تفسیر سوره نورمناسبت ها

سوره نور آیه ۵۸ | جلسه ۳۰ + میلاد امام رضا علیه‌السلام

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

تفسیر سوره نور آیه ۵۸ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۳/۱۰ | جلسه ۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

«وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

«زیاد یاد خدا کنید به امید اینکه رستگار شوید.»

یاد خدا چگونه است؟ آیا به این است که تسبیح دست بگیریم و دائم «یا اللّه» بگوییم و صلوات بفرستیم و ذکرهای دیگر بخوانیم؟ البته این‌ها همه خوب است، ولی یاد خدا که تأثیر کامل دارد، در قلب است؛ یعنی باید متوجه قلب خود باشیم.

وقتی در نماز، موقع خواندن تعقیبات، هنگام تلاوت قرآن و در وقت گفتن ذکر باید حواسمان به قلبمان باشد و البته باید همۀ این کارها را برای خدا انجام دهیم.

نگذارید ذهنتان این‌طرف و آن‌طرف برود. افکار و خیالات بیهوده را در مغز و سر خود راه ندهید.

یکی دیگر از مصادیق مهم ذکر و یاد خدا، شکر است. یاد هر نعمتی افتادید شکر خدا کنید و زیاد شکر کنید.

نعمت خدا فقط غذا نیست؛ بدن سالم، همسر و فرزند، عافیت از امراض و بلاهای سخت و هرچه اطراف خود می‌بینید، همه نعمت‌های خداست. مهم‌تر از همه ایمانی که دارید و شک‌وشبهه‌ دینتان را زایل نمی‌کند، جای شکر بسیار دارد.

شکر خدا راهی به‌سوی رستگاری است «لعلکم تفلحون». فلاح یعنی به امید خدا از طبیعت بیرون بیاییم، از این بدن خاکی بالاتر بیاییم.

میلاد امام رضا علیه‌السلام

امام رضا علیه‌السلام در یازدهم ذی‌قعده سال ۱۴۸ در مدینه منوره متولد شدند. نام مبارکشان علی بن موسی و لقبشان رضاست. کنیه آن حضرت ابوالحسن بود. اسامی مادرشان نجمه، سمانه و ام‌البنین بود. صاحب یک فرزند شدند، آن‌هم امام محمّد تقی، ملقب به جواد علیه‌السلام.

آن حضرت در آخر ماه صفر سال ۲۰۳ قمری با سمّی که مأمون عباسی به ایشان داد، در سن ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند.

منتهی‌الآمال اصحاب خاص آن حضرت را هشت نفر ذکر کرده؛ از جمله دعبل خُزایی که از شاعران مشهور عرب بود و محمّد بن اسماعیل بَزیع، از راویان موثق شیعه.

در کتاب عیون اخبار الرضا مطالب زیادی از امام رضا علیه‌السلام آمده که مطالعۀ آن بسیار مفید است، امّا اگر خواستید بخوانید کم‌کم بخوانید تا بهتر بفهمید.

از جمله مطالبی که در این کتاب آمده، مناظرۀ امام رضا علیه‌السلام با علمای مذاهب مختلف در مجلسی است که مأمون ترتیب داده بود. در اینجا به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.

مناظره با علمای ادیان

هنگامى که على بن موسى الرضا علیه‌السلام وارد بر مأمون شد، او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحى) و رأس الجالوت (پیشواى بزرگ یهودیان) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى) و همچنین علماى دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند.

فضل بن سهل آنها را دعوت کرد. هنگامى که جمع شدند نزد مأمون آمد و گفت: همه حاضرند.

مأمون گفت: همۀ آنها داخل شوند. پس از ورود، به همه خوش آمد گفت، سپس افزود: من شما را براى کار خیرى دعوت کرده‌ام و دوست دارم با پسرعمویم که اهل مدینه است و تازه بر من وارد شده، مناظره کنید. فردا همگى نزد من آیید و احدى از شما غیبت نکند.

همه گفتند: چشم، همه سر بر فرمانیم و فردا صبح همگى نزد تو خواهیم آمد.

حسن بن سهل نوفلى مى‌گوید: ما خدمت امام على بن موسى الرضا مشغول صحبت بودیم که ناگاه یاسر خادم که عهده‌دار کارهاى حضرت بود، وارد شد و گفت مأمون به شما سلام مى‌رساند و مى‌گوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مکاتب مختلف و ارباب ادیان و علماى علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمعند، اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمى‌کنم، و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما مى‌آییم و این براى ما آسان است.

امام علیه‌السلام فرمود: «سلام مرا به او برسان و بگو مى‌دانم چه مى‌خواهى؟ من ان‌شاءاللّه صبح نزد شما خواهم آمد».

