تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۵۲ و ۵۳ | جلسه ۲۷

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف  آیه  ۵۲ و ۵۳ | یکشنبه ۱۳۹۴/۰۱/۰۲ | جلسه ۲۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُوْمِنُونَ

و ما کتابى براى آنان آوردیم که آن را بر اساس علم، شرح دادیم. سراسر هدایت و رحمت است، براى اهل ایمان.(52)

 

هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ

آیا در انتظار چیزى جز تأویل آن (تحقق وعده هاى الهى) هستند؟ روزى که تأویل آن فرا رسد، کسانى که از پیش، آن را فراموش کرده اند، گویند: فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند. آیا ما شفیعانى داریم که براى ما شفاعت کنند یا برگردانده شویم تا غیر از آنچه مى کردیم، انجام دهیم؟ به راستى آنان به خود زیان زدند و دروغ هایى که مى بافتند، همه گم شد.(۵۳)

 

آیه قبل درباره کسانى بود که دین خود را لهو و لعب گرفتند. قرآن براى این افراد هم آمد، ولى آنها هیچ بهره اى از آن نبردند؛ چراکه ایمان نیاوردند.

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ؛ خداى تعالى درباره پیامبر و قرآن کریم، از الفاظى نظیر «ارسال» و «نزول» استفاده کرده و معناى آن هم روشن است، ولى در اینجا مى فرماید: «جِئْناهُم» یعنى نزد آنان آمدیم، در حالى که، نه خداى تعالى، بلکه پیامبر او نزد آنان آمد. در واقع رسول گرامى اسلام، در عین بندگى، مظهر کامل اسما و صفات خداى تعالى هستند؛ از این رو ایشان را خلیفه بالفعل پروردگار عالم مى دانیم. «بِکِتاب» مفعول دوم جِئناست؛ یعنى «ما همراه کتاب آمدیم» یا به عبارت دقیق تر «ما خود، اصل کتاب هستیم». پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله عین قرآن و یا به تعبیرى «قرآن ناطق» است. در واقع کتاب ناطق و حقیقت قرآن که رسول گرامى اسلام است، تنزّل کرده، تبدیل به الفاظ گشته است.

فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ؛ تفصیل یعنى جدا کردن و فاصله انداختن میان چیزهاى متفاوت؛ مثل خوب و بد؛ گمراهى و هدایت و… آنچه خداوند در قرآن تفصیل داده و بیان فرموده، بر مبناى «علم» است؛ یعنى هر چه در این کتاب بیان شده، بنابر واقعیت و حقیقت است؛ پس وقتى دستور به نماز مى دهد و خصوصیات آن را برمى شمارد، یا از قیامت مى گوید، سخنش سراسر واقعیت است و هیچ جهل و کذبى در آن راه ندارد.

علم خداى تعالى از ذات او جدا نیست. تدبّر در آیات قرآن، توجّه به علم خداى تعالى و توجّه به ذات مقدس او است. کسى که قرآن مى خواند، گویى خداى تعالى، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام با او سخن مى گویند.

هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُوْمِنُونَ؛ هدایتگرى قرآن، سه مرحله دارد؛ کسانى که حق و باطل را نمى شناسند، اگر با دیده ى انصاف در قرآن بنگرند، حق را مى یابند. بعد از یافتن حق، باید از آن تبعیت نمود. راه پیروى از حق نیز در قرآن بیان شده است. در مرحله سوم، قرآن، در ناهموارى هاى راه، دستگیر و راهنماست و هر کس به اندازه طلبى که دارد، با کمک این کتاب پیش مى رود. در سوره «آل عمران» مى فرماید :

(هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقینَ )

«این (قرآن) بیانى براى همه ى مردم و هدایت و اندرزى براى پرهیزکاران است.»

قرآن، به هدایت اولیه ى خود، حق و باطل را براى همه ى مردم بیان مى کند؛ هر کس راه حق را در پیش گیرد و تابع آن شود، در زمره متقین وارد شده، بهره مند از هدایت خاص قرآن مى شود.

