تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۵۲ و ۵۳ | جلسه ۴۰

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه ۵۲ و ۵۳ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۱۴ | جلسه ۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۵۲)

سپس به ستمکاران گفته می‌‌شود بچشید عذابِ ابدی را آیا جز به‌خاطرِ آنچه انجام می‌دادید جزا داده می‌‌شوید؟

 

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ (۵۳)

از تو خبر می‌‌گیرند که آیا آن (عذابی که وعده می‌دهی) حق است؟ بگو بله سوگند به پروردگارم که حق است و شما نمی‌‌توانید خدا را درمانده کنید.

 

«ثُمَّ» سپس «قیلَ» گفته می‌‌شود «لِلَّذینَ» به کسانی که «ظَلَمُوا» ظلم کردند «ذُوقُوا» بچشید «عَذابَ الْخُلْدِ» عذابِ ابدی را «هَلْ» آیا «تُجْزَوْنَ» جزا می‌‌بینید «إِلاَّ» جز «بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» به‌خاطرِ آنچه کسب کردید / انجام دادید؟

«وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ» و از تو خبر می‌‌گیرند / می‌‌پرسند «أَ حَقٌّ هُوَ» آیا آن عذاب حق است؟ «قُلْ» بگو «إی» بله «وَ رَبِّی» به پروردگارم قسم «إِنَّهُ لَحَقٌّ» قطعاً حق است «وَ ما أَنْتُمْ» و شما نیستید «بِمُعْجِزینَ» عاجز کننده (خدا).

ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْد؛ «قیل» در اینجا یعنی گفته می‌‌شود. این فعل باید به‌صورت مضارع می‌‌آمد، امّا چون وقوعِ آن در آینده حتمی است، به‌شکل ماضی آمده و معنای مضارع می‌‌دهد. «خُلد» یعنی ابدی یا خیلی ادامه‌دار.

به ستمکاران گفته می‌‌شود بچشید عذاب ابدی را، امّا بدانید که جبری در کار نیست، این بازتابِ اعمالی است که انجام دادید. لذا از آنها سؤال می‌‌شود «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُون» آیا جز به‌خاطرِ کارهایی که انجام دادید و آنچه کسب کردید، کیفر می‌‌شوید؟

آیه دربارۀ کسانی است که خدا، پیامبر، معاد و اهل‌بیت علیهم‌السلام را قبول ندارند؛ چه در زمان پیامبر و چه بعداز آن. ناصبی‌ها هم که دشمنِ ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند، کافر محسوب می‌‌شوند. این افراد حرف‌های پوچِ خودشان و پوچ‌هایی مثل خودشان را می‌‌پذیرند، امّا دلایلی را که برایشان اقامه می‌‌شود، رد می‌‌کنند و آنچه را خدای تعالی به‌وسیلۀ پیامبرش نازل کرد، دروغ می‌‌پندارند، پیامبری که راستگوترینِ مردمِ زمانِ خود بود. ابوجهل که از بدترین دشمنانِ رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله بود، می‌‌گفت: «محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله چهل سال در بین ما بود و ما حتی یک دروغ از او نشنیدیم، چطور می‌شود اکنون به خدا دروغ ببندد؟» سرانجام هم به‌خاطرِ ریاست‌طلبی ایمان نیاورد و در حال کفر مرد. همۀ کفّار اقرار داشتند به اینکه هرگز دروغی از رسول خدا نشنیده‌اند.چنین پیامبرِ راستگویی خبر می‌‌دهد از خدایی که همۀ موجودات را خلق کرده است. قلب و درونِ ما نیز شهادت می‌‌دهد که باید کسی به‌عنوانِ گردانندۀ این آسمان و زمین باشد که او نامش خداست؛ اللّه جلّ‌جلاله که در هر زبانی، نامِ مبارکی دارد.

کسانی که ظلم کردند، به‌محضِ آنکه از دنیا می‌‌روند، عذابشان شروع می‌‌شود؛ بخشی در عالم برزخ و ادامۀ آن در قیامت. به آنها گفته می‌‌شود: «ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْد» بچشید عذابِ ابدی را. فرقی هم نمی‌‌کند کافر باشند یا مسلمان. حتی کسانی هم که در ظاهر شیعه باشند و ظلم کنند، ستمکارند؛ مثل شاهانی که می‌‌گفتند ما شیعه هستیم، ولی افرادِ زیادی را بی‌جهت می‌‌کشتند. تا کسی کم و زیادی می‌‌گفت، زندانی‌ و شکنجه‌اش می‌‌کردند و سرش را می‌‌زدند.

