تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۷۱ و ۷۲ | جلسه ۴۶

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه ۷۱ و ۷۲ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۳/۲۸ | جلسه ۴۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

قُلْ أ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدانَا اللهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الاْرْضِ حَیْرانَ لَهُ أصْحابٌ یَدْعُونَهُ اِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ اِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ

بگو: آیا غیر خدا چیزى را بخوانیم که هیچ سود و زیانى به ما نمى‌رساند و بعد از این که خدا هدایتمان کرد، به گذشته‌ى خویش بازگردیم؟ مانند کسى که شیاطین او را در زمین به بیراهه کشانده، سرگردانش کرده‌اند، در حالى که او را یارانى است که به هدایت دعوتش مى‌کنند که نزد ما بیا. بگو: فقط هدایت خدا، هدایت است و ما امر شده‌ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.(71)

 

وَ أنْ أقیمُوا الصَّلاهَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

و این که نماز به پا دارید و از خدا بترسید و او است که به سویش محشور مى‌شوید.(72)

 

ما از خداى تعالى مى‌خواهیم که فهممان را چنان گرداند که هر خیر و شرّى را از او ببینیم؛ یعنى بفهمیم که اگر پزشک، مرض ما را تشخیص مى‌دهد و دارو تجویز مى‌کند، شفادهنده‌ى اصلى خداست و خود پزشک هم وجود و علم خود را از خدا دارد. اگر انسان در این راه قرار گیرد، مى‌فهمد که مؤثر واقعى خداى تعالى است و جز او، از کسى کارى و اثرى برنمى آید. در این صورت مى‌تواند از سر اخلاص بگوید: «لا اله الّا الله» یعنى هیچ معبود و مؤثر و نقطه‌ى اتّکایى نیست، جز خداوند یکتا.

حال اگر کسى اصرار داشته باشد که پزشک و پول و دیگر اسباب را در کنار خداى تعالى تأثیرگذار ببیند و بگوید: «هر کس سر جاى خودش قرار دارد»، به عقب بازگشت کرده، مرتجع شده است؛ چراکه از اعماق فطرت خود مى‌فهمد که همه‌ى اسباب، وجود و علم و قدرت و تأثیر خود را از خدا دارند؛ همه‌ى مردم بعد از مرگ، روحشان به عالم برزخ منتقل مى‌شود و دیگر دکتر و مهندس و رئیس، از اعتبار ساقط مى‌شوند و سر و کار همه با خداى یکتاست. چنین کسى به شخصى ماند که شیاطین او را از اوج انسانیت به پایین انداخته، سرگردانش کرده باشند.

کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الاْرْضِ حَیْرانَ؛ شیطان از جن است و زیردستانش نیز همه جن هستند. ماهیت جنّیان آتش است که به هر شکلى مى‌توانند درآیند. بعضى از جن‌ها مسلمان و شیعه هستند و بعضى تابع ادیان دیگر و بعضى کافرند. آنها بسیار محدودتر از انسانند و نمى‌توانند عروجى مثل انسان داشته باشند. جن‌هاى کافر، اتباع ابلیس هستند و در کار وسوسه‌ى انسان، او را یارى مى‌دهند. شیاطین هرگز نمى‌توانند انسان را به زور به کارى وادارند. قرآن کریم در سوره ابراهیم از قول شیطان مى‌گوید :

 

(وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلّا أنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی )

«و من بر شما هیچ سلطه‌اى نداشتم جز آن که دعوتتان کردم و شما اجابتم کردید.»

 

بعضى افراد ادعا مى‌کنند جن‌ها را دیده یا آنها اذیتشان کرده‌اند. این مسأله دو صورت ممکن است داشته باشد: اول این که گاهى وضع شخص به گونه‌اى است که شیاطین را به خود جلب مى‌کند و آنها اطرافش پرسه مى‌زنند و اذیتش مى‌کنند؛ مثلا نماز نمى‌خواند یا جنب مى‌شود و غسل نمى‌کند یا دروغ مى‌گوید و از گناهان دیگر پروا نمى‌کند. این‌ها همه زمینه‌اى براى جذب شیطان و جن هستند و چنین کسى، روحش محل رفت و آمد شیاطین مى‌شود. در این میان، گاه وضع خاصى پیدا مى‌کند که جن‌ها مقابل چشمش مى‌آیند و گاهى هم آنها را نمى‌بیند، ولى در فساد و فسقى که دارد، یارى‌اش مى‌کنند.

صورت دوم آن است که شخص در اثر قرار گرفتن در تخیلات، چنین چیزهایى را براى خودش مى‌سازد و تصور دیدن آنها را مى‌کند، در حالى که هیچ جنّى مقابلش ظاهر نشده است.