نوفلى که از یاران حضرت بود مى‌گوید: وقتى یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت، امام نگاهى به من کرد و فرمود: تو اهل عراق هستى و مردم عراق ظریف و باهوشند، در این باره چه مى‌اندیشى؛ مأمون چه نقشه‌اى در سر دارد که اهل شرک و علماى مذاهب را گرد آورده است؟

نوفلى مى‌گوید: عرض کردم او مى‌خواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه علمى شما تا چه حد است، ولى کار خود را بر پایه سستى بنا نهاده، به خدا سوگند طرح بدى ریخته و بناى بدى نهاده است.

امام فرمود: چه بنایى ساخته و چه نقشه‌اى طرح کرده؟

نوفلى -که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مامون گرفتار وحشت شده بود- عرض کرد: علماى علم کلام اهل بدعت‌اند و مخالف دانشمندان اسلام‌اند؛ چرا که عالم واقعیت‌ها را انکار نمى‌کند، امّا این‌ها اهل انکار و سفسطه‌اند. اگر دلیل بیاورى که خدا یکى است، مى‌گویند این دلیل را قبول نداریم، و اگر بگویى محمّد رسول اللّه است، مى‌گویند: رسالتش را اثبات کن، خلاصه دست به مغالطه مى‌زنند و آن قدر سفسطه می‌کنند تا انسان دست از حرف خود بردارد، فدایت شوم از این‌ها برحذر باش!

امام تبسمى فرمود و گفت: اى نوفلى، تو مى‌ترسى دلائل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟

نوفلى -که از گفته خود پشیمان شده بود- گفت: نه به خدا سوگند من هرگز بر تو نمى‌ترسم، امیدوارم که خداوند تو را بر همه آنها پیروز کند.

امام فرمود: اى نوفلى، دوست دارى بدانى مأمون کی از کار خود پشیمان مى‌شود؟

عرض کرد: آرى.

فرمود: هنگامى که استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود، و در برابر اهل انجیل به انجیلشان، و در مقابل اهل زبور به زبورشان، و در مقابل صابئین به زبان عبریشان، و در برابر موبدان به زبان فارسیشان، و در برابر اهل روم به زبان رومى، و در برابر پیروان مکتب‌هاى مختلف به زبان خودشان.

آرى، هنگامى که دلیل هر گروهى را جداگانه ابطال کردم، طورى که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند، آنگاه مأمون مى‌داند مقامى را که او در صدد آن است مستحق نیست، آن وقت پشیمان خواهد شد و هیچ حرکت و قوه‌اى جز به خداوند متعال عظیم نیست. «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَهاِلا بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیْمِ».

نوفلى مى‌گوید: هنگامى که صبح شد، فضل بن سهل خدمت امام علیه‌السلام آمد و عرض کرد: فدایت شوم، پسر عمویت (مأمون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شده‌اند، نظرتان در این باره چیست؟

امام فرمود: تو جلوتر برو، من هم ان‌شاءاللّه خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقى نوشید و به ما هم داد نوشیدیم، سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مأمون شدیم.

مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمّد بن جعفر با جماعتى از بنى‌هاشم و آل ابى‌طالب و جمعى از فرماندهان لشکر نیز حضور داشتند.

هنگامى که امام وارد مجلس شد، مأمون برخاست، محمّد بن جعفر و تمام بنى‌هاشم نیز برخاستند.

امام علیه‌السلام همراه مأمون نشست، امّا آنها به احترام امام همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگى نشستند. مدتى مأمون به‌گرمى مشغول سخن گفتن با امام بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت:

اى جاثلیق! این پسر عموى من على بن موسى بن جعفر است، من دوست دارم با او سخن بگویى و مناظره کنى، امّا طریق عدالت را در بحث رها مکن!

در بخشی از این مناظره امام فرمود: اى نصرانى، به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسى داریم که ایمان به محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله داشت، ولى تنها ایرادى که به پیامبر شما، عیسى داریم این بود که او کم روزه مى‌گرفت و کم نماز مى‌خواند!

جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردى و پایۀ کار خویش را ضعیف نمودى. من گمان مى‌کردم تو اعلم مسلمانان هستى!

امام علیه‌السلام: مگر چه شده؟

جاثلیق گفت: به‌خاطر اینکه مى‌گویى عیسى ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالى عیسى حتى یک روز را افطار نکرد و هیچ شبى را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.

امام علیه‌السلام: براى چه کسى روزه مى‌گرفت و نماز مى‌خواند؟

جاثلیق نتواتنست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسى مى‌کرد با ادعاى الوهیت او سازگار نبود).

