تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۳۷ و ۳۸ | جلسه ۲۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه  ۳۷ و ۳۸ | یکشنبه ۱۳۹۲/۱۲/۲۵ | جلسه ۲۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ اِنَّ اللهَ قادِرٌ عَلى أنْ یُنَزِّلَ آیَهً وَ لکِنَّ أکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ

و گفتند: چرا نشانه‌ اى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: یقینآ خدا مى‌ تواند نشانه‌ اى بفرستد، امّا بیشتر آنان نمى‌ دانند.(37)

 

وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الاْرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلّا أُمَمٌ أمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ

و هیچ جنبنده‌ اى در زمین نیست و نه هیچ پرنده‌ اى که با دو بالش پرواز مى‌ کند، مگر آن که گروه‌ هایى مانند شمایند. ما در این کتاب از هیچ چیز فروگذار نکرده‌ ایم، سپس به سوى پروردگارشان محشور مى‌ شوند.(38)

 

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ؛ کفّار و مشرکین هر چه کردند، نتوانستند چیزى شبیه قرآن بیاورند و با آن که قرآن، آنان را به مبارزه طلبیده بود و آنان خود مردمانى سخنور و فصیح بودند، در مقابل اعجاز ظاهرى و معنوى کلام الاهى درمانده شدند، به همین دلیل بهانه‌ ى دیگرى تراشیدند و گفتند: «اگر او به راستى پیامبر خداست، چرا معجزه‌ ى دیگرى نمى‌ آورد و آنچه پیامبران پیشین؛ مثل حضرت صالح یا حضرت موسى به مردم نشان دادند، براى ما نمى‌ آورد؟»

روشن است که این یک بهانه‌ جویى لجوجانه بود و رسول گرامى اسلام صلّى الله‌ علیه وآله معجزه های فراوانی نشان داد، که بعضى مثل «شقّ القمر» در قرآن از آن یاد شده و بعضى دیگر مثل حرکت درخت، در نهج البلاغه، مولا على علیه السلام به آن شهادت داده است، ولى ایمان نیاوردن آنها، نه به خاطر عدم اطمینان به نبوّت پیامبر، بلکه از سر جاه‌ طلبى و حسد بود؛ زیرا سران قریش نمى‌ توانستند مقام بلند رسالت را در فرزندان عبدالمطلب ببینند و به عزّت و بزرگى رسول خدا صلّى الله‌ علیه وآله که یکى از بنى هاشم بود، تن بدهند و تابع ایشان شوند.

عبارت «ربّه» در آیه، نشان‌ دهنده‌ ى بى‌ اعتنایى کفّار به پروردگار عالم و عدم پذیرش او جلّ جلاله به عنوان خداى یکتاى خویش است.

قُلْ اِنَّ اللهَ قادِرٌ عَلى أنْ یُنَزِّلَ آیَهً؛ بى‌ تردید خداى تعالى مى‌ تواند هر معجزه و نشانه‌ اى را که کفّار مى‌ خواهند، برایشان بیاورد، ولى مشکل اینجاست که آنان از سر لجبازى، اصلا قصد ایمان آوردن نداشتند؛ به همین خاطر هر چه مى‌ دیدند، تکذیب مى‌ کردند و سحر مى‌ خواندند.

وَ لکِنَّ أکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون؛ بیشتر کافران نمى‌ دانند که خداوند بر هر کارى تواناست؛ علّت این ندانستن آن است که آنان به خاطر حبّ دنیا و حبّ ریاست، بر فطرت خویش پا گذاشته، از دیدن و درک کردن واقعیات عاجز ماندند. واقعیت را مى‌ توان با نگاهى به خود و پیرامون خود دریافت؛ چه کسى نطفه‌ اى بى مقدار را به انسانى کامل تبدیل کرد؟ چه کسى این همه موجودات را در این عالم آفرید؟ آیا براى خالق آسمان‌ ها و زمین، سخت است معجزه‌ اى براى این کافران بیاورد تا به وجود و قدرت او یقین پیدا کنند؟

