تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۲۰ و ۲۱ | جلسه ۱۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه  ۲۰ و ۲۱ | یکشنبه ۱۳۹۲/۱۱/۱۳ | جلسه ۱۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أبْناءَهُمُ الَّذینَ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُوْمِنُونَ

کسانى که به آنان کتاب دادیم، او (رسول الله صلّى الله علیه وآله) را مى شناسند، همان طور که فرزندان خود را مى شناسند. کسانى که به خود زیان رساندند، ایمان نمى آورند.(20)

وَ مَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِبآ أوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ

کیست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بندد و آیات او را دروغ شمارد؟ بى تردید ستمکاران رستگار نخواهند شد.(21)

 

الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أبْناءَهُمُ؛ در آیه قبل گفته شد که مشرکین به پیامبر گفتند: ما کسى را ندیدیم که رسالت تو را تصدیق کند. از یهود و نصارا پرسیدیم، گفتند: در کتاب ما ذکرى از تو و صفات تو نیامده است.

در این آیه خداى تعالى مى فرماید: اهل کتاب رسول خدا صلّى الله علیه وآله را به خوبى مى شناسند، همان طور که فرزندانشان را مى شناسند. و نشانه هاى او را در کتاب هاى خود دیده اند.

علّت این که اهل کتاب و به ویژه یهودیان، پیامبر اسلام را انکار مى کردند، این بود که مى ترسیدند ریاست و موقعیتشان به خطر افتد و حقوق و امتیازاتى را که به عنوان عالمان دینى، دریافت مى کردند، از دست بدهند.

از همین آیه مى توان دریافت کسانى که فضائل و حقّانیت مولا على علیه السلام و فرزندان معصومش را انکار و حقّ ایشان را غصب کرده، ناروا بر کرسى حکومت و خلافت نشستند، خود را به زیان بزرگى انداختند. آنان هم از این مى ترسیدند که اگر على علیه السلام حاکم شود، به عدالت رفتار کند و دست آنها را از ثروت و قدرت کوتاه کند. درباره سایر ائمه اطهار علیهم السلام هم همین طور بود. هر زمان شیعیان رو به فزونى مى گذاشتند، امامشان را دستگیر، زندانى و یا تبعید مى کردند و در نهایت به شهادت مى رساندند.

هر کدام از ما هم اگر کسى را بهتر از خود ببینیم، ولى خوبى هاى او را انکار کنیم یا جایگاهى را که شایسته ى او است، اشغال نماییم، زیانکار خواهیم بود. در این معنا تفاوتى نیست میان عالمى که عالم دیگرى را باتقواتر و باسوادتر از خود تشخیص مى دهد، یا کاسبى که هم صنف خود را بهتر مى بیند، یا کارمند و کارگرى که همکار خود را شایسته تر مى شناسد. حسدورزى، بدگویى، عیب جویى و انتشار عیب هاى طرف مقابل، نشانه ى انکار حق و در نتیجه خسران و زیان شخص است.

مرحوم آیت الله سید حسین کوه کمرى، مجتهدى مشهور بود و حوزه ى درسى معتبرى داشت. وى هر روز طبق معمول در ساعت معیّن، به یکى از مسجدهاى نجف مى آمد و تدریس مى کرد ـ چنان که مى دانیم حوزه ى تدریس خارج فقه و اصول، زمینه ى ریاست و مرجعیّت است و مرحوم سید حسین کوه کمرى در چنین مرحله اى بود ـ.

یک روز آن مرحوم از جایى برمى گشت و نیم ساعت بیشتر به وقت درس باقى نمانده بود. فکر کرد در این وقت کم، اگر بخواهد به خانه برود، به کارى نمى رسد؛ بهتر است به محل تدریس برود و به انتظار شاگردان بنشیند. رفت و هنوز کسى نیامده بود، ولى دید در یک گوشه ى مسجد، شیخ ژولیده اى با چند شاگرد نشسته و تدریس مى کند. مرحوم سید حسین سخنان او را گوش کرد، با کمال تعجّب احساس کرد که این شیخ ژولیده بسیار محقّقانه بحث مى کند. روز دیگر راغب شد عمدآ زودتر بیاید و به سخنان او گوش کند، آمد و گوش کرد و بر اعتقاد روز قبلش افزوده گشت. این عمل چند روز تکرار شد. براى مرحوم سیّد حسین یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضل تر است و او از درس این شیخ استفاده مى کند و اگر شاگردان خودش به جاى درس او به درس این شخص حاضر شوند، بهره ى بیشترى خواهند برد. این جا بود که خود را میان تسلیم و عناد و میان آخرت و دنیا مخیّر دید.

روز دیگر که شاگردان آمدند و جمع شدند گفت: رفقا! امروز مى خواهم مطلب تازه اى به شما بگویم؛ این شیخ که در آن کنار با چند شاگرد نشسته، براى تدریس، از من شایسته تر است و خود من هم از او استفاده مى کنم. همه با هم مى رویم به درس او.

