تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۳۶ | جلسه ۲۳

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه  ۳۶ | چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۲/۲۱ | جلسه ۲۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى یَبْعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

فقط کسانى (دعوت تو را) پاسخ مى دهند که گوش شنوا دارند و مردگان را خدا برمى انگیزد سپس به سوى او بازگردانده مى شوند.(36)

اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ؛ از میان همه ى کسانى که رسول گرامى اسلام، حضرت محمّد صلّى الله علیه وآله و اهل بیت گرامى ایشان علیهم السلام به سوى خدا و آیین یکتا پرستى دعوت مى کرد، فقط کسانى دعوت ایشان را اجابت مى کردند که گوش شنوا داشتند، امّا آنان که انسانیت خود را کشته بودند و چشم و گوش باطنشان از کار افتاده بود، هیچ پاسخى نمى دادند.

 

تفاوت ها و شباهت هاى انسان و حیوان

همه ى حیوانات بهره مند از «زندگى» هستند و گوش و چشم و زبان و مغز دارند؛ هر کدام به اندازه خود مى بینند، مى شنوند، صدا مى دهند و مى فهمند. بشر نیز بهره مند از زندگى است و چشم و گوش و زبان و مغز دارد، ولى دیدن و شنیدن و گفتن و فهمیدن او با حیوانات، بسیار متفاوت است. افزون بر این، بشر برخوردار از نعمت دیگرى است که «روح انسانى» نامیده مى شود. این روح، چشم و گوش و قلب دارد که با آنها مى تواند مطالب معنوى را ببیند، بشنود و بفهمد. حیوانات چنین روحى، در ابعادى که انسان دارد، ندارند؛ به همین خاطر چیزى از معنویات نمى فهمند؛ هر چه به آنها بگویى: «خالق تو خداست»؛ «معاد حق است»؛ «پیامبران و کتاب هاى آسمانى از جانب خدا آمده اند»، فقط سر تکان مى دهند و در پى پیدا کردن چیزى براى خوردن هستند. از نماز و روزه و عبادت هم چیزى نمى فهمند و اگر کسى یا کسانى را در حال نماز ببینند، فقط از کنارشان عبور مى کنند و نگاه تأمل برانگیزى در آنان نمى اندازند؛ چون اصلا قدرت «تأمل کردن» ندارند.

امّا انسان ها این طور نیستند؛ آنها عقلى براى اندیشیدن و روحى براى درک معنویات دارند. وقتى به یک انسان عاقل گفته مى شود: این دستگاه بزرگ خلقت و موجود شگفت انگیزى چون تو، آفریننده اى توانا و دانا دارد، قبول مى کند؛ زیرا مى فهمد که هیچ چیز خود به خود و بى علّت به وجود نمى آید و طبیعت، نمى تواند علّت خلقت این همه موجودات رنگارنگ باشد.

وقتى پاى عقل به میان مى آید و آدمى در خود و سایر مخلوقات مى اندیشد، مى تواند با روح انسانى خویش، با خالق یگانه ى عالم ارتباط برقرار کند و با فطرت خود، یکتایى و مؤثریت او را بفهمد؛ همچنان که حقّانیّت انبیا و اعجاز قرآن و وقوع قیامت را مى فهمد.

کسى که خدا را قبول کرد، پیامبر و قرآن و شریعت را هم مى پذیرد و به آنها گردن مى گذارد. این قبیل افراد، به تعبیر قرآن، زنده اند و گوش معنوى شنوا دارند؛ چشم معنویشان مى بیند و قلبشان درک مى کند؛ زیرا به معنویات بى اعتنایى نکردند تا کر و کور شوند و در زمره ى مردگان درآیند، امّا کسى که عقل خود را به کار نمى اندازد و از روح انسانى خود مدد نمى گیرد، چشم و گوش و قلب معنوى اش از کار مى افتد و در نتیجه چیزى از معنویات درک نمى کند؛ از این رو فرقى با حیوانات، یا به تعبیر قرآن، با مردگان ندارد، بلکه از حیوانات نیز پست تر است؛

(اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ)[1]

«بدترین جنبندگان نزد خدا، کر و لال هایى هستند که نمى اندیشند.»

