تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۱۳۳ تا ۱۳۵ | جلسه ۸۵

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه ۱۳۳ تا ۱۳۵ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۶/۲۳ | جلسه ۸۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَهِ اِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ کَما أنْشَأکُمْ مِنْ ذُرّیَّهِ قَوْمٍ آخَرینَ

و پروردگار تو بى نیاز و صاحب رحمت است. اگر بخواهد شما را مى‌برد و بعد از شما، هر کس را بخواهد جانشینتان مى‌کند؛ همچنان که شما را از نسل گروهى دیگر پدید آورد.(133)

 

اِنَّ ما تُوعَدُونَ َلآتٍ وَ ما أنْتُمْ بِمُعْجِزینَ

به یقین آنچه وعده داده مى‌شوید، خواهد آمد و شما ناتوان کننده‌ى خدا نیستید.(134)

 

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ اِنّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ

بگو: اى قوم من! هر چه مى‌توانید انجام دهید، من نیز انجام مى‌دهم. به زودى خواهید فهمید که سرانجام آن سرا از آن کیست. به راستى ستمکاران رستگار نخواهند شد.(135)

 

وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَهِ؛بعد از آنکه در آیه 131 فرمود: خداوند اهل قریه‌اى را به ستم و در حال غفلت مردمانش هلاک نمى‌کند، در اینجا مى‌فرماید: پروردگار تو بى‌نیاز و صاحب رحمت واسعه است.

او هرگز به احدى ستم نمى‌کند؛ این اعمال و رفتار خود انسان‌هاست که موجب گرفتارى و هلاکتشان مى‌شود. او از همه بى‌نیاز است و احتیاجى به ظلم کردن ندارد. اگر تمام خلق، خوب باشند، براى خودشان خوب است و اگر بد باشند، به خود بد مى‌کنند. هیچ کس نمى‌تواند او را به غضب آورد و کسى چیزى از خود ندارد که بتواند بر او اثر بگذارد؛ همه‌ى عالم مخلوق او و فقیر درگاهش است؛

(یا أیُّهَا النّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ )

«اى مردم! همه‌ى شما نیازمند خدایید و خداوند است که بى‌نیاز و ستوده است.»

گر جمله کائنات کافر گردند         بر دامن کبریاش ننشیند گرد

او در عین بى‌نیازى، مهربان و صاحب رحمت است؛ بنایش بر عذاب نیست؛ او خلق کرده تا رحمت کند و به همین جهت اسباب رحمت را فراوان در اختیار بندگانش قرار داده، هر لحظه مردم را تذکّر مى‌دهد تا به رحمتش درآیند و از عذابش دور شوند؛ پیامبران، ائمه اطهار، اولیاء، وجدان، فطرت و… همه و همه منادى رحمت او و ترساننده‌ى عذابش هستند تا مردم پند گیرند. او همچون پدر و مادرى مهربان که مواظب فرزندان خویش هستند، از بندگانش مراقبت مى‌کند تا منحرف نشوند و در پرتگاه نیفتند، امّا افسوس که برخى بندگان، چون فرزندان نااهل، سرکش و طغیانگرند و با پاى خود، خویش را به پرتگاه هلاکت مى‌اندازند و سقوط مى‌کنند. با این وجود او باز هم بنایش بر رحمت است و اسباب آمرزش فراوانى در اختیار مردم قرار داده است.

اِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ؛کسى گمان نکند که خدا نیازى به او دارد و اگر نباشد، دستگاه پروردگار آسیب مى‌بیند. اگر همه‌ى مردم رو به خدا بیایند، او به آنها نعمت مى‌دهد و کم نمى‌آورد؛ اگر هم همه رو برگردانند، چیزى نصیبشان نمى‌شود؛ در هر حال، نه چیزى از خداى تعالى کم مى‌شود و نه چیزى به او اضافه مى‌گردد. امروز هم که نعمت داده، از دارایى‌هایش کم نشده است. رحمت و عنایت او بى انتهاست.

