسه می‌فرماید: «و طَحِنتَ الفُجّار» این فجار را کوبیدی و آردشان کردی.

این شجاعت حسینی است!

در صلوات مخصوص خواجه نصیر می‌‌خوانیم:

«أللّهمَّ صلِّ وَ سَلِّم، وَ زِد وَ بارِک، عَلی صاحبِ الدَّعوَهِ النَّبویَّه وَ الصَّولَهِ الحَیدریَّه و العِصمَهِ الفاطِمیَّه و الحِلمِ الحَسَنِیَّه و الشّجاعَهِ الحُسَینِیَّه»

برای امیرالمؤمنین «صولت» می‌گوید و برای امام حسین علیه‌السلام «شجاعت». حتی برای علی علیه‌السلام هم پیش نیامد که یک‌تنه مقابل این‌همه لشکر بایستد. در میان همۀ معصومین و همۀ انبیاء فقط برای امام حسین علیه‌السلام چنین جهادی رخ داد.

این بود که زینب سلام‌الله‌علیها آنجا که ابن‌زیاد ملعون تحقیر می‌کرد که شکست خوردید، فرمود: واللّه خانه‌ای در کوفه نماند که برادرم حسین علیه‌السلام آن را عزادار نکرده باشد.

این جواب خیانتی بود که آنها کردند. و مقابل حسین علیه‌السلام ایستادند.

وقتی همه فرار کردند، امّا حسین علیه‌السلام به‌سوی خیمه‌ها آمد و گفت «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم». دل زن‌ها و بچه‌ها با این صدا تقویت شد. دائم بین خیمه و میدان می‌رفت و برمی‌گشت.

راوی می‌گوید خدا شاهد است ندیدیم کسی را که در یک روز این‌همه داغ دیده باشد؛ داغ علی‌اکبر، قاسم، عباس، یکی‌یکی شهید آورده باشد، آب به لبان مبارکش نرسیده باشد، ولی این‌طور بجنگد و مبارزه کند.

عمرسعد دید چاره‌ای نیست، صدا زد: از هر طرف محاصره‌اش کنید. در زیارت ناحیۀ مقدسه آمده‌ است: «فَأَحْدَقُوا بِکَ مِنْ کُلِّ الْجِهاتِ» از هر طرف حلقۀ محاصره را تنگ کردند. تیر و نیزه و سنگ زدند، امّا امام زمان می‌فرماید: «فصبرت» صبر کردی و ایستادی.

یک وقت امام علیه‌السلام خسته شد. کناری ایستاد که رفع خستگی کند. سنگی پرتاب کردند و به پیشانی مبارک آقا رسید. چهره و چشمان آقا پر از خون شد. حضرت لباسشان را که زیر زره بود، بالا آوردند تا خون را از چشمان مبارک پاک کنند. سینۀ شریف امام ظاهر شد. در این هنگام تیر سه‌شعبه به سینۀ حسین علیه‌السلام زدند.

این تیر چنان سخت بود که امام نتوانست آن را از جلو بیرون بکشد، خم شد و از پشت‌سر تیر را بیرون آورد، خون از سینۀ آقا اباعبداللّه جاری شد. دست زیر این خون‌ها کرد و بر صورت و محاسنش کشید.

«أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ»

سلام بر محسانی که با خون خضاب شده!

گفت می‌خواهم زیبا شوم، می‌خواهم رسول اللّه را این‌طور زیارت کنم.

پیش از این علی‌اکبر صدا زد این جدم رسول اللّه است، به من آب داده و منتظر توست، حالا می‌خواهد این‌طور خدا و رسول خدا را ملاقات کند.

خون‌ها را به چهره مالید. آیا با خون وضو می‌گیرد یا غسل می‌کند!

به قول مولانا: «خونْ شهیدان را ز آب اولی‌تر است».

السلام علیک یا ثار اللّه

این خون خداست یا معنای دقیقش آن است که حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت فرمود: سلام بر تو که خدا خون‌بهای توست!

این خونی که از تو ریخته شد، خدا خون‌بهای آن است؛ لذا هرچه از خدا می‌خواهی، از حسین علیه‌السلام بخواه!

سعدی گویا به زبان حال امام حسین علیه‌السلام اشاره دارد که خطاب به جدش می‌گوید:

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

که ز تشنگی بمردم برِ آب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

تو به صورتم نگه کن که سرائرم بدانی

صورتش از تشنگی زرد شده بود حالا از شهادت سرخ شده.

این خونی است که هرگز نمی‌ایستد و همیشه می‌جوشد؛ این خون حسین علیه‌السلام است.

عطار، آن شاعر شیعۀ دلسوختۀ اهل‌بیت راز ماندگاری امام حسین علیه‌السلام را گفت که چرا ماندگار شده. حسینی که این‌طور شمشیر می‌زند و آن‌طور خطبه می‌خواند، همان حسین است که دعای عرفه را می‌خواند. زیبایی رزم و بزم را همراه کرده.

بسی خون کرده‌اند اهل ملامت

ولی این خون نخسبد تا قیامت

هر آن خونی که بر روی زمان است

برفت از چشم و این خون جاودانه است

خون از بدن شریف آقا می‌رود، تشنه است، دیگر نایی ندارد. اسب هم آب نخورده و ضربه خورده. این میان چه می‌شود؟

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

امام زمان می‌فرماید: «حَتّى نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِک» تا اینکه تو را از اسب انداختند.

