رمضان المبارک ۱۳۹۶-۱۴۳۸

پانزدهم رمضان ۱۳۹۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت از شیخ بهایی نقل می‌کرد که ایشان تمام ماه رمضان، قرآن می‌خواند و هیچ غذایی نمی‌خورد. فقط برای این که روزه‌اش، روزۀ وصال نشود، مقداری آب می‌خورد. البته لازم نیست شما این کارها را بکنید.

فیلم جلسه

 

صوت جلسه

دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۶

 

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

پانزدهم رمضان ۱۳۹۶ – ۱۴۳۸ | تفسیر سوره حدید جلسه ۹ – آیه  ۴ | شنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۰ 

 

 

 

حدیث روز

امام حسن مجتبی علیه‌السلام فرمودند:

«اعْلَمُوا أَنَ‏ اللَّهَ‏ لَمْ‏ یَخْلُقْکُمْ‏ عَبَثاً وَ لَیْسَ‏ بِتَارِکِکُمْ‏ سُدًى‏ کَتَبَ‏ آجَالَکُمْ وَ قَسَمَ بَیْنَکُمْ مَعَایِشَکُمْ لِیَعْرِفَ کُلُّ ذِی لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ وَ أَنَّ  مَا قُدِّرَ لَهُ أَصَابَهُ وَ مَا صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یُصِیبَهُ قَدْ کَفَاکُمْ مَؤنَهَ الدُّنْیَا وَ فَرَغَکُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ حَثَّکُمْ عَلَى الشُّکْرِ وَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمُ الذِّکْرَ»

«بدانید که خدا شما را بیهوده نیافریده، سرِخود رها نکرده است. مدّتِ عمرِ شما را نوشته و روزى شما را میانتان قسمت کرده تا هر خردمندى جایگاه خود را بشناسد و بداند آنچه براى او مقدّر و معیّن شده، نصیبش خواهد شد و آنچه از آنِ او نیست، نصیبش نخواهد شد. خداوند مؤنۀ دنیاتان را برعهده گرفته و شما را براى عبادت خویش فراغت داده و به سپاسگزارى تشویق فرموده و نماز را بر شما واجب کرده است.

اعْلَمُوا أَنَ‏ اللَّهَ‏ لَمْ‏ یَخْلُقْکُمْ‏ عَبَثا؛ خلقت، هنگامی بیهوده است که زندگی، منحصر به دنیا باشد؛ یعنی آدمی به این دنیا آمده؛ بعد بمیرد و خاک شود و چیزی از او نخواهند؛ مثل حیوانات. امّا انسان، حیوان نیست. عقلی که بشر دارد، حیوان ندارد. عقلِ حیوان منحصر است به شناختِ غذا، شناختِ دشمن، شناختِ جفت و برای بعضی، خانه‌سازی، ولی عقلی که بخواهد عالمِ ماده را بشکافد و مطالبی از عالمِ معنا را بفمهد، ندارد. اگر انسان هم مثل حیوانات باشد، خلقتش عَبَث می‌شود.

وَ لَیْسَ‏ بِتَارِکِکُمْ‏ سُدًى؛ شما سرِخود رها نشدید؛ مسؤل هستید؛ در برابرِ آفرینشِ خود مسؤلید؛ از اعضاء و جوارحتان مسؤلید؛ از جامعه مسؤلید؛ از خانواده‌تان مسؤلید؛ یعنی مورد سؤال واقع می‌شوید. در سوره صافات می‌فرماید:

﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ (صافات، 24)

«آنها را نگه دارید، باید بازخواست شوند.»

کَتَبَ‏ آجَالَکُم؛ خدای تعالی براساسِ حکمتِ بالغۀ خود معیّن کرده چه کسی چقدر باید در این دنیا زندگی کند. اراده و قضای او بیهوده نیست و مقدار عمری که به هرکس می‌دهد، بر اساس حکمت و خیرِ شخص است؛ اگر بداند.

وَ قَسَمَ بَیْنَکُمْ مَعَایِشَکُم؛ «معایش» جمع «عیش» به معنای زندگی یا وسیلۀ زندگی است؛ یعنی کسب و کار و آنچه مربوط به زندگی است. خداوند این‌ها را بین مردم قسمت کرده است؛ بعضی پایین و بعضی بالایند؛ بعضی رئیس و بعضی مرؤسند تا چرخِ زندگی بچرخد و جامعه پیش رود.

