تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۴۴ و ۴۵ | جلسه ۲۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف  آیه  ۴۴ و ۴۵ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۲/۲۰ | جلسه ۲۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

 

وَ نادى أصْحابُ الْجَنَّهِ أصْحابَ النّارِ أنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّآ فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّآ قالُوا نَعَمْ فَأذَّنَ مُوذِّنٌ بَیْنَهُمْ أنْ لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظّالِمینَ

و اهل بهشت به اهل دوزخ ندا دهند که ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق یافتیم؛ آیا شما هم آنچه پروردگارتان وعده داده بود، حق یافتید؟ گویند: بله. پس اعلان کننده‌اى میان آنها اعلان کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد!(44)

 

الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجآ وَ هُمْ بِاْلآخِرَهِ کافِرُونَ

آنان که از راه خدا جلوگیرى مى‌کنند و آن را کج نشان مى‌دهند و خود به آخرت کافرند.(45)

 

وَ نادى أصْحابُ الْجَنَّهِ أصْحابَ النّارِ؛ «نادى» فعل ماضى است که معناى مضارع مى‌دهد. استعمال ماضى به جاى مضارع، براى اتفاقات قطعى، در عرب مرسوم است.

در آخرت، بهشتیان به تلافى آنچه ستمکاران در دنیا با آنها مى‌کردند، آنان را شماتت و مسخره مى‌کنند و خداى تعالى به این کار راضى است و در دو جاى قرآن به آن اشاره فرموده است؛

 

در سوره هود مى‌فرماید :

(وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ )

«و نوح به ساختن کشتى مشغول شد و هر گاه گروهى از قومش بر او مى‌گذشتند، او را مسخره مى‌کردند. نوح مى‌گفت: اگر شما ما را مسخره مى‌کنید، ما نیز شما را همین طور مسخره خواهیم کرد.»

 

در سوره مطفّفین نیز مى‌فرماید :

(اِنَّ الَّذینَ أجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ * وَ اِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ * وَ اِذَا انْقَلَبُوا اِلى أهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ * وَ اِذا رَأوْهُمْ قالُوا اِنَّ هوُلاءِ لَضالُّونَ * وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظینَ * فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفّارِ یَضْحَکُونَ )

«مجرمان به اهل ایمان مى‌خندیدند * و چون از کنار آنها مى‌گذشتند با اشاره چشم و ابرو آنها را مسخره مى‌کردند * و چون نزد خانواده خود مى‌رفتند، شاد و خندان مى‌رفتند * و هنگامى که آنها را مى‌دیدند، مى‌گفتند: اینان گمراهانند * در حالى که اینان را نگهبان آنان (مؤمنان) نگماشته بود * پس امروز مؤمنان به کافران مى‌خندند.»

مسخره کردن اگر از هواى نفس باشد، ناپسند و حرام است و خداوند درباره آن مى‌فرماید :

(یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أنْ یَکُونُوا خَیْرآ مِنْهُمْ )

«اى کسانى که ایمان آورده‌اید! هیچ قومى نباید قوم دیگر را مسخره کنند؛ چه بسا آنها از این‌ها بهتر باشند.»

گاهى مسخره کردن، کنایه‌اى است براى بیدار کردن کسى. فرض کنید شخصى به شما ظلمى کرده و شما او را مى‌بخشید، امّا بعد از مدّتى موقعیتى دارید که مى‌توانید با کنایه‌اى او را متوجّه کار بدش بکنید یا آنکه گرفتار گناهى شده و شما به او مى‌فهمانید کار بد او باعث شد از ولایت خدا خارج و اسیر شیطان و نفس شود. در مقابل، شما از ولایت غیر خدا آزادید و از رهگذر بندگى خداى تعالى صاحب شرافت و عزّت شده‌اید. ریشخند مؤمنان به کافران در آخرت از این نوع است.

أنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّآ فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّآ قالُوا نَعَمْ؛ بهترین نعمت دنیا، آرامش و رضایت از پروردگار عالم است. نماز، قرآن، دورى از حرام و تقیّد به واجبات، روح انسان را آرام، آزاد و شادمان مى‌سازد و احساس مى‌کند از پروردگار خود راضى است؛ با آنکه پول، شهرت و مقامى ندارد، آسوده خاطر است و اگر نان خالى هم بخورد، از درون احساس شادى و آرامش دارد. از آن طرف، افراد گناهکار و کافر، هر روز در تنگى و فشار بیشترى قرار مى‌گیرند.

