تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۵۵ و ۵۶ | جلسه ۳۰

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف  آیه  ۵۵ و ۵۶| چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۱/۱۹ | جلسه ۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعآ وَ خُفْیَهً اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ

پروردگار خود را با زارى و پنهانى بخوانید! او متجاوزان را دوست ندارد.(55)

 

وَ لا تُفْسِدُوا فِی الاْرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفآ وَ طَمَعآ اِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ

و در زمین، پس از اصلاح آن، فساد نکنید و با بیم و امید او را بخوانید! به یقین رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.(56)

 

ادْعُوا رَبَّکُمْ؛ خداى تعالى خطاب به همه‌ى مردم عاقل و خداپرست مى‌فرماید: «پروردگار خود را بخوانید!»

خواندن؛ یعنى طلب کردن از او و عبادت او. در سوره «غافر» مى‌فرماید :

(وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أسْتَجِبْ لَکُمْ اِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ )

«و پروردگار شما مى‌فرماید: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم! کسانى که از پرستش من تکبّر مى‌کنند، به زودى خوار و ذلیل به دوزخ وارد مى‌شوند.»

در اینجا خواندن، عبادت پروردگار معرفى شده است. بنابراین «ادْعُوا رَبَّکُمْ» هم به معناى بندگى او است ـ بندگى یعنى اطاعت کردن؛ تسلیم شدن؛ خضوع کردن و خود را فداى معبود نمودن ـ که واجب است، و هم به معناى این که هر چه مى‌خواهید، از او بخواهید؛ زیرا او خالق و ربّ شماست و نیازهاى ظاهرى و معنوى شما را در دنیا و آخرت تأمین مى‌کند. غیر از او، همه سببیت خود را از او دارند.

خواستن از غیر خدا، اگر به نحو مؤثریت تام باشد، حرام است؛ مانند بت‌پرستان که بت‌ها را مدبّر خود گرفته، نیازها و حاجت‌هایشان را از آنها مى‌خواستند. همچنین کسانى که اسباب را منهاى پروردگار مؤثر تام مى‌بینند، در دام شرک افتاده‌اند؛ مثل کسى که پزشک و دارو را شفا دهنده مى‌داند و اثرى براى خداى تعالى قائل نیست، در حالى که این خداوند است که در دارو اثر گذاشته، انسان‌ها را به کشف آنها الهام فرموده است؛ پس مؤثر واقعى فقط خداست و سنّت او بر این است که همه‌ى امور این عالم با اسباب جریان یابد؛ چه اسباب ظاهرى و چه اسباب معنوى.

تَضَرُّعآ وَ خُفْیَهً؛ خواندن خداى تعالى، چه هنگام درخواست از او و چه در وقت پرستش، هنگامى سودمند است و تأثیر کافى مى‌گذارد که با دلشکستگى و پنهانى باشد.

دلشکستگى و زارى به درگاه خدا، نباید ظاهرى و اجبارى باشد؛ وقتى درها از همه طرف بسته مى‌شود و سختى‌ها به انسان رو مى‌کند، دل، شکسته و اشک جارى مى‌شود.

 

شرط دیگر اثر بخشى دعا، «پنهانى» بودن آن است، البتّه دعاهاى جمعى، بسیار خوب هستند، امّا دعایى که از هر شائبه‌ى عجب و ریا خالى و همراه تضرع و زارى باشد، اثر دیگرى دارد. عجب یعنى این که خود را ببیند و بگوید از دعاى من بود که این اتّفاق افتاد.

دعا، منحصر به دعاهاى ظاهرى و براى امور مادّى نیست؛ مهم‌ترین درخواست پیامبران، ائمه، اولیاء الله و مؤمنان، طلب خود خداى تعالى؛ نعمت‌هاى عالى معنوى او؛ آمرزش گناهان، مکروهات، بى‌ادبى‌ها و ترک اولى‌ها بود.

اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ؛ «اعتدى، یعتدى» یعنى تجاوز از حد. مهم‌ترین تجاوز از حد، وارد شدن در حیطه‌ى پروردگار و مؤثر دیدن خویش است. آدمى بنده‌ى خداست و حدّ بندگى این است که سر به خاک بگذارد و بگوید :

«انا عبدُک الذلیل الضعیف الحقیر المسکین المستکین المستجیر لا یملک لنفسه نفعآ و لا ضرآ و لا موتاً و  لا حیاهً و لا نشورا»

ما، نه آمدنمان دست خودمان است؛ نه رفتنمان و نه تدبیر و پرورشمان. این خداست که مقدار عمر و روزى هر کس را مشخص مى‌کند و در هر زمان، هر مکان و به هر شکل صلاح بداند، جان او را مى‌گیرد. هیچ کس حق ندارد در مرگ خود شتاب کند و دست به خودکشى بزند.

