سوره توبه آیه ۱۳ تا ۱۵ | جلسه ۱۱
تفسیر سوره توبه آیه ۱۳ تا ۱۵ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۸/۰۹ | جلسه ۱۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
أ لا تُقاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أیْمٰانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإخْراجِ اَلرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أوَّلَ مَرَّهٍ أ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أحَقُّ أنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنِینَ (۱۳)
چرا نمیجنگید با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و عزم خود را بر اخراج پیامبر جزم کردند و آنان بودند که نخستین بار با شما جنگیدند آیا از آنان میترسید؟ پس خدا سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید.
قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اَللّهُ بِأیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤمِنِینَ (۱۴)
با آنان بجنگید تا خداوند آنان را به دست شما عذاب کند و رسوایشان سازد و شما را بر آنان پیروز گرداند و دلهای مؤمنان را شفا بخشد.
وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اَللّهُ عَلىٰ مَنْ یَشاءُ وَ اَللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۵)
و خشم دلهایشان را بزداید و خداوند توبه هر کس را بخواهد، میپذیرد و خداوند دانا و حکیم است.
أ لا تُقاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أیْمٰانَهُم؛ در این آیه خداوند سه جرم دیگر مشرکان را که مستوجب جهاد علیه آنان است، برمیشمارد؛ اولاً: آنان به بتها و مقدساتشان قسم خوردند که با پیامبر نجنگند و علیه ایشان با کسی پیمان نبندند، ولی قسمهای خود را شکستند.
وَ هَمُّوا بِإخْراجِ اَلرَّسُولِ؛ ثانیاً: خواستند پیامبر را از شهر خود بیرون کنند که در نهایت به ماجرای لیله المبیت ختم شد و پیامبر مجبور به هجرت به مدینه شدند.
وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أوَّلَ مَرَّهٍ؛ ثالثاً: آغازگر جنگ علیه مسلمانان بودند.
خدای تعالی در آیات قبل به برخی جرایم مشرکان اشاره کرد و فرمود: عهد را شکستند؛ با زبان، اعلام دوستی با شما میکنند، در حالی که قلبشان با شما نیست؛ رعایت خویشاوندی را با شما نمیکنند؛ انسانیت را درباره آنچه به ذمه گرفتهاند رعایت نمیکنند؛ آیات خدا را به بهای اندک میفروشند؛ صد عن سبیل اﷲ کرده، راه خدا را میبندند و طعنه در دین شما میزنند. مجموعهی این رفتارها موجب افروخته شدن آتش جنگ میشود. پس این نیست که به صرف کافر بودنشان، باید با آنان جنگید و آنها را کشت. اسلام دین جنگطلبی نیست و کشور اسلامی اگر عهدشکنی و دشمنی از کافران نبیند، کاری با آنها ندارد، البته تبلیغ دین باید باشد. مسلمانان وظیفه دارند هر کجا باشند، حق را بگویند و به گوش مردم برسانند تا کسانی که فطرت و وجدان بیدار دارند آگاه شوند.
أ تَخْشَوْنَهُم؛ در ادامه میفرماید: آیا شما از کفار میترسید؛ یا ترس از کشته شدن دارید؟ هنگامی که فرمان جهاد میرسد یا وقتی صحبت از دفاع از دین و سرزمین به میان میآید، ترس از دشمن برای مؤمن سزاوار نیست
فَاللّهُ أحَقُّ أنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنِین؛ مؤمنان واقعی فقط از خدا میترسند و سزاوار نیست جز او، از کسی بترسند.
نظیر این آیه در سوره «احزاب» نیز آمده است:
﴿اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسٰالاتِ اَللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أحَداً اِلّا اَللّهَ﴾[1]
«کسانی که رسالتهای خدا را به مردم میرسانند و از او میترسند و از هیچ کس جز خدا نمیترسند.»
مؤمنان واقعی دستورات خدای تعالی را به مردم ابلاغ میکنند ﴿یُبَلِّغُونَ رِسٰالاتِ اَللّه﴾ و در راه انجام تکلیف، ترسی از کسی ندارند. ﴿وَ لا یَخْشَوْنَ أحَداً اِلّا اَللّه﴾.
در سوره «فاطر» میفرماید:
﴿اِنَّما یَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْعُلَماءُ اِنَّ اَللّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ﴾[2]
«از میان بندگان خدا، فقط علما از او میترسند.»