«رحمت» خصوصیت دیگر این کتاب آسمانى است که در اینجا همچون هدایت، معناى خاص آن منظور است و شامل کسانى مى شود که حق را پذیرفتند و به آن ایمان آوردند. البتّه غیر مؤمنان هم اگر به قرآن احترام بگذارند، مشمول رحمت عام آن مى شوند.

هَلْ یَنْظُرُونَ اِلّا تَأْویلَهُ؛ «تأویل» یعنى واقعیت و کُنه مطلب. قرآن، تفسیرى دارد و تأویلى. تفسیر قرآن یعنى شکافتن معنا و بیان مصادیق آن؛ مثلا کلمه «آیه» به معناى نشانه است. در تفسیر این کلمه، به مصادیق آیات پروردگار اشاره کرده، آنها را برمى شماریم که عبارتند از قرآن کریم، ائمه اطهار علیهم السلام، مؤمنان، آسمان، زمین، کرات و به طور کلى همه ى عالم هستى و موجودات. «تأویل» یعنى دیدن واقعیات قرآن؛ به عنوان مثال در سوره «حجرات» مى فرماید :

(وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضآ أ یُحِبُّ أحَدُکُمْ أنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أخیهِ مَیْتآ فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ تَوّابٌ رَحیمٌ )

«و از یکدیگر غیبت نکنید! آیا کسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده ى خود را بخورد؟ از این کار کراهت دارید، و از خدا بترسید. خداوند توبه پذیر و مهربان است.»

تأویل این آیه، دیدن شخص غیبت کننده، در حال خوردن گوشت برادر مرده ى خویش است. این دیدن معمولا در عالم خواب رخ مى دهد، امّا ظهور قوى تر آن، در عالم برزخ و قیامت است. مثالى دیگر: ولایت و دوستى خداوند و حضرات معصومین علیهم السلام، نور است. اگر کسى در خواب ببیند که از قلبش نور ساطع شده، تأویل این دوستى را دیده است و در عالم برزخ و قیامت، آن را قوى تر مى بیند.

بعضى افراد خاص مى توانند تأویل آیات قرآن را در همین عالم، آن هم نه در خواب، ببینند. در سوره «آل عمران» مى فرماید :

(وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ اِلّا اللهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ )

«و تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم کسى نمى داند.»

«علم» به تأویل قرآن، «دانستن» واقعیات آن است. با قوى تر شدن علم، این واقعیات به صورت «شهود» در آمده، دیده مى شوند، ولى نه براى همه کس، بلکه این، مخصوص خدا و راسخون در علم است. (الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ) یعنى آنها که در علم توحید فرو رفته، در آن قوى شده اند. به همراه این علم، معرفت پروردگار و سایر مقامات معنوى نیز حاصل مى شود. غیر از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام، مؤمنان خاص مثل سلمان، ابوذر، مقداد و دیگر اولیاى بزرگ خدا نیز مى توانند از این علم بهره مند شوند؛ یعنى این افراد، در همین عالم با چشم دل، واقعیات قرآن را مشاهده مى کنند.

درست است که این شهود در دسترس مؤمنان عادى نیست، ولى اگر در راه آن باشند، چشم دلشان کور و گوش دلشان کر نمى شود و نافهم بار نمى آیند؛ لذا مصداق این آیات قرار نمى گیرند :

(وَ لَهُمْ أعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالاْنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ )

«و آنان دل هایى دارند که با آن نمى فهمند و چشمانى که با آن نمى بینند و گوش هایى که با آن نمى شنوند. مانند چارپایان، بلکه گمراه ترند. آنان همان غفلت زدگانند.»

(وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکآ وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أعْمى * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرآ * قالَ کَذلِکَ أتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى )

«و هر کس از یاد من روگرداند، زندگانى تنگى خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور مى گردانیم. * گوید: پروردگارا چرا مرا کور برانگیختى در حالى که من بینا بودم؟ * مى فرماید: همان طور که نشانه هاى ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش کردى، امروز فراموش مى شوى.»