کافران که هیچ اعتقادی به خدا و پیامبر و معاد ندارند، طبقِ ظاهرِ قرآن عذابشان همیشگی است. اگر بعدها یعنی هزاران و میلیون‌ها سال بعد خداوند رحمتی برایشان بخواهد، دست خودش است. آنها هم که مسلمان و شیعه هستند و بدون توبه مُردند و حقوقی به گردن دارند، همین‌طور.

همان‌طور که بعضی مفسران معتقدند گاهی عذاب‌های طولانی به «عذابِ خُلد» تعبیر می‌‌شود. شاید سرانجام نجات پیدا کنند، ولی خدا داند چقدر طول بکشد؛ ازاین‌رو به آنها می‌‌گویند «ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْد» بچشید عذابِ همیشگی را. بعد هم می‌‌فرماید: «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُون» آیا جز به آنچه کسب کردید، کیفر می‌‌شوید؟ یعنی این عملِ خودتان است که دست‌وپاگیرتان شده.

 

صورتِ واقعی اعمال

کسی‌که نماز می‌‌خواند؛ واجبات را انجام می‌‌دهد؛ حرام را ترک می‌کند و تلاش می‌‌کند جز عشق و محبّتِ خدای تعالی و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام در دل و جانش نباشد، قهراً نور کسب می‌‌کند. همین کارها برایش می‌‌شود حورالعین، میوه‌های بهشتی، جویبارها و دیگر نعمت‌هایی که خداوند در قرآن وعده داده است؛ یعنی اعمالش صورت پیدا می‌‌کند و بهشت می‌‌شود. البته مثل اینجا جسم نیست که انسان بخورد و کثافت داشته باشد. آنجا هرچه می‌‌خورد، عرق می‌شود و بوی عطر می‌دهد.

در قیامت اجزای این جسمِ خاکی جمع می‌‌شود و با آن عالم مناسبت پیدا می‌‌کند؛ یعنی دیگر جسم، مادی نیست، ملکوتی می‌‌شود. عالم برزخ هم عالم ملکوت است و قیامت ظهورِ کاملِ ملکوت است. همان‌طور که شهید آیت‌اللّه دستغیب در کتاب معاد فرمودند، هیچ کثافتی در بهشت نیست. وقتی با حورالعین‌ها همنشین می‌‌شود، منی و کثافاتِ دنیا را ندارد.

گاهی انسان صورتِ زیبایی می‌‌بیند و لذت می‌برد؛ این لذتِ نفسانی است، نه لذتِ روحی. لذتِ روحی وقتی است که انسان وارد عالم برزخ و قیامت می‌‌شود. لذتِ واقعی، از عملِ خوبی است که در دنیا انجام داده. این عمل صورتِ زیبایی همچون حورالعین دارد که در دنیا از او پنهان بود و در آخرت ظاهر می‌‌شود. البته کسانی که مقامِ بالاتری دارند، لذاتشان فرق دارد.

کسانی هم که گناه کردند؛ نان حرام خوردند؛ در برابر امر و نهی خدای تعالی سر فرود نیاوردند، در کثافات هستند؛ گویی در عالم برزخ در چاه توالت افتاده‌اند. این یک واقعیت است! چه بخواهد و چه نخواهد خوراکش همان کثافاتی است که از اعمالش ظاهر شده. شکل‌های عجیب و غریبی که آنجا می‌‌بیند، همین الآن در نفسش وجود دارد، امّا برایش آشکار نیست.

از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نقل است:

به‌درستی که خداوند عزّوجل چون روز اوّل ماه شعبان شود امر می‌‌کند به درهای بهشت، پس باز می‌‌شود و امر می‌‌کند درخت طوبی را، پس نزدیک می‌‌کند شاخه‌های خود را براین دنیا. آن‌گاه منادی پروردگار ندا می کند ای بندگان خدا این شاخه‌های درخت طوبی است؛ به آن درآویزید تا شما را به‌سوی بهشت بلند کند، و این شاخه‌های درخت زقّوم است؛ بترسید از آن تا شما را به‌سوی جهنّم هدایت نکند!