منظور از عالم، لزوماً کسی نیست که درس حوزه و دانشگاه خوانده، فقیه، فیلسوف یا پروفسور باشد، بلکه بندگانی منظور است که علم به خدای تعالی (علم توحید) دارند؛ یعنی خدای تعالی را نه به تقلید، بلکه از روی علم و یقین میپرستند. علم دارند که خدای تعالی یکتاست؛پیامبر از طرف او آمده است و بعد از این عالم، عالم دیگری وجود دارد.
مثل کسی که علم دارد آن طرف دنیا کشورهای وجود دارد و آدمّهایی زندگی میکنند که هرگز آنها را ندیده، امّا یقین دارد؛ این را علم میگویند.
«اِنّما» از ادات حصر است؛ یعنی «این است و جز این نیست» که فقط شخص عالم از خدا میترسد؛ ممکن است فقه و اصول خواند باشد و ممکن است نخوانده باشد، امّا خدای تعالی را باور دارد. کسی که خدا را باور دارد، هر جا تکلیفش بود، احکام اسلام را بیان میکند؛ با کفار میجنگد؛ از مؤمنان و مظلومان دفاع میکند و در راه انجام تکلیف از کسی نمیترسد.
قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اَللّهُ بِأیْدِیکُم؛ در زمان پیامبران گذشته، وقتی پیامبری نفرین میکرد و قرار بر عذاب میشد، خدای تعالی عذاب را از آسمان و زمین به شکل طوفان یا صیحهی آسمانی یا بادهای ویرانگر یا آتش یا چیزهای دیگر بر قوم بدکار نازل میفرمود، امّا در زمان پیامبر اسلام حکم جهاد نازل شد تا کسانی که راه خدا را میبندند و اجازه نمیدهند مردم اسلام حقیقی را بفهمند، به دست مسلمانان هلاک شوند. این عذاب خداست.
وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِم؛ خداوند به وسیله مؤمنان لباس ذلّت و خواری بر تن کفّار پوشاند ـ همچنان که قوم عاد و ثمود و فرعونیان را خوار کرد ـ و مؤمنان را یاری فرمود.
وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤمِنِین؛ در گذشته، عذاب خدا مرهمی بود بر زخمهای مؤمنانی که از بتپرستان آسیب دیده بودند، در زمان پیامبر نیز جهاد با کفّار و کشتن آنها، التیامبخش زخمهایی بود که کافران به مسلمین زده بودند.
وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِم؛ برخی مؤمنان از آزار کفّار قریش خشمگین بودند؛ با کشته شدن آنها خشم این مؤمنان نیز فروکش نمود.
وَ یَتُوبُ اَللّهُ عَلىٰ مَنْ یَشاء؛ اگر در حین جنگ، هر کدام از کفّار توبه میکردند، خداوند توبه آنان را میپذیرفت. «مَن یَشاء» یعنی پذیرش توبه منحصر به کسانی است که توبه واقعی کرده باشند.
جنگهای سهگانهای که در زمان مولا علی علیه السلام اتفاق افتاد، به نوعی تأویل این آیات بود. معاویه بنا نداشت احکام اسلام جاری شود. او میخواست بر مردم حکومت کند و هدفش این بود که دین را از بین ببرد. در جنگ نهروان، دوازده هزار نفر مقابل علی علیه السلام ایستادند، ولی پس از موعظههای حضرت و ابن عباس، هشت هزار نفر بیرون آمده، دست از جنگ کشیدند. از چهار هزار نفر باقی مانده نیز همه کشته شدند، جز نه نفر که فرار کردند. در هیچ جنگی مولا علی علیه السلام ابتدا به جنگ نکردند.
در زمان ما نیز جنگ هشت ساله در مقابل ارتش عراق و متحدان غربی و عربیاش که همه دشمن اسلام بودند، تأویل این آیات بود.
دو روایت
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام قَالَ: «الْمُؤمِنُ مُؤمِنَانِ؛ فَمُؤْمِنٌ صَدَقَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ وَفَى بِشَرْطِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ﴾ فَذَلِکَ الَّذِی لَا تُصِیبُهُ أهْوَالُ الدُّنْیَا وَ لَا أهْوَالُ الآخِرَهِ وَ ذَلِکَ مِمَّنْ یَشْفَعُ وَ لَا یُشْفَعُ لَهُ وَ مُؤْمِنٌ کَخَامَهِ الزَّرْعِ تَعْوَجُّ أَحْیَاناً وَ تَقُومُ أَحْیَاناً فَذَلِکَ مِمَّنْ تُصِیبُهُ أهْوَالُ الدُّنْیَا وَ أهْوَالُ الْآخِرَهِ وَ ذَلِکَ مِمَّنْ یُشْفَعُ لَهُ وَ لَا یَشْفَعُ.»