وَ الْمَوْتى یَبْعَثُهُمُ اللهُ؛ منظور از «مرده» در اینجا کسى است که چشم و گوش معنوى خود را مى بندد و نمى خواهد چیزى از معنویات بفهمد.

بیشتر کسانى که در جلسه تفسیر قرآن شرکت مى کنند و براى رضاى خدا مى آیند و گوش مى دهند و خیالاتشان را در طول جلسه کم مى کنند ـ وقتى همه گوش مى دهند، خیالاتشان خود به خود کم مى شود ـ آیات قرآن بر آنان تأثیر مى گذارد و حالشان را تغییر مى دهد. اثر این تغییر تا مدّتى در آنها باقى مى ماند، تا شب دیگر و جلسه ى دیگر. این حال، رفت و آمد مى کند تا آن که پس از مدّت ها در شخص قرار مى گیرد؛ هنگامى که قرار گرفت، دیگر سخنش از روى خیال و توهّم نیست، بلکه از واقعیاتى است که در قلب باطن او است. ولى اگر این آمدن و شنیدن، براى خدا نباشد، این اثر را در پى نخواهد داشت؛ به عنوان مثال وقتى شهید آیت الله دستغیب در زمان شاه سخنرانى مى کرد، غیر از مردم عادى که مى آمدند و تأثیر مى گرفتند و متحوّل مى شند، افرادى هم از مأموران و خبرچینان ساواک مى آمدند تا گزارش تهیه کنند. آنان هدف الهى نداشتند و در نتیجه بهره ى معنوى از گوش کردنشان نمى بردند، حتّى وضعشان بدتر هم مى شد. اینان مصداق «مردگانى» بودند که خداوند در این آیه به آن اشاره مى کند.

روح این مردگان، بعد از مرگ نزد خدا مى رود؛ مثل همه ى مردم، امّا چون آنان هیچ رابطه اى با پروردگار خود برقرار نکردند، روحشان با او فرسنگ ها فاصله دارد؛ زیرا قلب خود را با محبّت غیر خدا پر کرده بودند و از کارهاى ناپسند و ستم و اذیّت به دیگران لذّت مى بردند. بسیار بودند کسانى که در ساواک، از کتک زدن و شکنجه ى مردم لذت می بردند؛ مثل حجّاج بن یوسف که بالاى زندانى که درست کرده بود، راه مى رفت و از شنیدن صداى ضجّه ى زندانیان شاد مى شد و به آنان مى گفت: «اى سگان!»

با وجود شقاوتى که این افراد پیشه کرده اند، باز هم روحشان از خداست و وجودشان از او جدا شدنى نیست. در عالم برزخ متوجّه مى شوند که همه ى عناوین و دارایى هایشان، توهمى بیش نبود و دیگر هیچ اسبابى براى خوشگذرانى در اختیار ندارند تا با آن خود را به غفلت بزنند. به همین دلیل خود را تنهاى تنها مى بینند که هیچ روزنه ى امیدى مقابلشان نیست؛ مثل کسى که در دریایى بى کران غرق مى شود و هیچ چیز و هیچ کس را براى نجات خویش نمى یابد؛ اینجاست که متوجّه خداى تعالى مى شوند و مى فهمند که فقط او مى تواند نجاتشان دهد؛ لذا او را مى خوانند و از صمیم قلب «یا الله» مى گویند. این یعنى رجوع به پروردگارى که همیشه با آنها بود، ولى همواره از حضورش غافل بودند و نمى خواستد ببینند و بفهمندش. اگر در آن حال خداوند آنان را نجات دهد و فرصت دوباره اى به ایشان ببخشد، چون به دنیا باز گردند، باز همان روگردانى و غفلت را خواهند داشت؛

(وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ)[2]

«و اگر بازگردانده شوند، به همان چیزى که از آن نهى شدند باز مى گردند.»