لِیَعْرِفَ کُلُّ ذِی لُبٍّ مَنْزِلَتَه؛ هر صاحب‌عقلی باید جایگاه خود را بشناسد؛ بفهمد چه استعدادی دارد و طبق همان، کار کند، البته هرکس بنابر استعداد و امکاناتی که داشته مسؤل است.

أَنَّ  مَا قُدِّرَ لَهُ أَصَابَهُ وَ مَا صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ یُصِیبَه؛ هرچه برای انسان مقدّر شد، به او خواهد رسید و هرچه روزی‌اش نباشد، نصیبش نمی‌‌شود.

﴿ما أَصابَ مِنْ مُصیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیرٌ﴾ (حدید، 22)

«هیچ مصیبتی در زمین و در وجود شما رخ نمی‌دهد، مگر آنکه قبل از پدید آوردنِ آن، در کتابی ثبت است. این کار بر خدا آسان است.»

اگر خوبی به انسان رسید، نباید مغرور شود؛ اگر هم بدی رسید، ناامید نشود، بلکه همه را از خدا ببیند؛ در برابر خوبی‌ها شکر کند و بدی‌ها را خیر بداند. البته تقدیرات، قابلِ تغییرند؛ اگر در شب‌های قدر از خدا بخواهید، آنها را تغییر می‌دهد؛ لذا بگویید: «خدایا اگر تقدیرِ من این است که اتفاق بدی برایم بیفتد یا مرگِ بد داشته باشم، آن را تغییر بده.» دست خدا باز است؛ ﴿بَل یَداه مَبسوطَتان﴾. تقدیرات را می‌شود با دعا، صدقه، خواستن از خدا و بعضی اعمالِ صالح تغییر داد.

قَدْ کَفَاکُمْ مَؤنَهَ الدُّنْیَا وَ فَرَغَکُمْ لِعِبَادَتِه؛ خداوند روزیِ دنیای شما را می‌رساند و از گرسنگی نمی‌‌میرید .اگر کسی بیشتر می‌خواهد، باید کار کند، امّا چیزی که از شما خواسته شده، عبادت و بندگی است.

وَ حَثَّکُمْ عَلَى الشُّکْر؛ شما را ترغیب به شکر کرده است؛ شکر به‌خاطرِ آفریده‌شدن؛ به‌خاطرِ روح، اعضاء و جوارح و …

وَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمُ الذِّکْر؛ «ذکر» در اینجا به معنای «نماز» است که بر همه واجب شده است.

 

تفسیر سوره حدید جلسه ۹ – آیه  ۴

هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فىِ الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنهَا وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ(۴)

اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش قرار گرفت. آنچه در زمین فرومی‌رود و آنچه از آن بیرون می‌آید و آنچه از آسمان نازل می‌شود و آنچه به آن بالا می‌رود، همه را می‌داند و هرکجا باشید، او با شماست و خدا به آنچه می‌کنید بیناست.

 

ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْش؛ «عرش» در لغت به معنی تخت است. به داربستی که برای تاک بسته می‌شود نیز عرش می‌‌گویند. قرآن کریم در سوره هود می‌فرماید:

﴿وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً﴾ (هود، 7)

«و اوست کسی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را امتحان کند که کدامیک نیکوکارترید.»

در سوره انبیاء می‌فرماید:

﴿أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ﴾ (انبیاء، 30)

«آیا کافران ندانستند که آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از هم گشودیم و هرچیز زنده‌ای را از آب آفریدیم. آیا ایمان نمی‌آورند؟»

حیاتِ همه‌چیز از آب است. ممکن است بعضی نباتات یا حیوانات مدت زیادی بدون آب زنده بمانند، امّا هیچ‌کدام نمی‌توانند کاملاً بدون آب زندگی کنند.

«عَرشُهُ عَلَی الماء» یعنی قدرتِ سیطره و احاطۀ او بر تمامِ موجوداتِ زنده به‌وسیلۀ آب است. آب ترکیبِ اکسیژن و هیدروژن است و خدای تعالی حیاتِ موجوداتِ زنده را در گرو آن گذاشته است. آب، خالق نیست؛ مخلوق است، ولی دارای وجودی است که کار از عهده‌اش برمی‌آید.

