محرم ۱۴۴۰ - ۱۳۹۷

سخنرانی شب دوم محرم ۱۳۹۷

ما هم بگوییم خدایا ما را به خود واگذار نکن. ما به تنهایی نمی‌‌توانیم بر شیطان و نفس خود غلبه کنیم؛ باید کمکِ خدای تعالی باشد. وقتی می‌گوییم باید کمک خدا باشد، یعنی نسبت به این موضوع محتاج و فقیریم و احتیاج به او داریم. در همه‌چیز محتاجِ اوییم چون هرچه داریم از اوست؛ بدنمان، روحمان و… درست است که در این دنیا مختاریم، ولی هرگز از دست این نفس و شیطان که دشمنان درونی و بیرونی ما هستند آسوده نیستیم. شیطان لعین قسم خورده انسان را اغوا کند؛

 

فیلم جلسه
صوت جلسه

دانلود فایل‌های صوتی محرم ۱۳۹۷

 

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سخنرانی شب دوم محرم  | سه‌شنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب 

 

 

 

کلام امام حسین علیه‌السلام

نظر الحسین علیه‌السلام الی القبور و قال ما احسن ظواهرها فانّما الدواهی فی بطونها و اللّه اللّه لا تشتغلوا بالدنیا انّ القبر بیت العمل فاعملوا و لا تغفلوا

یا من بدنیاه اشتغل و غره طول الامل           الموت یاتی بغته و القبر صندوق العمل

امام حسین علیه‌السلام نگاه ‌کردند به قبرها و فرمودند «ظاهر این قبرها چه نیکو و آراسته است؛ یعنی سنگ می‌گذارند و روی آن می‌نویسند و جلوه خوبی دارد، امّا سختی‌ها و گرفتاری‌های بزرگ در دل آنهاست. خدا را خدا را (وقتی می‌خواهند کسی را متوجه کنند از این عبارت استفاده می‌کنند) مشغولِ دنیا نشوید که قبر خانۀ عمل است. پس عمل کنید و غافل نشوید.»

سپس این اشعار را خواندند:

«ای کسی‌که مشغول دنیای خویش شده و آمال و آرزوها او را فریفته! بدان که مرگ ناگهانی می‌آید و قبر محل ذخیرۀ اعمال است.»

حضرت در آغاز و پایان این سخن اشاره به قبر کرده، ابتدا فرمودند این قبرها ظاهری خوب دارند؛ یعنی مردم عادی نمی‌‌دانند در قبرها چه می‌گذرد و چه گرفتاری‌ها در دل آنهاست.

ابتدا باید عرض کنیم که بدن انسان پس‌از مرگ می‌پوسد و از بین می‌رود. ممکن است بعضی اولیای خدا به‌خاطرِ تقوا و خواستن از خدا، بدنشان نپوسد، امّا به‌هرحال دیگر بدن کاره‌ای نیست و روح و جلوۀ آن یعنی نفس است که پاداش و کیفر می‌بیند.

شخص مؤمن همان‌طور که در قرآن و روایت آمده، اسیرِ خاک نیست و از خاک بیرون آمده؛ یعنی از مادیات قطع شده. در اثر عبادت و تقوا و ترک محرمات و انجام واجبات و توجه به خدای تعالی نفسش طوری شده که دلبستگی به مادیات ندارد، نه اینکه در غار می‌رود و غذا نمی‌خورد، بلکه می‌داند دنیا زودگذر است و محل اقامت نیست. التفات دارد که اینجا آمده تا خودش را به خدای تعالی نزدیک کند، آن‌ّهم با اطاعت از خدای تعالی و مخالفت با نفس. متوجه است که نیامده تا برای همیشه در دنیا بماند و خواه‌ناخواه باید روزی که نمی‌داند کی باشد، اینجا را ترک کند. به‌همین‌دلیل علاقه‌اش یعنی محبّتِ دلش به خانه و بچه و زن و شوهر و کسب و مال و مقام و مسجد و منبر و مرید نیست. می‌داند سرانجام باید خانواده و رفقایش را مدتی رها کند تا بعد در عالم دیگر آنها را ببیند و هرکس به اندازۀ خود با دوستانش مأنوس شود. حالش چنین است که اگر ناگهان ببیند خانه‌اش خراب شد، ممکن است مقداری ناراحت شود، ولی این‌طور نیست که دینش را رها کند و همیشه عزادار شود. اگر مصیبتی در بچه‌هایش دید، با خدای تعالی و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام قهر نمی‌کند چون می‌داند اینجا جای ماندن نیست و خدای تعالی همه‌کاره انسان است. ابتدا اعتقاد به این مطلب دارد و بعد کم‌کم به علم می‌رسد.