در عالم برزخ، خداوند این دو گروه را با هم روبرو مى‌کند؛ مؤمنان به کافران مى‌گویند: ما آیات پروردگار را تصدیق کردیم و اکنون وعده‌هاى او را حق یافتیم؛ آیا شما هم حقّانیّت پروردگار را دریافتید؟ و آنان پاسخ مى‌دهند: آرى. این خود عذابى مضاعف براى مجرمان و عزّت و سرورى براى مؤمنان است.

فَأذَّنَ مُوذِّنٌ بَیْنَهُمْ أنْ لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظّالِمین؛ بعد از گفتگوى میان اهل بهشت و دوزخیان، ندا کننده‌اى میان آنان اعلان مى‌کند : «امروز ستمکاران از رحمت خدا به دورند.»

در این که این ندادهنده کیست، اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضى مى‌گویند: ملائکه‌اند و بعضى معتقدند مؤمنان خاصند، امّا در روایات اهل بیت آمده است که این ندا دهنده، امیرالمؤمنین، على علیه السلام است.

از امام باقر علیه السلام نقل شده که چون امیرالمؤمنین از جنگ نهروان به کوفه باز مى‌گشت، به ایشان خبر دادند که معاویه آشکارا او را دشنام مى‌دهد و یارانش را به شهادت مى‌رساند. حضرت در ضمن خطبه‌اى فرمود: «ندا دهنده دنیا و آخرت من هستم. خداوند مى‌فرماید: «فَأذَّنَ مُوذِّنٌ بَیْنَهُمْ أنْ لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظّالِمین» من آن ندا دهنده‌ام و نیز مى‌فرماید: (وَ أذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ ) و من آن اعلام کننده بودم.»

این ندا امروز هم در دنیا و آخرت وجود دارد که «لعنت خدا بر ستمکاران باد!»

الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجآ؛ از مصادیق «ظالم» کسانى هستند که راه خدا را بر بندگانش مى‌بندند و مانع بیدارى آنها مى‌شوند. بنى امیه و بنى عباس همه‌ى سعى خود را به کار مى‌بردند تا مردم را از ولایت و محبّت ائمه اطهار علیهم السلام دور کنند و مانع گسترش فضائل ایشان مى‌شدند.

از ترفندهاى همیشگى دشمنان خدا، پیامبر و اهل بیت، «شبهه افکنى» در حق بوده است.

وَ هُمْ بِاْلآخِرَهِ کافِرُونَ؛ دشمنان اهل بیت، مانند دشمنان خدا و پیامبر؛ هر چند مدعى دیندارى بوده، خود را از همه مقیدتر و مقدس‌تر مى‌دانستند، هیچ اعتقادى به آخرت نداشتند. معاویه و والیانش و نیز سایر خلفا، همگى امام جمعه و جماعت بودند، امّا از هیچ گناهى فروگذار نمى‌کردند. ولید بن عتبه در زمان عثمان، والى کوفه بود. او روزى در حال مستى به جماعت ایستاد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و سپس رو به مردم کرده، گفت: «امروز سر کیف هستم، اگر مى‌خواهید بیشتر برایتان بخوانم.»

این نشانه‌ى اعتقاد نداشتن آنها به آخرت بود، لکن در همین حال، دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین را که بهترین مردمان روى زمین بودند و هر کدام در زهد و تقوا شهرت داشتند، از دین بیرون و خونشان را مباح مى‌دانستند.

وَ بَیْنَهُما حِجابٌ؛ «حجاب» در لغت به معناى مانع است. خداى تعالى مى‌فرماید: میان بهشت و دوزخ حجابى است که موجب مى‌شود بهشتیان و جهنّمیان از هم جدا باشند. حجاب بین بهشت و جهنّم باعث مى‌شود دوزخیان نتوانند از بهشتیان استفاده کنند و بهشتیان از جهنمیان در امان باشند، امّا مى‌توانند یکدیگر را ببینند تا عذاب آنان مضاعف و نعمت اینان افزون‌تر شود.

