تفسیر سوره انفال

سوره انفال آیه ۱۲ و ۱۳ | جلسه ۸

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره انفال آیه ۱۲ و ۱۳| چهارشنبه ۱۳۹۴/۱۱/۱۴ | جلسه ۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال

 

اِذْ یُوحی رَبُّکَ اِلَى الْمَلائِکَهِ أنّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الاْعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ (۱۲)

به یاد آور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان وحى مى‌کرد که من با شما هستم؛ پس کسانى را که ایمان آورده‌اند، ثابت قدم بدارید! به زودى در دل‌هاى کافران وحشت مى‌اندزم. بالاى گردن‌ها و سر همه‌ى انگشتانشان را بزنید!

 

ذلِکَ بِأنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ (۱۳)

این بخاطر آن است که با خدا و پیامبرش دشمنى کردند و هر کس با خدا و پیامبرش دشمنى کند، بى گمان خداسخت کیفر است.

 

اِذْ یُوحی رَبُّکَ اِلَى الْمَلائِکَهِ أنّی مَعَکُمْ؛ خداى تعالى به فرشتگان فرمود: من با شما هستم.

همراهى پروردگار با همه ى انسان ها و ملائکه، بطور عمومى وجود دارد؛ (هُوَ مَعَکُمْ )[1]  امّا بطور خصوصى شامل گروه خاصى مى شود؛ از جمله ملائکه و انبیاء. در سوره «طه» به حضرت موسى و هارون مى فرماید :

(اِنَّنی مَعَکُما)[2]

«من باشمایم.»

در سوره «توبه» از زبان پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله مى فرماید :

(اِنَّ اللهَ مَعَنا)[3]

«خدا با ماست.»

آدمى، به تعبیرى، ظهور پروردگار است. او واجب الوجود است و ما ممکن الوجود و ظهور اسماء و صفات او هستیم. وجود همه ى ما از وجود او است.

فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا؛ خداى تعالى به ملائکه فرمود: مسلمانان را ثابت قدم گردانید! از همین رو ملائکه نازل شدند و مسلمانان با دیدن آنها قلبشان محکم و آرام شد.

سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ؛ از آن طرف، کافران با مشاهده ملائکه به وحشت افتاده، برخى از آنها از شدت ترس مردند.

فَاضْرِبُوا فَوْقَ الاْعْناقِ؛ خداى تعالى فرمود: بالاى گردن کافران را بزنید و سر از تنشان جدا کنید!

در اینکه خطاب امر در «فَاضْرِبوا» متوجّه ملائکه است یا مسلمانان، اختلاف نطر وجود دارد، ولى به نظر مى رسد خطاب به مسلمانان باشد؛ چراکه ملائکه فقط براى یارى مسلمانان و قوّت قلب آنان آمدند، نه براى جنگیدن با کافران.

وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ؛ انگشتان دستشان را قطع کنید تا نتوانند شمشیر بدست گیرند. «بنان» یعنى سر انگشتان دست یا پا. به خود انگشتان هم اطلاق مى شود.

ذلِکَ بِأنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ؛ علت اینکه فرمود گردن و دست کافران را قطع کنند این بود که آنها با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند. «شقاق» یعنى اختلاف افتادن و جدا شدن. در اینجا به معناى جدا شدن از حق و دشمنى کردن با آن است.

آنان متوجّه حقّانیّت پیامبر و دین اسلام بودند؛ دلایل کافى و معجزات بسیار دیده بودند و تقریبآ در مکه کسى نبود که پیامبر و مسلمانان را نشناسد. هر کس هم که مى خواست به اسلام متمایل شود، مورد تهدید جدى کفّار قرار گرفته، جان، مال و امنیتش به خطر مى افتاد.

وَ مَنْ یُشاقِقِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ؛ بعد از آنکه حق آشکار شد و دلایل آن تبیین گردید، اگر کسى به دشمنى برخیزد و مقابل آن بایستد، با کیفر سخت پروردگار مواجه خواهد شد.

در جنگ هاى دیگرى هم که بعد از بدر پیش آمد، باز خداى تعالى مسلمانان را یارى کرد، ولى دیگر این طور نبود که مانند جنگ بدر ملائکه را مشاهده کنند، البته در جنگ احد عده اى نافرمانى کرده، از پى چمع آورى غنائم رفتند و مسلمین شکست خوردند.

این نصرت پروردگار تا ظهور حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه ادامه داد. در جنگ تحمیلى ما در مقابل عراق خداى تعالى آنها را یارى نمود. جنگ ما جنگ نابرابرى بود و مخصوصآ در اوایل، رزمندگان ما سلاح چندانى نداشتند در حالى که دشمن بعثى به همه ى سلاح ها مجهز بود، امّا دل هاى جوانان رزمنده محکم و قوى بود و خداى تعالى آنها را کمک کرد.

