تفسیر سوره اعرافرمضان المبارک ۱۳۹۴-۱۴۳۶

سوره اعراف آیه ۱۳۰ و ۱۳۱ | جلسه ۶۱ | ۱۵ رمضان ۱۴۳۶

هیچ کس نمى‌داند فردایش چگونه مى‌شود، ممکن است کسى بتواند در خواب یا مکاشفه، مقدارى از آینده اطّلاع یابد و چیزهاى سطحى را ببیند، امّا پشت همین امور سطحى، واقعیات دیگرى نهفته است. حتّى چیزهایى وجود دارد که در علم مخصوص خداست و از اولیا هم مخفى است؛ لذا امیرالمؤمنین مى‌فرماید: اگر «بدا» نبود، اتفاقات آینده، تا روز قیامت را مى‌گفتم.

 

فیلم جلسه
 

 


صوت جلسه

دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۴


متن تفسیر
   

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف آیه  ۱۳۰ و ۱۳۱  جلسه ۶۱ | پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۱۱ | ۱۵ رمضان ۱۴۳۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

قَالَ علیه السلام: «مَنْ أدَامَ اَلاِخْتِلاَفَ إلَى اَلْمَسْجِدِ أصَابَ اِحْدَى ثَمَانٍ آیَهً مُحْکَمَهً وَ أخاً مُسْتَفَاداً وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً وَ رَحْمَهً مُنْتَظَرَهً وَ کَلِمَهً تَدُلُّهُ عَلَى اَلْهُدَى أوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْکَ اَلذُّنُوبِ حَیَاءً أوْ خَشْیَهً»

«هر که پیوسته به مسجد رفت و آمد کند، یکى از هشت فایده نصیبش شود: نشانه‌اى محکم، دوستى دریافته، دانشى تازه، رحمتى مورد انتظار، سخنى که به راه راستش کشد یا از هلاکتش برهاند، ترک گناهان، از شرم مردم یا از ترس خدا.»

 

«آیه محکمه» مى‌تواند کنایه از قرآن باشد یا کنایه از علامت و نشانه‌اى که انسان را در حقّانیّت راهى که خدا به او نمایانده، استقامت مى‌دهد. «مُسْتَطْرَف» هم به معناى تازه است و هم دائمى. وقتى کسى در مکانى که منتسب به خداست، رفت و آمد مى‌کند، باید منتظر باشد خداوند شادى تازه‌اى نصیبش فرماید. این از رحمت پروردگار است.

 

شیخ کلینى و دیگران روایت کرده‌اند، از على بن ابراهیم، از پدرش که گفت: رخصت خواستند گروهى از اهل نواحى براى ورود بر حضرت جواد علیه السلام. آن جناب اذن داد. پس داخل شدند و در یک مجلس، سى هزار مسأله از آن حضرت سوال کردند. حضرت همه را جواب داد و در آن وقت، ده سال بیشتر نداشت.

 

سى هزار مسأله، از سى هزار نفر نبود، بلکه جمعیتى در مجلس بودند که هر کدام چند سؤال داشتند؛ ممکن است حضرت، پاسخ بعضى سؤالات را بدون مطرح شدن، به آنها القا فرموده باشند و چه بسا برخى سؤالات نیز مکتوب بوده و بدون باز شدن، پاسخ داده باشند. این شکل پاسخگویى، از امامان دیگر هم سابقه داشته است؛ مثل امام کاظم علیه السلام که سؤالات مکتوب اهالى نیشابور را بدون آنکه باز کنند و بخوانند، پاسخ دادند.

 

 

وَ لَقَدْ أخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ(130)

ما، فرعونیان را به خشکسالى و کمبود محصولات گرفتار کردیم، شاید متذکر شوند.

 

فَإذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَهُ قالُوا لَنا هذِه وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ ألا اِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللهِ وَ لکِنَّ أکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ(131)

پس چون خوبى به آنها رو مى‌آورد، مى‌گفتند: این از خود ماست و چون بدى به آنان مى‌رسید، به موسى و همراهانش فال بد مى‌زدند. آگاه باشید که فال (سرنوشت) آنها نزد خداست، ولى بیشترشان نمى‌دانند.

 

 

وَ لَقَدْ أخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ…؛ «السِنین» جمع «سَنَه» است که در لغت معناى سال مى‌دهد. «سنه القحط» یعنى سال قحطى. بر اثر تکرار، «قحط» آن افتاد و سنه براى سال قحطى تعیّن یافت. «تدکّر» یعنى یادآورى.