هیچ کس نباید منّتى بر خدا بگذارد! اگر عبادتى مى‌کنید یا نیکوکارید، براى خودتان است. کسى نباید بگوید: اگر ما نبودیم دیگران هدایت نمى‌شدند! توفیق هدایت مردم، منّتى از جانب خداست که شامل برخى بندگان مى‌شود و باید شاکر این منّت باشند.

خداوند هر گاه اراده کند، شما را مى‌برد و گروهى دیگر را جانشینتان مى‌سازد، در حالى که به آنها هم نیازى ندارد، البتّه سنّت خدا این نیست که جامعه‌اى را یک جا و به صورت جمعى از میان ببرد، مگر آن که دلیلى وجود داشته باشد.

کَما أنْشَأکُمْ مِنْ ذُرّیَّهِ قَوْمٍ آخَرین؛مردم هر دوره‌اى، فرزندان پیشینیان خویشند که جانشین آنها گشته‌اند. شهید آیت الله دستغیب مى‌گفت: تخت جمشید 12 فرسخ در 12 فرسخ بود، امّا اکنون جز چند تکه سنگ، هیچ اثرى از ساکنانش نمانده است.

چندان زمانى طول نمى‌کشد که از ما هم اثرى باقى نمى‌ماند و مردمان دیگر و شهرها و ساختمان‌هاى دیگرى جایگزین امروزیان مى‌شوند. در این میان کسى سود مى‌برد که خود را فقیر درگاه خدا ببیند و سر تسلیم به درگاه او فرود آورد؛ کسى که در هر مسؤلیت و موقعیتى که باشد؛ چه در تنهایى و چه وقتى که میلیون‌ها نفر تابعش هستند، بگوید: «خدایا من کاره‌اى نیستم و تو همه کاره‌اى.»

اِنَّ ما تُوعَدُونَ َلآتٍ؛وعده‌ى خدا حتمى است و آنچه گفته، بى‌تردید واقع خواهد شد. اگر وعده‌ى نعمت داده، به طور قطع به آن عمل خواهد کرد و اگر وعده‌ى عذاب داده، از عملى ساختن آن ناتوان نیست و جاى بسى ترس و نگرانى وجود دارد؛ هر چند تخلّف از وعید (وعده‌ى عذاب) قبیح نیست و از کریم، انتظار بخشش و آمرزش بیشتر است.

اصل عذاب وجود دارد؛ یعنى کسانى مثل فرعون و نمرود و شمر و یزید به طور قطع جزاى اعمال خود را مى‌بینند و طبق آیات قرآن، همین الان در عذابند، امّا این که هر کس گناه کرد، در عذاب افتد یا جامعه‌اى را خدا به عذاب ابدى مبتلا کند، جاى تردید دارد و امکان رحمت پروردگار بیشتر است.

وَ ما أنْتُمْ بِمُعْجِزین؛هیچ کس نمى‌تواند مانع خدا باشد و او را از کارى ناتوان کند یا بگوید من به جهنّم نمى‌روم. این مثل این است که کسى بگوید: من نمى‌میرم. گرفتن جان، براى خدا کارى ندارد و چون موعد مقرر فرا رسد، از هیچ کس کارى بر نمى‌آید، حتّى اگر تمام پزشکان و امکانات پزشکى را برایش فراهم کنند.

حتّى بیمارى یا پیرى مردم هم دست خودشان نیست و نمى‌توانند کارى کنند که همیشه سالم و جوان بمانند. نه اکنون، در آینده هم نمى‌توانند مردم را از پیرى، مرض و مرگ حفظ کنند. بله، اگر خدا اراده کند مى‌تواند هزار سال کسى را سالم و جوان نگه دارد؛ مثل حضرت صاحب الزمان عجّل الله‌تعالى فرجه الشریف.

قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ اِنّی عامِلٌ؛ خداى تعالى به پیامبر مى‌فرماید: به مشرکان و کفّار بگو: هر کارى مى‌خواهید بکنید! من هم کار خود را مى‌کنم.

