تفسیر سوره توبه

سوره توبه آیه ۱۲۸ | جلسه ۸۷

 

تفسیر سوره توبه آیه ۱۲۸| چهارشنبه  ۱۳۹۶/۱۰/۰۶ | جلسه ۸۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه

 

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

 

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (۱۲۸)

پیامبری از خودتان به‌سوی شما آمد که رنجِ شما بر او گران است؛ مشتاقِ شماست و با مؤمنان رئوف و مهربان است.

 

پس‌از نزولِ آیاتِ مربوط به جهاد، خدای تعالی این آیه را دربارۀ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نازل فرمود تا بفرماید چنین شخصیتی جلودارِ شماست.

لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُم؛ رسولی از جنسِ خود شماست؛ دور از شما نیست؛ ملَک نیست که از عالمِ دیگر آمده باشد؛ پس با او یک‌رنگ باشید، همچنان‌که او با شما یک‌رنگ است و به او بی‌اعتنایی نکنید. پیامبر با مردم این‌طور بودند و کافر و مشرک و منافق و مؤمنی نداشت، البته مؤمنان جایگاه خاصی داشتند.

همۀ امامان همین‌طور هستند؛ ازجمله حضرت صاحب‌الزمان عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه. هرکس، از هر دین و مذهبی که باشد، حضرت صاحب الزمان و روحِ شریفِ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله با او علی‌السویه خوب هستند، لکن همان‌طور که خدای تعالی در وقتِ خود غضب می‌‌کند، ایشان هم در وقتِ خود غضب می‌‌کنند.

به بیانِ نزدیک‌تر؛ همۀ موجودات، مخلوقِ خدایند و او همه را دوست دارد؛ چون با همه هست، به‌خصوص بشر. وجودِ هرکسی از اوست؛ دور از خودشان نیست؛ ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم‏﴾[1] این منحصر به مؤمنان نیست، برای همه است، چون آنها را می‌‌خواهد.

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به‌خاطرِ رفعتی که خدا به ایشان داده و به مقاماتی ایشان را رسانده، مردم را دوست می‌‌دارند؛ این صفت از خداست. خداوند از جهتِ علم و قدرت و حیات، عنایتِ خاصی به ایشان فرموده؛ از جهت احاطه، خداوند بر همه محیط است و این احاطه را به ایشان هم عنایت کرده، ولی از خودش جدا نیست؛ طولی است. ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هم به همۀ موجودات احاطه دارند.

دوستی پیامبر این‌طور است که «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم» آنچه مردم را به زحمت می‌‌اندازد، بر او گران است، حتی اگر مشرک و کافر باشند؛ لذا به آنها می‌‌گفت چرا حرف نمی‌‌شنوید تا مجبور باشیم برخورد سختی باشما بکنیم؟ چرا به جنگِ ما می‌‌آیید؛ به شهرِ ما حمله می‌‌کنید و ما را اذیت می‌‌کنید تا مجبور به دفاع شویم و کشته شوید! رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از این جهت خوشحال نمی‌‌شد و دلش برای آنها می‌‌سوخت. برای او گران بود که عاقبتِ کار مشرکان به اینجا ختم شود، آن‌هم در حالی که آنها را به خدا دعوت می‌‌کرد؛ دربارۀ عالم دیگر انذارشان می‌‌داد و بی‌اثر بودن بت‌ها را یادآور می‌‌شد.

حَرِیصٌ عَلَیْکُم؛ برای هدایتِ شما حرص و وَلَه دارد. می‌‌خواهد شما را هدایت کند، نه اینکه اذیت‌هایتان را تلافی کند تا دلش خنک شود. با همۀ آزارهایی که دید، اگر مسلمان شوید، از همه می‌‌گذرد و با شما مهربان است.

بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ قطعاً مؤمنانی که خالصانه ایمان آوردند و خدا، پیامبر، معاد و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام را قبول دارند، خاصیتِ دیگری دارند. آنها چون حرف شنیدند، از کثافاتِ شرک و کفر و معاصی بیرون آمدند و به همین دلیل، به‌حسبِ مراتبی که دارند، مورد محبّت خدای تعالی، پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستند. روایاتِ متعدد از ائمۀ اطهار علیهم‌السلام رسیده که می‌‌فرمایند ما شما را دوست می‌داریم، برایتان استغفار می‌‌کنیم و شما را می‌‌خواهیم.

ما امّتِ پیامبر و تابعِ ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هستیم و به امامانِ خود اقتدا داریم. خدای تعالی دربارۀ پیامبر می‌فرماید: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم» اینکه مردم خود را در سختی می‌‌اندازند و کافر و مشرک می‌‌شوند، بر او گران است. این صفتِ پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام است و ما هم که تابعِ آنها هستیم باید این صفت را داشته باشیم.

اول از خودمان شروع می‌‌کنیم؛ اگر همسرِ انسان یا فرزندانش یا دیگر اعضای خانواده حرفِ خدا و پیامبر را نشنیدند و از راه توحید بیرون رفتند، برای او گران است. در مرتبۀ بعد، دربارۀ دوستان و کسانی‌که با آنها معاشرت دارد و بعد هم سایرِ مردم همین‌طور است. «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم».

 

صفات پیامبر در قرآن

برخی آیاتی که در قرآن کریم دربارۀ پیامبر اکرم و صفاتِ ایشان آمده، از این قراراند؛

﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفا﴾[2]

«شاید می‌‌خواهی اگر به این سخن ایمان نیاورند، جانِ خود را از شدتِ تأسف در کارِ آنها هلاک کنی!»

در سورۀ فاطر می‌‌فرماید:

﴿فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرات‏﴾[3]

«مبادا جانت از غمِ آنها از کف برود!»

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به‌حدی دوست می‌‌داشتند مردمْ مؤمن و مسلمان شوند که خدا می‌‌فرماید خودت را از حسرتِ وضعی که این‌ها دارند،‌ از بین نبر!

در سورۀ یوسف می‌‌فرماید:

﴿وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنین‏﴾[4]

«و بیشترِ مردم، هرچقدر هم مشتاق باشی، مؤمن نمی‌‌شوند.»

تو حرص داری و می‌‌خواهی بیایند، مؤمن شوند، ولی باید به ارادۀ خودشان بیایند، نه به‌زور. خدای تعالی اجبار نکرده است؛ ﴿لا إِکْراه فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی‏﴾[5]

در سورۀ نحل می‌‌فرماید:

﴿إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرین‏﴾[6]

«هرچقدر بر هدایتِ آنها حریص باشی، خدا کسی را که گمراه کرده، هدایت نمی‌‌کند و یاوری برایشان نیست.»

کسی‌که خودش خواسته و اصرار دارد که دین نمی‌‌خواهم؛ داد و فریاد هم می‌‌زند که نمی‌‌خواهم، خدا هم هدایتش نمی‌‌کند. «یُضل» یعنی در گمراهی افتاده.  اگر بگویی خودش در گمراهی افتاده، درست است؛ چون مختار است.  اگر هم بگویی خدا گمراهش کرده، باز درست است؛ چون خودش خواسته، خدا هم نمی‌‌خواهد به‌زور بند گردنش بیندازند و بیاوردش.

در سورۀ انبیاء می‌‌فرماید:

﴿وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین‏﴾[7]

«و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»

هرکس در هر دینی، اگر مضطر باشد و به پیامبر اکرم متوسل شود، همان‌طور که خدای تعالی به دادش می‌‌رسد، ایشان هم به دادش می‌رسند، چون واسطه هستند.

در سورۀ احزاب می‌‌فرماید:

﴿لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیرا﴾[8]

«برای شما در رسول خدا سرمشقی نیکوست، برای کسی‌که امید به خدا و روزِ واپسین دارد و خدا را بسیار یاد می‌‌کند.»