این آیه به ما مى‌ آموزد که حبّ دنیا انسان را کور و کر مى‌ کند. حبّ ریاست، حبّ مال و حبّ شهوت، کارى بر سر انسان مى‌ آورد که جز خود و شهواتش را نمى‌ بیند و تمام همّ و غمّش این مى‌ شود که خوب بخورد؛ خوب بپوشد؛ خوب ریاست کند و خوب شهوترانى نماید. ممکن است کسى چیز زیادى نداشته باشد، ولى همان اندک، خواه دوچرخه‌ اى باشد یا ماشینى یا سگ و گربه‌ اى، همان مى‌ شود معشوق و معبودش که صبح تا شب مى‌ بوسد و بر سر مى‌ گذاردش! این تعلّقات کوچک و بزرگ، مى‌ شوند بتى که انسان را به بند مى‌ کشند و دل و دینش را مى‌ برند. چنین کسى کجا مى‌ تواند متوجّه خدایى شود که علم و قدرت او تمام عالم را پر کرده است؟

هر کدام از ما اگر حتّى یکى از صفات خداى تعالى را درک کنیم، به توحید او جذب مى‌ شویم. اگر بفهمیم که تمام علم بشر و علوم خارق العاده‌ اى که گاه از افراد نابغه ظاهر مى‌ شود، ذرّه‌ اى از علم بى‌ انتهاى خداوند است، پى به توحید او مى‌ بریم.

وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الاْرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلّا أُمَمٌ أمْثالُکُمْ؛ «دابّه» به معناى جنبنده است و شامل هر موجود زنده‌ اى، از باکترى‌ ها تا حیوانات کوچک و بزرگ مى‌ شود. خداى تعالى همه‌ ى موجودات زنده، اعم از پرنده و غیر پرنده را صاحب جمعیت‌ ها و امّت‌ هایى مانند بشر معرفى مى‌ کند.

یکى از وجوه تشابه انسان و بسیارى از حیوانات، زندگى اجتماعى است. بسیارى از گونه‌ هاى حیوانى، مانند انسان‌ ها در قالب گروه‌ ها یا گله‌ هاى کوچک و بزرگ، در کنار هم و با قوانین و سلسله مراتب خاص خود، زیست مى‌ کنند و بعضى از آنها شاه، ملکه، سرباز و کارگر دارند. بعضى، محل زندگى خود را مانند شهرها تقسیم‌ بندى و جایگاه و طبقات مختلف را از هم جدا مى‌ کنند؛ قسمتى را براى شاه و ملکه؛ قسمتى را براى نگهدارى نوزادان؛ قسمتى را براى انبار غذا و قسمتى را براى استراحت کارکنان اختصاص مى‌ دهند.

در یک جمعیت چند هزارتایى از یک حیوان، که همه تولید مثل کرده‌ اند، هر مادرى، فرزند خود را مى‌ شناسد و به سوى او مى‌ رود؛ همچنان که هر فرزند، والدین خود را مى‌ شناسد و آنها را از میان آن همه حیوان هم‌ شکل و هم‌ رنگ تشخیص مى‌ دهد.

آرى، خداى تعالى با ایجاد زندگى اجتماعى در میان حیوانات، به انسان مى‌ آموزد که زندگى متمدّنانه‌ ى او را حیوانات دیگر هم، به حدّ خود دارند؛ پس این نوع زندگى نمى‌ تواند وجه تفاوت انسان با حیوانات باشد.

چیزى که بشر را از سایر گونه‌ هاى موجودات متمایز مى‌ سازد، قدرت تعالى او به سوى پروردگار است. همه‌ ى موجودات عالم خداى خود را مى‌ شناسند و در وقت سختى به او پناهنده مى‌ شوند و همه، او را سجده و ستایش مى‌ کنند. همه‌ ى حیوانات در حدّ خود، حضرت ولى عصر عجّل الله‌ تعالى فرجه را به عنوان خلیفه‌ ى خدا بر زمین و امامى که اطاعتش لازم است، مى‌ شناسند و مطیعش هستند. حکایت‌ ها و روایت‌ هاى مختلفى از کرنش حیوانات در مقابل حضرات معصومین علیهم السلام ثبت و ضبط گردیده است؛ از جمله حکایت امام هادى علیه السلام در «برکه السباع».