 

فرعونیان، با آنکه عصاى موسى و ید بیضا را دیدند و به حقّانیّت او یقین کردند، ایمان نیاوردند. این عدم پذیرش ایمان، یا به خاطر ترس از فرعون بود یا به خاطر فرعونیت خودشان؛ یعنى به خاطر تکبّر و نفس طاغى درون خود، ایمان نیاوردند؛

 

(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أنْفُسُهُمْ ظُلْمآ وَ عُلُوّآ )

«از سر ظلم و گردنکشى انکار کردند، در حالى که به آن یقین داشتند.»

 

امّا خداى تعالى بندگانش را دوست مى‌دارد؛ آنها را به رحمت واسعه‌ى خویش آفریده و روزى مى‌دهد. بر سفره‌ى احسان او هیچ فرقى میان مؤمن و کافر و گنهکار نیست و رحمت گسترده‌اش از هیچ کس دریغ نمى‌شود، لکن او دوست مى‌دارد بندگان خویش را از نعمت‌هاى معنوى نیز بهره‌مند سازد و این مشروط بر آن است که آنان به اختیار خود به سوى او بیایند. براى این آمدن، گاه لازم است بلا و مصیبتى نازل شود تا نفس خبیث، از جهالت و فرعونیت فرو افتد؛ بنابراین هر گرفتارى، نوعى لطف و مرحمت است، براى کشیده شدن بنده به سوى خالق و پاک شدن از آلودگى‌هاى نفس. به همین منظور خداوند فرعونیان را به عذاب‌هایى از جمله قطحى و کاستى محصولات گرفتار کرد.

 

در سوره بقره مى‌فرماید :

(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاْمْوالِ وَ الاْنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ * الَّذینَ اِذا أصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ )

«و به یقین شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و جان‌ها و محصولات امتحان مى‌کنیم و صبر کنندگان را بشارت ده. * آنان که چون مصیبتى به ایشان رسد، گویند: ما از خداییم و به سوى او باز مى‌گردیم.»

 

خداى تعالى در این آزمایش‌ها، مؤمنان را حفظ مى‌کند، امّا کسى که ادعاى محبّت و عشق خداى تعالى را دارد و خود را دوستدار ائمه اطهار علیهم السلام مى‌داند، آیا حاضر است کمى بى‌اعتنایى معشوق را تحمّل کند یا خیر؟ در امتحان است که معلوم مى‌شود چقدر پاى محبوب خود ایستاده؛

 

(أ حَسِبَ النّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ )

«آیا مردم گمان کردند که چون گفتند ایمان آوردیم، رها مى‌شوند و مورد امتحان قرار نمى‌گیرند؟»

 

این امتحان‌ها براى آن است که خود شخص بفهمد در چه مرتبه و جایگاهى قرار دارد. مبادا ادعایى کند که فردا مشتش باز شود و دروغگو از آب درآید! این از رحمت پروردگار است تا خود را بشناسد و به رفع عیوب و نقایص خویش بپردازد. کسى که ادعا مى‌کند «همه‌ى زندگى و دار و ندارم فداى حسین» باید امتحان شود!

 

یک نفر از اهل علم مى‌گفت: سال‌ها در غرور و اشتباه بودم و خود را با شهداى کربلا، در ثواب شریک مى‌دانستم تا این که شبى در خواب صحنه کربلا را به تفصیلى که در کتب مقاتل است، مشاهده کردم و خود را نزدیک امام علیه السلام دیدم. پس قاسم بن الحسن علیه السلام را دیدم که رفت میدان و کشته شد. به خاطرم گذشت که چون امام علیه السلام دیگر یاور ندارد، الان به من امر به جهاد مى‌فرماید. پس از ترس به عقب رفته که خود را پنهان نمایم. پس اسبى را دیدم بر آن سوار شده به سرعت فرار کردم تا از شدت هول از خواب بیدار شدم. پس دانستم عمرى در اشتباه بودم و تمنّاى کشته شدن در راه خدا که ورد زبانم بود، خالى از حقیقت و دروغ بوده است.

 

همین قدر هم که انسان بفهمد در ادعاى خود اشتباه مى‌کرد، خوب است و مى‌تواند فرصتى براى اصلاحش باشد.

