رمضان المبارک ۱۴۰۰-۱۴۴۲

بیست و دوم رمضان ۱۴۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

خدای تعالی عنایت کند همۀ ما واقع مطلب را آن‌طور که هست، دریابیم. معرفت کامل خدای تعالی و پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام همین است. اگر خداوند معرفت را نصیب فرماید این مطالب حل می‌شود.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

بیست و دوم رمضان ۱۴۰۰ | چهارشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۱۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

شرح دعای سحر

اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ أَسْمائِکَ بِأَکْبَرِها وَ کُلُّ أَسْمائِکَ کَبِیرَهٌ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ کُلِّها

درخواست از اسماء خداوند

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت در شرح این فراز می‌فرمایند:

«ای پروردگار عالم به برکات اسامی کامل و اکبر خودت که تمام اسماء تو کبیرند، معرفت آنان را عطا فرما و آنان را شفیع نزد تو قرار می‌دهیم که معرفت خودت و محبّت خودت و عبودیت خودت را به ما عطا فرمایی.

بزرگی حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ابین من الشمس است، پر کرده از بزرگواری این دو نفر تمام عوالم امکان را و تمام نشئات پروردگار عالم را.

پروردگارا! سؤال می‌کنم حضرت‌عالی را به تمام اسماء خودت یعنی تمام اسامی را شفیع قرار می‌دهم و معرفت تمام اسامی را می‌خواهم و می‌خواهم با اسم تو خاضع باشم رفیق باشم یگانه باشم.

روایتی از ابن مسعود در ذیل این کلمات از کتاب بحارالأنوار، جلد ۳۶، صفحۀ ۷۳ نقل می‌شود:

رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فَسَلَّمْتُ وَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرِنِی الْحَقَّ أَنْظُرْ إِلَیْهِ بَیَاناً

ابن مسعود می‌گوید بر رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله داخل شدم و سلام کردم. گفتم یا رسول اللّه! حق را به من نشان دهید تا آن را ببینم و برایم روشن شود.

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود:

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لِجِالْمِخْدَعَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَرَى!

این پرده یا در را باز کن و ببین چه می‌بینی!

قَالَ فَدَخَلْتُ فَإِذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام رَاکِعاً وَ سَاجِداً وَ هُوَ یَخْشَعُ فِی رُکُوعِهِ وَ سُجُودِه

گفت: من باز کردم و از دریچه‌ای وارد شدم، دیدم علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام در حال رکوع و سجود است و در رکوع و سجود با حال خشوع می‌گوید:

اللَّهُمَّ بِحَقِّ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ إِلَّا مَا غَفَرْتَ لِلْمُذْنِبِینَ مِنْ شِیعَتِی

خداوندا به‌حق پیغمبرت محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله گناهکاران شیعیان مرا ببخش!

من خارج شدم تا به پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله خبر دهم، دیدم حضرت رسول نیز شروع به نماز کردند و در رکوع و سجود و خاشعانه می‌گویند:

اللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیٍّ وَلِیِّکَ إِلَّا مَا غَفَرْتَ لِلْمُذْنِبِینَ مِنْ أُمَّتِی

خدایا به حق ولی خود علی علیه‌السلام گناهکاران امّت مرا بیامرز!

حالی به من دست داد (شاید به حال شک و تردید افتاد)

پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نماز را تمام کرد و فرمود:

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ أَ کُفْراً بَعْدَ إِیمَان؟

آیا می‌خواهی بعد از ایمانت کافر شوی؟

فَقُلْتُ لَا وَ عَیْشِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ غَیْرَ أَنِّی نَظَرْتُ إِلَى عَلِیٍّ وَ هُوَ یَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى بِجَاهِکَ وَ نَظَرْتُ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ تَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى بِجَاهِهِ فَلَا أَعْلَمُ أَیُّکُمَا أَوْجَهُ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الآخَرِ

گفتم: این‌طور نیست. من نظر کردم به علی علیه‌السلام و او درخواست می‌کرد به جاه و بزرگی شما و نگاه کردم به شما، دیدیم شما هم از خدای تعالی به جاه علی علیه‌السلام از خدا درخواست می‌کنید و قسم می‌دهید. نمی‌دانم کدام‌یک از شما نزد خدا وجیه‌تر هستید.