امّا چگونه متوجه این مطالب شده؟ قرآن می‌خواند و می‌بیند که در آن بارها دربارۀ حیات دنیا و عقبیٰ سخن به میان آمده است. مثلاً می‌فرماید:

﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ‏ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾ (حدید، ۲۰)

«بدانید که زندگی دنیا بازی و سرگرمی و تزیین و فخرفروشی در میان شما و افزون‌طلبی در اموال و اولاد است.»

یا مثلاً در آیات مختلف هشدار می‌دهد که دنیا و زیورهای آن دلتان را نبرد که وابستۀ آن شوید! علامت دلبستگی به پول و مادیات این است که موقع انفاق دستش می‌لرزد و دلش نمی‌آید بدهد. خمس و زکات و نفقاتِ واجبش را نمی‌دهد چون می‌ترسد فقیر شود، امّا کسی‌که دلبستۀ دنیا نیست همه چیزش را در راه خدا می‌دهد و ترسی به دل ندارد. اگر اموالش از بین رفت، بر سر خود نمی‌‌زند و نمی‌گوید من دیگر مُردم.

چنین کسی را وقتی در قبر می‌گذارند، وارد نعمت‌های عالی خدای تعالی می‌شود؛ مثل خواب‌های خوب، ولی آنجا دیگر بیدارشدنی پشتش نیست. خواب‌های خوبی که بعضی می‌بینند و پرواز می‌کنند و با آدم‌های خوب و جاهای خوب هستند و خوراک‌ها و میوه‌های خوشمزه می‌خورند، عالم قبر و برزخ خودِ آنهاست.

در روایت است «کما تنامون‏ تموتون‏ و کما تستیقظون تبعثون» یعنی همان‌طور که می‌خوابید، می‌میرید و همچنان‌که بیدار می‌شوید، برانگیخته می‌شوید. در قرآن هم می‌فرماید:

﴿اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‏ لَمْ تَمُتْ فی‏ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی‏ قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی‏ ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ (زمر، 42)

«خداوند جان‌ها را هنگام مرگشان مى‌گیرد و نیز جان کسانى را که در خواب مرده‌اند. پس جان‌هایى را که حکمِ مرگ بر آنها حتمى شده نگه مى‌دارد و ]جان[ دیگران را تا زمان معیّن باز مى‌فرستد. قطعاً در آن، نشانه‌هایى است براى کسانى که مى‌اندیشند.»

امام حسین علیه‌السلام در روایت فوق می‌فرماید سختی‌ها و گرفتاری‌ها در باطن قبرهاست. منظور از باطن، درون قبر نیست بلکه روحِ شخص است. این «دواهی» یعنی دردها برای کفّار و فاسقان است، نه برای مؤمن. شخص مؤمنِ نیکوکار جای خوبی دارد و برای همیشه راحت و فرحناک است و در تنگنا نیست.

غذاها تغذیۀ بدن هستند. این بدن از خاک است؛ همه‌چیزِ این عالم از خاک است و فضله دارد، امّا در عالم برزخ این‌طور نیست. با آنکه هرچه می‌خورند، می‌گویند این نعمت‌ها مثل همان‌هایی است که در دنیا داشتیم، ولی آنجا دیگر فضولات نیست. ذوق و لذتی که از طعام می‌برند، قابل مقایسه با این دنیا نیست. گاهی خدای تعالی به بعضی عنایت می‌کند و کمی از آن لذات را در خواب نشانشان می‌دهد و ممکن است ساعات و روزها این لذت زیرِ زبانشان بماند.