میان مؤمنان و حقایق عالم برزخ، حجاب و پرده اى است که مانع آنان از دیدن آن حقایق مى شود. این حجاب، از یک سو، نعمتى است که اگر نباشد، زندگى عادى انسان مختل مى شود، امّا از سوى دیگر باید برداشته شود؛ یعنى باید با تلاش و زحمت، ظرفیت روح خود را توسعه دهد تا قادر به دیدن شود، به طورى که اینجا و آنجا برایش فرقى نداشته باشد و گویى همین الان در عالم برزخ است.

منظور از تلاش و زحمت، مخالفت جدى با نفس است؛ آن هم نه فقط در محرّمات، بلکه از مباحاتى هم که بسیار مورد تقاضاى نفس است، باید چشم بپوشد! اگر دوست مى دارد زیاد بخورد یا زیاد حرف بزند یا زیاد بخوابد، جلوى نفس را بگیرد؛ هر چند هیچ کدام از این کارها حرام نباشد! کسى که همه جا سرک مى کشد؛ هر چه مى خواهد مى گوید؛ مى بیند؛ مى شنود ـ اگر حرام نباشد ـ اشکالى ندارد، ولى انتظار نداشته باشد چیزهایى را که اولیاى خدا مى دیدند، ببیند.

بنابراین فرق ما با کافران و مشرکان این است که چشم دل ما کور و گوش باطنمان کر نیست؛ اگر بگویند گناه نکن، نمى کنیم. اگر مستحبات و مکروهات را رعایت کنیم، چیزهاى بیشترى مى فهمیم و مى بینیم، ولى اگر رعایت نکنیم، حقایق عالم معنا را از خود دریغ کرده، در عالم برزخ متوجّه آنها مى شویم. ما متوجّه تأویل آیات قرآن نمى شویم، مگر با تحمّل برخى زحمت ها، امّا کسانى که ایمان ندارند، به طور کلى دیدن تأویلات قرآن برایشان محال است؛ چون از حق روگرداندند و چشم دلشان کور است. اگر از تأویلات قرآن برایشان بگویى، انکار مى کنند و مى گویند: این ها خیالاتى بیش نیست؛

(وَ قالُوا ما هِیَ اِلّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا اِلّا الدَّهْرُ )

«و گفتند: جز همین زندگى دنیاى ما، چیز دیگرى نیست؛ مى میریم و زنده مى شویم و جز طبیعت، کسى ما را نمى میراند.»

خداى تعالى مى فرماید حقیقت این انکار را در عالم دیگر خواهید دید.

یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ؛ عبارت «نَسُوهُ مِنْ قَبْل» به معناى پشت گوش انداختن است. کافران، بعد از مرگ مى فهمند که رسولان الهى به حق آمدند و حق را آوردند، ولى به آنها اعتنا نکردند؛ لذا آنجا، در پى راه چاره مى گردند.

حقیقت انکار حق، تاریکى و اضطراب است؛ به همین دلیل کافران، در عالم برزخ، دائم در تشویشند؛ نه مى میرند و نه زنده مى مانند؛ مثل بیمارى که همه ى اعضایش درد مى کند و به مرگ خود راضى است، ولى نمى میرد تا راحت شود.

هر گناه و حرامى که انسان انجام مى دهد، ناپسند است، ولى فرق مى کند کسى گناه کند و شاد باشد یا شرمنده و خجالت زده باشد و خود را ذلیل و محکوم مى بیند. تکرار گناه، انسان را بى ایمان مى کند، ولى چون این شخص، یتیم نوازى مى کرد، خدا بخشیدش. حتّى اگر کافر هم این عادت را داشته باشد، خداوند موفق به توبه اش مى کند؛ زیرا خدا این کار را بسیار دوست مى دارد. پیامبر اکرم نیز همواره در خانه خود از یتیمان نگهدارى مى کرد. در روایت است کسى که یتیمى را کتک بزند، عرش خدا به لرزه مى آید. در روایت دیگرى مى فرماید: کسى که دست نوازش بر سر یتیم بکشد، به اندازه موهاى سر او که از زیر دستش رد مى شود، خدا حسنه اش مى دهد.

این را هم فراموش نکنیم که همه ى شیعیان على ولى الله، ایتام آل محمّد هستند؛ چون پدرشان پیامبر و امیرالمؤمنین از دنیا رفته و ولىّشان، حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه غایب است.

 



 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است