سپس فرمود: قسم به آن‌که مرا به راستی به رسالت مبعوث فرمود، هرکه در این روز دری از خیر و نیکی بگشاید، به شاخه‌ای از شاخه‌های درخت طوبی درآویخته که او را به‌سوی بهشت می‌‌کشاند و هرکه دری از شرّ را در امروز بگشاید، به شاخه‌ای از شاخه‌های درخت زقّوم درآویخته که او را به‌سوی آتش می‌‌کشاند.

در این روز هرکس برای خدا نماز مستحبی به‌جا آورد و هرکه روزه بگیرد و هرکه میان زنی با همسرش یا پدری با فرزندش یا خویشاوندان صلح دهد، خود را به درخت طوبی نزدیک کرده است. کسی که پریشانی را از بدهکاری بزداید یا از طلبش بکاهد و کسی که در حسابِ خود نظر کند و قرضِ کهنه‌ای را برعهدۀ خود ببیند که طلبکارش از وصولِ آن مأیوس شده و آن را به صاحبش برگرداند، خود را به طوبای بهشتی درآویخته است. طوبی سهم کسی خواهد بود که یتیمی را سرپرستی کند یا سفیهی را از دست‌درازی به آبروی مؤمنی باز دارد و کسی‌که قرآن یا قسمتی از آن را بخواند و خدا را یاد کند؛ نعمت‌هایش را برشمارد و شکر کند. کسی‌که از بیماری عیادت کند و کسی‌که به پدر و مادر یا یکی از آنها نیکی نماید یا آن‌که پیش از اولِ شعبان پدر و مادر خود را به‌خشم آورده و در این روز خشنودشان کند و نیز هرکه جنازه‌ای را تشییع کند و در این روز مصیبت‌زده‌ای را تسلّی بخشد و هرکس در این روز چیزی از ابواب خیر را انجام دهد، در زمرۀ کسانی است که در اول شعبان خود را به درخت طوبای بهشتی نزدیک و از زقّومِ جهنمی دور داشته است.

در این روز ابلیس لشکرِ خود را در اطراف و آفاقِ زمین پراکنده مى‌کند و به آنها مى‌گوید در کشیدنِ بندگانِ خدا به‌سوى خود تلاش کنید.هرکس در این روز نمازِ واجبِ خود را نخواند و آن را ضایع کند، به شاخه‌ای از درختِ زقّوم درآویخته؛ کسى‌که میان شوهرى با زنش یا پدر با فرزندش یا برادر با برادرش یا خویشى با خویشش جدایى اندازد، به شاخه‌ای از آن درخت درآویخته است.

آن‌گاه رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله  لحظاتی نظر به‌جانبِ آسمان انداخت و خوشحال شد؛ سپس نظر به زیر انداخت، به‌سوی زمین، پس پیشانی مبارک را درهم کشید و روی مبارکش ترش شد. رو به اصحاب کرد و فرمود:

قسم به آن‌که محمّد را به راستی به پیغمبری فرستاد، درخت طوبی را دیدم که بلند می‌‌شد و کسانی را که به آن آویخته بودند، به‌سوی بهشت بلند می‌کرد و دیدم بعضی از آنها را که به یک شاخۀ آن درآویخته بودند؛ بعضی به دو شاخه و بعضی به چند شاخه، برحسبِ طاعتشان. زید بن حارثه را می‌‌بینم که به بیشتر شاخه‌های آن درآویخته؛ پس آن شاخه‌ها او را به اعلی‌علیینِ بهشت بلند می‌‌کنند؛ پس از این جهت شاد شدم. سپس نگاه کردم به زمین. قسم به آن‌که مرا به راستی به پیغمبری فرستاد، دیدم درخت زقّوم را که شاخه‌هایش پایین می‌‌رفت و آویختگان به خود را به‌سوی جهنّم پایین می‌‌برد. دیدم برخی از آنها به یک شاخه، برخی به دو و برخی دیگر به چند شاخه آویخته‌اند، برحسبِ گناهانشان. بعضی منافقین را می‌‌بینم که به بیشترِ شاخه‌های آن درآویخته‌اند و شاخه‌های زقّوم آنها را به پایین‌ترین درکات فرومی‌برد؛ پس از این جهت روی خود را ترش کردم و پیشانی در هم کشیدم.[1]

این منحصر به ماه شعبان نیست، همۀ ماه‌ها همین‌طور است.

هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُون؛ عذاب یا نعمت، نتیجۀ کسبِ خودِ انسان است که با اختیارِ خود انجام می‌‌دهد؛ جزای خوبی‌ها یا بدی‌هایی است که کرده؛ پس فکر نکنید جبر یا تحمیل است. قرآن در آیاتِ متعدد جبر را رد کرده است، البته تفویض هم نیست؛ یعنی فکر نکنید خدای تعالی ما را خلق کرده، دیگر کاری با ما ندارد و کمکی هم نمی‌‌کند؛ لذا امام صادق علیه‌السلام می‌‌فرماید: «لا جبرَ و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین». نه جبر است و نه اختیارِ مطلق، بلکه چیزی بین این دو است.

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ؛ «یَسْتَنْبِئُونَکَ» از نَبَأ است؛ یعنی از تو خبر می‌‌گیرند. نبأ یعنی خبر. یعنی از تو می‌پرسند آیا آنچه می‌‌گویی و وعده می‌‌دهی حق است؛ خدا هست و این بت‌ها هیچ‌کاره‌اند؟

ما می‌‌گوییم مؤثر فقط خداست؛ رزق و روزی دستِ اوست، البته ما باید کار کنیم، ولی او رازق است. ما به اختیار خود زبان را می‌‌چرخانیم، ولی او خالقِ زبان است.

قُلْ إی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ؛ بگو بله، قسم به پروردگارم که همۀ این‌ها حق است. آنچه خدا خواسته، انجام می‌‌شود. خواستِ خدا این است که اگر کسی کارِ خوبی کند، جزای خوب دارد و اگر کارِ بد کند، جزای بد در انتظارش است. خدا خواسته بعداز دنیا برزخ و قیامت باشد. ارادۀ خدای تعالی این است که انسان در این دنیا مختار باشد، امّا نه اینکه هرکاری خواست، بکند. گاهی اوقات اگر صلاح بداند مانعِ اختیارِ انسان‌ها می‌‌شود؛ پس نه مجبوری و نه کاملاً مختار؛ «بل امرٌ بین الامرین».

مردم در زمان پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله سه دسته بودند؛ یک دسته همین کسانی که آیه می‌‌فرماید، برای فهمِ حقیقت از پیامبر می‌‌پرسیدند آیا آنچه شما می‌‌گویید، حق است؟ یعنی با صدق و صفا درپی حق است و اگر کسی صادقانه با آنها صحبت کند، قبول می‌‌کنند.

شخصی خدمت رسول خدا رسید و گفت یا محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله! تو که می‌‌گویی خدا یکی بیشتر نیست، آیا راست می‌گویی؟ فرمود بله.

گفت یعنی این بت‌ها هیچ کاری از دستشان برنمی‌‌آید؟‌فرمود نه.

قسم داد به حضرت و گفت اینکه می‌‌گویی بعداز این دنیا عالمِ دیگری وجود دارد و قیامت است، راست می‌گویی؟ فرمود بله.

گفت آیا این حرف‌ها را از طرف خدا آورده‌ای یا از خودت می‌‌گویی؟ فرمود از طرف خدا می‌‌گویم.

گفت اینکه می‌گویی نماز و روزه و این اعمال را انجام دهید، از خودت می‌‌گویی یا از خدا؟ فرمود از طرف خدا.

سرانجام بعداز این سؤال و جواب‌ها گفت «اشهد ان لا اله الّا اللّه و اشهد انّ محمّد رسول اللّه».

دستۀ دیگر کسانی هستند که آن‌قدر صفای باطن دارند که تا حقّی می‌بینند یا سخنِ حقّی می‌‌شنوند، به دلشان می‌‌چسبد و قبول می‌‌کنند. می‌‌گوید فلانی چیزی گفت و به دلم چسبید، امّا فلانی هرچه می‌‌گوید، به دلم نمی‌‌نشیند. چنین افرادی همیشه بوده‌اند. سردستۀ این گروه که قبل‌از همه نبوتِ پیامبر را قبول کردند، مولا علی علیه‌السلام و حضرت خدیجه بودند و به‌محض آغازِ بعثت، هر دو ایمان آوردند. مولا علی علیه‌السلام ده‌ساله بودند، امّا این ده سال در دامانِ پیامبر بزرگ شدند. جناب خدیجه نیز همان ابتدا نورِ باطنیِ رسول خدا را حس ‌کرد و پرسید این چه نوری بود که دیدم، مثل سایر نورها نبود! پیامبر به او فرمود شهادت به وحدانیت خدا و نبوت من بده! گفت من با شما ازدواج نکردم، جز برای چنین روزی، و شهادت داد. لذا در روایت است که «اول مَن أسلَم علی علیه‌السلام». خدای تعالی برای بعضی که دلیل می‌‌خواهند، در قرآن دلیل آورده است.