کسانى که که در دفاع مقدس جنگیدند، نباید به هیچ وجه پشیمان باشند. براى خدا و اسلام جانفشانى کردند و یقینآ خداى تعالى جزاى آنها را مى دهد. تا کنون هم صفا و استقامت شهیدان این جمهورى اسلامى را حفظ کرده است و مابقى چیزها برکنار است. امیدواریم از این به بعد هم همین طور باشد.

 

روح ملکوتى

ملائکه موجودات صرفآ روحانى و متعلّق به عالم ملکوت هستند که بدن مادى ندارند. عالم ملکوت وجود دارد و همه ى ما به آن اعتقاد داریم. برخى نیز بالاتر از اعتقاد، یقین به آن عالم دارند و در راه عین الیقین هستند. ملائکه به اذن الله مى توانند به شکل انسان ظاهر شوند.

انسان ها داراى روح خدایى هستند، امّا در این جهان در قالب بدن قرار گرفته اند و تا زمانى که در عالم ماده زندگى مى کنند، بدن، مرکب و محمول روح آنهاست. هنگامى که عمر به پایان مى رسد، روح علاقه اش از بدن کم شده، به عالم ملکوت منتقل مى شود و در جایگاه معیّن قرار مى گیرد. بنابراین انسان از جهت روحى فرقى با ملائکه ندارد و متعلّق به عالم دیگر است. همان طور که خداى تعالى جسم نیست و مکان ندارد، روح ما نیز مکان ـ به معنایى که در این عالم مى شناسیم ـ ندارد.

امّا جسم بشر حالت حیوانى دارد و نفس نیز از یک طرف حیوانى و از طرف دیگر رحمانى است. زمانى که انسان به عالم برزخ منتقل مى شود، جایگاه معیّنى در آنجا خواهد داشت. مکان، مثل این عالم نیست ولى صورت دارد. آنجا، براى کسانى که هنوز با آن آشنا نیستند، مثل عالم رؤیاست. گاه انسان بعد از دیدن یک خواب خوب، تا چند روز احساس لذّت در خود مى کند؛ چراکه واقع را دیده است.

اگر روح گرفتار نفس و شیطان شود و مقابل خدا و پیامبر بایستد، در زندان مى افتد و هم در این عالم و هم در عالم دیگر اسیر مى شود. اعمال و عقاید باطل بر او احاطه مى یابند و این همان احاطه ى جهنّم است و باعث تنگى و گرفتارى روح مى شود؛

(وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهٌ بِالْکافِرینَ )[4]

«بى گمان جهنّم بر کافران احاطه دارد.»

گناهکارانى که بدون توبه از دنیا مى روند، در گرفتارى و عذاب بسر مى برند تا هنگامى که خدا نجاتشان دهد.

وقتى میّتى را غسل مى دهند؛ کفن مى کنند؛ نماز بر او مى خوانند و دفنش مى کنند، اولا: براى احترام به او است. ثانیآ: چون روح به جسم خود نظر دارد، موجب آرامش او مى شود. هر چه باشد این بدنى است که سال ها با آن سرو کار داشته، کار خوب کرده؛ عبادت خدا نموده است.

ائمه اطهار علیهم السلام هم به محل دفن خود نظر دارند و زائران خود را مى بینند و به آنان نظر لطف مى کنند، وگرنه روح بزرگ ایشان بر همه جا احاطه دارد.

 

استفاده معنوى از آیه

همه ى مؤمنان و دوستان اهل بیت، مورد نظر خداى تعالى هستند و ملائکه مأمور مراقبت از آنها در برابر بلاهاى دنیوى و معنوى هستند؛ لذا وقتى قرار است مؤمنى گناه کند، ملائکه او را باز مى دارند یا اگر بخواهد واجبى انجام دهد یا کار خوبى کند، او را یارى مى دهند. از سوى دیگر شیطان وسوسه مى کند؛ به گناه فرا مى خواند و از کار خوب باز مى دارد، در نهایت این خود انسان است که تصمیم مى گیرد چه کند، ولى به هر حال خداى تعالى انسان را رها نمى کند.

شیاطین جنّى و انس بطور قهرى از مؤمنان مى ترسند؛ ترس از اینکه نور آنها نابودشان کند؛ یعنى خداى تعالى به اشخاص مؤمن قدرت داده است و به آنها مى فرماید «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الاْعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ» (گردن آنها را بزنید و دستشان را قطع کنید!) امّا نه به این معنا که سلاح دست بگیرید و با آنها بجنگید. مسلح شدن و جنگیدن، در جاى خود لازم است، امّا مؤمن باید همیشه آمادگى علمى و اعتقادى داشته باشد تا بتواند پاسخ شبهات و وسوسه هاى آنها را بدهد تا اگر خودشان صلاحیت دارند هدایت شوند و اگر ندارند، نتوانند دیگران را گمراه کنند. این یعنى قطع شدن سر (ذهن و مغز شبهه افکن) و دست آنها.