وظیفه‌ى پیامبر این بود که مردم را به سوى خدا دعوت کند و این کار را هم کرد، امّا برخى مشرکان به هیچ صراطى مستقیم نبودند و دائم بهانه مى‌گرفتند؛ یک روز مى‌گفتند: اگر تو رسول خدایى، پس چرا غذا مى‌خورى و در بازار راه مى‌روى؟ یک روز مى‌گفتند: چرا فرشته‌اى همراه تو راه نمى‌رود. روزى هم مى‌گفتند: چرا باغ بزرگ و سرسبز یا گنج بزرگى ندارى و… سرانجام هم رؤسا و گردنکشانشان با زور شمشیر اسلام آوردند.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَهُ الدّارِ؛به زودى خواهند فهمید که سراى آخرت از آن کیست! امّا این فهمیدن دیگر سودى به حالشان ندارد و هر چه فریاد مى‌زنند که فرصتى دوباره دهید تا بازگردیم و جبران کنیم، پاسخ مى‌شنوند: «هرگز! تا قیامت در این برزخ خواهید ماند»؛

(حَتّى اِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلّی أعْمَلُ صالِحآ فیما تَرَکْتُ کَلّا اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)

«آن گاه که وقت مرگ هر یک از آنان مى‌رسد، مى‌گویند: پروردگارا مرا باز گردان * تا شاید به جبران گذشته عمل صالحى انجام دهم. هرگز! این سخن بى‌فایده‌اى است که او گوینده آن است. در مقابل آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.»

فرعون، وقتى در نیل غرق مى‌شد، لحظه‌اى قبل از مرگ اظهار ایمان کرد، امّا مطابق روایت، جبرئیل با لجن بر دهانش زد و گفت : الان دیگر براى ایمان آوردن دیر شده است. در روایت است که انسان تا وقتى برزخ را ندیده است، مى‌تواند توبه کند، ولى همین که برزخ را مشاهده کرد، دیگر توبه‌اش پذیرفته نیست.

اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ؛  ستمکاران روى رستگارى را نخواهند دید. «فلاح» یعنى رها شدن از مادیات. این رهایى وقتى شدنى است که انسان ظالم نباشد و عدالت پیشه کند. عادل کسى است که واجبات را انجام دهد و از حرام پرهیز کند؛ اگر به مقامى رسید، به کسى ستم نکند و به جان و مال و آبروى دیگران تجاوز ننماید؛ به خود و اهل و عیالش هم ستم نکند. کسى که از همه‌ى اقسام ظلم اجتناب کند، رستگار مى‌شود. قرآن کریم درباره رستگارى مؤمنان چنین مى‌فرماید :

(قَدْ أفْلَحَ الْمُوْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * اِلّا عَلى أزْواجِهِمْ أوْ ما مَلَکَتْ أیْمانُهُمْ فَإنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لاِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ * أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ )

«مؤمنان رستگار شدند * آنان که در نمازشان خاشعند * و آنان که از لغو رو گردانند * و آنان که زکات دهنده‌اند * و آنان که پاکدامنند * مگر براى زنان یا کنیزانشان که در این صورت ملامتى بر آنان نیست * پس کسانى که از این حد فراتر روند، تجاوزگرند * و آنان که امانت‌ها و عهد خویش را رعایت مى‌کنند * و آنان که مراقب نمازهایشان هستند * آنان وارثانند * که بهشت را به ارمغان مى‌برند و در آن جاودان مى‌مانند.»

مؤمن واقعى عادل است و نشانه‌ى بارز عدالتش این است که در نماز، خاشع است؛ یعنى همه‌ى حواسش به خالق و پروردگارش است؛ لازم نیست دائم در ذهن خود بیاورد که مقابل خدا ایستاده و او نگاهش مى‌کند؛ همین که خیالش را جمع کند و متوجّه آنچه مى‌گوید باشد، کافى است؛ این خضوع در نماز است و بعد از آن خشوع مى‌آید.