بعد حضرت می‌فرمایند «اللّه اللّه مواظب باشید دنیا شما را مشغول نکند». دنیا لغتاً یعنی پَست؛ یعنی همین ‌چیزهایی که ظاهرِ فریبنده دارند. منظور از «لا تشتغلوا» این نیست که کار نکن؛ باید کار کرد، درس خواند و برای آینده و مردم مفید بود، ولی در این فکر نباش که یک خانه را بکنم دوتا و سه‌تا و چهارتا یا ریاستم را بالاتر ببرم؛ این‌ها دیناست. می‌خواهی چکار؟ بله اگر می‌توانی کار مردم را اصلاح کنی، خوب است، ولی مگر می‌شود؟ خیلی سخت است کسی رئیس شود و به فکر مردم باشد.

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله با اصحاب خود به خرابه‌ای عبور کردند که در آن لباس‌های کهنه و فضولات بود. حضرت اشاره کردند که آخرِ دنیا اینجاست؛ آخرِ خانه‌های زیبا و خوراک‌های لذیذ و لباس‌های فاخر این است. یعنی توجه می‌دهند که دل به این‌ها نبندید.

از خدا بخواهید به اندازه‌ای که تنگدست و محتاج مردم نشوید، روزی‌تان دهد؛ رزقِ حلال، همسر و فرزند خوب، زندگی خوب، به‌قدری که صلاح می‌داند، بدهد، ولی مواظب باشید و بگویید خدایا نمی‌خواهم به این‌ها مشغول شوم؛ می‌خواهم بیشترین محبّتم به تو و اولیای تو باشد.

«فانّ القبر بیت العمل» نعمت‌های عالی که نصیب مؤمن می‌شود، اثر نماز و روزه و تقواست و باعث می‌شود وقتی او را در قبر می‌گذارند، قبرش باز شود؛ یعنی صورت اعمالش را در همان قبر به‌صورت باغ‌ها و میوه‌ها و حورالعین‌ها می‌بیند.

 

شرح دعای عرفه

«هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِفَقْرِی إِلَیْکَ وَ کَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ»

«خدایا من با فقری که به تو دارم، به تو متوسّل می‌شوم و چگونه به تو متوسل شوم با چیزی که محال است به تو برسد.»

آگاه باشم که من متوسل می‌شوم به تو ای خدا. توسّلم به این است که بگویم خدایا من محتاجم و عنایت و فضل تو را می‌خواهم؛ می‌خواهم کمکم کنی، یادآوری‌ام کنی، دستم را بگیری. اگر عنایت تو نباشد، نمی‌توانم کاری بکنم. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿وَ ما أُبَرِّىُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَأمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلّا ما رَحِمَ رَبّی﴾[1]

«من نفس خود را تبرئه نمى‌کنم. به راستى نفس، پیوسته به بدى‌ها دستور مى‌دهد، مگر کسى را که خدا بر او رحمت آورد.»

بله حسین بن علی معصوم است؛ یعنی نه عمداً و نه سهواً و نه خطأً گناه نمی‌کنند، حتی کراهت و ترک اولیٰ از ایشان سر نمی‌زند، ولی بشر است و مختار است. باید خدای تعالی کمکش کند؛ لذا پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله همواره می‌فرمود:

«أللّهُمَّ وَ لا تَکِلْنی اِلىٰ نَفسی طَرْفَهَ عَینٍ ابداً»[2]

«خداوندا مرا به اندازه‌ى چشم بر هم زدنى به خود واگذار نکن!»

ما هم بگوییم خدایا ما را به خود واگذار نکن. ما به تنهایی نمی‌‌توانیم بر شیطان و نفس خود غلبه کنیم؛ باید کمکِ خدای تعالی باشد. وقتی می‌گوییم باید کمک خدا باشد، یعنی نسبت به این موضوع محتاج و فقیریم و احتیاج به او داریم. در همه‌چیز محتاجِ اوییم چون هرچه داریم از اوست؛ بدنمان، روحمان و… درست است که در این دنیا مختاریم، ولی هرگز از دست این نفس و شیطان که دشمنان درونی و بیرونی ما هستند آسوده نیستیم. شیطان لعین قسم خورده انسان را اغوا کند؛

﴿وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ ۞ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ (حجر، ۳۹ و ۴۰)

«و همۀ آنها را گمراه می‌کنم ۞ به‌جز بندگان مخلَصت را.»