یکی از معانی عرش، سیطره و احاطۀ علمی خدای تعالی بر همۀ موجودات است؛ فارغ از زنده و غیرِزنده بودن آنها و بدونِ وساطتِ آب.

«ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْش» یعنی چیرگی و سلطۀ قدرتِ خدا. می‌دانیم که قدرتِ پروردگار از ذات او جدا نیست؛ یعنی خداوند عینِ حیات، عینِ علم و عینِ قدرت است؛ «حَیاتٌ کُلُه عِلمٌ کُلُه قدرتٌ کُلُه». خدا یعنی وجودِ مطلق؛ یعنی حیات. قهراً هر وجودی در هرجا، از خداست، ولی عینِ حیات فقط اوست.

نمی‌توان خدا را نشان داد؛ چون تعیین مکان برای او به‌معنای محدود کردنِ اوست. خداوند نیاز به زمان و مکان ندارد. او خالقِ زمان و مکان است؛ قابلِ اشاره و رؤیت نیست، ولی می‌توان با چشمِ دل و با حقیقتِ ایمان او را دید.

کسی از علی علیه‌السلام پرسید: آیا پروردگارت را که می‌پرستی، دیده‌ای؟

فرمود: من آن نیستم که پروردگارى را که ندیده‏ام بپرستم.

عرض کرد: چگونه او را دیده‏اى؟

فرمود:

«لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَهِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ‏ الْإِیمَانِ‏» (کافی، ‏1، 98)

«دیده‌ها هنگام نظرکردن، او را درک نکنند، ولى دل‌ها با حقایق ایمان او را دیده‏اند.»

هرکس به فطرت و قلب خود رجوع کند، خدا را درک می‌کند. شخصی به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد خدا را به من نشان بده.

فرمود آیا سوار کشتی شده‌ای؟

گفت: بله. من اهلِ دریا و کشتی‌ام.

فرمود: آیا تابه‌حال شده کشتی‌ات بشکند و گرفتار دریا شوی؟

گفت: آری.

فرمود: آیا در آن لحظه حس می‌کردی کسی می‌تواند نجاتت دهد؟

گفت: آری.

فرمود: همان، خداست.

این برای همه قابلِ فهم است. هرکس وقتی همۀ درها به رویش بسته می‌شوند و از ته دل آه می‌کشد، درواقع خدا را می‌خواند، حتی اگر کافر باشد و خدا را نشناسد؛ چراکه متوسل به کسی شده که فوقِ همۀ قدرت‌هاست و جا و مکان ندارد.

«ثُمِّ» در آیه به این معنا نیست که نبوده و بعد پیدا شده، بلکه یعنی سلطنت و سلطۀ پروردگار برای کسانی که صاحبِ عقل هستند، ظهور یافت.

بنابراین مجدداً عرض می‌کنیم که خداوند قابل مشاهده نیست؛ در خیال نمی‌‌گنجد، حتی در دل هم نمی‌گنجد. اینکه می‌‌گوییم «حقائق الایمان» چون ایمان در دل است؛ آن‌هم نه این دل. قلبِ صنوبری، ظهورِ قلبِ معنوی است. قلبِ واقعی و معنوی ما، ظرف و جایگاه ایمان است؛ ما را به اطاعتِ پروردگار وا می‌دارد و خوب و بد را تشخیص می‌دهد.

صفاتِ خوب و بد، با چشم دیده نمی‌شوند. اگر کسی را صاحبِ سخاوت می‌دانیم، به‌خاطرِ این است که ظهورِ این صفت را از او دیده‌ایم. عقل و روح را هم نمی‌توان دید، درعین‌حال نمی‌توان آن را هم انکار کرد. روح بر بدن احاطه دارد. با این مغز نمی‌شود این معانی را فهمید، ولی با ایمان و توجه به خدای تعالی می‌توان.

علمِ خدا را نمی‌توان دید، ولی هرکس هر علمی دارد، از خداست. تک‌تکِ افرادِ بشر، بلکه هر حیوانی به اندازۀ خود علم دارد؛ همۀ این‌ها علم خداست، با این تفاوت که خدا، عینِ علم است و غیرِ او، صاحبِ علمند.