تا وقتى که انسان از لغویات پرهیز نکند، صاحب خشوع نمى‌شود؛ کسى که هر چه بر زبانش مى‌آید، مى‌گوید؛ به هر جا خواست نگاه مى‌کند و چشمش همه جا مى‌چرخد ـ ولو حرام نباشد ـ گرفتار لغو است. به قول شهید آیت الله دستغیب وقتى از خانه بیرون مى‌آید، دائم به در و دیوار و مغازه‌ها نگاه مى‌کند تا وقتى که برگردد.

این مؤمنان وارث بهشت مى‌شوند و این نتیجه‌ى اعمالشان است؛ یعنى آنچه کرده‌اند بهشت را برایشان به ارمغان مى‌آورد؛ پس آنان در واقع وارث اعمال صالح خویش هستند.

 

حکایاتى از پند تاریخ

بهلول وارد قصر هارون شد. مسند مخصوص او را خالى دید، بر روى آن نشست. پاسبانان قصر وقتى بهلول را در محل مخصوص هارون دیدند با شلاق و تازیانه او را از آن مکان بیرون کردند. هارون از اندرون خارج شد، بهلول را دید در گوشه‌اى نشسته و گریه مى‌کند. از خدمتکاران علّت گریه او را پرسید، گفتند: «چون در مسند شما گستاخانه نشسته بود ما او را آزردیم». هارون آنها را توبیخ و ملامت کرد. بهلول را نیز تسلى داد.

بهلول گفت: «من به حال تو گریه مى‌کنم، نه به واسطه خودم؛ زیرا با همین چند دقیقه که در جایگاه و مسند تو نشستم این‌طور مرا آزردند، بر تو چه خواهد گذشت که سال‌ها بر این مسند ظلم نشسته‌اى و تکیه بر این دستگاه ستم کرده‌اى و از عواقب هولناک آن نمى‌ترسی؟!»

ابوعمرو، از بزرگان و مشاهیر کوفه بود. مى‌گوید: در قصر کوفه حضور عبدالملک بن مروان نشسته بودم، در آن هنگام سر بریده مصعب ابن زبیر را در مقابل خود گذاشته بود. از دیدن این منظره لرزه و اضطرابى اندامم را فرا گرفت. چنان حالم تغییر کرد که عبدالملک متوجّه شد. گفت: «تو را چه شد که این‌طور ناراحت شدى؟»

گفتم: «در پناه خدا قرارت مى‌دهم. خاطره‌اى از این قصر در نظرم مجسم شد که از آن لرزه بر من وارد گردید. در همین مکان پیش عبید الله بن زیاد (لعنه الله علیه) نشسته بودم، سر مقدس حسین بن على علیه‌السلام را در مقابل او دیدم. پس از چندى باز همین جا در حضور مختار بن ابى عبیده، سر عبید الله را مشاهده کردم. بعد از گذشت مدتى در همین مکان نشسته بودم، مصعب بن زبیر امیر کوفه بود، سر مختار را در پیش روى خود گذاشته بود. اینک نیز سر مصعب بن زبیر در مقابل شماست.»

عبدالملک از شنیدن این سخن سخت تکان خورد. از جاى خود برخاست پس از آن دستور داد عمارت و قصر را ویران کنند. و نیز نوشته‌اند: عبدالملک گفت: «لا اراک الله الخامس فقام وأمر بهدم القصر» از جا حرکت کرده گفت: خدا پنجمى را نشانت ندهد! دستور داد قصر را ویران کنند.

آورده اند: وقتى عمرو بن لیث صفّار در زمستان بسیار سردى با لشکریانش وارد نیشابور شد، به سربازان خویش دستور داد در خانه هاى مردم سکنى گزینند. پیرزنى بود صاحب پنج عمارت، سربازان خانه‌هاى او را اشغال کردند. پیرزن به یکى از امراى عمرو شکایت کرد. امیر گفت: فردا هنگامى که من نزد عمرو هستم بیا تقاضاى تخلیه‌ى خانه‌ات را مطرح کن.

