طلب و اخلاق طلبگی

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۰ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۰ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۲۶ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

 

 

قال اللّه تبارک و تعالی فی کتابه المبین:

﴿وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنیبُ

﴿وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

بحث جلسات گذشته در طلب و اخلاق طلبگی، پس از فکر و تفکر، به ذکر و تذکر رسید.

این هردو، به‌نحوی با هم آمیختگی و ارتباط دارند که در آیات مختلف قرآن بیان شده است. امّا تفاوت آنها، یکی این است که تفکر مثل تماشاچی بودنِ صحنه است و تذکر مانند این است که خود بازیگر صحنه باشیم.

در تفکر -که کار عقل است- شما صحنه را می‌بینید و نتیجه‌گیری می‌کنید و چه بسا مطلوبتان حاضر نباشد و جستجویش کنید.

فکر حرکت از مبادی به نتایج است. در واقع دو حرکت وجود دارد؛ اول: از مجهول به معلوم و دوم: از معلوم به مجهول، با واسطۀ حد وسط، این فکر است.

امّا تذکر و ذکر کار قلب است و آن، گره‌خوردگی است. به تعبیر ملاهادی سبزواری: «حقیقه الذکر حضور المذکور لدی الذاکر» حقیقت ذکر این است که مذکور نزد ذاکر حاضر است. مثل فکر غایب نیست که بخواهی از او یاد کنی و با واسطه آن را بفهمی؛ حضور دارد، او را حس می‌کنی، می‌یابی، می‌بینی، می‌شنوی. ذکر نوعی تجربه قلبی است.

همچنین ذکر رجوع به فطرت است؛ یعنی پس از فراموشی چیزی، برمی‌گردیم و آن را یاد به یاد می‌‌آوریم؛ در نتیجه آنچه غایب بود حاضر می‌شود؛ می‌بینی‌اش، می‌چشی‌اش و ذوقش می‌کنی. کمی جلوتر، در کشف و مکاشفه بیشتر بیان خواهد شد.

البته مراد از تفکر، تفکر خالی از ذکر نیست، حالت تماشاچی نداریم. نتیجۀ تفکر باید ذکر باشد. گاهی فکرهست، ولی ذکر نیست؛ چون با صحنه گره نخوردی. استنتاج و استدلال می‌کنی، امّا شور و شعف و شوق و خوف و رجا پیدا نمی‌شود، این نوع از تفکر مراد ما نیست. فکر باید زمینه‌ای باشد که شور وشوق و خوف و رجا پیدا شود. لذا هدف ما از تفکر و تماشای جهان این بیت حافظ است:

مرادِ دل ز تماشای باغِ عالم چیست ؟

به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

یعنی ما در این باغ هستی، می‌‌خواهیم گل رخ جمال تو را بیابیم و بچینیم. لذا ذکر، یافتن معشوق و محبوب و گره خوردن با اوست.

دربارۀ فکر گفتیم که با شناخت آیات، به صاحب آیه می‌رسیم. از نشانه به صاحب نشانه می‌‌رسیم. امّا ذکر چگونه پیدا شود؟

روایت است از پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله که فرمودند:

«بَادِرُوا إِلَى‏ رِیَاضِ‏ الْجَنَّهِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِیَاضُ الْجَنَّهِ قَالَ حَلَقُ الذِّکْرِ»[1]

کوچ کنید به‌سوی باغ‌های بهشت. سؤال شد باغ‌های بهشت کدام است؟ فرمودند: حلقه های ذکر

جلسات و حقله‌هایی که ذکر خدا در آن باشد، باغ‌های بهشت است.

قرآن ذکر است. هرچه با قرآن مأنوس باشید و هنگام خواندن آیات قرآن قلبتان را به خدا بسپارید، خوف و رجا و شوق در دلتان ایجاد می‌شود و این قلب که بین دو انگشت خداست، خداوند می‌چرخاند و منقلب می‌کند.

شخص حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، به تعبیر قرآن، و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام ذکرند؛ لذا مجلسی که در آن ذکر اهل‌بیت علیهم‌السلام و مناقب ایشان شود، جزو ریاض الجنه است.

نماز هم ذکر است «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَر». قرآن کریم در بیان صفات مؤمنان می‌فرماید: «الَّذینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُون» مؤمنان کسانی هستند که دائم در نمازند، بر نمازشان دوام دارند. تفاسیر مخلتقی گفته شده، یک تفسیر این است که دائم الذکرند، همیشه در یاد خدا هستند. به تعبیر باباطاهر:

خوشا آنان که اللّه یارشان بی

به حمد و قل هو اللّه کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی

کسی که دائم الذکر باشد دائم در نماز است.