این رویه ى ائمه و سپس علماى بزرگوار و اهل معرفت در مقابل دشمنان بوده است. مجادلات، مباحثات و کتاب هاى ایشان موجب شد قلم از دست دشمنان خدا بیفتد و براى بسیارى، حق واضح شود. امروز هم هر کس مى تواند پاسخ شبهات را بدهد، باید با سلاح قلم، قلم دشمنان خدا راقطع کند. مخصوصآ طلّاب و جوانان مؤمن باید سعى کنند مقدارى از وقت خود را براى این کار اختصاص دهند!

شیطان و تابعان او تا روز قیامت مؤمنان را رها نمى کنند. مؤمنان نیز باید مانند آباء و اجداد خود حق را آشکار کنند؛ همچنان که آنها دست از دشمنى بر نمى دارند، این ها هم باید بر ایمان خود استقامت کنند و دست از آن برندارند!

خدا همه، از جمله این گونه اشخاص را خوب خلق کرده است، ولى آنها نمى خواهند حق را بپذیرند و دست از نافهمى بردارند.

 

روایت

خداى تعالى به پیامبر گرامى خود، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله فرمود :

«وَ نَصَرْتُکَ بِالرُّعْبِ الَّذِی لَمْ أنْصُرْ بِهِ أحَداً وَ أحْلَلْتُ لَکَ الْغَنِیمَهَ وَ لَمْ تَحِلَّ لأحَدٍ قَبْلَکَ وَ أعْطَیْتُ لَکَ وَ لِاُمَّتِکَ کَنْزاً مِنْ کُنُوزِ عَرْشِی فَاتِحَهَ الْکِتَابِ وَ خَاتِمَهَ سُورَهِ الْبَقَرَهِ وَ جَعَلْتُ لَکَ وَ لِاُمَّتِکَ الأرْضَ کُلَّهَا مَسْجِداً وَ تُرَابَهَا طَهُوراً وَ أعْطَیْتُ لَکَ وَ لِاُمَّتِکَ التَّکْبِیرَ وَ قَرَنْتُ ذِکْرَکَ بِذِکْرِی حَتّى لا یَذْکُرَنِی أحَدٌ مِنْ اُمَّتِکَ اِلّا ذَکَرَکَ مَعَ ذِکْرِی طُوبَى لَکَ یَا مُحَمَّدُ وَ لِاُمَّتِکَ»[5]

«تو را بر همه ى بشر از سرخ و سیاه فرستادم و با رعبى که هیچ کس را بدان یارى نکردم، یاریت کردم و غنیمت را که پیش از تو بر کسى حلال نکرده بودم بر تو حلال کردم و سوره فاتحه الکتاب و آیات آخر سوره بقره را که گنجى از گنج هاى عرشم بود، به تو و امّت تو دادم و براى تو و امّتت همه ى زمین را مسجد و خاکش را پاک کننده قرار دادم و تکبیر را به تو و امّت تو دادم و یاد تو را قرین یاد خود نمودم تا آنجا که هیچ کس از امّت تو مرا یاد نکند، مگر آنکه یاد تو همراه یاد من باشد. اى محمّد خوشا بحال تو و امّت تو!»

امیرالمؤمنین علیه السلام در روایتى مى فرماید :

قَالَ عِیسَى بْنُ مَرْیَمَ علیه السلام: «طُوبَى لِمَنْ کَانَ صَمْتُهُ فِکْراً وَ نَظَرُهُ عَبْراً وَ وَسِعَهُ بَیْتُهُ وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ وَ سَلِمَ النَّاسُ مِنْ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ»[6]

عیسى بن مریم فرمود: «خوشا بحال کسى که خاموشى اش، تفکّر و نگاهش عبرت باشد و در خانه اش بنشیند و بر گناه خود بگرید و مردم از دست و زبانش آسوده باشند.»

نگاه عبرت آمیز یعنى همیشه به خود آگاهى دهد. اگر بیمارى دید، بابت سلامتى خود شکر خدا کند؛ اگر مرده اى دید، بخاطر زنده بوندش شکر کند و…

«وَسِعَهُ بَیْتُهُ» یعنى سعى کند خود را در جامعه مطرح نکند تا مبادا نفسش اسیر شهرت شود. البته افراد مختلف، به مناسبت زمان و موقعیتى که دارند، وظیفه اى دارند.

در امان بودن دیگران از زبان؛ یعنى غیبت نمى کند؛ تهمت نمى زند؛ آبروى کسى را نمى برد و کسانى که با او معاشرت دارند، احساس امنیت مى کنند. امینت از دست و زبان و اعضاء و جوارح وی.

 

[1] ـ حدید، 4.

[2] ـ طه، 46.

[3] ـ توبه، 40.

[4] ـ توبه، 49.

[5] ـ خصال 2، 425.

[6] ـ خصال 1، 295.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است