امّا خداوند نعمتى را به بشر عطا کرده که به دیگر موجودات نداده است؛ آدمى مى‌ تواند آن قدر در خداشناسى پیش رود که خود صاحب اسماء و صفات پروردگار گردد؛ یعنى صاحب اسم «عالم» یا «قادر» شود، البتّه این مرتبه، با خواندن چند کتاب، حاصل نمى‌ شود و نیاز به عنایت خاص پروردگار دارد.

ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْء؛ منظور از «الکتاب» قرآن است که هیچ خشک و ترى، در آسمان‌ ها و زمین نیست، مگر آن که در این کتاب وجود دارد؛

(وَ لا حَبَّهٍ فی ظُلُماتِ الاْرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ)[1]

«و هیچ دانه‌ اى در تاریکى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر آن که در کتابى روشن ثبت است.»

کسى مى‌ تواند این علوم را از بطون قرآن استخراج کند که از سوى پروردگار منصوب و قرآن ناطق باشد؛ یعنى قلبش لبریز از آیات و تفسیر آیات باشد و جز چهارده معصوم، کسى صاحب این مقام و موقعیت نیست.

گفته‌ اند: معاویه ریش‌ هاى کم پشتى داشت. روزى به امام حسن علیه السلام گفت: این که در قرآن آمده که هیچ تر و خشکى نیست، مگر آن که در این کتاب بیان شده، بگو ببینم در مورد ریش من قرآن چه گفته است؟

امام فرمود: این آیه درباره ریش تو است :

(وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ اِلّا نَکِدآ)[2]

«و از زمین ناپاک جز اندک نمى‌ روید.»

آنچه مفسران تا کنون درباره قرآن گفته و نوشته‌ اند، قطره‌ اى از دریاى بیکران قرآن است و این کتاب، بیش از این‌ ها معنا دارد.

ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُون؛ در این که سرانجام روزى همه‌ ى افراد بشر در پیشگاه پروردگار حاضر و به حسابشان رسیدگى مى‌ شود، حرفى نیست. مؤمنین به سعادت و نعمت ابدى مى‌ رسند و گناهکاران و مشرکان به عذاب الاهى گرفتار مى‌ شوند و بعضى افراد به خاطر صفات و خلقیات ناپسندشان به شکل حیوانات ظاهر مى‌ شوند.

شهید آیت الله دستغیب در داستان‌ هاى شگفت مى‌ نویسد :

صاحب فضیلت تقوا و ایمان، مرحوم دکتر احمد احسان که سال‌ ها مقیم کربلا بود و چند سال آخر عمرش مجاور قم بود و در همان جا مرحوم و مدفون گردید، تقریبا در 25 سال قبل در کربلا نقل فرمود که روزى جنازه‌ اى را دیدم که جمعى او را به حرم مطهر حضرت سیّد الشهدا علیه السلام به قصد تبرّک و زیارت مى‌ برند. من هم همراه مشیّعین رفتم. ناگاه دیدم روى تابوت، سگ سیاه وحشت‌ انگیزى نشسته است! حیران شدم. براى این که بدانم آیا دیگرى هم مى‌ بیند یا تنها من این امر غریب را مشاهده مى‌ کنم، از شخصى که سمت راست من حرکت مى‌ کرد، پرسیدم پارچه‌ اى که روى جنازه است چیست؟ گفت: شال کشمیرى است. گفتم به روى پارچه چیز دیگرى مى‌ بینى؟ گفت: نه.