خدای تعالی عینِ قدرت است. کرات و آنچه در فضاست، با قدرت‌های عظیمی که دارند، همه از خداست. آنها هم با آنکه جمادند، علم دارند و ذره‌ای خطا در کارشان نیست.

حیات هم همین است. حیاتِ هر موجودی از خداست، ولی هر صاحب حیاتی، عینِ حیات نیست. فقط خداوند عینِ حیات است. این حیات را که همه دارند، نمی‌توان دید. بله، ظهور آن قابل مشاهده است، ولی خودِ آن، مثل علم و قدرت قابل مشاهده نیست. حال چگونه می‌توان خدایی را که عینِ علم، عینِ حیات و عینِ قدرت است، مشاهده کرد؟ این یک امرِ فهمی است، نه دیدنی و اشاره کردنی.

«ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْش» به این معنا نیست که خدا تختی در کرات دوردست زده، از آنجا فرمان می‌‌دهد. مگر چرخِ چاه است که خدا بچرخاند و به این و آن دستور بدهد؟! «اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْش» یعنی استیلای حیات، علم و قدرتِ خدا بر همۀ موجودات.

بااین‌همه نمی‌توان او را دید. اگر می‌خواهی خدا را ببینی، به فطرت خودت نگاه کن! آیا می‌توانی آن را انکار کنی؟ اگر گفتی خدا نیست؛ یعنی خودت نیستی. هستیِ تو مال کسی است که عینِ هستی است، ولی نمی‌توان وجود و هستی را نشان داد.

تکرارِ این مطالب به‌خاطرِ این است که بیشترِ اشکالات از همین‌جاست، ولی اگر انسان فکر کند، می‌تواند بفهمد. پرس‌وجو و گفتگو هیچ اشکالی ندارد. دوستانِ طلبۀ فاضل و باسواد ما در اینجا آماده‌اند سؤالات و اشکالاتِ جوانان و نوجونانِ عزیز را جواب دهند و اگر لازم باشد ساعت‌ها با آنها گفتگو کنند تا شبهاتشان رفع شود. شبهه‌ای اگر می‌‌شود، پاسخ دارد و چیزی نیست که نتوان جواب داد.

این حرف‌ها برف‌انباری نیست. اگر کسی گفت: شکمِ گرسنه ایمان ندارد. بگو: من تا امروز نصفِ ماه رمضان را روزه گرفته‌ام و هرروز، ساعت‌ها گرسنه بودم، ولی به لطفِ خدا ایمانم بیشتر شده؛ چیزهای بیشتری فهمیده‌ام؛ بهتر متوجه خدا شده‌ام؛ لذتِ بیشتری از نماز و قرآن می‌برم و می‌خواهم بیشتر قرآن بخوانم، البته مسؤلان جامعه باید حقِ مردم را بدهند، ولی شکمِ گرسنه، ربطی به بی‌ایمانی ندارد.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت از شیخ بهایی نقل می‌کرد که ایشان تمام ماه رمضان، قرآن می‌خواند و هیچ غذایی نمی‌خورد. فقط برای این که روزه‌اش، روزۀ وصال نشود، مقداری آب می‌خورد. البته لازم نیست شما این کارها را بکنید.

 

معنای دیگر عرش

در روایت است که «قلبُ المؤمنِ عرشُ الرحمان» (بحارالانوار، 55، 39)

اولین مصداقِ مؤمن، پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و سایر معصومان علیهم‌السلام هستند. ایشان بشرند؛ خواب و خوراک و نکاح دارند؛ می‌میرند و حیات مادی‌شان ابتدا و انتها دارد؛ پس خدا نیستند، امّا در اثرِ تبعیت و بندگی خدا و عنایتی که پروردگار به آنها کرده، صاحبِ علمِ بسیارند. هرکس از امیرالمؤمنین علیه‌السلام سؤالی بپرسد، ایشان می‌دانند. بارها فرمودند: «سَلونی قبلَ أن تَفقِدونی». همۀ امامانِ ما این‌گونه بودند، ولی به احترام علی علیه‌السلام این جمله را نگفتند.

می‌فرمود: «من به راه‌های آسمان آگاه‌ترم تا به راه‌های زمین». علم مولا علی علیه‌السلام از پیامبر است؛ زیرا خود فرمود: پیامبر هزار درِ علم به روی من باز کرد که از هر در، هزار در باز می‌شد.