کسى که خدا را نمى‌خواند و حاجت‌هاى خود را از او نمى‌خواهد، تجاوزگر است؛ چراکه خود را همه کاره مى‌داند؛ به زور بازوى خود تکیه کرده یا گمان مى‌کند با ریاضت‌هاى سخت مى‌تواند به مدارج معنوى دست یابد. باید در همه حال خدا را خواند، حتّى در روایت است که خداوند به حضرت موسى فرمود : «نمک طعامت را هم از من بخواه!»

 

از امام صادق علیه السلام روایت شده: چه مانع شماست که در هر صبح و شام سه مرتبه این دعا را بخوانید :

«اللَّهُمَّ مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَ الأبصَارِ ثَبِّت قَلبِى عَلَى دِینِکَ وَ لا تُزِغ قَلبِى بَعدَ اِذ هَدَیتَنِى وَ هَب لِى مِنلَدُنکَ رَحمَهً اِنَّکَ أنتَ الوَهَّابُ وَ أَجِرنِى مِنَ النَّارِ بِرَحمَتِکَ اَللَّهُمَّ امدُد لِى فِى عُمرِى وَ أَوسِععَلَىَّ فِى رِزقِى وَ انشُرعَلَىَّ رَحمَتَکَ وَ اِنکُنتُ عِندَکَ فِى‌أُمِّ الکِتَابِ شَقِیّا فَاجعَلنِى سَعِیداً فَإِنَّکَ تَمحُو مَا تَشَاءُ وَ تُثبِتُ وَ عِندَکَ أُمُّ الکِتَابِ»

بزرگان حدیث، به سندهاى معتبر، از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده‌اند که واجب است بر هر مسلمان که ده مرتبه پیش از طلوع آفتاب و ده مرتبه پیش از غروب، این دعا را بخواند :

«لا إِلَهَ إلا اللَّهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ یُحیِى وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحیِى وَ هُوَ حَىٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الخَیرُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَىءٍ قَدِیرٌ»

در بعضى روایات است که اگر ترک شود، قضا کنید که لازم است.

کسى که بعد از هر نماز، از خدا طلب حاجت نکند، مورد توبیخ خداى تعالى و سرزنش ملائکه قرار مى‌گیرد. اگر خواسته ظاهرى هم ندارید، حوائج معنوى بخواهید؛

 

«اللهمَّ اِنّى أسئلُکَ حُبَّکَ وَ حُبَّ مَن یُحِبُّک وَ حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنِى اِلى حُبِّک»

هر کس هر چه مى‌خواهد، باید از خدا بخواهد. اگر هم خواست و اجابت نشد، صبر کند؛ گاه بعضى چیزها براى انسان ضرر دارد یا برآورده شدن سریع بعضى حاجت‌ها به نفعش نیست، نباید عجله کرد! گاه خداى تعالى دوست مى‌دارد صداى بنده‌اش را بشنود؛ وقتى بنده دعا مى‌کند، مى‌فرماید: خواسته‌ى او را اجابت کردیم، امّا بگذارید دعا کند که صداى دعاى او را دوست داریم.

ناامیدى از درگاه خدا معنى ندارد؛ بنده‌اى که همه چیزش از خداست، چگونه مى‌تواند از رحمت او ناامید شود؟

وَ لا تُفْسِدُوا فِی الاْرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها؛ مهم‌ترین فساد در زمین، کفر و شرک است. شخص کافر و مشرک، مفسد فى الارض محسوب مى‌شوند. از دیدگاه قرآن کریم، هر کس دم از «من» بزند و «أنا أنا» کند، مفسد است؛ مانند فرعون، نمرود، قوم عاد و ثمود و…

 

یکى دیگر از فسادهاى در زمین، تجاوز به اموال مردم است؛ چه اموال خصوصى و چه اموال عمومى (بیت المال) همچنین تجاوز به جان دیگران؛

قال رسول الله صلّى الله علیه و آله: «اِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَیْکُمْ دِمَاءَکُمْ وَ أمْوَالَکُمْ وَ أعْرَاضَکُمْ»

«خداى تعالى دست درازى به خون و اموال و آبروى شما را بر شما حرام کرده است.»

