سوره توبه آیه ۴۵ و ۴۶ | جلسه ۳۱
تفسیر سوره توبه آیه ۴۵ و ۴۶ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۰۶ | جلسه ۳۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ(۴۵)
فقط کسانی [برای ترک جهاد] از تو اجازه میخواهند که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند؛ دلهایشان به شک افتاده، در شک و تردید خود سرگردانند.
وَ لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّهً وَ لٰکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ(۴۶)
اگر قصد خروج داشتند، ساز و برگی برای آن آماده میکردند، لکن خداوند حرکت آنها را دوست نداشت؛ پس آنان را بازداشت و گفته شد: با بازنشستگان بنشینید.
إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِر؛ کسانی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله اجازه میخواهند در جنگ شرکت نکنند که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند؛ شک در دلهایشان ریشه کرده، روزگارشان به تردید در خدای تعالی و شبهه در قیامت میگذرد و با همین حال در نماز جماعت و در میان مسلمین حاضر میشوند.
آیه در باره کسانی است که دنیا را بر آخرت ترجیح دادند؛ یعنی اگر انجام واجبات و ترک محرمات ضرری متوجه دنیایشان نکند، به آنها پایبندند، ولی اگر غیر از این باشد، یا راه توجیه و فراری پیدا میکنند یا دنیا را بر آخرت مقدم میدارند؛ لذا مثلاً وقتی از یک طرف مشتری در مغازه ایستاده و از طرف دیگر نزدیک است نمازش قضا شود، میگوید: «بعداً نمازم را قضا میکنم». یعنی حاضر نیست کسب خود را به هم بزند و نمازش را بر مشتری و تجارت ترجیح دهد یا مثلاً میداند اگر با زنهای بدحجاب بدخلقی کند یا بگو و بخند نداشته باشد و زیاد تحویلشان نگیرد، کسبش کساد میشود؛ یعنی به عبارتی ترک حرام، به دنیایش ضرر میزند، امّا این کار را نمیکند؛ به حرام تن میدهد و نام آن را هم میگذارد «مشتریمداری». وقتی باید خمس و زکات بدهد، میگوید: چرا باید پولم را به آخوندها بدهم؛ چرا باید به فقرای مفتخور زکات بپردازم؟ در زمستان، خواب لذتبخش سحرگاهی و گرمی رختخواب را بر انجام فریضه صبح ترجیح میدهد و نمیتواند از آن دل بکند؛ چون خواب برایش بهتر از نماز است. آیه، همهی این معانی را نیز در بر میگیرد.
چنین کسانی تا وقتی دنیایشان رو به راه است، مؤمن هستند، امّا همین که تعارض و تضادی بین دنیا و آخرت پیش آمد، ایمان را میبوسد و کنار میگذارد. این روایت امام حسین علیه السلام ناظر بر همین افراد است؛
«اِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى ألْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیَّانُونَ»[1]
«مردم، دنیاپرستند و دین از سر زبانشان فراتر نمیرود. دین را تا آنجا که زندگىشان را رو به راه سازد، میچرخانند و چون در بوته آزمایش گرفتار شوند، دینداران اندک گردند.»
عبیداللّه بن زیاد، شُریح قاضی را طلبید و تقاضا کرد فتوایی صادر کند. شریح ابتدا امتناع ورزید؛ چون میدانست دنیا وآخرت او به باد خواهد رفت. عبیداللّه او را به مبالغ زیاد (صد هزار دینار) وعده کرد.
شریح گفت: من هرگز فتوا به ریختن خون پسر پیغمبر نمیدهم.
بعد از دو، سه روز، عبیداللّه به خانهی شریح آمد و قدری پول (پنجاه هزار دینار) نزد او گذاشت. برق سکهها شریح را فریب داد و حکمی مبنی بر لزوم قتل امام حسین علیه السلام صادر کرد.[2]
وقتی محبّت دنیا بر محبّت خدا، پیامبر و اهل بیت بچربد، نشانه این است که ایمان وجود ندارد، وگرنه کسی که ایمان واقعی دارد، دنیا و مظاهر آن فریبش نمیدهد و در برابر حکم خدا، مصلحتاندیشی نمیکند، بلکه واجب و حرام را بر هر مصلحت و منفعتی مقدم میدارد؛ لذا خدای تعالی میفرماید: کسانی که برای معافیت از جهاد اجازه میخواهند، به خدا و قیامت ایمان ندارند.
وَ ارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ؛ خدا خواهان هدایت بشر است و به همین منظور پیامبران را مبعوث کرده است، ولی چون دنیا، دار اختیار است، خود شخص باید هدایت را انتخاب کند. گاهی هر چه جوانی را نصیحت میکنند، فایدهای ندارد و حواسش جای دیگر است. شبهاتی هم در ذهنش انداخته، مدام آنها را تکرار میکند. دلایل بیپایه و اساسی برای ترک نماز و روزه و عبادت و خلاصه روگردانی از خدای تعالی برای خود اقامه میکند؛ اینها همه به خاطر شک و تردیدی است که در دلش ریشه دوانده، نمیگذارد ایمان به خدا و قیامت بیاورد؛ «فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ».
وَ لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّهً؛ منافقان اصلاً بنای خروج برای جنگ را نداشتند؛ اگر داشتند، خود را آماده میکردند و اسباب و وسایل جنگی فراهم میساختند.