به طور کلى جن‌ها نمى‌توانند تسلطى بر انسان داشته باشند یا حتّى خود را نشانشان دهند. این انسان‌هایند که خود را رها کرده، بر اثر سستى در اعتقادات، زمینه فعالیت و وسوسه‌ى آنها را در خود فراهم مى‌کنند.

(وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَکَأنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ )[1]

«و هر کس به خدا شرک ورزد مانند آن است که از آسمان فرو افتاده و پرندگان شکارى او را بربایند یا باد او را به جایى دور اندازد.»

چنین کسى از عالم انسانیت فرو مى‌افتد و اگر با همین حال از دنیا برود، جایگاهش دوزخ است. به تعبیر روایت وقتى در قبر گذاشته مى‌شود، چنان فشارى بر او مى‌آید که خون از سر انگشتانش بیرون مى‌زند.

مى‌دانیم که شخص مرده، دیگر خون در بدنش جریان ندارد تا بیرون زند؛ لذا این روایت کنایه از تنگى و فشارى است که روح شخص در آن قرار مى‌گیرد.

کسانى که خود را دست شیطان سپرده‌اند، به تعبیر تسنیم، مانند کورى هستند که بدون آن که جایى را ببینند، حرکت مى‌کنند یا به تعبیر قرآن مثل کسى هستند که در بیابانى تاریک و طوفانى، بدون آن که چشمشان چیزى ببیند، راه مى‌روند. گاهى در اثر نور خیره کننده برق، مقدار جلوى خود را مى‌بینند، امّا نور برق زود از بین مى‌رود و آنان باز در تاریکى مطلق فرو مى‌روند؛

 

(یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أبْصارَهُمْ کُلَّما أضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ اِذا أظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أبْصارِهِمْ اِنَّ اللهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ )[2]

«زودا که برق، نور چشمشان را برُباید. هر گاه بر آنان روشنى بخشد، در نور آن راه روند و چون تاریک شود باز ایستند و اگر خدا مى‌خواست گوش و چشمشان را مى‌گرفت که خدا بر همه چیز توانا است.»

 

لَهُ أصْحابٌ یَدْعُونَهُ اِلَى الْهُدَى ائْتِنا؛ افراد مشرک و گناهکار که از دین یا توحید خود دست برداشته‌اند و خود را دست شیطان داده‌اند، گاه خداوند، دوستان و یارانى را برایشان مى‌گمارد که آنها را به سوى هدایت فرا خوانند.

این نشانه‌ى رحمت پروردگار است؛ هر چه انسان بد باشد و خدا را رها کند، خداوند او را رها نمى‌کند و به سوى رحمت خویش دعوتش مى‌کند و از بازگشت بنده‌ى خود بسیار خشنود مى‌گردد؛ به تعبیر روایت، مثل کسى که شترش را در بیابان گم کرده و دوباره آن را مى‌یابد؛

 

«لو عَلِمَ المُدبِرون کیف اشتیاقى بهم لَمَاتوا شوقآ»

«آنان که پشت کردند، اگر مى‌دانستند چه اشتیاقى به آنها دارم، از شوق جان مى‌سپردند.»

 

خداوند بشر را خلق کرده که به سویش بیاید و با او آشنا شود، لکن دار، دار اختیار است و گروهى این آشنایى را نمى‌پذیرند، ولى خداوند آنان را به سادگى رها نمى‌کند و به شکل‌هاى مختلف اسباب هدایت را برایشان مى‌فرستد.

در زمان جنگ، جوان گناهکارى که هیچ قیدى به واجبات و محرّمات نداشت، ناگهان تصمیم گرفت به جبهه برود. وقتى به او گفتند تو را به جبهه چکار؟ گفت: من هم مسلمانم و باید از دینم دفاع کنم. در جبهه حالش به کلى تغییر کرد و اهل نماز و روزه و عبادت شد و عاقبت به شهادت رسید.

خاصیت جوان این است که گاه با یک کلمه نصیحت، باز مى‌گردد و به راه خدا درمى‌آید؛ لذا والدین هرگز نباید از فرزندان جوان خود ناامید شوند؛ اگر خلافى از آنها سر مى‌زند، سعى کنید با نصیحت و صحبت آنان را باز گردانید، البتّه باید در مقابل آنان هم بردبار بود؛ گاه ممکن است از سر جوانى اشتباهاتى هم داشته باشند، ولى شما ناامید نشوید و با روى خوش و سخن نیکو آنها را به سوى خدا بخوانید، یقینآ اگر بازگردند، از ثواب هدایتشان بهره‌مند مى‌شوید.

