تفسیر سوره انفال

سوره انفال آیه ۲۱ و ۲۲ | جلسه ۱۳

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره انفال آیه ۲۱ و ۲۲ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۱۲/۰۵ | جلسه ۱۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال

 

 

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ(۲۱)

و مانند کسانى نباشد که گفتند: شنیدیم، د رحالى که نمى‌شنیدند.

 

اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ(۲۲)

بدترین جنبندگان نزد خدا کر و لال‌هایى هستند که تعقل نمى‌کنند.

 

وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فیهِمْ خَیْرآ لاَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ(۲۳)

و اگر خدا در آنان خیرى مى‌دید شنوایشان مى‌کردو اگر شنوایشان هم کند بطور قطع پشت مى‌کنند و رو مى‌گردانند.

 

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ؛ این آیه در ادامه آیه قبل، خطاب به مؤمنان است که به آنها فرمود: «از خدا و رسولش اطاعت کنید و در حالى که مى‌شنوید، از آنان رو نگردانید!» در اینجا مى‌فرماید: «مانند کسانى که مى‌گویند شنیدیم، امّا نمى‌شنوند، نباشید!»

این ویژگى مسخره کنندگان است که چون حرف حقّى به آنان گفته مى‌شود، مى‌شنوند امّا بدان اعتنا نمى‌کنند یا مى‌گویند: «گوش ما از این حرف‌ها پر است.» در همین سوره، خداوند کسانى را یاد مى‌کند که وقتى آیات قرآن را مى‌شنیدند، مى‌گفتند: «بله شنیدیم و اگر مى‌خواستیم مثل این را مى‌آوردیم» در حالى که هیچ کس نتوانسته و نمى‌تواند کلامى شبیه قرآن بیاورد.

مسلمانان نیز اگر قرآن بخوانند، امّا در عمل به آن مسامحه کنند، مانند همین افراد مسخره کننده مى‌شوند؛ به عنوان مثال قرآن کریم پیوسته سفارش به تقوا، اطاعت از خدا و رسول، اقامه نماز، انجام واجبات و ترک محرمات مى‌کند. حال اگر کسى قرآن بخواند و خود را مؤمن بداند، امّا سفارش‌هاى قرآن را انجام ندهد، مانند کسانى مى‌شود که مى‌گویند شنیدیم، امّا نمى‌شنوند.

اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ؛ بدترین جنبندگان نزد خدا کسانى هستند که از شنیدن حق، کر و از گفتن آن، لالند. «صُم» یعنى ناشنوا و «بُکْم» یعنى گنگ . «دوّاب» یعنى موجود زنده.

در همین سوره مى‌فرماید :

(اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُوْمِنُونَ )[1]

«بدترین جنبندگان نزد خدا کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى‌آورند.»

منظور از صُم و بُکم در اینجا، کسى است که ظاهرآ مى‌شنود و سخن مى‌گوید، امّا از شنیدن و گفتن حق خوددارى مى‌کند؛ گویى اصلا آن را نمى‌شنود و قادر به گفتن آن نیست. همچنان که «لا یَعقِلون» یعنى عقل دارند، ولى از آن براى فهم حق استفاده نمى‌کنند، بلکه دانسته آن را پایمال مى‌کنند؛ مثل کسانى که عمدآ دروغ مى‌گویند و وقتى به آنها اعتراض مى‌کنى، مى‌گویند: «مگر فقط من دروغ مى‌گویم؟ همه دروغ مى‌گویند.» یا نماز نمى‌خوانند و مى‌گویند: «مگر چه نفعى در نماز است؟» یا به دین و اعتقادات هیچ اعتنایى نمى‌کنند و بلکه به خدا، قرآن، پیامبر و ائمه اطهار

علیهم السلام بی اعتناءهستند. این‌ها همه در حالى است که این اشخاص در ظاهر مسلمانند و در فطرت خود حقّانیّت این امور را درک مى‌کنند.

خداوند درون همه‌ى انسان‌ها فطرت توحیدى قرار داده است پس اگر کسى آن رانپذیرد و رو بگرداند، بدتر از حیوانات مى‌شود؛ چراکه حیوانات امکان فهمیدن و پذیرفتن حق را ندارند، ولى انسان داراى چنین امکانى است و از او چنین توقعى وجود دارد.

اگر بعضی حیوانات موذی هستند، اقتضاى طبیتعشان این است و بسیارى از آنها، تا کسى مزاحمشان نشود، آزار نمی دهند، امّا کسى که با زبانش دیگران را نیش مى‌زند، از مار بدتر است؛ چراکه انسان است و اقتضاى طبیعتش این نیست. انسان‌ها وقتى به معنویات بى‌اعتنا مى‌شوند، بى‌جهت دیگران را اذیت مى‌کنند و از ظلم کردن لذّت مى‌برند. مثل حجاج بن یوسف که از شنیدن صداى ضجّه و ناله‌ى زندانیان لذّت مى‌برد و به آنها مى‌گفت «اخسؤوا» (دور شو اى سگ!)

خدا هیچ کس را بد خلق نکرده است، حتّى جنایتکارترین افراد هم با فطرت توحیدى خلق شده‌اند، ولى بعضى به اختیار خود به راه ظلم رفته، از حیوانات هم وحشى‌تر مى‌شوند.