بعد از اینکه امام همۀ دانشمندان را شکست داد و هیچ‌یک از علمای ادیان از عهدۀ بحث با امام برنیامدند، حضرت به حاضران رو کرد و فرمود: آیا در میان شما کسی هست که با اسلام مخالف باشد؟ اگر مایل است، بدون اضطراب و نگرانی سؤالاتش را مطرح نماید.

در این هنگام عمران صابی که یکی از متکلمان معروف مادی‌گرا بود، برخاست و نزد حضرت آمد و گفت: ای دانشمند بزرگ! اگر خودت دعوت به سؤال نمی‌‌کردی، من سؤالی مطرح نمی‌‌کردم؛ چراکه من به کوفه، بصره، شام و الجزیره رفته‌ام و با علمای علم عقاید روبه‌رو شده‌ام، ولی کسی را نیافته‌ام که برای من ثابت کند خداوند یگانه است و قائم به وحدانیت خویش است. آیا اجازه می‌‌دهی همین مسئله را با تو در میان بگذارم؟

امام علیه‌السلام که تا آن روز با عمران صابی روبه‌رو نشده بود، ولی نامش را از مردم شنیده بود، فرمود: اگر در میان این جماعت عمران صابی باشد، تویی.

گفت: آری، منم.

امام علیه‌السلام فرمود: سؤال کن، امّا اعتدال را در بحث از دست مده و از کلمات ناموزون و انحراف از اصول انصاف بپرهیز.

عمران صابی گفت: به خدا سوگند، من چیزی جز این نمی‌‌خواهم که واقعیت را برای من ثابت کنی تا به دامنش چنگ بزنم و از آن صرف‌نظر نخواهم کرد.

امام علیه‌السلام قرمود: هر چه می‌‌خواهی، بپرس. در این هنگام حاضران ازدحام کردند و به یکدیگر نزدیک شدند و همگی گردن کشیدند و سپس سکوتی مطلق بر مجلس حکمفرما شد تا ببینند این مناظرۀ حساس به کجا می‌‌انجامد.

عمران سوالاتی دربارۀ توحید پرسید و حضرت پاسخ دادند. مقداری گذشت و صدای اذان برخاست. امام فرمود: بعد از نماز این بحث را ادامه می‌دهیم.

عمران گفت: دلم آماده شده، اگر ممکن است مقداری نماز را به تأخیر اندازید. به تعبیر حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت گفت نصف دلم را بردید.

امام فرمود: ان‌شاءاللّه بعد از نماز بازمی‌گردیم.

بعد از نماز مناظره ادامه یافت و در آخر عمران صابی شهادتین گفت و به سجده افتاد. از آن پس یکی از یاران نزدیک امام شد و هرجا آن حضرت می‌رفت، با ایشان بود.

روایتی از امام رضا علیه‌السلام

«لَا یَسْتَکْمِلُ‏ عَبْدٌ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ‏ حَتَّى‏ تَکُونَ‏ فِیهِ‏ خِصَالٌ‏ ثَلَاثٌ‏ الْفِقْهُ فِی الدِّینِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَهِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزَایَا»

«حقیقت ایمان در بنده‌ای به کمال نرسد مگر اینکه سه خصلت در او قرار گیرد: فهیم شدن در دین، برنامه‌ریزی معاش و صبر بر ناگواری‌ها.»

حقیقت ایمان یعنی ایمانی که در قلب بماند و انسان با خود ببرد. چنین ایمانی وقتی رو به فزونی دارد که سه خصلت در انسان باشد؛ یکی اینکه در دینش فهیم و دانا شود؛ یعنی اصول دین و مبانی عقایدش را طوری متوجه شود که اگر کسی شبهه‌ای کرد، متزلزل نشود، یا جواب دهد یا به کسانی مراجعه کند که پاسخ گویند.

خوب است جوان‌ها و نوجوان‌ها با پدر و مادر و طلاب بحث و صحبت کنند تا برایشان واضح شود.

وقتی فهمیدند، به آداب دین هم ملتزم می‌شوند؛ نمازشان را می‌خوانند، چون می‌فهمند دین همین است. به‌تدریج حرام را ترک می‌کنند و واجبات را انجام می‌دهند و خصوصیات خدا و قیامت را تا حدی می‌فهمند.

«حسن التقدیر فی المعیشه» یعنی در زندگی اندازه را رعایت می‌کند. نه ولخرجی و بریزوبپاش می‌کند، نه خساست به خرج می‌دهد. سهمی برای خانواده و سهمی برای خدا در نظر می‌گیرد.

«صبر علی الرزایا» یعنی در ناراحتی‌ها بردباری می‌کند. اگر به تنگی معاش مبتلا شد، تصمیمات خطرناک نمی‌گیرد و خود را از بین نمی‌برد. اگر صبر نداشته باشد، شیطان بر او مسلط می‌شود.