از آن روز در حلقه ى شاگردان شیخ ژولیده که چشم هایش اندکى تراخم داشت و آثار فقر از او دیده مى شد درآمد. این شیخ ژولیده پوش همان است که بعدها به نام «شیخ مرتضى انصارى» معروف شد. چنین حالتى در هر کس باشد مصداق (أسلَمَ وَجهَه للهِ) است. یادآور مى شود که پس از شیخ انصارى، شیعیان تُرک زبان مقلّد مرحوم کوه کمرى شدند.

گاهى انسان نه تنها دیگرى را شایسته تر از خود مى بیند و نمى تواند به شایستگى او اقرار کند، بلکه به دلیل بهتر بودن او، حسدش را به دل مى گیرد و از تمام امکاناتش استفاده مى کند تا او را در جامعه و در چشم مردم خرد و کوچک کند.

الَّذینَ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُوْمِنُونَ؛ کسانى که به خود زیان رساندند و سرمایه ى نفس خویش را تباه کردند، هرگز ایمان نمى آورند. از این آیه مى توان فهمید که نفس بشر در معرض معامله قرار دارد و این بسیار مهم است که آدمى خود را به چه بهایى مى فروشد و در مقابل آن چه به دست مى آورد. خداى تعالى در سوره بقره مى فرماید :

(أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ)[1]

«آنان کسانى هستند که گمراهى را به هدایت خریدند و تجارتشان سودى نبخشید و هدایت نیافتند.»

در مقابل، در سوره توبه مى فرماید :

(اِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُوْمِنینَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ … فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ)[2]

«خداوند از مؤمنان، جان ها و مال هایشان را مى خرد، به بهاى این که بهشت براى آنان باشد… پس به معامله اى که کرده اید شاد باشید که این است رستگارى بزرگ.»

برخى خود را به دنیا مى فروشند؛ به مال، به ریاست، به شهوات، و از این دلشاد مى شوند که صاحب ریاست و شهرت باشند و اطرافشان مریدان و چاکران بسیار باشد، یا در هوس جمال زیبایند و آرزویشان، شهوترانى با زنان زیبارو است، یا در سوداى جمع آورى مال بسیارند و از زیاد شدن اموالشان شادمانند. این افراد خود را به متاع دنیا فروخته اند و آنچه به دست مى آورند، حدّاکثر تا دم مرگ همراهشان خواهد بود، امّا بعد از آن چیزى ندارند. این زیان بزرگ است؛ چراکه خود را به بهاى اندک و بازیچه هاى فانى و زود گذر فروختند، در حالى که معامله اى پرسودتر و خریدارى بهتر در دسترسشان قرار داشت و مى توانستند خود را به بهایى گزاف تر بفروشند.

آرى، حقیقت این است که خداى تعالى، بشر را خلق کرده و خود، مشترى او است. خدایى که فوق همه چیز و همه کس است و هر چه دارد، فوق دارایى هاى دیگران است. کسى که خود را به چنین خدایى بفروشد، بهترین معامله را کرده، بیشترین سود را مى برد.

فروختن خود به خدا؛ یعنى فدا کردن نفس و هواى خویش در دستورات پروردگار و اطاعت کامل از اوامر و نواهى او. هر کس به این معامله تن دهد و عمر خود را صرف تحصیل رضاى او کند، خداوند به تدریج او را از تاریکى ها بیرون کشیده، به «سُبُلُ السلام» (راه هاى سلامت) و صراط مستقیم هدایتش مى کند.

(قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ * یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)[3]

«از سوى خدا، نور و کتابى آشکار براى شما آمد که خداوند به وسیله ى آن کسانى را که در پى خشنودى او باشند، به راه هاى سلامت هدایت مى کند و به اراده ى خود از تاریکى ها به سوى نور مى برد و آنان را به صراط مستقیم رهنمون مى سازد.»

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند: من خود را جز به خداى تعالى نمى فروشم.

حیف است عمرى که به تعبیر امیرالمؤمنین، بهاى آن بهشت است و مى توان آن را صرف تحصیل رضاى خدا کرد، براى جلب رضایت کسانى فنا کرد که هیچ ندارند و مانند دیگران فقیر و بیچاره اند. همه ى ما لخت به دنیا آمدیم و در آخر با تکه پارچه اى از این دنیا مى رویم و منزل آخرمان گور است؛ بعد از مرگ، دیگر نه از خانه هاى مجلّل خبرى است و نه از کاخ ها و نه از باغ ها! در گور حتّى یک قالیچه هم زیر پاى کسى نمى اندازند؛ چه شاه باشد؛ چه گدا و چه ولى خدا! وقتى خواستند امام خمینى را دفن کنند، آیا زیراندازى در قبرش انداختند؟ خیر. این بناها، روى قبر است. آن زیر، هیچ فرقى با دیگران ندارد.