معمولاً وقتی حافظ بحث زلف و رخ می‌کند، از جلال و جمال حق یاد می‌کند. زلف، صفات جلال است و رخ، صفات جمال. البته «فی جلاله جمال و فی جماله جلال». در جایی می‌گوید:

کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل

از پی‌اش مشعلی از چهره برافروخته بود

«کفر زلف» یعنی سیاهی زلف «ره دین می‌زد». فی جلاله جمال. زلف را که کنار بزنی به رخ می‌رسی.

حافظ دربارۀ دائم در ذکر بودن فرمود:

ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری

اینجا مراعات و نظیر است؛ شب و روز، و صبح و شام. شب زلف و روز چهره برافروخته بود. خوشا به حال کسی که دائم بین جلال و جمال در سیر است!

این ذکر را باید از خدا خواست؛ چون عشق را باید خودش به ما نشان بدهد و قلب را به شوق و خوف و رجا و جمال و جلال آمیخته کند.

در مناجات شعبانیه می‌خوانیم: «إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَهاً بِذِکْرِکَ‏ إِلَى‏ ذِکْرِک» خدایا تو خود وله ذکر خودت را به ما الهام کن، به تلاش و کوشش ما نیست، بله:

گرچه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش

در عین حال باید او خود ذکرش را به ما الهام کند. «ولهاً» با «واله» هم‌ریشه است؛ یعنی کسی دیوانه و واله و شیدا و مجنون شود. به قول باباطاهر: «غم عشقت بیابون پرورم کرد».

از دیگر حلقه‌های ذکر که همۀ ما به آن محتاجیم، مجلس وعظ است. هرکس هرجا باشد و هر علمی داشته باشد، به وعظ و موعظه نیاز دارد.

در وعظ قلب درگیر می‌شود و بر قلب تأثیر می‌کند. لذا حتماً در مجالس وعظ شرکت کنید. در حلقه‌های وعظ ذکر هم وجود دارد. یک قال الصادق و قال الباقر، از عالم باعمل، فوق‌العاده تأثیرگذار است.

لذا گفته‌اند بخصوص کسانی که زورشان به خودشان نمی‌رسد و توبه و انابه و بازگشت برایشان سخت است، مجلس موعظه کاستی‌هایشان را جبران می‌کند. وقتی در مجلس موعظۀ عالمی که اهل عمل باشد می‌نشینید و مطلبی می‌فرماید، صددرصد تأثیر می‌کند. حتی اگر کلام هم نفرماید، صرف دیدن او مؤثر است.

حواریون حضرت عیسی علیه‌السلام از ایشان سؤال کردند با که بنشینیم؟

فرمود: «مَنْ‏ یُذَکِّرُکُمُ‏ اللَّهَ‏ رُؤْیَتُهُ» کسی که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد. وقتی کنارش می‌نشینی دلت از یاد خدا پر می‌شود، چه رسد به اینکه کلامی بگوید. «دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد».

وظیفۀ همۀ ماست پای موعظۀ کسی که اهل دل باشد بنشینیم و از او موعظه بشنویم، این ذکر است، از حلقه‌های ذکر و «ریاض الجنه» است.

در دوران جوانی در جلسات درس اخلاق حضرت آیت‌اللّه سید علی‌محمّد دستغیب شرکت می‌کردیم. شهدای مسجد لحظه‌شماری می‌کردند چهارشنبه شود در درس اخلاق ایشان شرکت کنند. موقع سخنرانی سر به زیر می‌‌انداختند و اشک می‌ریختند. وقتی قلب نرم می‌شود به تفکر و تذکر می‌‌انجامد.

تا به حالا هرچه دربارۀ طلب و اخلاق طلبگی گفتیم عام بود، امّا وعظ یک مطلب خاص است. برادران عزیزی که می‌خواهند اهل وعظ باشند، باید بدانند که وعظ وقتی تأثیر دارد که واعظ اهل عمل باشد.

«کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»

دعوت کننده به سوی خدا باشید، نه صرفا با زبانتان، باعمل خود دعوت کننده باشید؛ این تأثیر وعظ را بالا می‌برد.

وقتی واعظی حرفی می‌زند که خود متعظ نیست، تأثیر که نمی‌‌گذارد، مردم را هم فراری می‌دهد.

رضوان خدا به امام خمینی، می‌گفتند: در روایت است که اهل جهنّم از بوی تعفن عالم بی‌عمل در عذاب‌اند. یعنی همۀ عذاب جهنّم یک‌طرف، بوی تعفن عالم بی‌عمل هم یک‌طرف.