 

بنابراین بلاها براى این است که درخشندگى خوبان آشکار شود و ناخالصى‌هایشان در کوره بلا، آب شود و خالص شوند. برخى دیگر، بلا، حقیقت حالشان را آشکار مى‌کند و از اشتباه بیرونشان مى‌آورد تا ادعاى چیزى را که ندارند، نکنند. برخى نیز شیّادند؛ یعنى جز تاریکى چیزى ندارند، امّا خود را میان بندگان صالح و مؤمن جا کرده‌اند. در بوته امتحانات دست این افراد براى خودشان و دیگران رو مى‌شود.

 

لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ؛ رحمت واسعه پروردگار ایجاب مى‌کرد فرعونیان را با نزول بلا، متوجّه خویش سازد، حتّى اگر چند نفرشان هم متذکر مى‌شدند، خوب بود و همین طور هم شد.

 

فَإذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَهُ قالُوا لَنا هذِه؛ «حَسَنِه» در اینجا به معناى خوبى‌هاى دنیوى است. فرعونیان، هنگامى که همه چیز روبه‌راه بود و زندگى بر وفق مرادشان مى‌چرخید، مى‌گفتند: این از خوبى خود ماست.

 

وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ؛ اگر اتّفاق بدى مى‌افتاد و بلایى نازل مى‌شد، فال بد به موسى و همراهانش مى‌زدند.

 

معمولا کسانى که رابطه‌اى با خدا ندارند، هیچ عیب و بدى در خود نمى‌بینند و همیشه خود را بهتر از همه مى‌دانند، حتّى اگر از بدى‌هاى خود اطّلاع داشته باشند، خود را نمى‌شکنند.

 

هنگامى که خداوند فرعونیان را به قحطى مبتلا کرد، گفتند: این بلا، از شومى موسى است که به بت‌هاى ما بد مى‌گوید و آنها را خشمگین مى‌کند.

 

در زمان رضا شاه به خاطر تبلیغات گسترده علیه علما و روحانیون، هر وقت کسى اول صبح، یک روحانى را مى‌دید، آن را به فال بد مى‌گرفت و مى‌گفت: «امروز روز نحسى خواهم داشت.» یا بعضى، اگر هنگام بیرون آمدن از خانه، حیوانى را در حال ذبح شدن ببینند، فال بد مى‌زنند.

 

«طیره» یعنى فال بد زدن. اصل آن از طائر به معناى پرنده است. در عرب، اگر کلاغ یا جغد بر بام خانه مى‌نشست و صدا مى‌داد، فال بد مى‌زدند.

 

حسن بن مسعود گوید: خدمت حضرت ابو الحسن على بن محمّد علیهما السلام رسیدم. آن روز انگشتم ضربه دیده بود؛ با سوارى تصادف کرده بودم و به دوشم آسیب رسانده بود، و در جنجال و ازدحامى وارد شده بودم و لباس‌هایم را پاره کرده بودند. گفتم: خدا شرّ تو روز را از سر من کوتاه کند؛ عجب روز شومى هستى!

 

حضرت فرمود: تو هم این حرف را مى‌زنى، با این که با ما رفت و آمد دارى؟ گناه خود را به گردن بى‌گناهى مى‌افکنى؟ حسن گوید (با شنیدن این جمله) عقل به سرم بازگشت و فهمیدم اشتباه کرده‌ام. گفتم: مولاى من استغفر اللَّه.

 

فرمود: حسن! گناه روزها چیست که شما هر وقت به مکافات اعمال خود مى‌رسید، به آنها دشنام مى‌دهید؟ گفتم: یابن رسول اللَّه، براى همیشه استغفار مى‌کنم و این توبه من است.

 

فرمود به خدا (این دشنام‌ها) سودتان نبخشد و خدا بر مذمّت بى‌تقصیرها، مجازاتتان مى‌کند. حسن! مگر نمى‌دانى که ثواب و عقاب و مکافات عمل در دنیا و آخرت به دست خداست؟ گفتم: چرا، مولاى من. فرمود: دیگر تکرار نکن و براى روزها نقشى در حکم خدا قائل مشو! گفتم: چشم، مولاى من.

 

وقتى اتّفاق بدى مى‌افتد، باید متوجّه خداى تعالى شد و او را به خاطر این اتّفاق شکر کرد؛ شکر به خاطر تنبّهى که داده و عقوبت را به آخرت نینداخته است. در نعمت‌ها هم باید متوجّه او بود.

 

اجمالا فال بد زدن کار درستى نیست، امّا از طرف دیگر، قرآن کریم درباره عذاب قوم عاد، در سوره‌هاى فصّلت و قمر مى‌فرماید :

 

(فَأرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحآ صَرْصَرآ فی أیّامٍ نَحِساتٍ )

«پس تندبادى در روزهاى نحس بر آنان فرستادیم.»