برای مردان و زنانِ باایمانی که امید به خدای تعالی و آخرت دارند؛ دائم یادِ خدا می‌‌کنند؛ نماز و قرآن می‌‌خوانند و به سخنانِ معصومین گوش می‌‌دهند، در رفتار و گفتارِ رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله اسوۀحسنه است؛ پس به او اقتدا می‌‌کنند، اقتدایی نیکو.

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله چگونه بود؟ «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیم». مؤمن هم باید این‌طور باشد؛ یعنی اولاً:  رنجِ دیگران برایش گران باشد.  اگر کسی را می‌‌بینید که در گناه افتاده، لااقل آرزو کند کاش توانسته بود او را هدایت کند، آن‌هم نه‌فقط به زبان، واقعاً چنین باشد.

ثانیاً: «حَرِیصٌ عَلَیْکُم» بر هدایتِ مردم حرص داشته باشد. سعی‌اش این باشد یک نفر را به‌سوی خدای تعالی بکشد؛ یک نفر را نمازخوان بکند. نگوید: این‌ها دیگر خوب شدنی نیستند.

ثالثاً: «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیم» کسانی‌که واقعاً دلشان باخداست، با همدیگر مهربان باشند و گذشت داشته باشند.

در روایتی از امام رضا علیه‌السلام نقل شده:

«لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى تَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلِیِّهِ؛ فَأَمَّا السُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمَانُ السِّرِّ وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُدَارَاهُ النَّاسِ وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ»[9]

«مؤمن، مؤمن نیست، مگر آنکه سه خصلت در او باشد: سنّتى از پروردگارش، سنّتى از پیامبرش صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و سنّتى از امامش علیه‌السلام؛ سنّتِ پروردگارش، رازپوشى است. سنّتِ پیامبرش صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله مدارا با مردم است و سنّتِ امامش، شکیبایى در سختى و تنگدستى است.»

مؤمن در درجاتِ بالا؛ یعنی مومنِ واقعی که در راه افتاده، می‌‌خواهد طالبِ معرفتِ خدا شود و او را بشناسد، باید این سه سنّت را داشته باشد؛

«فَأَمَّا السُّنَّهُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمَانُ السِّرِّ» کتمانِ سرّ نسبت به عیوبِ مردم؛ یعنی اگر خلافی از کسی دید که دیگران نمی‌‌دانند، فاش نکند و اگر لازم است، پنهانی به خودش بگوید. اگر هم زیاد شده و همه می‌‌دانند، نصیحتش کند.

همچنین اگر خداوند چیزهایی از خصوصیاتِ مردم به او فهمانده، نباید افشا کند. فرض کنید اگر خواب بدی دربارۀ کسی دیده، نباید برای این و آن تعریف کند؛ این سرّنگهداری نیست. علی‌الخصوص که بیشترِ خواب‌ها معلوم نیست چطور باشد و گاهی ساختۀ خود آدم است.

«وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُدَارَاهُ النَّاسِ» امّا سنّتی که از پیامبر است، مدارا با مردم است. این کار باید از خانواده شروع شود؛ همسران با هم، هردو با فرزندان، با والدین و خویشاوندان، بعد هم با دوستان. مدارا یعنی اظهارِ محبّت به آنها؛  چشم‌پوشی از خطاهاشان  و پرهیز از خشونت.

﴿فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾[10]

«از رحمتِ خدا بود که با آنان مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطرافت پراکنده مى‌شدند.»

اگر در بین دوستانِ مسجد مدارا نباشد، همه با هم بد می‌‌شوند؛ کم‌کم متفرق می‌‌شوند و کسی باقی نمی‌‌ماند. آنچه قلب‌های دوستان را نگه می‌‌دارد، مدارا کردن است؛ یعنی اگر چیزِ بدی از هم دیدید یا حرفی شنیدید، چشم‌پوشی کنید؛ گذشت داشته باشید. اگر هم لازم شد، با او صحبت کنید و از خدا بخواهید کمکش کند. بعد هم با کسانِ دیگر؛ هرکس به‌اندازۀ مقامی که دارد.

