تفسیر سوره نور

سوره نور آیه ۴۷ تا ۵۰ | جلسه ۲۴

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره نور آیه ۴۷ تا ۵۰ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۲۴ | جلسه ۲۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ:

«إِذَا اتَّهَمَ‏ الْمُؤْمِنُ‏ أَخَاهُ‏ انْمَاثَ‏ الْإِیمَانُ‏ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ کَمَا یَنْمَاثُ‏ الْمِلْحُ‏ فِی‏ الْمَاءِ»[1]

«هرگاه مؤمن به برادر خود تهمت زند، ایمان در قلبش حل می‌شود، همچنان که نمک در آب حل می‌شود.»

تهمت یعنی بی‌جهت به کسی بگویند فلان کار بد را انجام داده یا فلان صفت زشت را دارد؛ مثلاً بگویند دزدی کرده یا ریاکار است. اگر پشت‌سرش بگویند، علاوه‌بر تهمت، غیبت هم محسوب می‌شود.

اگر هم عیبی پنهانی در کسی باشد، ظاهر کردن آن کار ناشایستی است؛ چراکه خداوند آن را پنهان کرده و این شخص ظاهر می‌کند. مؤمن باید عیب مؤمن را بپوشاند. اگر لازم است، او را مخفیانه نصیحت کند.

«ایمان در قلبش حل می‌شود» یعنی نوری که خدای تعالی در قلبش قرار داده که به‌وسیلۀ آن راه می‌رود و به‌سوی خدا حرکت می‌کند، رو به خاموشی می‌گراید.

تهمت زدن به مؤمن خطر زیادی دارد و هرچه درجۀ ایمان کسی بالاتر باشد، تهمت زدن به او بدتر است و موجب سقوط بیشتر می‌شود.

نتیجۀ حل شدن ایمان در قلب این است که انسان در دینش متزلزل می‌شود. اگر کسی رویه‌اش این‌طور شد که به مردم مؤمن تهمت می‌زند، دیگر ایمانی برایش نمی‌ماند و جزو مؤمنان حساب نمی‌شود. ولی اگر هرازگاهی این کار را می‌کند، بداند که سقوط در انتظارش است.

اگر قسم هم بخورد و ادعای علم کند، کار سخت‌تر می‌شود. همۀ ما باید از این صفت به خدا پناه ببریم!

تهمت از غیبت بدتر است. غیبت یعنی عیب مخفی کسی را آشکار کردن؛ چیزی را که دیده یا شنیده، همه‌جا بگوید. این کار، به تعبیر قرآن، مثل این است که انسان گوشت برادر مرده‌اش را بخورد.

تفسیر سوره نور آیه ۴۷ تا ۵۰

وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ (47)

می‌گویند: به خدا و رسول ایمان آوردیم و اطاعت کردیم، سپس گروهی از آنها، بعد از آن، روگردان می‌شوند و مؤمن نیستند.

 

وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48)

چون به‌سوی خدا و رسولش دعوت شوند که میان آنها حکم کند، گروهی از آنها اعراض می‌کنند.

 

وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ (49)

اگر حق با آنها باشد، با رضایت‌خاطر و اعتقاد، به آن روآور می‌شوند.

 

أَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)

آیا دردلشان مرض است یا شک دارند یا می‌ترسند خدا و رسولش به آنها ظلم کنند؟ بلکه آنان ستمکاران‌اند.

 

«وَ یَقُولُونَ» منافقان می‌گویند «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ» به خدا و پیامبر ایمان آوردیم «وَ أَطَعْنا» و اطاعت کردیم. «ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ» امّا بعد از آن گروهی از آنها رو می‌گردانند. «وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ» آنان مؤمن نیستند. (47)

«وَ إِذا دُعُوا» و چون دعوت می‌شوند «إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» به‌سوی خدا و رسولش «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» تا بین آنها حکم کند «إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ» گروهی از آنها روگردان می‌شوند. (48)

«وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ» و اگر حق با آنها باشد «یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ» با رضایت‌خاطر به‌سوی او می‌آیند. (49)

«أَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» آیا در دلشان مرض است «أَمِ ارْتابُوا» یا شک دارند «أَمْ یَخافُونَ» یا می‌ترسند «أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ» که خدا و رسولش به آنها ظلم کنند؟ «بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» بلکه آنان ستمکاران‌ند. (50)

وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا؛ ریشۀ «اطعنا» طوع است؛ یعنی عملی که با میل و رغبت و خضوع انجام شود.

