تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۱۰۵ و ۱۰۶ | جلسه ۶۸

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه ۱۰۵ و ۱۰۶ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۹/۲۱ | جلسه ۶۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (۱۰۵)

و روی خود را به‌سوی دینی خالص کن و هرگز از مشرکان نباش!

 

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمینَ (۱۰۶)

و جز خدا چیزی را مخوان که نه نفعی برایت دارد و نه ضرری. اگر چنین کنی، از ستمگران خواهی بود.

 

«وَ أَنْ» و به من امر شده «أَقِمْ وَجْهَکَ» رو کن «لِلدِّینِ» به دین «حَنیفاً» خالص و پاک «وَ لا تَکُونَنَّ» و هرگز مباش «مِنَ الْمُشْرِکینَ» از مشرکان.

«وَ لا تَدْعُ» و نخوان، نپرست «مِنْ دُونِ اللَّهِ» غیر از خدا، به‌جای خدا «ما» چیزی که «لا یَنْفَعُکَ» نه سودی برایت دارد «وَ لا یَضُرُّکَ» و نه زیانی «فَإِنْ فَعَلْتَ» اگر چنین کنی «فَإِنَّکَ إِذاً» پس تو در این صورت «مِنَ الظَّالِمینَ» از ستمکاران خواهی بود.

وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفا؛ در آیۀ قبل فرمود «وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (به من دستور داده شده که از مؤمنان باش). در اینجا نیز با عطف به آیۀ قبل می‌فرماید به من دستور داده شده رو کن به دینِ خالص و پاک. «أقِم» یعنی استقامت کن و پابرجا باش. «وجه» در لغت به‌معانی صورت و طرف مقابلِ انسان است. به قلب و صورتِ باطنی هم اطلاق می‌شود. در اینجا بیشتر همین معنا مراد است. پس «أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّین» یعنی قلبِ خود را برای دین محکم کن و در این راه استقامت داشته باش تا شک و ریبی در آن راه نیابد!

دین عبارت است از مجموعۀ اصولِ پنج‌گانه و فروع (احکام). اصول عبارت‌اند از توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت. باید این‌ها را با جان و دل قبول کرد تا قرار بگیرند. اگر هم شک و شبهه‌ای باشد، صرفاً در ذهن و خیال و وسوسۀ شیطان باشد، نه اینکه قلب را بلرزاند و دچار تردید کند. باید هر لحظه در دل قرار گرفته باشد که خدا هست و یکی بیش نیست و این صفات را دارد. این خدا پیامبرانی فرستاده که آخرینشان محمّد بن عبدالله صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است. خدای تعالی کار بیهوده نمی‌کند و این آسمان و زمین و افلاک و این بشر را بی‌دلیل نیافریده؛ پس معادی وجود دارد و برگشت و حساب و کتابی در کار است.

همچنین پروردگار عالم ظالم نیست. او نیازی به ظلم کردن ندارد. بارها فرموده «لیسَ بِظَلّام» یعنی اگر بخواهد ظلم کند، دیگر ظالم نیست، ظلّام (بسیار ظلم کننده) است. این خدای عادل، ما را به خود وانگذاشته. در هیچ دوره‌ای بشر به خود رها نشده است. بعد از آخرین پیامبر هم جانشینانِ او واسطۀ میان مردم و خدا هستند. بنای خدای تعالی از اولِ خلقت همین بوده. همان اول هم که فقط آدم و حوا بودند، آدم پیامبر بود.

وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکین؛ وقتی خدای تعالی به پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله می‌فرماید از مشرکان نباش، یعنی پیامبر با سایر مردم در این موضوع فرقی نمی‌کند. او معصوم است، ولی باید به حسابِ خودش مراقب باشد. این درست که چون نمایندۀ خداست، همه باید اطاعتش کنند، امّا مقدم بر رسالت، بندۀ خداست؛ «أشهَدُ أنّ محمّداً عبدُه و رَسُولُه» پس ایشان هم مانند همه تکلیف دارد؛ باید نماز بخواند؛ روزه بگیرد؛ حج برود و همۀ احکام اسلام را انجام دهد و حقِ انجام هیچ معصیتی حتی یک ترکِ‌اولیٰ ندارد. پس وقتی می‌فرماید به خدا شرک نورزید، پیامبر به حساب خود و دیگران هم به حساب خودشان تکلیف دارند.

شرک فقط بت‌پرستی نیست؛ بسیاری افراد اسباب را شریک خدا قرار می‌دهند. می‌گویند خدا جای خود، پول هم جای خود؛ هر دو کارکن هستند. خدا یک طرف، دکتر هم یک طرف؛ این شرک است. کسی نمی‌‌گوید دکتر نرو، ولی بدان خدا کارساز و سبب‌ساز است. اسباب را او قرار داده، ولی نه به‌عنوانِ استقلال. کارکن فقط خداست. نباید مشرک باشی!

مهم‌ترین شرک، نفسِ آدمی است که دائم دم از من می‌زند و می‌گوید خودم بودم؛ خودم هستم؛ خودم کردم و…! پس چه بگوید؟ باید حواست باشد که خدا توفیق داده کاری انجام دهی. اختیار با خودِ توست، امّا ملتفت باش که خدای تعالی در سویدای قلب و باطنت دین را قرار داده است.

﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ‏ لِلدِّینِ‏ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها﴾[1]

«روى خود را به‌سوى آیینِ حنیفِ پروردگار کن! این سرشتى است که خداوند مردم را بر آن آفریده است.»

این فطرتی است که خدا قرار داده؛ پس نگو خودم دیندارم. خدا توفیقت داده؛ خدا اصلت را خوب قرار داده؛ او توحید را در نطفۀ همه قرار داده است.

تا این نفس موحد و خداپرست شود و بگوید غیر از خدا هیچ‌چیز نیست، خیلی طول می‌کشد. امّا سرانجام باید تسلیم شود. تسلیم شدنش هم به مبارزه است. خلاف نفس برای ما همین انجام واجبات و ترک محرمات است. در قدمِ بعد هم توجه به مستحبات و مکروهات. این می‌شود مبارزه با نفس؛ تا بعدها خداچیزهای دیگری برایمان قرار دهد.

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّک؛ ای پیامبر و ای مؤمنان! چیزی را که نه نفعی برایت دارد و نه ضرری، به‌جای خدا عبادت نکن! منظور از خواندن، هم ظاهر است و هم باطن.

اگر کسی کمکت کرد، تشکر کن و احترام بگذار، ولی بدان نافع خداست. این شخص از طرفِ او مأمور شده نفعی به تو برساند؛ خدا به دلش اندخته، درعینِ‌حال ثوابی هم می‌برد. تو هم فقط این شخص را نبین؛ اول خدا را شکر کن و بعد از او تشکر نما!

اگر کسی ضرری زد، اول بگو الهی شکر، بعد به او بگو چرا این کار را کردی! پس اول خدای تعالی. بگو خدایا صبر می‌کنم؛ الحمدللّه، رضاً بقضائک. بعد هم لعنت بر شمر و ابن زیاد و یزید و… .

معمولاً اگر ضرری می‌بینیم، ظاهرش شرّ است، ولی اگر دست خدای تعالی باشد، خیر است؛ برای این است که متنبّه شویم و پیشرف کنیم.

فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمین؛ اگر همۀ حواست به غیر خدا باشد و فقط اشخاص را دیدی، اول به خودت ظلم کردی، [بعد هم به خدا] چرا؟ چون از حقیقت خود؛ یعنی خدایی که تو را خلق کرده، دور شدی و توحیدی را که خدای تعالی درونت قرار داده، خراب کردی.

 

[1] ـ روم، ۳۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است