«وَ أَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ» با تأسّی به امام معصوم علیه‌السلام در سختی‌ها و ضررها، صبر و تحمل داشته باشد؛ اگر خودش مقصر است، دیگر این اشتباه را نکند که در زحمت بیفتد، اگر هم اتفاقی پیش آمد، صبر کند. بگوید خدای تعالی دشمنِ من نیست، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام دشمن من نیستند. شاید این اتفاق، امتحان یا پیشرفتی برای من است.

این یعنی ﴿لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه﴾

 

روایتی از امام حسن عسکری علیه‌السلام

«مَنْ‏ أَنِسَ‏ بِاللَّهِ‏ اسْتَوْحَشَ‏ مِنَ‏ النَّاسِ‏»[11]

«کسى که با خدا مأنوس شد از مردم وحشت دارد.»

باتوجه به آنچه دربارۀ مدارا با مردم و صفاتِ پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله گفتیم، حال این روایتِ امام عسکری علیه‌السلام چگونه است؟

ابتدا باید ببینیم انس با خدا یعنی چه و چطور حاصل می‌‌شود؟ آیا همه می‌‌توانند ادعا کنند با خدا انس دارند؟

گاهی دوستان دور هم می‌‌نشینند و ساعت‌ها با هم حرف می‌‌زنند، به‌خیالِ اینکه چند دقیقه‌ای بیشتر نگذشته ؛ این را انس می‌‌گویند. حال کسی‌که با خدا انس دارد، مثل ائمۀ اطهار علیهم‌السلام تمامِ شب را نماز می‌‌خواند و نه‌تنها خسته نمی‌‌شود، می‌‌گوید چقدر زود گذشت. چند ساعت قرآن می‌‌خواند و می‌‌گوید چقدر زود گذشت. این از جهتِ عبادت است و شکل‌های دیگر هم دارد.

کسی‌که همۀ اشتغالش به خدای تعالی است، اگر کسی بخواهد او را از خدا بازدارد و به چیزهای دیگر مشغول کند، وحشت می‌‌کند. او با این دوست است و با آن مخالف است، با دنیا و مادیات انس نمی‌‌گیرد و یک‌جای دیگر است؛ لذا «اِسْتَوحَشَ مِنَ الناس».

پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام چطور؟ ایشان در مراحلِ خیلی بالایی هستند و کسی نمی‌‌تواند آنها را از وضعی که دارند، بیندازد. کسی نمی‌‌تواند در آنها رخنه کند و برعکس، دیگران را تحتِ تأثیر قرار می‌‌دهند. درواقع آنچه پیامبر دارند، یک صفت خدایی است که در اثرِ آن «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم». اینجا صحبت از «اسْتَوْحَشَ‏ مِنَ‏ النَّاسِ‏» نیست؛ یعنی همان‌طور که خدای تعالی مخلوقش را دوست می‌‌دارد، ایشان هم مردم را دوست می‌‌دارند، ولی این‌طور نیست که مردم بتوانند آنها را از معنویت و انسی که با خدا دارند، بیندازند و به مادیات بکشانند.

مؤمنانی هم که در انس با خدای تعالی عادت کرده و قرار گرفته باشند، همین‌طور هستند، ولی به‌هرحال از یک‌طرف وحشتی دارند که نکند فاصله یا غفلتی پیش آید و از طرفِ دیگر به‌خاطرِ اشتیاقی که برای هدایتِ مردم درونشان وجود دارد، در وقتِ خود، اگر صلاح باشد، دستگیر هم هستند.

 

 

[1] ـ حدید، ۴.

[2] ـ کهف، ۶.

[3] ـ فاطر، ۸.

[4] ـ یوسف، ۱۰۳.

[5] ـ بقره، ۲۵۶.

[6] ـ نحل، ۳۷.

[7] ـ انبیاء، ۱۰۷.

[8] ـ احزاب، ۲۱.

[9] ـ تحف‌العقول، ۴۴۲.

[10] ـ آل‌عمران، ۱۵۹.

[11] ـ عدۀ‌الداعی، ۲۰۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است