فضیل بن یسار گوید: از امام باقر علیه السلام درباره این آیه پرسیدم: (وَ مَنْ أحْیاها فَکَأنَّما أحْیَا النّاسَ جَمیعآ )[3]  فرمود: یعنى از آتش یا غرق شدن نجاتش دهد. گفتم: کسى که دیگرى را از گمراهى به هدایت مى‌برد چطور؟ فرمود: مهم‌ترین تأویل آیه همین است.[4]

هدایت، گاه به صورت ارائه طریق است؛ یعنى فقط راه را نشان مى‌دهند، و گاهى «ایصال الى المطلوب» است؛ یعنى دست انسان را مى‌گیرند و او را تا مقصد مى‌برند. این نوع هدایت منوط به خواست و آمادگى خود شخص است.

قُلْ اِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى؛ هدایت واقعى، فقط هدایت خداست؛ چراکه او خالق انسان است و از همه‌ى خصوصیات خوب و بدش آگاهى دارد و مى‌تواند راه سعادت و شقاوت را نشان دهد.

حضرت آیت الله العظمى نجابت در طول عمر خود زحمات بسیارى کشید. از زمانى که خدمت آیت الله قاضى مى‌رسید و بعد از آن، هنگامى که خدمت آیت الله انصارى مى‌رفت، سجده‌هاى طولانى و گریه‌هاى فراوانى داشت. بنده از حدود بیست سالگى نزد ایشان مى‌رفتم و در مدرسه آقا باباخان در درس ایشان حاضر مى‌شدم. در آنجا هر روز، ساعت‌ها نماز استیجارى مى‌خواند و گریه‌ها و سجده‌هاى عجیبى داشت. شب‌هاى ماه رمضان، از وقتى که بنده به یاد دارم تا آخر عمرشان، هیچ شبى را حتّى به اندازه پنج دقیقه نمى‌خوابید. هر شب، یا هزار بار سوره قدر مى‌خواند یا صد مرتبه سوره دخان. ایشان واقعآ وارسته بود و خیلى از مطالب را ملتفت بود. بنده به یکى از دوستان عرض کردم: این همه عبادت و زحمت براى کسى که مراتب بلندى را خداوند نصیبش کرده براى چه بود؟

ایشان حرف خوبى زد، گفت: «حضرت آیت الله العظمى نجابت مى‌خواست از حدود قرآن بیرون نرود». سوره دخانى که شب‌هاى ماه رمضان مى‌خواند، ذره‌اى خیال درونش راه نداشت و تمام حواسش کاملا جمع بود.

هر کس در هر مرتبه‌اى است، باید مراقب باشد. شیاطین هیچ گاه دست از وسوسه‌ى آدم برنمى‌دارند. هیچ کس نباید مطمئن شود که به جایى رسیده که شیاطین جنّى و انسى نمى‌توانند بر او تأثیر بگذارند. یکى از فرزندان آیت الله سید محمّد مهدى دستغیب مى‌گفت: در سفر آخرى که به اتفاق پدر به نجف اشرف رفتیم، ایشان عصر همان شبى که فوت کرد، مى‌گفت: «شیاطین انسى و جنّى اطرافم مى‌چرخند و رهایم نمى‌کنند». در واقع این شیاطن همیشه هستند، امّا چون در آن وقت، آماده‌ى رفتن بود، متوجّه آنها شد.

قرآن کریم مى‌فرماید :

 

(اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإذا هُمْ مُبْصِرُونَ )[5]

«اهل تقوا چون وسوسه‌اى از شیطان به آنان رسد، خدا را به یاد مى‌آورند و ناگهان بینا مى‌شوند.»

 

وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ؛ ما امر شده‌ایم که تسلیم خدا باشیم. هر فردى از افراد بشر بناچار باید تابع کسى باشد و از او اطاعت کند، حتّى اگر در ظاهر تابع کسى نباشد، از هواى نفس خود اطاعت و تبعیت مى‌کند، امّا بهترین متبوع و مولا، یکتا پروردگارى است که خالق و مدبّر و رازق انسان است. آدمى در هر حال تسلیم است؛ یا تسلیم نفس خویش یا تسلیم نفس دیگران یا تسلیم خدایى که از رگ گردن به او نزدیک‌تر است. حال کدام گزینه بهتر است؟

امّا بهترین روش براى اظهار تسلیم و افزودن آن، همان است که در آیه بعد مى‌فرماید: (وَ أنْ أقیمُوا الصَّلاهَ وَ اتَّقُوهُ )نماز، بهترین راه تسلیم شدن در برابر خداست و بى‌اعتنایى به آن، انسان را ساقط مى‌کند. هر کس طالب پیشرفت است و مى‌خواهد مطالب قرآن را بهتر درک کند، باید به نماز اهمیّت بدهد. بى‌شک نماز توفیق انجام سایر واجبات و ترک محرّمات را نصیب انسان مى‌کند.

 



[1] ـ حج، 31.

[2] ـ بقره، 20.

[3] ـ مائده، 32. «هر کس کسى را زنده کند، مثل این است که همه‌ى مردم را زنده کرده.»

[4] ـ محاسن، 1، 232.

[5] ـ اعراف، 201.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است