 

(اِنّا أرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحآ صَرْصَرآ فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرِّ )

«ما تندبادى در روز نحس مستمر بر آنان فرستادیم.»

 

این «یوم نحس» و «أیام نحسات» آیا فال بد زدن به روزها نیست؟

همچنین در روایت آمده در روزهایى که قمر در عقرب است، بعضى کارها مثل عقد ازدواج، کراهت دارد. در روایات دیگرى هم بعضى ساعات را براى برخى کارها مکروه دانسته‌اند.

 

پاسخ این است که اولا: خداوند براى بنده‌اش جز خیر و خوبى نمى‌خواهد، ولى اگر بلایى دامنگیر آدمى شد، گاه تقصیر خود او است؛ مثلا غذاى بدى مى‌خورد و مریض مى‌شود یا در معامله، بى‌گدار به آب مى‌زند و ضرر مى‌کند. در این موارد باید عبرت بگیرد و به خاطر زیانى که به جان یا مال خود رسانده، استغفار کند. گاهى هم خود شخص اصلا مقصر نیست؛ همه‌ى جوانب احتیاط را رعایت مى‌کند و باز از جایى که فکرش را نمى‌کند، ضربه مى‌خورد. در اینجا باید متوجّه حال خود شود و ببیند اکنون چه حالى دارد؟ اگر شاکر خداست و این بلا را از جانب او و به صلاح خود مى‌داند، خیلى خوب است. گاهى هم مى‌فهمد که این بلا، به خاطر گناهى است که انجام داده؛ پس باید به خود آید و استغفار کند! در واقع، همان طور که گفتیم این خود امتحانى است براى این که بداند چه حال و وضعى دارد.

 

ألا اِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللهِ وَ لکِنَّ أکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛ یعنى مسبب هر اتّفاق خوب و بدى خداست؛ او بلا مى‌فرستد، امّا شما باید متوجّه علّت آن باشید! بى‌شک سبب هر بدى، فعل خود شماست.

 

بنابراین در مواجهه با بلاها، باید رجوعى به خود کرد؛ اگر گناه کرده، استغفار کند؛ اگر طالب مدارج بالاست، شکر کند و بداند این امتحانى از جانب خداوند است و مى‌خواهد عنایت تازه‌اى به او کند.

 

 

تأملى در خویش

این یک واقعیت است که همه‌ى خوبى‌ها از خدا و همه‌ى بدى از ماست. ما جز ضعف و نیستى، هیچ نداریم. شخصى در حضور آیت الله انصارى همدانى این شعر را مى‌خواند :

گر بشکافند سرا پاى من

جز تو نیابند در اعضاى من

آیت الله انصارى سر در گوش او کرده، گفتند: «از تو نیابند در اعضاى من». بعضى پوچ پوچند و هیچ ندارند، ولى متوجّه ضعف و فقر خود نیستند.

 

به راستى چه کسى مى‌تواند ادعا کند مالک نفع و ضرر خویش است؟

«لا یَمْلِکُ لِنَفْسَهَ نَفْعَآ وَ لا ضَرَّآ وَ لا مَوتَآ وَ لا حَیَاهً وَ لا نُشُورَآ»

 

ممکن است کسى دست به خودکشى بزند، امّا این کار، فقط فراهم کردن اسباب است، نه انتقال روح. آن که روح را قبض مى‌کند، خود انسان نیست؛ این که روح به کجا مى‌رود و چه بر سرش مى‌آید، دست انسان نیست. روح را کس دیگرى مى‌گیرد و به جاى دیگرى مى‌برد؛ پس آدمى مالک مرگ نیست. چه بسیار افرادى که اقدام به خودکشى کردند، امّا نمردند.

 

هیچ کس نمى‌داند فردایش چگونه مى‌شود، ممکن است کسى بتواند در خواب یا مکاشفه، مقدارى از آینده اطّلاع یابد و چیزهاى سطحى را ببیند، امّا پشت همین امور سطحى، واقعیات دیگرى نهفته است. حتّى چیزهایى وجود دارد که در علم مخصوص خداست و از اولیا هم مخفى است؛ لذا امیرالمؤمنین مى‌فرماید: اگر «بدا» نبود، اتفاقات آینده، تا روز قیامت را مى‌گفتم.

 

السلام علیک یا ابا محمّد یا حسن ابن على ایها المجتبى

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است