معاملات غیر شرعى، ربا و تضییع اموال مردم، از مصادیق فساد در زمین است. اذیت کردن دیگران، کتک زدن آنها، حتّى به شوخى، فساد و ضمان‌آور است. فرقى هم نمى‌کند به جان و مال یک نفر تجاوز شود یا صدها نفر؛

(مَنْ قَتَلَ نَفْسآ بِغَیْرِ نَفْسٍ أوْ فَسادٍ فِی الاْرْضِ فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعآ وَ مَنْ أحْیاها فَکَأنَّما أحْیَا النّاسَ جَمیعآ )

«هر کس کسى را بدون اینکه نفسى را کشته باشد، بکشد، مانند این است که همه‌ى مردم را کشته و هر کس کسى را زندگى بخشد، مانند این است که همه‌ى مردم را زندگى بخشیده است.»

امام خمینى رحمه الله درباره شهید بهشتى مى‌گفت: «بهشتى یک ملت بود.» این منحصر به یک نفر نیست، هر مؤمنى مى‌تواند یک ملت باشد.

یکى دیگر از مصادیق فساد، تجاوز به ناموس مردم یا نسبت حرام‌زادگى دادن به دیگران است.

قسم دیگر فساد، فساد در دین است. کسى که دین جدیدى درست مى‌کند یا بدعت‌هایى در دین مى‌گذارد یا ادعاى امام زمان بودن یا نیابت خاص ایشان را دارد، مفسد است. همین طور کسى که نادان است و ادعاى عالم و مجتهد و مرجع تقلید بودن مى‌کند و عده‌اى را اطراف خود جمع مى‌کند.

فساد بزرگ دیگرى که در دین ایجاد شد، انحراف وصایت و خلافت پیامبر بود؛ کسانى که در احقاق حق امیرالمؤمنین، ایشان را یارى نکرده، تا قیامت مردم را از ایشان و از فرزندان معصومشان که اعلم و اعبد و احق زمان بودند، محروم کردند، مفسدند.

البتّه منظور این نیست که همه‌ى مصادیق مفسد را باید اعدام کرد. حکم شرعى هر یک از این افراد در شرع معیّن شده است.

یکى از مصادیق «بَعْدَ اِصْلاحِها» این است که بعد از گرویدن به ایمان، نباید خود را مستقل از خدا دید؛ چه بسا بلا نازل شود.

وَ ادْعُوهُ خَوْفآ وَ طَمَعآ؛ خواندن خدا باید با دو قید «بیم و امید» همراه باشد؛ یعنى هم از نافرمانى او بترسد و هم به رحمت بى‌کرانش امیدوار باشد.

اگر همه‌ى مردم در پى پرستش خدا و خواندن او باشند، هیچ فسادى بوجود نمى‌آید؛ لذا اصلاح فرد، مقدم بر اصلاح جامعه است. اگر مردم نخواهند اصلاح شوند؛ یعنى بندگى خدا را نپذیرند و دست از منیت بر ندارند، جامعه رشد نمى‌کند.

اِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ؛ رحمت ظاهرى و عام خداوند همه‌ى موجودات را فرا گرفته است و فرقى بین مؤمن و کافر ندارد، امّا رحمت معنوى و خاص او مخصوص مؤمنان و نیکوکاران است.

«محسن» یعنى احسان کننده. اولین احسانى که از هر کس بر مى‌آید، احسان به خویش است؛ یعنى مراقب باشد روح الهى را که به رسم امانت به او سپرده شده، به شایستگى حفظ کند و پس دهد.

از دیگر مصادیق احسان‌هاى لازم، احسان به پدر، مادر، همسر و فرزندان است.

امام صادق علیه السلام فرمود :

«سه چیز شکایت به خداى عز و جلّ برد: مسجد ویران که مردمش در آن نماز نمى‌خوانند و دانشمند گرفتار در میان نادانان و قرآن آویخته که گرد بر آن نشیند و کسى آن را قرائت نکند.»

احترام به قرآن، خواندن آن به صورت مرتب؛ سکوت در هنگام خواندن آن و پرهیز از گذاشتن آن بر زمین است.

 

ماجرای تشرف ابوالحسن بن ابی بغل کاتب به محضر حضرت ولیعصر(عج)

 ابوالحسن بن ابی بغل کاتب چنین نقل می کند که از سوی ابی منصور بن صالحان تحت تعقیب قرار گرفتم و بین من و او جریانی اتفاق افتاد که مجبور شدم خودم را مخفی کنم، لذا تصمیم گرفتم شب جمعه ای به حرم باب الحوائج موسی بن جعفر(ع) پناهنده شوم و شب را در آنجا بمانم و مشغول دعا و مسألت از خداوند متعال بشوم.