عده‌ای دنبال وسوسه‌های شیطان می‌روند و عده‌ای هم می‌گویند خدایا کمک کن تا وسوسه نشویم.

﴿وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ ۞ وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ﴾ (مؤمنون، ۹۷ و ۹۸)

«و بگو پروردگارا از وسوسه‌های شیاطین به تو پناه می‌برم ۞ و پروردگارا به تو پناه می‌برم از اینکه آنان نزد من باشند.»

وَ کَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ؛ چگونه متوسل شوم به تو با چیزی که محال است به تو برسد. آن چیز «فقر» من است. تو غنی هستی. این مطلبی جداگانه‌ است تا حضرت حسین بن علی علیه‌السلام فقیر و نیاز خود به خدای تعالی را بیان کند، امّا خداوند احتیاجی به احدی ندارد. قرآن کریم می‌فرماید:

﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ‏ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ﴾ (فاطر، ۱۵)

«ای مردم شما همه نیازمندِ خدایید و خداوند است که بی‌نیاز و ستودنی است.»

قرآن کریم ۹ مرتبه خدا را با صفات غنی و حمید یاد کرده است. او هیچ احتیاجی به هیچکدام از بندگانش ندارد، حتی به پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام، نیازی به ملائکه هم ندارد؛ چراکه خودش آنها را به‌وجود آورده و بزرگواری‌شان بخشیده است. هرچه دارند از خداست. او غنی است و این ماییم که محتاجِ اوییم. اگر نمازی می‌خوانیم یا اشکی بر امام حسین علیه‌السلام می‌ریزیم و به آن تفاخر می‌کنیم، از نادانی ماست.

خداست که عملِ ما را بزرگ می‌کند و یکی را هفتصد برابر می‌سازد. یک نمازِ چند دقیقه‌ای با هزاران خیال بی‌جا می‌خوانیم؛ آیا غیراز این است که خدای تعالی باید قبول کند؟ این خوب است که انسان متوجه باشد پیش خدای تعالی عملی ندارد و کاره‌ای نیست؛ خوب است دائم بگوید:

«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلَهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیَّ تَوْبَهَ عَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بَائِسٍ مِسْکِینٍ مُسْتَکِینٍ مُسْتَجِیرٍ لا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعَاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ لا حَیَاهً وَ لا نُشُوراً»

«از خدایی که معبودی جز او نیست؛ آن زنده پاینده و بخشنده مهربان؛ خداوند دارای عظمت و بزرگواری آمرزش می‌جویم و از او می‌خواهم توبه‌ام را بپذیرد. توبه بنده خوار، فروتن، بینوا، پریشان، زمین‌گیر و پناهنده‌ای که سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خویش را در اختیار ندارد.»

 

مختصری از احوال امام حسین علیه‌السلام

پس‌از مرگ معاویه در سال شصت هجری، یزید نامه‏اى براى ولید بن عُتبه، فرماندار مدینه نوشت و درضمنِ آن به او دستور داد حسین بن علی و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر را براى بیعت دستگیر کن و به شدت تحت فشار قرار بده و هیچ مهلتى به آنها نده تا بیعت کنند.

وقتى خبر مرگ معاویه به ولید رسید به دنبال مروان بن حکم فرستاد و او را خواست و نامه یزید را برایش خواند سپس با او در مورد این کار مشورت کرد و گفت: به نظر شما چه کنم؟

مروان گفت: به نظر من همین الآن به دنبال این افراد بفرست و آنها را به بیعت و قبول اطاعت دعوت کن؛ اگر بیعت کردند، بپذیر و آنها را رها کن و اگر خوددارى کردند، پیشدستى کن و قبل از آنکه به مرگ معاویه پى ببرند گردنشان را بزن، زیرا اگر آنها متوجه مرگ معاویه شوند، هریک به گوشه‏اى مى‏روند و دست به مخالفت و ستیز زده، مردم را به سوى خویش مى‏خوانند.