در زیارت امام زمان می‌گوییم: «السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد» سلام بر تو وقتی می‌ایستی، وقتی می‌نیشینی.

امّا به آقا اباعبداللّه بگوییم «السلام علیک حین تسقط» سلام خدا بر تو یا حسین آن لحظه که می‌افتی!

با صورت بر زمین آمده، صورتش روی خاک است. حالا اگر می‌خواهی بگو: «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ» سلام بر صورت خاک‌آلود.

بر زمین افتاده امّا چشمش به خیمه است. مبادا دشمن به‌طرف خیمه برود! دید که به‌سوی خیمه‌ها رفتند. سنگی، چوبی، نیزه‌ای، شمشیر شکسته‌ای پیدا کرد «بحول اللّه و قوته اقوم و اقعد» بلند شد و صدا زد:

«یا شیعَهَ آلِ اَبی سُفْیانَ! اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا اِلی اَحْسابِکُمْ اِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»

ای پیروان آل ابی‌سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌‌ترسید، لااقل آزاده باشید، اگر خود را عرب می‌‌دانید، به خلق‌وخوی عربی خویش پایبند باشید!

شمر گفت: برگردید و کار حسین را تمام کنید.

حسین علیه‌السلام در گودال قتلگاه افتاده، هیچ‌کس جرأت نمی‌کند وارد شود. بعضی خجالت می‌کشند، چون نامه نوشته بودند، بعضی هم هنوز از او وحشت دارند و نزدیک نمی‌شوند، ولی هرچه دستشان بود، از سنگ و چوب و نیزه بر حسین علیه‌السلام زدند.

شیخ شوشتری می‌گوید: هنوز او را می‌بینم.

یک وقت هوا تیره‌وتار شد، زمین و آسمان تاریک شد، دیگر چیزی نمی‌بینم.

لشکر اطراف گودال قتلگاه را گرفتند. اسب به خیمه رفت و جای «لاحول و لا قوه ‌الا بالله» شیهه می‌کشد، شاید زینب و بچه ها هم آمدند.

عطار یک غزل دارد که می‌گوید:

نه در مسجد گذارندم که رندی

نه در می‌ خانه کین خَمّار خام است

این غزل را بنده گفتم برای کربلا می‌گویی.

از آن عارف که استاد کلام است

سلوکش را خلاصه این پیام است

نه در مسجد گذارندم که رندی

نه در میخانه کین خَمّار خام است

میان مسجد و میخانه راهیست

بجویید ای عزیزان کین کدام است

بود کرب وبلا من را همان ره

کز آنجا بوی عشقم بر مشام است

حسین است ساقی میخانۀ عشق

به دست عشق او من را زمام است

به میخانه امامی مست خفته‌ست

نمی‌دانم که آن بت را چه نام است

حسین فاطمه مر نام آن بت

زما بر حضرتش صدها سلام است

چرا صدها سلام؟ به همۀ اعضاء و جوارحش، به دستش، به چشمش، به دندانش، به محاسنش، به چهره‌اش سلام می‌کنیم.

میان مسجد و میخانه حیران

گهی در قتلگه گه در خیام است

گهی بر خاک تفتیده جبینش

ز شمشیرش همی شرب مدام است

فنا در نزد عارف ختم راه است

مقام بی‌مقامی آن مقام است

گذشت از هر چه بودش روز عاشور

فنایش زین سبب این‌گونه تام است

عمارت کرده در طف وی خرابات

حریمش را کنون بس احترام است

مرا کعبه خرابات است امروز

حریفم قاضی و ساقی امام است

حسین است آن امام و کعبه او

زیارتگاه مستان خاص و عام است

شباب اهل جنت راست سرور

سرش گه کربلا و گه به شام است

سری بر نیزه‌ای منزل به منزل

شهید عشق هم مخمور جام است

برو عطار کو خود می‌شناسد

که سرور کیست سرگردان کدام است

خوشا از نی خوشا از سر سرودن

که قیصر را از این رو احتشام است

زدی گلبانگ عشق و سربلندی

چو شعرت را به سر قاسم ختام است

شیخ شوشتری می‌گوید:

می‌بینم اطرافی جایی که حسین علیه‌السلام افتاده تاریک است. لشکر گرفتند، هیچ‌چیز پیدا نیست. در این تاریکی دیدم دو شیئ نورانی از آسمان به زمین آمد و دو شیئ نورانی از زمین به آسمان رفت.

شیئ نورانی اول رسول خداست که می‌گوید «ولدی حسین ولدی حسین».

شیئ نورانی دوم که از آسمان به زمین آمد جبرئیل است که آمده به رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله سرسلامتی بدهد.

امّا دو شیئ که از زمین به آسمان می‌رود؛ اولی فرشته‌ای است که خون حسین علیه‌السلام را در شیشۀ زمردین به آسمان می‌برد، برای خود خدا. «السلام علیک یا ثارالله».

شیئ نورانی دیگری که از زمین به آسمان رفت، بالاو بالا آمد، امّا خیلی اوج نگرفت، به‌اندازۀ یک نیزه بیشتر بالا نرفت.

سری به نیزه بلند است در برابر زینب

خدا کند که نباشد سر برادر زینب

وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است