آن شب باد تندی می وزید و هوا بارانی بود. از خادم حرم که ابوجعفر نام داشت تقاضا کردم حرم را خالی کرده و درها را ببیندد تا هم بتوانم دعا کنم و هم اینکه در امان باشم. ابوجعفر درهای حرم را بست. شب به نیمه رسیده بود و من هم مشغول دعا و مناجات بودم که ناگهان صدای پای فردی را در کنار ضریح امام موسی بن جعفر (ع) شنیدم. دیدم مردی مشغول زیارت است و به حضرت آدم و پیامبران اولوالعزم (ع) سلام داد، سپس نسبت به تک تک ائمه سلام و درود فرستاد تا به نام امام عصر(عج) رسید ولی نام مبارک ایشان را نیاورد و من از این کار تعجب کردم و با خود گفتم شاید فراموش کرده که نام حضرت را بیاورد و شاید هم آن حضرت را نمی شناسد و یا اینکه مذهب دیگری دارد. هنگامی که از زیارت فارغ شد دو رکعت نماز خواند و به سمت ضریح امام جواد (ع) مشرف شد و همانند آن زیارت را تکرار نمود و به همان ترتیب سلام داد و دو رکعت نماز خواند ولی من از او می ترسیدم چون او را نمی شناختم. او مردی جوان و جاافتاده بود که لباس سفیدی به تن داشت و عبایی بر دوش و تحت الحنک عمامه اش را انداخته بود، ناگهان روی مبارک را به سمت من کرد و فرمود: ای ابن ابی بغل! در کدام قسمت از دعای فرج هستی؟ عرض کردم در فلان قسمت دعا هستم آقای من. سپس فرمود دو رکعت نماز بخوان و این دعا را بخوان: یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَهِ یَا مُنْتَهَى کُلِّ نَجْوَى وَ یَا غَایَهَ کُلِّ شَکْوَى یَا عَوْنَ کُلِّ مُسْتَعِینٍ یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا یَا رَبَّاهْ عَشْرَ مَرَّاتٍ یَا سَیِّدَاهْ عَشْرَ مَرَّاتٍ یَا مَوْلَیَاهْ عَشْرَ مَرَّاتٍ یَا غَایَتَاهْ عَشْرَ مَرَّاتٍ یَا مُنْتَهَى غَایَهِ رَغْبَتَاهْ عَشْرَ مَرَّاتٍ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ ع إِلَّا مَا کَشَفْتَ کَرْبِی وَ نَفَّسْتَ هَمِّی وَ فَرَّجْتَ غَمِّی وَ أَصْلَحْتَ حَالِی. بعد از آنکه فارغ شدی دعا کن و حاجتت را از خدا بخواه سپس سمت راست صورتت را بر زمین بگذار و در حالت سجده صد مرتبه این ذکر را بگو: یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ سپس سمت چپ صورتت را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: أَدْرِکْنِی سپس آنقدر بگو الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ تا نفست قطع شود. بعد از اتمام این اعمال سرت را از سجده بردار که ان شاء الله خداوند به کرمش حاجتت را برآورده خواهد کرد.

هنگامی که مشغول نماز و دعا شدم آن مرد از حرم خارج شد و من هم به سمت ابوجعفر قیم رفتم و در مورد آن مرد و وارد شدنش به حرم از وی سوال کردم در حالی که دیدم درهای حرم همچنان بسته است و از این امر خیلی متعجب بودم. ابوجعفر گفت همانگونه که دیدی درهای حرم قفل است و من آن را باز نکردم سپس فرمود که آن مرد مولای ما امام زمان (عج) است و به دفعات ایشان را مثل چنین شبی دیده ام که وارد حرم می شوند.

بابت چیزی که از دست داده بودم بسیار تأسف خوردم. نزدیک به طلوع فجر از حرم خارج شدم و به مخفیگاه خودم رفتم. نزدیک ظهر بود که اصحاب ابن صالحان به سراغ من آمدند در حالی که امان نامه ای با خط وزیر در اختیار داشتند و من را پیش ابن صالحان بردند. وقتی که من را دید از جای خود برخاست و نزد من آمد و گفت: حالا کار به جایی رسیده که شکایت من را نزد صاحب الزمان (عج) می­بری؟ گفتم: من فقط دعا کردم. گفت: شب جمعه امام زمان (عج) را در خواب دیدم که ایشان من را امر به سازش فرمود و آنچنان من را عتاب فرمود که ترسیدم. گفتم: خدایی جز خدای یکتا نیست و او منتهای حق است، من امام را در بیداری زیارت کردم و کل ماجرا را برای ابن صالحان تعریف کردم که بسیار تعجب کرد. (بحارالأنوار، جلد 51، صفحه 305)

 



 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است