ولید شخصی را به دنبال حسین بن على علیه‌السلام و عبداللّه بن زبیر فرستاد، در حالى که در مسجد نشسته بودند و معمولًا در چنین ساعتى نه ولید با مردم ملاقات مى‏کرد و نه حسین و عبداللّه بن زبیر نزد ولید مى ‏رفتند.

عبداللّه گفت: به نظر شما چرا ولید در چنین ساعتى که معمولًا با مردم جلوس ندارد ما را خواسته؟

حسین علیه‌السلام فرمود: گمان مى‏کنم زورگویشان هلاک شده، ازاین رو ما را خواسته تا قبل از اینکه این خبر میان مردم منتشر شود از ما بیعت بگیرد.

ابن زبیر گفت: من هم غیر از این به ذهنم نمی ‏رسد.

امام با سى نفر از خاندان و غلامانش نزد ولید آمدند. ولید خبر مرگ معاویه را به ایشان گزارش داد و بیعت با یزید را از آن حضرت درخواست کرد.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: اى امیر! بیعت کردن، لابد در حضور مردم انجام مى‏گیرد. هنگامى که فردا مردم را دعوت کردى مرا نیز با آنها دعوت کن!

مروان به ولید گفت: اى امیر! عذر حسین را نپذیر؛ اگر هم‌اکنون بیعت نمى‏ کند، گردنش را بزن!

حضرت خشمگین شده، به مروان فرمودند: واى بر تو اى پسر زرقاء! تو فرمان مى‏دهى گردن من زده شود؟ سوگند به خدا دروغ مى‏گویى و سرشت پلید خود را آشکار مى‏ کنى!

سپس رو به ولید کرد و فرمود:

«أَیُّهَا الْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِید رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَکِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَهِ وَ الْبَیْعَهِ»

«اى امیر! ما خاندان پیامبر و کانون رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم؛ خداوند یکتا به‌وسیلۀ ما می‌گشاید و ختم می‌کند. یزید مردى فاسق، شرابخوار، آدم‏کش و متظاهر به فسق است. کسى مثل من، هرگز با چون اویی بیعت نمى‏کند، ولى ما صبح می‌کنیم و شما هم صبح کنید؛ ما پیرامون این موضوع می‌اندیشیم و شما نیز بیندیشید که کدام‌یک از ما، بر خلافت و بیعت سزاوارتریم!»

آن‌گاه امام حسین علیه‌السلام از نزد ولید خارج شد. مروان به ولید گفت: چرا دستور مرا (گردن زدن حسین بن علی) اجرا نکردى؟

ولید گفت: واى بر تو! می‌‌خواهی دین و دنیاى مرا به باد دهى. سوگند به خدا دوست ندارم همۀ دنیا را مالک شوم، در عوض دستم به خون حسین آغشته باشد! سوگند به خدا گمان ندارم کسى دستش را به خون حسین بیالاید و با خدا ملاقات کند، مگر این‌که میزان عملش سبک است و خداوند در قیامت او را به خودش واگذارد و او را از پلیدى گناه پاک نسازد و براى او عذاب دردناکى خواهد بود.

صبح آن شب امام حسین علیه‌السلام از خانه بیرون آمد. در راه مروان را دید. او به امام گفت: من خیرخواه تو هستم. از من پیروى کن تا نجات یابى!

فرمود: سخنت چیست؟ بگو تا بشنوم!

مروان گفت: من به تو امر مى‏کنم با امیرمؤمنان، یزید بیعت کنى! اگر چنین کنى براى دنیا و آخرت تو بهتر است.

امام فرمود:

«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ‏ الْأُمَّهُ بِرَاعٍ‏ مِثْلِ‏ یَزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رسول‌اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله یَقُولُ الْخِلَافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلَى آلِ أَبِی‌سُفْیَانَ»

«ما از خداییم و به‌سوى او بازمى‏گردیم. اگر با یزید بیعت کنم، باید آخرین وداع را با اسلام بنمایم؛ زیرا اسلام به رهبرى مانند یزید گرفتار شده است، و از جدّم رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله شنیدم که فرمود: خلافت بر دودمان ابوسفیان حرام است.»

بین امام حسین علیه‌السلام و مروان، سخن به درازا کشید و سرانجام مروان درحالی‌که به شدّت ناراحت و خشمگین بود، از امام جدا شد.