وقتی دین انسان پایۀ محکمی نداشته باشد و اعتقاد به خدا و پیامبر و معاد در دل رسوخ نکرده باشد، با اندکی فشار و ناراحتی همه‌چیز را از بین می‌برد.

 

تفسیر سوره نور آیه ۵۸

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَهِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (58)

ای مؤمنان، بردگان شما و بچه‌هایی که هنوز به سن بلوغ نرسیده‌اند باید سه وقت در شبانه‌روز از شما اجازۀ ورود بگیرند؛ قبل از نماز صبح، هنگام ظهر که لباستان را درمی‌آورید و بعد از نماز عشا. این سه وقت اوقات خصوصی شماست. بعد از آن بر شما و آنها گناهی نیست که رفت‌وآمد کنید. خدا این چنین آیات خود را برای شما بیان می‌کند و خداوند دانا و حکیم است.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای کسانی که ایمان آوردید! «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ» باید از شما اجازۀ ورود بگیرند «الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» بردگان شما «وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ» بچه‌های شما که هنوز به سن بلوغ نرسیده‌اند «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» سه مرتبه (در طول روز) «مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ» پیش از نماز صبح «وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَهِ» هنگام استراحتِ ظهر که لباس خود را بیرون می‌آورید «وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ» و بعد از نماز عشا. «ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ» این سه وقتِ خصوصی و خلوت شماست. «لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ» بعد از آن بر شما و آنها باکی نیست «طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» با شما رفت‌وآمد کنند. «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ» خداوند این چنین آیات و احکام خود را بیان برای شما می‌کند «وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ» خدا دانا و حکیم است. (58)

 

آیه دربارۀ ورود و خروج افراد خانواده در اتاق خصوصی زن و شوهر است. خداوند می‌فرماید بردگان و کودکان نابالغی که ممیز حساب می‌شوند و خوب و بد را می‌فهمند، وقتی می‌خواهند وارد اتاق یا حریم خصوصی زن و شوهر شوند باید در سه وقت از آنها اجازه بگیرند که در ادامه اشاره خواهد شد.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُم؛ ملک یمین یعنی برده، اعم از غلام و کنیز. چون در ابتدای ظهور اسلام برده‌داری رواج فراوان داشت، اسلام صریحا با آن مخالفت نکرد، امّا حضرات معصومین علیهم‌السلام و مؤمنان آنها را می‌خریدند و به جهات مختلف آزاد می‌کردند.

وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُم؛ «حُلُم» جمع حِلم به‌معنای بردباری است. یعنی انسان خود را از هیجان خشم نگه دارد. «بلوغ الحلم» یعنی رسیدن زمان بلوغ. در این سن شایسته است انسان حلم و بردباری داشته باشد.

ثَلاثَ مَرَّاتٍ؛ عبد و کنیزها و بچه‌های ممیزی که به بلوغ نرسیده‌اند امّا خصوصیات مرد و زن را تشخیص می‌دهد، برای ورود در اتاق خواب یا حریم خصوصی زن و شوهر، باید در سه نوبت اجازه بگیرند.

مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَهِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ؛ اول: قبل از نماز صبح، دوم: ظهر که برای استراحت لباس‌هایتان را بیرون می‌آورید و سوم: بعد از نماز عشا.

ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ؛ «عورات» جمع عوره و اصل آن عار است؛ یعنی چیزی که نگاه کردن به آن ننگ و سبب مذمت است.

از آن جهت این سه وقت را عورات خوانده که اوقات خصوصی زن و شوهر است و کسی نباید در این زمان مزاحم آنها شود.

لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ؛ «طوّاف» یعنی رفت‌وآمد کردن. بعد از این زمان اشکالی ندارد که اعضای خانواده رفت‌وآمد داشته باشند و بی‌اجازه وارد اتاق پدر و مادر شوند. البته بهتر است در همیشه موقع ورود در بزنند و اجازه بگیرند.

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ؛ خدای تعالی این‌گونه آیات و احکام خود را بیان می‌کند تا به آنها عمل کنیم و خدا علیم و حکیم است

آیه در واقع یک درس تربیتی برای حفظ حریم و حدودهاست؛ لذا می‌فرماید لازم است زن و شوهر در طول روز مواقع خاصی داشته باشند که کسی مزاحم آنها نشود.

خدای تعالی این سه وقت را معیّن کرده، امّا آنها می‌توانند آن را کم یا زیاد کنند و به فرزندان و اطرافیان خود تذکر دهند در این اوقات یا اوقات دیگر مزاحمشان نشوند.

حتی آنها که در یک خیمه یا یک اتاق زندگی می‌کنند باید بین بچه‌ها و پدر و مادر پرده‌ای بیاویزند و حریم خصوصی خود راحفظ کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است