آموزههای آیه
وقتی زنگ ساعت به صدا در میآید و برای نماز صبح صدایش میکند، اگر بلند نمیشود، به خاطر این است که اصلاً بنا ندارد نماز را بر خواب ترجیح دهد؛ اگر بنا داشت، خدای تعالی به هر صورت او را بلند میکرد. باید ابتدا خودش حرکتی بکند؛ لا اقل پتو را کنار بزند و سرش را از زیر رختخواب بیرون آورد.
اگر شخص کاسب، خدا را میخواست و او را رازق خود میدید، سرش را مقابل نامحرم پایین میانداخت و برای پرهیز از حرام و حفظ دین خود، حتّی قید معامله را میزد. باید به چنین اشخاصی گفت: مگر تا به حال چه کسی روزیات را داده، زندگیات را تأمین کرده است؟
خدای تعالی میفرماید آنها طالب خدا، ایمان و نعمتهای معنوی پروردگار نیستند؛ اگر بودند، حرکتی میکردند. حال که نمیخواهند، ابتدا از راههای مختلف هشدارشان میدهد و آگاهشان میسازد، امّا دست آخر اگر نخواستند، آنها را به خود رها میکند.
وَ لٰکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُم؛ «اِنْبِعاث» یعنی حرکت کردن. خداوند اصلاً حرکت آنها و شرکتشان در میدان جنگ را دوست ندارد؛ چون خودشان این راه را برگزیدهاند.
هر چه پدر و مادر به فرزند خود میگویند با دوستان بد همنشینی نکن، اعتنا نمیکند؛ سرانجام میگویند هر کار میخواهی بکن. وقتی همه چیز را خراب کرد، میگویند: تو دیگر بچه ما نیستی.
فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ؛ «ثَبَّطَهُم» یعنی آنها را نگه داشت و زمینگیر کرد. «قاعدین» افراد پیر، ناتوان یا بیماری هستند که به خاطر عذر موجه در خانه نشستند و از جهاد معاف شدند.
خداوند به گروه منافقان میفرماید: شما هم با پیران و از کارافتادگان بنشینید؛ به راستی از کارافتادهاید و حاضر نیستید قدمی در راه خدا بردارید. برای دنیا زرنگ است و همهی حواسش کار میکند، امّا همین که میخواهد دو رکعت نماز بخواند، دست و پایش میلرزد؛ حال ندارد؛ خوابش میآید، ولی اگر همین شخص، وقتی پای دنیا در میان است، قید شرینترین خوابهایش را میزند و به سرعت و با طراوت بیدار میشود.
خطبه پیامبر در مدینه
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله پیش از عزیمت به تبوک خطبهای ایراد کرد که در بخشهایی از آن فرمودند:
«هر که از جرم دیگران درگذرد، خداوند از جرائم او درمىگذرد و هر که خشم خود فرو ببرد، خداوند پاداشش مىدهد و هر که صبر بر مصیبت کند، پروردگار او را عوض دهد و هر که در پى انتشار فضائل خود برآید، خدای تعالی در پى رسواییاش برخواهد آمد و هر که در این باره سکوت کند، او بیشتر از آنکه خود انتظار داشت، فضائلش را انتشار مىدهد و هر کس معصیت کند، خدا عذابش دهد. بارالها، مرا و امّت مرا بیامرز! بارالها، مرا و امّت مرا بیامرز! من از خدا براى خودم و براى شما طلب مغفرت مىکنم.»[3]
گذشتن از جرائم دیگران بدین معنا نیست که اگر کسی دزدی یا قتل کرد، با او کاری نداشته باشند، بلکه این آموزهای در حوزه اخلاق فردی است؛ یعنی اگر کسی به شما توهینی کرد، نباید کینهاش را به دل بگیرید و مترصد فرصت تلافی باشید. در سیرهی اهل بیت علیهم السلام میبینیم بارها به ایشان توهین و بدگویی میکردند، امّا حضرات با خوبی و خوشرویی پاسخ آنها را میدادند تا از آن وضع بیرون آیند. بخشش و خوشرویی حتّی اگر تغییری در روش و منش طرف مقابل ایجاد نکند، برای خود انسان بهتر و بسیار سازنده است. قرآن کریم میفرماید:
﴿وَ اِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما﴾[4]
«و چون بر لغو بگذرند، بزرگوارانه مىگذرند.»
﴿وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما﴾[5]
«و چون نادانان آنها را صدا زنند، گویند: سلام.»
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله همین را میگوید. گذشت کردن، مخصوصاً نسبت به همسر اهمیت بسیار دارد. باید انسان برای خدا از بدیهای همسرش بگذرد؛ با او مهربانی کند و احترام بگذارد، نه این که اگر یکی گفت، ده تا پاسخ دهد یا کتکش بزند. با فرزند، پدر، مادر و سایر اقواه هم همین طور.
همچنین فرمودند: «هر کس در پى انتشار فضائل خود برآید، خدای تعالی در پى رسواییاش برخواهد آمد». این که انسان برای خود تخیلاتی ببافد، خوب نیست. اگر چیزهایی خوب و توفیقاتی خدا نصیبش کرده، لزومی ندارد آنها را منتشر کند؛ مثلاً بگوید: دیشب حال خوبی داشتم؛ گریههای زیادی کردم؛ نماز خوبی خواندم و…
[1] ـ تحف العقول، 245.
[2]ـ نشاه التشیّع، سیّد طالب خرسان، 125و مقتل جامع وقایع عاشورا: سیّد محمّد تقی مقدّم، مشهد، نشر مقدّم، چاپ دوم: ص 282 و 283
[3] ـ ترجمه المیزان، 9، 401.