همین سؤال را از آن که سمت چپ من بود کردم و همین پاسخ را شنیدم. دانستم که جز من کسى نمى‌ بیند، تا در صحن رسیدیم، ناگاه آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتى که جنازه را از حرم مطهر و صحن شریف برگرداندند، باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه دیدم، همراهش به قبرستان رفتم ببینم چه مى شود. در غسالخانه و تمام حالات، سگ را دیدم که به جنازه متّصل است، تا وقتى که میّت را دفن کردند، آن سگ هم در همان قبر از نظرم محو گردید.[3]

از آیت الله العظمى مرعشى نجفى نقل شده که یکى از علما از دنیا رفت. پس از مدّتى به خواب کسى آمد و گفت: وقتى در قبر گذاشتندم، دیدم تاریکى‌ هاى بسیار زیادى به سویم مى‌ آید. خیلى وحشت‌ زده شدم. ناگهان از پشت سر، صدایى شنیدم، وقتى نگاه کردم، دیدم امام رضا علیه السلام است. فرمود: نترس! تو هشت مرتبه به زیارت ما آمدى و ما اکنون رهایت نمى‌ کنیم. بلافاصله تاریکى‌ ها رفتند و نور پدیدار شد.

«فهم» فقط به صرف خواندن کتاب حاصل نمى‌ شود، باید «عمل» کرد. در روایت است :

«از نماز، فقط آن مقدارى که با حضور قلب بوده، پذیرفته مى‌ شود، گاه شخصى سال‌ ها نماز مى‌ خواند ولى دو رکعتش پذیرفته نمى‌شود.»

پذیرفته شدن، به معناى بالا رفتن درجه است، وگرنه با نمازهاى بى‌حضور قلب هم تکلیف ساقط مى‌شود و انسان از عذاب مى‌رهد.

طلبه‌اى که این قبیل روایت ها را مى‌خواند، باید بداند که اگر سعى نکند در نمازش حضور قلب داشته باشد، به علم خود عمل نکرده است و مورد سوال واقع خواهد شد. کسى که طلبه شده، لازم است درس بخواند و شاید به خاطر زحماتى که کشیده، کمى از مردم عادى بالاتر باشد، ولى صرف درس خواندن، انسان را نجات نمى‌دهد.

امّا این که فرمود: «ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُون» از نظر بیشتر مفسران، خداى تعالى در روز قیامت حیوانات را هم محشور مى‌کند.

آنچه باعث حرکت و تکاپوى هر جنبنده‌اى مى‌شود، روح و وجودى است که از خدا بوده، پس از مرگ باز نزد او برمى‌گردد. بشر، با فکر محدود خود نمى‌تواند وجود خدا را درک کند، چه خواسته او را بشناسد، مخصوصآ کسى که همه‌ى حواسش در شکم و شهوت و مادّیات است، امّا در اثر ترک حرام و انجام واجبات، مى‌ توان اندکى او را شناخت و اگر کسى از خدا بخواهد، مى‌تواند بیشتر او را بشناسد.

 

سفارش ایام نوروز

در این روزهاى نوروز به همه ى جوانان عزیز سفارش مى کنیم در دید و بازدیدهاى خانوادگى، مواظب معاشرت هاى خود باشند؛ به نامحرم نگاه نکنند و هم سن و سال هاى خود را به شهوت نبوسند. گاه در همین ایام عید، به خاطر رعایت نکردن بعضى ریزه‌کارى‌هاى اخلاقى و در اثر معاشرت هاى شهوى و شبهه ناک، نورانیت و فهم انسان کم می شود. باید در این روزها خیلى خود را جمع و جور کنید و مواظب باشید. آیا وقتى دختر و پسر بر سر یک سفره مى نشینند، به هم نگاه نمى‌کنند و به روى هم خنده هاى شهوت آلود نمى کنند؟ مراقب باشید، تقواى الاهى را در این روزها از یاد نبرید!

 

[1] ـ انعام، 59.

[2] ـ اعراف، 58.

[3] ـ داستان‌هاى شگفت، داستان شماره 121.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است