سوره انعام آیه ۵۶ و ۵۷ | جلسه ۳۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۵۶ و ۵۷ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۲/۱۷ | جلسه ۳۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
قُلْ اِنّی نُهیتُ أنْ أعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لا أتَّبِعُ أهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اِذآ وَ ما أنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ
بگو: من از پرستش آنچه شما به جاى خدا مىخوانید، نهى شدهام. بگو: من از هوسهاى شما پیروى نمىکنم؛ زیرا در این صورت گمراه شدهام و از رهیافتگان نخواهم بود.(56)
قُلْ اِنّی عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ اِنِ الْحُکْمُ اِلّا لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ
بگو: من بر دلیل آشکارى از پروردگارم هستم و شما آن را دروغ پنداشتید. آنچه را در آن شتاب دارید (عذاب) نزد من نیست. حکم، جز دست خدا نیست. حق را از باطل جدا مىکند و او بهترین جداکننده است.(57)
قُلْ اِنّی نُهیتُ أنْ أعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ؛ «تَدعُونَ» در اینجا به معناى «تَعبدون» (مىپرستید) است. خداى تعالى به پیامبر مىفرماید: به مشرکین بگو: من از پرستش چیزهایى که شما به جاى خدا مىخوانید، نهى شدهام. این نهى، هم از جانب عقل و فطرت است و هم از جانب پروردگار یکتا.
هر عقلى مىفهمد که آنچه ساختهى دست بشر است، در مرتبهى پایینتر از او قرار دارد و نمىتواند معبود و ربّ او باشد؛ پس فقط خدایى شایستهى عبادت است که بالاتر و برتر از همه چیز و خالق و مدبّر تمام عالم است.
از همین رو هر کس، هر چیزى را مستقل و جدا از خداى تعالى بخواند یا مؤثر بداند، به شرک افتاده است. البتّه اگر خداى تعالى خود دستور به اطاعت از کسى دهد یا اثرى در چیزى بگذارد، تمسّک به آن کس و آن چیز، با التفات به مؤثریت تامّ خداى تعالى، شرک محسوب نمىشود و بلکه اطاعت امر پروردگار است. همچنین اطاعت بى چون و چرا از کسى، نوعى پرستش او به حساب مىآید، ولى اگر دلیلى از قرآن و سنّت بر اطاعت وى وجود داشت، این اطاعت در حقیقت اطاعت خداست، منوط بر آن که از شرایط و حدودى که در قرآن و سنّت تعیین شده، فراتر نرود؛ بنابراین اطاعت از رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام مطابق نصّ صریح قرآن کریم است؛
(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاْمْرِ مِنْکُمْ )[1]
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولى الامر خود را نیز اطاعت کنید!»
ایشان معصوم هستند و سخنانشان، همه از قرآن و سنّت است و هرگز از هواى نفس سخن نمىگویند. غیر از ایشان، از کسانى باید اطاعت کرد که داراى شرایط مشخصى باشند؛ پس اگر در روایت است :
«فأمّا مَن کان مِنَ الفُقَهاء صائنآ لِنَفسِه حافِظآ لِدینِه مُخالِفآ عَلى هَواه مُطیعآ لأمرِ مَولاه فَلِلعَوامِ أن یُقَلِّدوه»[2]
«امّا از میان فقها، کسى که نفسش را کنترل کند، نگهدارنده دینش باشد، با هواى نفس مخالفت کند و امر مولایش را اطاعت نماید؛ پس بر مردم است که از وى تقلید نمایند.»
طبق این روایت، از فقیهى باید اطاعت کرد که شرایط مذکور را داشته و تقلید از او باید فقط در دایرهى احکام شرع باشد؛ پس اولا: این روایت به طور خاص کسى را مشخص نکرده، دلالتش عمومیت دارد. ثانیآ: فقیه باید از اطاعت نفس به دور باشد و هرگز مطابق هواى نفس کارى نکند و حرفى نزند، بلکه همواره رضاى پروردگار را در نظر بگیرد و کردار و گفتارش کاملا مطابق آن باشد؛ پس هر گاه خواست سخنى بگوید که رضاى خدا در گفتن آن نیست، نباید بگوید؛ اگر چیزى خواست بخورد که رضاى خدا در خوردن آن، معلوم نیست، نباید بخورد؛ جز از قرآن و سنّت، کارى نکند و حرفى نزند و از خدا، بیشتر از دیگران بترسد. در غیر این صورت، همان کسانى که تقلیدش کردند، دشمنش مىشوند و در پیشگاه خدا از او شکایت مىکنند. معناى تقلید این است که کسى، گردن خود را پل عبور دیگران قرار دهد.