امام صادق علیه السّلام فرمود: «مؤمن دو گونه است؛ اول: مؤمنى که به عهد خدا عمل کرده، به شرطش وفا میکند، و این است که خداى عز و جل فرماید: «مردانى که به عهد خود با خدا عمل کردند» چنین مؤمنى که هراسهاى دنیا و آخرت به او نرسد و از کسانى باشد که شفاعت کند و نیازى به شفاعت دیگران ندارد. دوم: مؤمنى که مانند ساقه نازک گیاه است که گاهى کج شود (به باطل و شهوات و متاع دنیا گراید) و گاهى راست ایستد. این مؤمن از کسانی است که هراسهاى دنیا و آخرت بیند و از کسانى است که برایش شفاعت شود و او شفاعت نکند.»
منظور از هراس دنیا چیزهایی است که موجب وحشت و تزلزل در دین میشود. «خامه زرع» یعنی بوته یا زراعتی که تازه روییده، در مقابل بادها کج و راست میشود؛ یعنی از نظر دینی، چندان محکم نیست و اگر موقعیتش به خطر افتد، خود را پنهان میکند و اگر هم تعریفش کنند، مغرور میشود. چنین کسی هم در معرض هراس و تزلزل دنیاست و هم آخرت. امید شفاعت برای چنین کسی وجود دارد، امّا خود مقام شفاعت ندارد.
امام باقر علیه السلام فرمود:
قَامَ رَجُلٌ بِالْبَصْرَهِ اِلَى أمِیرِ الْمُؤمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ یَا أمِیرَ الْمُؤمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنِ الْإخْوَانِ فَقَالَ: «الْإخْوَانُ صِنْفَانِ اِخْوَانُ الثِّقَهِ وَ اِخْوَانُ الْمُکَاشَرَهِ فَأمَّا اِخْوَانُ الثِّقَهِ فَهُمُ الْکَفُّ وَ الْجَنَاحُ وَ الْأهْلُ وَ الْمَالُ فَإذَا کُنْتَ مِنْ أخِیکَ عَلَى حَدِّ الثِّقَهِ فَابْذُلْ لَهُ مَالَکَ وَ بَدَنَکَ وَ صَافِ مَنْ صَافَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اکْتُمْ سِرَّهُ وَ عَیْبَهُ وَ أظْهِرْ مِنْهُ الْحَسَنَ وَ اعْلَمْ أَیُّهَا السَّائِلُ أَنَّهُمْ أقَلُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الْأحْمَرِ وَ أمَّا اِخْوَانُ الْمُکَاشَرَهِ فَإنَّکَ تُصِیبُ لَذَّتَکَ مِنْهُمْ فَلَا تَقْطَعَنَّ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ لَا تَطْلُبَنَّ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ مِنْ ضَمِیرِهِمْ وَ ابْذُلْ لَهُمْ مَا بَذَلُوا لَکَ مِنْ طَلَاقَهِ الْوَجْهِ وَ حَلَاوَهِ اللِّسَانِ»[3]
مردى در بصره برابر امیر المؤمنین علیه السّلام برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین! حال برادران دینى را به ما خبر ده، حضرت فرمود: «برادران دو دستهاند: برادران مورد اعتماد و برادران خندهرو. امّا برادران مورد اعتماد، مانند دست و بال و اهل و مالند (انسان را یارى کنند و زیان و آزار را از او بگردانند) پس هر گاه به برادرت اعتماد کردى، مال و بدنت را به او ببخش، و با دوستان با صفایش صاف باش و با دشمنانش دشمنى کن و راز و عیبش را بپوشان و نیکیش را آشکار کن و بدان اى سؤال کننده که اینها از کبریت احمر کمترند. امّا برادران خندهرو، تو! از جانب آنها به لذت خود میرسى (لذت معاشرت و مصاحبت با آنها) پس این را از آنها مبر و بیش از این هم از آنها مخواه و از خوشرویى و شیرینزبانى خود آنها را برخوردار کن تا آنجا که آنها تو را برخوردار کنند.»
[1] ـ احزاب، ۳۹.
[2] ـ فاطر، ۲۸.
[3] ـ کافی، ۲، ۲۴۸.