دستۀ سوم نیز کسانی هستند که هرگز ایمان نمی‌‌آورند.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزین؛ شما نمی‌‌توانید خدا را عاجز کنید؛ یعنی نمی‌‌توانید بگویید ما کاری می‌‌کنیم که خدا درمانده شود و دست بردارد. خدا از این چیزها نمی‌‌ترسد؛ پس فکر نکنید چیزهایی که در سر دارید، باید عملی شود.

اگر کسی ناگهان دردی بگیرد، چه می‌‌کند؟ حتماً به پزشک مراجعه می‌‌کند تا ببیند چه برسرش آمده، ولی اگر خدا نخواهد کاری از دست پزشک برنمی‌آید. اگر ناگهان مرگ سراغش بیاید، چطور؟ آیا کسی می‌‌تواند کاری کند؟ پس ما عاجز کنندۀ خدا نیستیم که او را شکست دهیم یا بگوییم خدا نیست. وقتی می‌‌گویی خدا نیست، یعنی نعمت‌هایی را که خدا به تو داده، انکار می‌‌کنی. گاهی انسان در فرعونیت می‌‌افتد و این‌طور می‌‌شود.

در سال ۱۲۲۹ هجری قمری در کاشان شخصی از کارمندانِ امور مالیات و حسابداری از سیدِ فقیری مطالبۀ وجه مالیات می‌نمود و بر او سخت می‌گرفت. آن سیدِ بازاری می‌گفت: ندارم؛ چند روز مهلت بده تا خدا چاره‌ای بسازد. از جدّم رسول خدا شرم کن.

حسابدار گفت: اگر از جدّت کاری ساخته است، بگو شرّ مرا از سر تو دفع کند یا کار تو را درست نماید. پس ضامن به‌خاطرِ سید گرفت و گفت: «اگر فردا اول طلوع آفتاب پول را ندهی، نجاست به حلقت خواهم ریخت. به جدّت بگو هر کاری می‌تواند، انجام دهد.»

پس شب‌هنگام حسابدار به بامِ خانه رفت و خوابید. نیمه‌شب برای بول کردن بر لبِ بام رفت و در تاریکی پا بر ناودان گذاشت، ناودان شکست و او به چاه مستراح افتاد. صبح مردۀ او را در چاه نجاست یافتند. بنابراین جدِّ آن سید شرِّ او را دفع کرد.

جباریت صفتِ ناپسندی است. آدمی باید بفهمد اگر صاحب مقامی شد، نباید بگوید من این کار را می‌‌کنم؛ آن کار را می‌‌کنم و کسی جلودارم نیست!

 

تذکر

کسانی که یا از روی سادگی یا از زیرکی دنیوی، می‌‌گویند رضاخان کجایی روحت شاد، بدانند که این شخص، آدمِ خبیثی بود و فسادهای زیادی کرد. ما بودیم و دیدیم که هم رضاخان و هم پسرش چه ظلم‌ها کردند؛ چه شکنجه‌ها دادند و چه بیگناهانی را کشتند. آیا می‌‌خواهید امثالِ این‌ها یا منافقانی که به هیچ‌کس رحم نمی‌‌کنند، بیایند؟ باید مراقب بود! بنده نمی‌‌گویم انتقاد نکنید، ولی نه اینکه رضاخان بیاید. بگو خدایا کارِ مملکت را اصلاح کن؛ خدایا آقایان را توجه بده که اصلاحاتی انجام بدهند و بیشتر به فکر مردم باشند! امیدواریم به هرکس گوش دارد برسد. مراقب باشید گولِ این حرف‌ها را نخورید. تکرارِ این حرف‌ها غلط است. دعا کردن و از خدا خواستن لازم است. انتقادِ صحیح و با احترام، اگر می‌‌توانید و اهلش هستید، خوب است، اگر هم نیستید، به کسانی که می‌‌توانند بگویید تا انتقادِ صحیح بکنند.

یقیناً خونِ شهدا هرگز پایمال نخواهد شد. امیدواریم آنها بتوانند مردم را از همۀ بلاها حفظ کنند و خدا به‌وسیلۀ آنها و به آبروی آنها دینِ مردم را حفظ کند.

 

[1] ـ مفاتیح‌الجنان، اعمال ماه شعبان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است