گروهی از منافقان می‌گویند: به خدا و پیامبر ایمان آوردیم و اطاعت کردیم.

«اطاعت کردیم» یعنی با میل و رغبت هرچه بگویی، می‌ پذیریم و انجام می‌دهیم.

ثُمَّ یَتَوَلَّى فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک؛ در زبان می‌گویند اطاعت کردیم، امّا در عمل پشت می‌کنند.

«تولیٰ» هم به معنای پشت کردن است و هم دوست داشتن. در اینجا مفرد جای جمع نشسته؛ یعنی نه یک نفر، بلکه گروهی از آنها پشت می‌کنند و روگردان می‌شوند.

وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنین؛ آنها مؤمن نیستند؛ چراکه از خدا و رسولش رو می‌گردانند و مهم‌ترین شرط ایمان به خدا و رسول را که اطاعت و فرمانبرداری است، زیر پا می‌گذارند.

کسی که می‌گوید به خدا و رسول ایمان دارم، باید به دستورات ایشان عمل کند. اگر تا دیروز عمل می‌کرد، ولی امروز خلاف دستور خدا و پیامبر راه می‌رود یا از کس دیگری اطاعت می‌کند، دیگر مؤمن نیست.

کسی ادعا می‌کند به خدا و پیامبر ایمان دارد و حرفشان را می‌شنود، باید بداند که پیامبر فرمود وصی من علی علیه‌السلام است؛ پس اطاعت علی علیه‌السلام واجب است. علی علیه‌السلام هم فرمود وصی من امام حسن است و وصی آن بزرگوار هم امام حسین علیه‌السلام است تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین.

کسی که تا دیرزو نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت، ولی ناگهان عوض شد و نماز و روزه را کنار گذاشت یا بدتر از این، منکر همه‌چیز شد، دیگر مؤمن نیست.

وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ؛ هنگامی که منافقان را دعوت می‌کنند که نزد خدا و رسولش بیایید تا بین شما حکم کنند، برخی از آنها اعراض می‌کنند و می‌گویند نمی‌آییم.

با اینکه آیه مستقیماً نام خدای تعالی را آورده، امّا منظور کتاب خداست.

وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ؛ «مُذعنین» یعنی با یقین و اعتقاد کامل.

اگر بدانند حق با آنهاست و پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به نفع آنها حکم می‌کند، با یقین و رضایت کامل می‌آیند.

پیامبر اکرم در چه موضوعاتی حکم می‌کند؟ یکی دربارۀ وصایت و جانشینی خویش است. یک امام جماعت هم بعد از خود، یکی را مشخص می‌کند، چگونه رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله که عمری در مکه و مدینه زحمت کشیده، بدون تعیین وصی از دنیا می‌رود؟ ‌کدام عقل این را باور می‌کند؟

برخی می‌گویند من فقط خدا را می‌شناسم یا فقط خدا و پیامبر و قرآن را قبول دارم. چنین کسانی اگر واقعاً نزد خدا و رسول بیایند، حق را درک می‌کنند. پیامبر اکرم بعد از خود امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را تعیین فرمود و علی علیه‌السلام هم امام حسن تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین را. امام زمان هم برای زمان غیبت، فقهای عادل را معرفی کرده‌اند.

کسی که می‌گوید همۀ فقها را کنار بگذار، نباید ادعا کند خدا و پیامبر اکرم و قرآن را قبول دارم. کسی که می‌گوید همۀ آخوندها را زیر پا بگذار یا بدتر از این، می‌گوید یهودی‌ها باید ریشۀ آخوندها را بکنند، چه مسلمانی دارد، گرچه گاهی نماز هم بخواند.