پس در این بازار دنیا و با این کالاى عمر، هر کس با خدا معامله کند و خود را به او بفروشد، سود کرده است و هر کس با غیر خدا معامله کند، هر چه به دست آورد، خود را ارزان فروخته، زیانى بزرگ دامنگیرش مى شود. این کسان هرگز به خدا و روز جزا ایمان نمى آورند و دست آخر مى گویند: اگر آخرتى هم باشد، باز ما در ناز و نعمت خواهیم بود و مهتر و ارجمند مى گردیم.

وَ مَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِبآ؛ «ظلم» یعنى نبودن چیزى در جاى خود. ظالم ترین افراد کسانى هستند که به خدا دروغ مى بندند؛ یعنى جایگاه الوهیت او را نقض کرده، خود یا دیگران را به جاى او جلّ جلاله مى نشانند؛ مثل فرعون که خود را «ربّ اعلى» مى خواند.

ظالم در مرتبه ى بعد، کسى است که خود را در جاى پیامبر و امام بنشاند و به دروغ ادّعاى نبوت یا امامت کند. همچنین کسى که در دوران غیبت کبرى، خود را نایب خاص امام زمان مى نامد، یا مدّعى بابیت و واسطیت میان ایشان و مردم است، یا کسى که بدون برخوردارى از صلاحیت کافى، ادّعاى مرجعیت مى کند و مردم را به تقلید خود فرا مى خواند، یا کسى که ادعاى عدالت دارد ولى عادل نیست، یا آن که خود را عارف مى نامد و ادّعاى فنا و وصال دارد. همه ى این افراد به نوعى مصداق «مَنِ افْتَرى عَلَى اللهِ کَذِبآ» هستند.

علّت این که فرمود: «أظلم» (ستمکارترین مردم) این است که تمام این صنوف، هم خود در گمراهى هستند و هم دیگران را به گمراهى مى کشانند و این به مراتب بدتر از کسى است که فقط خود را گمراه مى کند، یا با اعتیاد به مواد مخدر، خود را به تاریکى و تیره بختى مى اندازد.

أوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ؛ مهم ترین مصداق آیات خدا؛ قرآن، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام هستند. هر کس این آیات کبراى الهى را تکذیب و انکار کند، ستمکار است و فرقى نمى کند که همه ى قرآن را انکار کند، یا بعضى از آن را و یا همه ى امامان معصوم را قبول نداشته باشد، یا بعضى از ایشان را.

خداى تعالى در همین سوره انعام مى فرماید :

(وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوآ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ اِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ)[4]

«به کسانى که غیر خدا را مى خوانند، دشنام ندهید، که آنان هم از سر دشمنى و نادانى به خدا دشنام مى دهند. این گونه کردار هر امّتى را در نظرشان آراستیم. سپس بازگشتشان به سوى پروردگارشان خواهد بود و آنان را از آنچه مى کردند آگاه مى گرداند.»

ما، خلفاى سه گانه ى اهل تسنّن را قبول نداریم، ولى اگر کسى آنها را در ملاء عام دشنام دهد، دشمنى آنها با ائمه اطهار و شیعیان را موجب مى شود و این یعنى تحریک گروه هاى تکفیرى و افتادن در دام آمریکا و انگلیس و صهیونیست.

تکذیب آیات پروردگار، گاه به انکار تمام یا بخشى از آنها است و گاهى به تأویل ناصحیح و تحریف آنهاست؛ مانند تحریف آیاتى که در شأن امیرالمؤمنین نازل شده و به تأویل بردن آنها و ساختن شأن نزول هاى دروغین براى آنها.

اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ؛ «فلاح» یعنى بیرون آمدن از مادّه و مادّیات و در نتیجه رسیدن به رستگارى و سعادت. به زارع «فلّاح» مى گویند، چون با کاشت و مراقبت بذر، موجب روییدن آن از زمین مى شود. این خداست که انسان را از مادّیات بیرون مى کشاند و به رستگارى مى رساند، به شرط آن که خود انسان هم طالب باشد. پذیرش نماز دست خداست و هم او توفیق خواندن نمازى با حضور قلب به انسان مى دهد، مشروط بر این که در طلب چنین نمازى باشیم و بر اوقات و آداب آن مراقبت کنیم.

هر کس در شعاع اجتماعى خود، اگر از مسیر عدالت خارج شده، در راه ظلم قدم بگذارد، زمینه ى فلاح و رستگارى را از دست مى دهد.

ان شاءالله در این دهه ى فجر که ایام سرور و شادى مؤمنین است، خبر آزادى آقاى میر حسین موسوى و همسرشان و آقاى کروبى و همه ى زندانیان سیاسى منتشر شود. در این صورت همه شاد مى شوند و نواى صلوات سر مى دهند و 22 بهمن امسال هم بسیار بهتر خواهد شد.

 



[1] ـ بقره، 16.

[2] ـ توبه، 111.

[3] ـ مائده، 15 و 16.

[4] ـ انعام، 108.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است