پیرزن فردا همان موقع آمد و گفت: من زن پیرى هستم که پنج خانه دارم؛ همه را سپاه تو گرفته‌اند و مرا با پنج دختر و عروس در یک خانه جا داده‌اند. باز در همان جا نیز سپاهیان تو هستند. مناسب نیست سربازان در منزلى که چند زن و دختر هستند، زندگى کنند.

عمرو گفت: تو مى‌گویى لشکر در این سرماى شدید به سر ببرند؟ دور شو! پیرزن رفت. همین که دور شد، امیر به عمرو گفت: این زن پرهیزکار و عابد است، خوب است درباره او لطفى کنید.

عمرو دستور داد پیرزن را برگردانند. وقتى او را آوردند، پرسید : قرآن خوانده‌اى! پیرزن جواب داد: آرى. عمرو گفت: خدا در قرآن فرموده:«إنَّ المُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَریَهً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهلِها أَذِلَّهً وَ کَذالِکَ یَفعَلُونَ» (پادشاهان وقتى وارد شهرى مى‌شوند، آن را تباه مى‌سازند، عزیزان آن دیار را خوار مى‌کنند و این شیوه آنان است).

پیرزن پاسخ داد: آرى! درست است؛ ولى گویا امیر این آیه را از همان سوره نخوانده است که: «فَتِلکَ بُیُوتُهُم خاوِیَهً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فی ذلِکَ لآَیَهً لِقَومٍ یَعلَمُونَ» (و این خانه‌هاى آنهاست که بر اثر ستمکارى، به ویرانه تبدیل شده است، به راستى که در این هلاکت، عبرت است براى مردم دانا).

این آیه چنان در عمرو تأثیر کرد که به لشکرش فرمان داد خانه‌هاى مردم را تخلیه کنند و دستور داد در شهر جار بزنند که پس از سه ساعت هر سربازى که در شهر یا خانه‌ى مردم دیده شود، کشته خواهد شد. آن گاه تمامى سپاه در خارج شهر در محلّى به نام «شادیاخ» که اکنون باغستانى است، خیمه زدند!

صاحب کتاب پند تاریخ، پس از نقل چند حکایت مى‌نویسد :

بیدار باشید! روزى که کیفر از شما مى‌گیرند، هزاران کاخ سر به فلک برده و میلیاردها درهم و دینار، جواب خشتى که از دسترنج ستمدیده‌اى به دست آورده‌اید نخواهد داد. نمى‌خواهم با این جملات صفحات را زیاد کنم، بلکه مایلم نسخه‌اى از قرآن و پیشوایان دین براى درد بى‌درمان دنیاى شما و شما داده باشم.

خواننده عزیز لابد کم و بیش با سیر و توجّه به صفحات گذشته این باب دانستى که دست انتقام از آستین عدالت بیرون آمده و بر روى قطرات گرم اشک ستمدیدگان نهاده شده است. دیدى چه به روزگار ستمگران جهان آمد؟ اینک به آیات قرآن نگاه کن که درمان هر دردى است؛ دقت نما!

(وَ اللهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ)،(وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ)،(اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ)،(هَلْ یُهْلَکُ اِلّا الْقَوْمُ الظّالِمُونَ )،(وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمینَ )، (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظّالِمینَ )،(وَ قیلَ بُعْدآ لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ )،(اِنَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ )،(وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذابآ کَبیرآ )،(فَوَیْلٌ لِلَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ ألیمٍ )،(وَ لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا یَعْمَلُ الظّالِمُونَ اِنَّما یُوخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الاْبْصارُ )

امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که مرگ پدرم على بن الحسین علیهماالسلام فرا رسید، مرا به سینه چسباند و فرمود: اى فرزند! تو را سفارش مى‌کنم به آنچه پدرم هنگام مرگش به من سفارش کرد و به همان چیزى که او یادآور شد که پدرش به او سفارش کرده :

«ایّاکَ و ظُلْمَ مَنْ لایَجِدْ عَلَیْکَ ناصِرآ الّا الله»

«مبادا ستم کنى به کسى که در برابر تو، یاورى جز خدا نیابد.»

 



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است