چه کسی می‌تواند از این علمِ بی‌کران استفاده کند؟ اگر کسی غیر از معصومین بخواهد از عالم برزخ و قیامت و ارواح سردرآورد، نمی‌‌تواند تحمل کند. بعضی اذکار آثار عجیبی دارند.

بدن و روحِ انسان تابِ تحملِ بعضی علوم را ندارد، بعضی افراد اگر یکی‌دو روح ببیند، دیوانه می‌شود؛ چه روحِ جهنمی باشد، چه روحِ بهشتی. حتی بعضی، از یک جن، تا مرزِ جان می‌ترسند و نمی‌‌توانند تحمل کنند، البته بعضی ظرفیتشان بیشتر است.

مرحوم آیت‌اللّه سید عبداللّه فاطمی، دامادِ حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت، خدمت آیت‌اللّه قاضی می‌رسید و صاحبِ مکاشفاتی بود. ایشان می‌گفت: روزی مشغولِ ذکر بودم که دیدم شیطان مقابلم نشست و شروع کرد به ادا درآوردن. من هم دمبه‌اش را گرفتم و از پنجره انداختمش بیرون.

شاید هرکس دیگری جای ایشان بود، دیوانه می‌شد یا داد و فریاد می‌کرد.

همۀ علوم در کتاب نیست. علومی ‌وجود دارد که خواندنی نیست؛ فهم است. بعضی چیزها را اگر یک جوانِ بیست، سی ساله بفهمد، طاقت نمی‌آورد. باید سال‌ها زحمت بکشد و ملتزم به انجام واجبات و ترک محرمات باشد تا وسعت پیدا کند؛ دراین‌صورت خیلی چیزهایی که افراد عادی نمی‌توانند بفهمند، ملتفت می‌‌شود. اگر هم خدا بخواهد، کم‌کم عنایت می‌کند.

طلبۀ جوانی از طلابِ حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت، در راه حوزه، زنی را دید که در آستانۀ منزلش از او کمک خواست. وقتی برای کمک، وارد منزلش شد، زن در را بست و خود را به او عرضه کرد. آن طلبه بلافاصله از خانه بیرون آمد و فرار کرد. وقتی به حوزه رسید، مرحوم آقا دم در ایستاده بودند و او را در آغوش گرفتند و تحسینش کردند.

چگونه ایشان از این اتفاق باخبر شده بود؟ این احاطۀ روح بزرگ که از مولی علی علیه السلام و پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله عنایت شده و علم علی و پیغمبر علیهما السلام  از علمِ بی‌انتهای خداست و هنوز پیامبر به‌سوی علمِ خدا حرکت می‌ کنند و «ربّ زدنی علما» می‌گویند. منظور اینکه برخی طاقتِ تحمل و ظرفیتشان بسیار است و چیزهای زیادی متوجه‌اند.

بد نیست اگر کتابِ «نشان از بی‌نشان‌ها» در شرحِ احوالِ آیت‌اللّه نخودکی را بخوانید. چیزهای عجیبی از ایشان ظاهر شد. کسی بود که با نظرِ بزرگان، زحمت کشید و قرآن خواند. ناگفته نماند که جوان‌ها و نوجوان‌ها نگویند می‌‌رویم، گوشه‌ای می‌‌نشینیم و ریاضت می‌‌کشیم؛ آخرِ این کار بن‌بست و دیوانگی است.

بنابراین قلبِ مؤمن، عرشِ خداست، ولی چه مؤمنی؟ اول مؤمن، پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است. عرشِ خدا؛ یعنی استیلای علم، قدرت و حیات خدا بر همه چیز. پیامبر، خدا نیست، امّا به اندازۀ خود مظهرِ علم، قدرت و حیاتِ خداست. وقتی می‌گوییم «به اندازۀ خود» یعنی نسبت به ما، بی‌نهایت است و نسبت به خدا، نهایت دارد. ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هم همین‌طورند. اگر کسی به ایشان نزدیک شود، به اندازۀ خود مظهر ایشان می‌شود، ولی هرگز علی علیه‌السلام نمی‌شود؛ هرگز امام زمان نمی‌شود. هیچ‌کس نمی‌تواند مثل امامِ معصوم شود. هرکس هرچه نصیبش شود، از برکت ایشان است و قهراً عقب‌تر از ایشان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است