امّا خداوند هرگز آنان را باز نمى گرداند و رجوع آنان در آن عالم و فهمى که از یکتایى و مؤثریت پروردگار نصیبشان مى شود، هیچ حاصلى جز عذاب برایشان به ارمغان نمى آورد؛ زیرا این یک «فهم اجبارى» و بسیار دیر هنگام است. باید تا فرصت حیات در این عالم باقى است و هنوز اسباب ظاهرى قطع نشده اند، به یکتایى خدا اقرار کرد و به دستوراتش گردن نهاد.

ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُون؛ رجوع (بازگشت) به خداوند، به دو صورت تحقق مى یابد: رجوع به جمال خدا و رجوع به جلال او. ظهور جمال خداوند، بهشت، حور، قصور و نعمت هاى اخروى، و ظهور جلال او، جهنّم، عذاب و آتش است. در واقع همه ى انسان ها به سوى پروردگار باز مى گردند، امّا برخى به سوى جمال او و برخى به سوى جلالش مى روند. هر کس به دعوت خدا و رسول پاسخ مثبت دهد، به سوى جمال رفته، بهره مند از حیات معنوى مى شود، امّا هر کس پشت کند، به سوى جلال رهسپار گشته است.

(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أنَّهُ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ )[3]

«اى کسانى که ایمان آورده اید! چون خدا و رسول، شما را به چیزى دعوت کردند که به شما زندگى مى بخشد، اجابت کنید و بدانید که خدا بین انسان و قلب او حایل مى شود و همه در پیشگاه او محشور خواهید شد.»

این حیات معنوى در این عالم و در عالم برزخ همراه انسان است.

بسیار مهم است که انسان به همراهى خدا «علم» پیدا کند و بفهمد که او از خود انسان به وى نزدیک تر است، امّا این فهم، نباید موقتى و براى یک روز و دو روز باشد. اگر توفیق یافتى و چند شب براى نماز شب بیدار شدى، گمان مکن که باید جبرئیل بر تو نازل شود. اعمال صالح و عبادات همگى مقدّمه اند براى رسیدن به فهم؛ فهم همراهى خدا و مؤثریت او. همه ى ما اعتقاد به این معنا داریم، امّا اعتقاد غیر از علم و فهم است و این علم و فهم اگر نصیب شود، تا ابد الآباد با انسان مى ماند و کارى مى کند که هیچ محدودیتى براى او باقى نمى ماند، حتّى در و دیوار مانع دیدن و شنیدنش نمى شوند؛ چراکه کاملا مجرّد و آزاد مى شود. نصیب شدن این فهم، فقط به عنایت پروردگار است. کارى که از دست ما بر مى آید این است که واجبات را رعایت کنیم و از حرام پرهیز نماییم، مابقى کار دست خداست.

همه ى سعى و طلب ما باید این باشد که خداوند معرفت خود را به ما عطا کند. باید از حضرات معصومین علیهم السلام و مخصوصآ از امام زمان عجّل الله تعالى فرجه بخواهیم تا از برکت ایشان، خداوند عنایتى فرماید.

حضرت صاحب الزمان علیه السلام همراه ماست، ولى نه با این بدن مادّى، بلکه با روح بلندى که همه ى عالم به اذن الله تحت اختیار او است. البته گاهی اذن پروردگار بود که با این بدن احاطه خود را نشان می دادند. به عنوان مثال هنگامى که حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام در زندان بودند، اذن خداوند براى ظهور این احاطه نبود، ولى هنگامى که امام جواد علیه السلام از مدینه به طوس آمده، بر بالین پدر حاضر شدند، این اذن وجود داشت.

شهید آیت الله دستغیب همه ى عمر «حسینى» بود و در وقت مرگ با ذکر «یا حسین» از دنیا رفت. پس از شهادت، در عالم خواب به کسى فرمود: «در لحظه ى مرگ سرم در دامان امام حسین علیه السلام بود.» آرى، ایشان هر چه از اعتقادات و فهم و اعمال خوب داشت، در عالم برزخ برایش ظاهر شد و جایگاه ایشان در آنجا، مانند ستاره اى درخشان در درجات بلند عالم برزخ است و بى شک یکى از صاحب منصبان بزرگ حضرت ولى عصر عجّل الله تعالى فرجه هستند.

 



[1] ـ انفال، 22.

[2] ـ انعام، 28.

[3] ـ انفال، 24.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است