«لا تَجْعَل رَقَبَتَکَ لِلناسِ جِسْرآ»[3]
«گردن خود را پل عبور مردم قرار مده!»
قُلْ لا أتَّبِعُ أهْواءَکُمْ؛ رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله و امّت او هرگز تابع شخص مشرک نمىشوند؛ خواه بت پرست باشد؛ خواه حیوان پرست و خواه نفس پرست. حتّى اگر عالم دینى هم باشد، اگر به نفس پرستى افتاد، نباید از او تقلید و پیروى کرد!
قَدْ ضَلَلْتُ اِذآ؛ هواى نفس در مقابل رضاى خدا قرار دارد و مطابق روایات معصومین، رضاى خدا در ناخشنودى نفس است؛ پس کسى که از نفسش سخن مىگوید، نمىتواند دیگران را به خدا هدایت کند. تا وقتى اطاعت کسى جایز است که به خدا دعوت مىکند و هر زمان به خود فراخواند، اطاعت از او گمراهى است.
وَ ما أنَا مِنَ الْمُهْتَدین؛ هدایت وقتى حاصل مىشود که انسان با کسانى همنشین شود که در پى خدا و در صدد مبارزه با نفس هستند؛ کسانى که چشم، گوش، زبان و همهى اعضا و جوارح خود را از خیانت باز مىدارند.
خداى تعالى در سوره مؤمنون مىفرماید :
(قَدْ أفْلَحَ الْمُوْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ )[4]
«به راستى مؤمنان رستگار شدند * آنان که در نمازشان فروتنند.»
«فلاح» یعنى بیرون آمدن از مادّیات و وارسته شدن. اولین شرط فلاح، مطابق آیهى کریمه، اهمیّت دادن به نماز است؛ پس کسى که به نمازش بىاعتناست؛ حضور قلب در نماز را جدّى نمىگیرد؛ افکار خود را جمع نمىکند و فقط فکر این است که تکلیف را از سر خودباز کند، حتّى اگر ظاهرآ فقیه هم باشد و همهى ظواهر نماز را رعایت کند، راهى به سوى رستگارى ندارد.
قُلْ اِنّی عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبّی؛ «بیّنه» از ریشهى «بین» به معناى چیزى است که حق و باطل را از هم جدا مىکند. در شرع، به هر دلیلى، بیّنه گفته مىشود. بیّنه و دلیل آشکارى که از پروردگار نزد رسول خداست، قرآن و معجزاتى است که با اذن او از ایشان صادر مىشد. همهى انسانها نیز دلیل آشکارى از خداوند دارند؛ یکى از آنها احکام شرع است که هر شخص مکلّفى باید تا آخر عمر و تحت هر شرایطى به آنها پایبند باشد.
وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ؛ مشرکان، دلیلهاى آشکار پیامبر (قرآن و معجزات ایشان) را انکار مىکردند و دروغ مىشمردند. هر کس هم با افراد مؤمن سر دشمنى دارد و آنان را تکذیب مىکند، باید دید آیا دلیل براى این کار دارد یا خیر! شخص مؤمن، واجبات و محرّمات الهى را به طور کامل رعایت مىکند و در پى اصلاح و تهذیب خویش و دیگران است. در جامعهاى که چنین افراد مصلحى وجود داشته باشد، خداوند عذاب نمىفرستد؛
(وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أهْلُها مُصْلِحُونَ )[5]
«و پروردگارت بر این نیست که شهرهایى را به ستم نابود کند، در حالى که مردمانش اصلاحگرند.»
ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ؛ کفّار، از پیامبر اکرم صلّى اللهعلیه وآله تقاضاى عذاب مىکردند و مىگفتند: اگر راست مىگویى و به راستى فرستادهى خدایى، عذابى را که خدا وعده داده، هر چه زودتر بر ما نازل کن، لکن رسول خدا مىفرماید: «عذابى را که در آمدنش عجله دارید، نزد من نیست.» پیامبر، جز بندهى خدا نیست و بدون اذن او هیچ کارى نمىتواند بکند و نمىکند. ایشان حتّى تقاضاى عذاب براى قومش نکرد و جز هدایت و سعادت براى آنان نخواست.
اِنِ الْحُکْمُ اِلّا لِلّهِ؛ حکم، فقط دست خدا و متعلّق به او است. هر کس ذرّهاى از دستور خدا تجاوز کند، تنبیه مىشود، حتّى اگر پیامبر خدا باشد.
هیچ کس از فرداى خود خبر ندارد و نمىداند لحظهاى دیگر زنده است یا خیر، حتّى کسانى هم که علم غیب دارند، مقهور علم و ارادهى پروردگارند و قدرت خدا بالاتر از علم غیب آنهاست. انسانها نوبت به نوبت مىآیند و مىروند و کسى باقى نمىماند، امّا در این گردش ایام، خوشا به حال آنها که موقعیت خود را شناختند و راهى به معرفت پروردگار یافتند!
هنگامى که حضرت عزرائیل مىآید، از پست و مقام کسى نمىپرسد و از سردار و رئیس و عالم نمىترسد. در این میان اگر مردم رو به خدا رفتند، خوشا به حال علما و رئیسان و سران جامعه و اگر هم نرفتند، مثل سابق، همه در تنگى و فشار و عذاب خواهند بود.
یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ؛ خداوند جدا کنندهى حق از باطل است. کسى که ملازم تقواست و با هواى نفس خود مبارزه مىکند، از برکت امام زمان عجّل اللهتعالى فرجه به خوبى متوجّه مىشود که تفاوت زیادى با کسانى دارد که همهى همّ و غمّشان پول و شهوات و دنیاست. این تشخیص، عنایت خداى تعالى است. این افراد در وقت وسوسه انگیزى شیطان، او را نهیب مىدهند و به خدا متوسّل مىشوند.
در سرماى شدید زمستان، زنى درِ حجرهى طلبهاى را کوبید و از او خواست شبى او را پناه دهد. البتّه این کار حرام است و هرگز نباید خود را در معرض گناه قرار داد و شکّى نیست که هر کجا دو نفر نامحرم با هم جمع شوند، نفر سوم شیطان است. به هر حال آن طلبه بىاحتیاطى کرد و زن را به حجرهاش راه داد. نیمههاى شب وقتى شیطان به سراغش آمد و به وسوسهاش پرداخت، برخاست و انگشتان خود را روى آتش اجاق گرفت و یکى یکى آنها را سوزاند تا نفس خود را بسوزاند و اسیر آن نشود.
کسى که خدا را حاضر و ناظر خود مىبیند، فریب شیطان را نمىخورد و آخرتش را به شهوت دنیا نمىفروشد.
به همهى جوانان عزیز سفارش مىکنیم که مراقب شهوتشان باشند؛ از نگاه حرام پرهیز کنند و با افراد نامحرم، در جاى خلوت نروند؛ چراکه شیطان نفر سوم آنهاست. همچنین خشم خود را کنترل کنند که شخص خشمگین، مثل توپ در دست شیطان است. خشم، گناهان فراوان دیگرى از پى دارد؛ از جمله ناسزا گفتن، کتک کارى و حتّى جرح و قتل!
باید مراقب باشیم که ما خداپرستیم؛ نه بت پرست و انسان پرست و شهوت پرست و عورت پرست و پول پرست و طلا پرست و مرید پرست. هر چقدر هم شما خوب باشید، نمىخواهیم جز خدا در دلمان باشد. شما هم باید همین طور باشید!
[1] ـ نساء، 59.
[2] ـ وسائل الشیعه، 20، 131.
[3] ـ مشکاه الانوار، 328.
[4] ـ مؤمنون، 1 و 2.
[5] ـ هود، 117.