تفسیر قمی ذیل این آیه دربارۀ شأن‌نزول آن می‌نویسد:

میان على علیه‌السلام و شخصی در خصوص زمینى که او از على خریده بود نزاعى درگرفت. على علیه‌السلام فرمود: میان من و تو رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله حکم باشد.

عبدالرحمن بن عوف به آن شخص گفت: اگر حکومت را به پسرعم او واگذارى به نفع او حکم مى‏کند. زنهار تن به حکومت او ندهى! نزد ابن ابی‌شیبه یهودی بروید تا او میان شما حکم کند.

آن شخص گفت: جز به حکمیت ابن ابی‌شیبه راضی نمی‌شود.

ابن ابی‌شیبه به آن شخص گفت: شما به محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله ایمان دارید و می‌گویید وحی از آسمان بر او نازل می‌شود، امّا در احکام او را متهم به بی‌عدالتی می‌کنید؟

به همین مناسبت آیات فوق نازل شد.[2]

برخی گفته‌اند آن شخص عثمان بود.

وجود شأن‌نزول باعث تخصیص آیه به مورد خاص نمی‌شود و آنچه گفته شد، دربارۀ کلیت آیه صادق است.

أَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ؛ خداوند می‌فرماید اینکه وقتی می‌گویند نزد خدا و رسولش بیایید، اعتنا نمی‌کنند و پشت می‌کنند، آیا به‌خاطر این است که در دل‌هایشان بیماری و مرض است؟

مرض در اینجا مرض بی‌ایمانی است؛ یعنی دل‌هایشان سالم نیست. قلب سلیم است که می‌تواند خدا و پیامبر را قبول داشته باشد.

مصداق دیگر مرض، حبّ دنیاست. «حُبُ‏ الدُّنْیَا رَأْسُ‏ کُلِ‏ خَطِیئَه».[3]

أَمِ ارْتابُوا؛ شاید هم مشکل این است که شک همۀ وجودشان را گرفته، مانع نفوذ ایمان در دلشان شده است.

أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ؛ «یَحیف» یعنی ظلم می‌کند. یا می‌ترسند خدا و رسولش به آنها ظلم کند.

بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ در هر صورت، چه در دلشان مرض باشد، چه شک داشته باشند و چه بترسند خدا و پیامبر به آنها ظلم کند، آنان ستمکارند. هم به خودشان ظلم می‌کنند و هم به دیگران.

آنها که حاضر نیستند به قرآن رجوع کنند و نزد مفسران واقعی قرآن بیایند یا امام معصوم را قبول ندارند و فقط می‌گویند ایشان فرزندان پیامبر هستند و فقط به آنها سلام می‌دهند، امّا از دیگران اطاعت می‌کنند، همه ظالم‌اند.

فرقی هم نمی‌کند که در دلشان مرض باشد؛ یعنی دنبال دنیا هستند و می‌خواهند خود را مطرح کنند و آنچه می‌خواهند، انجام شود یا شک دارند یا می‌ترسند خدا به آنها ظلم کند.

همۀ این‌ها ظالم‌اند. هم به خود و هم به دیگران ظلم می‌کنند. ظلم یعنی تجاوز از حق؛ یعنی خود را فرومی‌برد و در چاه می‌اندازد و نمی‌خواهد سرش را به‌سوی آسمان بلند کند. عده‌ای هم پشت‌سرش می‌افتند و آنها را هم با خود می‌کشاند.

پس اول‌ظالم کسی است که دین خدا و پیامبر و ائمۀاطهار علیهم‌السلام را زیر پا بگذارد. در خدایی که همراهش است شک کند و دیگران را هم در شک و شبهه اندازد.

[1]. کافی، ۲، ۳۶۱.

[2]. تفسیر قمی، ۲، ۱۰۷.

[3]. کافی، ۲، ۱۳۱.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است