خداى تعالى هیچ صفت بدى در انسان قرار نداده است، لکن انسان‌ها خود از صفاتشان بد استفاده مى‌کنند؛ به عنوان مثال «غضب» صفتى است که باید هنگام جنگ با دشمن یا گاهى اوقات در برخورد با منکر، آن را ظاهر کرد. «بخل» اگر نباشد، موجب حیف و میل کردن اموال مى‌شود و صحیح نیست؛ «کینه» از دشمنان خدا، جزء دین است و به لسان شرع «بغض» نامیده مى‌شود. هیچ مؤمنى نمى‌تواند از قاتلان ائمه اطهار علیهم السلام بغض نداشته باشد، امّا هر کس این صفات را در جاى خود به کار نیندازد تبدیل به «شرّ» مى‌شود. «مجاهده با نفس» یعنى جلوگیرى از ظهور صفات بد در جایى که خدا راضى نیست.

صم و بکم کسى است که حق را مى‌شنود، امّا با عقل و قلب خود آن را نمى‌پذیرد، گویى در برابر آن ناشنواست. هچنین به جاى آنکه حق بگوید، از گفتن آن طفره مى‌رود و بیهوده‌گویى مى‌کند.

علت این امر؛ لقمه‌ى حرام، معاشرت با نااهلان و تن دادن به گناه است. امام حسین علیه السلام یکى از علت‌هاى شقاوت کوفیان را «انباشته شدن شکم‌هایشان از لقمه حرام» معرفى فرمود.

برخى از سپاهیان عمر سعد، على الخصوص شمر لعین، وقتى کلام حقّ امام حسین علیه السلام و یاران ایشان را مى‌شنیدند، سخنان بیهوده و مسخره بر زبان مى‌آوردند و سوت و کف مى‌زدند.

الَّذینَ لا یَعْقِلُون؛ خصوصیت بارز این افراد، تکیه بر هواى نفس به جاى تعقل است.

در بسیارى از جوامع امروزى، آزادى به معناى بى‌بند و بارى تعبیر مى‌شود و هیچ منعى در شهوترانى مردم وجود ندارد؛ درست مثل حیوانات. منظور ما از آزادى این نیست. ما آزادى را انتقاد آزادانه و آزادى بیان در برابر مشکلات اجتماعى و سیاسى مى‌دانیم. در امر به معروف و نهى از منکر باید کسانى اقدام کنند که خود مرتکب منکرى که از آن نهى مى‌کنند، نشوند و عادل باشند. کسى که خودش پر از عیب است و مى‌خواهد دیگرى را امر به معروف و نهى از منکر کند، سخنش پذیرفته نمى‌شود.

 

بهترین و بدترین مردمان در کلام امیرمؤمنان

«خَیْرُ النَّاسِ مَنْ اِنْ غَضِبَ حَلُمَ وَ اِنْ ظُلِمَ غَفَرَ وَ اِنْ اُسِیءَ اِلَیْهِ أحْسَنَ»[2]

«بهترینِ مردم کسى است که اگر به خشم آید، بردبارى کند و اگر ظلم شود، ببخشد و اگر بدى به او کردند، نیکى کند.»

اگر انسان نخواهد خشم خود را کنترل کند و متخلّق شود، به گرفتارى‌هاى بسیارى مبتلا مى‌شود.

«خَیْرُ النَّاسِ أوْرَعُهُمْ وَ شَرُّهُمْ أفْجَرُهُمْ»[3]

«بهترینِ مردم، پرهیزکارترینِ ایشان است و بدترینِ آنها، گنهکارترینشان.»

«خَیْرُ النَّاسِ مَنْ اِذَا اُعْطِیَ شَکَرَ وَ اِذَا ابْتُلِیَ صَبَرَ وَ اِذَا ظُلِمَ غَفَرَ»[4]

«بهترین مردم کسى است که هرگاه به او عطا شود، شکر کند و هرگاه گرفتار بلا شود، صبر کند و هرگاه ستم بیند، ببخشاید.»

بخشیدن ظالم باید در جاى خود باشد؛ پس اگر کسى به کسى تهمت زد یا یک سیلى به صورت او زد، او حق دارد از خود دفاع کند، امّا بخشیدن بهتر است. امّا گاهى بخشیدن جایز نیست مثل ظلم‌هایى که ابعاداجتماعى دارند یا آنجا که ظالم جرى‌تر مى‌شود.

رسول گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله درباره بهترین مردم مى‌فرماید : «خَیْرُ النَّاسِ أنْفَعُهُمْ لِلنَّاس»[5]

«بهترین مردم کسى است که براى مردم سودمندتر باشد.»

شاید سؤال شود هر کدام از این روایت‌ها، خصوصیت متفاوتى براى «خیر الناس» بیان کرده‌اند؛ با این توصیف بهترین مردم کیست؟

پاسخ این است که این‌ها همه نسبى هستند؛ یعنى همه‌ى این‌ها در زمره بهترین صفاتند، امّا کمال آنها در جمع شدن همه‌ى آنهاست؛ پس کسى که شاکر و صبور است، امّا تقوا ندارد یا نفعى به دیگران نمى‌رساند، بهترین مردم نیست، یا اگر کسى همه‌ى صفات خوب را داشت، امّا ایمان به خدا یا پیامبر خاتم نداشته باشد، سودى برایش ندارد؛ لذا نمى‌توان همین چند روایت را گرفت و قرآن و روایات صحیح دیگر را رها کرد.

در روایت است اگر کسى دو رکعت نماز مقبول بخواند، بهشت بر او واجب مى‌شود، ولى اگر همین شخص پس از مدّتى نماز را عمدآ ترک کند، طبق روایات دیگر، باطنآ کافر مى‌شود. بنابراین اگر کسى اهل تقوا و اخلاص باشد و اعمال صالحى انجام دهد، امید است بهره‌مند از ثواب آنها شود.

 

 

 

[1] ـ انفال، 55.

[2] ـ غُرر الحکم و دُرر الکلم، 357.

[3] ـ غُرر الحکم و دُرر الکلم، 358.

[4] ـ همان.

[5] ـ نهج الفصاحه، 469.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است