در زمان‌های مختلف می‌‌بنیم کسانی را که عالم بی‌عمل یا عالم سوء هستند. این‌ها به جریان تبلیغ و وعظ ضربه می‌‌زنند. همه‌چیز دارند، الا خدا.

امروزه در وضعیتی قرار داریم که مسألۀ معاش و اقتصاد و سیاست همه به هم گره خورده، در اینجا وقتی واعظی یا غلط می‌گوید یا دروغ می‌گوید یا عمل نمی‌کند، ضربه می‌زند. ضرر و خطر این مسأله وقتی بیشتر می‌شود که مردم لباس را می‌‌شناسند؛ در نتیجه وقتی عالم باتقوایی هم موعظه‌ای می‌‌کند، قبول نمی‌‌کنند.

وقتی واعظی بی‌عملی، در چشم مردم حرمت‌ها را می‌شکند، گناهش خیلی بیشتر از وقتی است که فقط خودش گناه می‌کند.

یکی مثل حافظ شناخت دارد و می‌‌گوید:

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظ بی‌عملان واجب است نشنیدن

از مجلسی که مجلس ریا و دروغ و چاپلوسی باشد، می‌‌فرماید عنان به میکده خواهیم تافت. میکده حافظ مشخص است کجاست. او از این ریا و چاپلوسی گریزان است و به میکده خود پناه می‌‌برد -در جای خود باید بررسی کنیم که حافظ کجا سراغ میکده معنوی خود می‌‌رود- امّا مردم کوچه و بازار به میکده‌های دیگر می‌‌روند و از دین گریزان می‌‌شوند؛ لذا خیلی وضعی حساس و زمانه حساسی است.

یاد کردن خدا از بنده

خداوند در قرآن کریم فرمود: «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم» یادم کنید تا یادتان کنم. از امور دوطرفه، یکی عشق و حبّ است؛ «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» یکی هم ذکر و یاد.

صحبت در این بود که حاجی سبزواری فرمود: ذکر یعنی حضور مذکور در نزد ذاکر.

خداوند که علمش حضوری و کامل است فرمود اگر یادم کنید، یادتان می‌کنم. اصل ذکر این است که خدا انسان را یاد کند.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» نماز بخوانید که نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد، امّا ذکر خدا بالاتر از نمازی است که می‌خوانید.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌‌فرمودند: «لذکر اللّه» در اینجا اضافۀ مصدر است به فاعل، نه به مفعول؛ یعنی خدا یاد کند شما را. این اکبر است از نمازی که ما می‌خوانیم. این یاد ما را دگرگون می‌کند و نتیجه حضور است.

حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ

مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها

اینکه «دع الدنیا و اهملها» خدا یادت می‌کند؛ حضور خدا می‌رسی.

سلام خدا بر حضرت سجاد علیه‌السلام که ذاکر و یادآور کربلاست. صحیفۀ سجادیه ذکر از یک دل سوخته است. همۀ این دعاها ذکر است و سوختن کربلاست.

در مناجات الذاکرین می‌‌فرمایند: «یا ذاکر الذاکرین و یا ارحم الراحمین». ای که تو مذکرِ ذاکرین هستی. این همان «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم» است.

بعد، در تعبیر دیگری از مناجات شعبانیه می‌‌فرماید:

«إِلَهِی فَأَلْهِمْنَا ذِکْرَکَ‏ فِی‏ الْخَلَاءِ وَ الْمَلَاءِ وَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، وَ الْإِعْلَانِ وَ الْإِسْرَارِ، وَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ»

«خدایا ذکر خودت را در خلوت و آشکار و شب و روز و پیدا و پنهان به من الهام کن.»

خدا به همۀ ما توفیق دهد دستمان به دامان ذاکرین الی اللّه مثل امام سجاد علیه‌السلام باشد. آن حضرت همۀ عمر ذاکر کربلا بود. آب می‌دید، گریه می‌کرد؛ طفل خردسال می‌دید، گریه می‌کرد؛ پیرمرد می‌دید، گریه می‌کرد. خدایا این رقّت قلب را به همۀ ما عطا کن.

خدایا کمک کن در این سخن که به امیرالمؤمنین و امام حسین و سایر اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌‌گوییم صادق باشیم:

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که شمع کوی تو باشم

خدایا ذکر و معرفت و محبّت خود را در قلب ما روزافزون بگردان!

[1]. امالی صدوق، ۳۶۳.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است