البتّه روشن است که حجاب، دیوار و پرده‌هاى این جهانى نیست؛ همچنان که آتش اهل دوزخ، مانند آتش‌هاى دنیا، اثر سوختن هیزم و نفت و گاز نیست. عذاب آنجا از درون خود اهل دوزخ شعله‌ور است و چیزى خارج از نفس خودشان نیست.

وَ عَلَى الاْعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ؛ «اعراف» از ریشه عرف، به معناى جاى بلند است. وقتى مى‌فرماید: «رجال» یعنى مردانى که برجستگى و شرافت خاصى دارند؛ چنان که اهل بهشت و اهل دوزخ را از چهره‌هایشان مى‌شناسند و مى‌دانند هر کدام چه خصوصیاتى دارند؛ چرا صاحب این جایگاه شدند و چه نعمت‌ها یا عذاب‌هایى دارند.

وَ نادَوْا أصْحابَ الْجَنَّهِ أنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ؛ منظور از «اصحاب الجنّه» در اینجا، کسانى هستند که به خاطر نقص در اعتقادات یا اعمال صالحشان هنوز معلوم نیست اهل بهشت باشند یا دوزخ، لکن هنوز امید بهشتى شدن دارند. رجال اعراف به این افراد سلام مى‌کنند.

مطابق روایات شیعه، رجال اعراف، ائمه اطهار علیهم السلام هستند. ایشان در دنیا، به نور خدا مى‌بینند. تفسیر صافى روایات متعددى در این باره آورده که به بعضى از آنها اشاره مى‌شود؛

 

از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده :

در روز قیامت، ما در بین بهشت و جهنّم مى‌ایستیم؛ هر کس ما را یارى کرده، به چهرهایش او را مى‌شناسیم و وارد بهشتش مى‌کنیم و هر کس ما را دشمن داشته، او را به چهره‌اش مى‌شناسیم و به دوزخش مى‌افکنیم.

امام صادق علیه السلام فرمود: اعراف، یک بلندى است بین بهشت و جهنّم و «رجال» ائمه اطهار علیهم السلام هستند که با شیعیان خود در اعراف مى‌ایستند.

امیرالمؤمنین فرمود: ما اعراف هستیم که شناخت خدا جز از راه معرفت ما حاصل نمى‌شود و ما اعراف هستیم که خداى تعالى در روز قیامت ما را بر صراط مى‌گمارد و داخل بهشت نمى‌شود مگر کسى که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم و داخل جهنّم نمى‌شود، مگر کسى که منکر ما باشد و ما او را انکار کنیم.

در روایت دیگرى مى‌فرماید: خداى تعالى اگر مى‌خواست، خودش را به مردم معرفى مى‌کرد تا او را بشناسند و بر درش بیایند، لکن ما را باب و راه و مسیر خود و درى که باید از آن وارد شوند قرار داد؛ پس هر کس از ولایت ما خارج شود و غیر ما را بر ما برترى دهد، از پشت در وارد خانه شده است.

امّا چرا خداى تعالى حضرات معصومین را باب و راه شناخت خود قرار داده است؟

یکى از علّت‌هاى آن این است که هر کس بخواهد خدا را بشناسد، کلیاتى را با عقل خود مى‌تواند بفهمد، ولى این کلیات کامل نیستند و باید وارد جزئیات شد. ورود در جزئیات، موجب مشتبه شدن امر براى افراد مختلف مى‌شود و هر کس چیزى درباره آن مى‌گوید؛ به عنوان مثال، بطور کلى همه مى‌فهمند ظلم بد است، امّا در بیان مصادیق آن، هر کس چیزى مى‌گوید و دلیلى مى‌آورد. گاه جنگ‌هاى خونین به نام عدالت، در مى‌گیرد و گاه به نام صلح، با یک بمب، یک شهر را ویران مى‌کنند؛ از این رو خداى تعالى افرادى را به عنوان پیامبر و امام منصوب فرموده تا جزئیاتى را که مد نظر پروردگار است، بیان کنند و جز از راه ایشان، فهم این جزئیات ممکن نیست.

تفکّر بیشتر درباره علّت این مطلب، مطالب تازه‌اى به ذهن دوستان اهل بیت وارد مى‌کند.

 



 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است