حضرت اباعبداللّه علیه‌السلام به زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله رفته، با آن جناب راز و نیاز کردند و سپس به اقوام و خویشان فرمودند آماده رفتن باشید.

محمّد بن حنفیه، برادر امام حسین علیه‌السلام وقتى از تصمیم امام آگاه شد نزد ایشان آمد و گفت: برادر! شما نزد من محبوب‏ترین و عزیزترین مردم هستى. نسبت به احدى به‌اندازۀ شما در خود احساس خلوص و ارادت نمى‏کنم. ابتدا با بیعت کردن با یزید بن معاویه از او دور شو و تا مى‏توانى از شهرها فاصله بگیر، بعد پیک‏هایت را به سوى مردم بفرست و آنها را نزد خود بخوان، در این صورت اگر با شما بیعت کردند الحمد الله و اگر به دیگرى روى آوردند، خدا از دین و عقل شما چیزى نکاسته و از مروّت و جوانمردى و فضل شما چیزى از دست نرفته است.

من مى‏ ترسم به یکى از این شهرها وارد شوى و جمعى گردت جمع شوند، ولى بعد بینشان اختلاف ایجاد شود؛ گروهى به نفع شما و دسته‏اى علیه شما بسیج شوند، بعد هم بینشان جنگى درگیرد و شما اولین کسى باشى که در مقابل لبه تیز شمشیرشان قرار ‏گیرى. در این صورت خون بهترین فرد این امت چه از حیث ارزش نفسانى و چه از حیث پدر و مادر بیش از همه ضایع خواهد شد و خانواده‏اش بدتر از همه ذلیل خواهند گشت!

امام حسین علیه السّلام فرمود: برادر، من مى ‏روم.

محمّد گفت، پس لااقل در مکه توقف کن، اگر دیدى جاى أمنى است همان‌جا بمان و اگر دیدى مکان مناسبى نیست سر به بیابان‌ها و کوه‌ها بزن، از این شهر به آن شهر برو تا ببینى کار مردم به کجا مى‏کشد تا در این اثنا چاره‏اى بیندیشى، در این صورت وقتى خواستى دست به اقدامى بزنى نظرت صائب‏تر و اقدامت استوارتر خواهد بود و وقتى خواستى از اقدامى صرف‌نظر کنى، هرگز با مشکلى روبرو نخواهى شد.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: شما مرا از روى مهربانى و شفقت نصیحت کردى، امیدوارم نظرت متقن و موفق از کار در آید.

امام در وصیّت‌نامه‌ای که به محمّد حنفیّه داد، چنین نگاشت:

«وَ أنِّی لَمْ أخْرُجْ أشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ اِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ الْإصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أنْهَىٰ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أبِی‌طَالِبٍ»

‏«من برای سرکشی و سرمستی و فساد و ستمگری خارج نشدم، بلکه به‌خاطر اصلاح در دین جدّم به‌پاخاستم و می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرۀ‌ جدّم رسول‌اللّه صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و پدرم علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام رفتار نمایم.»

با اسناد از امام صادق علیه‌السلام محمّد بن حنفیّه در شبى که امام علیه‌السلام صبحِ آن عازم خروج از مکّه به سوى عراق بود، نزد امام حسین علیه‌السلام آمد و گفت: برادرم! شما به نیرنگ و فریبکارى مردم کوفه نسبت به پدر و برادرت آگاهى دارى، ترس آن دارم که با تو نیز همانند آنها رفتار کنند. اگر صلاح مى‏ دانى در مکّه ماندگار باش که در این صورت عزیزترین فردى هستى که در حرم خدا است.

امام حسین علیه‌السلام فرمود نگران هستم که یزید در حرم خدا مرا غافلگیر کند، آنگاه احترام و امنیت این خانه با کشته شدن من از میان برود.

محمّد گفت: پس به‌سوى یمن یا یکى از بیابان‌هاى دوردست برو که دشمن در آنجا به تو دست نیابد.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: در آنچه گفتى مى ‏اندیشم.

 

 

[1] – یوسف، ۵۳.

[2] ـ بحارالأنوار، 14، 384.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است