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود:

إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ نُورِ قُدْسِهِ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یُنْشِئَ خَلْقَهُ فَتَقَ نُورِی وَ خَلَقَ مِنْهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَجَلُّ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ

خدای تعالی من و علی و حسن و حسین علیهم‌السلام را از نور مقدس خود خلق کرد. پس چون خواست سایر مخلوقات را ایجاد کند، نور مرا شکافت و از نور من آسمان‌ها و زمین را آفرید و من، به‌خدا قسم، از آسمان‌ها و زمین بزرگ‌تر و بالاترم.

وَ فَتَقَ نُورَ عَلِیٍّ وَ خَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ وَ الْکُرْسِیَّ وَ عَلِیٌّ وَ اللَّهِ أَجَلُّ مِنَ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ

و نور علی علیه‌السلام را شکافت و عرش و کرسی را خلق کرد و علی علیه‌السلام اجل و بزرگ‌تر از عرش و کرسی است.

وَ فَتَقَ‏ نُورَ الْحَسَنِ‏ وَ خَلَقَ‏ مِنْهُ‏ الْحُورَ الْعِینَ‏ وَ الْمَلَائِکَهَ وَ الْحَسَنُ وَ اللَّهِ أَجَلُّ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ الْمَلَائِکَه

و نور امام حسن علیه‌السلام را باز کرد و از آن حورالعین و ملائکه را خلق کرد و به خدا قسم حسن علیه‌السلام از حورالعین و ملائکه بالاتر و بزرگ‌تر است.

وَ فَتَقَ نُورَ الْحُسَیْنِ وَ خَلَقَ مِنْهُ اللَّوْحَ وَ الْقَلَمَ وَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ أَجَلُّ مِنَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَم

و از نور حسین علیه‌السلام لوح و قلم را آفرید و حسین علیه‌السلام اجل از لوح و قلم است.

فَعِنْدَ ذَلِکَ أَظْلَمَتِ الْمَشَارِقُ وَ الْمَغَارِبُ فَضَجَّتِ الْمَلَائِکَهُ وَ نَادَتْ إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا بِحَقِّ الْأَشْبَاحِ الَّتِی خَلَقْتَهَا إِلَّا مَا فَرَّجْتَ عَنَّا هَذِهِ الظُّلْمَه

در این وقت مشارق و مغارب در تاریکی بود. ملائکه ضجه زدند و ندا کردند: ای خدای ما؛ ای آقای ما! به حق اینها که این انواری که خلق کردی (پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و علی علیه‌السلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) این ظلمت را از ما برطرف کن.

فَعِنْدَ ذَلِکَ تَکَلَّمَ اللَّهُ بِکَلِمَهٍ أُخْرَى فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً فَاحْتَمَلَ النُّورُ الرُّوحَ فَخَلَقَ مِنْهُ الزَّهْرَاءَ فَاطِمَهَ فَأَقَامَهَا أَمَامَ الْعَرْشِ فَأَزْهَرَتِ الْمَشَارِقُ وَ الْمَغَارِبُ فَلِأَجْلِ ذَلِکَ سُمِّیَتِ الزَّهْرَاءَ

در این وقت خدای تعالی تکلم کرد به کلمه‌ای و از آن کلمه روحی را آفرید و از آن نور روح ظاهر شد و از آن فاطمۀ زهرا سلام‌اللّه‌علیها را خلق کرد و جلو عرش ایستاد و مشارق و مغارب از نور فاطمۀ زهرا سلام‌اللّه‌علیها روشن گردید؛ و به همین جهت نامیده شد «زهرا» سلام‌اللّه‌علیها.

یَا ابْنَ مَسْعُودٍ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِی وَ لِعَلِیٍ‏ أَدْخِلَا الْجَنَّهَ مَنْ أَحْبَبْتُمَا وَ أَلْقِیَا فِی النَّارِ مَنْ أَبْغَضْتُمَا وَ الدَّلِیلُ عَلَى ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ «أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِید»

ابن مسعود! هرگاه قیامت شود، خدای تعالی به من و علی گوید: داخل کنید در بهشت هرکس دوست شماست و در آتش بیندازید هرکس را دشمن شماست. دلیل این حرف کلام خدای تعالی است که فرمود: «بیندازید در جهنّم هر کَفّار عنیدی را!»

فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنِ الْکَفَّارُ الْعَنِیدُ

گفتم: یا رسول اللّه کَفّار عنید کیست؟

قَالَ: الْکَفَّارُ مَنْ کَفَرَ بِنُبُوَّتِی وَ الْعَنِیدُ مَنْ عَانَدَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ

فرمود: کَفّار آن است که به نبوت من کافر باشد و عنید آن است که دشمن علی بن ابی‌طالب باشد.

این روایت نیاز به توضیح دارد و توضیحات مفصل می‌طلبد. هرکدام از این عبارات معانی بلندی دارند.

وقتی نور پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله خلق شد، کسی نبود به‌جز خدای تعالی. از نور خداوند این چهار نور و فاطمۀ زهرا سلام‌اللّه‌علیها خلق شدند؛ ایشان انواری بودند که قبل از خلقت آسمان و زمین و بشر خلق شدند و خدا داند چه زمانی خدای تعالی ایشان را از نور خود خلق کرد؛ این‌ها مطالب بلند معنوی است که فهم آن نیاز به نور خاصی دارد.

فعلاً هرکس به هر اندازه می‌فهمد، خوب است آنچه را هم متوجه نمی‌شود، همین که ظاهر روایت را قبول داشته باشد، کافی است.

خدای تعالی عنایت کند همۀ ما واقع مطلب را آن‌طور که هست، دریابیم. معرفت کامل خدای تعالی و پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام همین است. اگر خداوند معرفت را نصیب فرماید این مطالب حل می‌شود.

برخی حکما و بزرگان اهل معرفت‌ آن را تفسیر کرده‌اند و ان‌شاءاللّه اوقات دیگری خدا نصیب کند که توضیح داده شود.

 

قطره‌ای از فضائل امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

مختصری از فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام به‌صورتِ فهرست‌وار از منتهی‌الآمال شیخ عباس قمی تقدیم می‌شود.

پیش از این چهار وجه بیان شد، امّا وجه پنجم در کثرت زهد علی علیه‌السلام:

شکی نیست که ازهد مردم بعد از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله بود. همۀ زاهدین روی زمین رئیس خود را مولا علی علیه‌السلام می‌دانند؛ یعنی آن حضرت سیدالزهاد بود که هرگز طعامی سیر نخورد و مأکول و ملبوسش از همه درشت‌تر بود.

نان جو خشک می‌خورد. نان گندم اگر خشک شود، هنوز می‌‌شود آن را خورد، امّا نان جو وقتی خشک می‌شود خوردنش خیلی سخت است.

گاهی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پنهانی مقداری روغن به نان‌ها می‌زدند تا کمی نرم شود. وقتی حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متوجه می‌شد، گله می‌کرد که چرا این کار را کردید!

سرِ انبانِ نان را مُهر می‌کرد که مبادا فرزندانش از روی شفقت و مهربانی به آن روغن بزنند.

کمتر می‌شد خورشی با نان خود میل کند، اگر هم می‌کرد گاهی نمک و گاهی سرکه بود.

در شب نوزدهم ماه رمضان براى افطار به خانه امّ‌کلثوم آمد. امّ‌کلثوم طَبَقى از طعام نزد آن حضرت نهاد که در آن دو قرص نان جوین و کاسه‌اى شیر و قدرى نمک بود.

حضرت به آن طبق نگریست و گریست و فرمود: اى دختر! براى من در یک طَبَق دو نان‌خورش حاضِر کرده‌اى؛ مگر نمى‌دانى من از برادر و پسرعمّ خود رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله پیروی مى‌کنم؟ به خدا سوگند افـطـار نکنم تا از این دو خورش، یکى را بردارى.

من کاسۀ شیر را برداشتم و آن حضرت اندکى از نان جو با نمک تناول فرمود و حمد و ثناى الهى به جا آورد و برخاست و به نماز ایسـتاد.

در نامه‌ای به عثمان بن حنیف نوشتند:

امام شما در دنیا اکتفا کرد به دو جامه کهنه و از طعام خود به دو قرص نان.

و فرمود: اگر من مى‌خواستم غذاى خـود را از عسل مُصَفّى و مغز گندم قرار دهم و جامه‌هاى خویش را از بافته‌هاى حریر و ابریشم کنم ممکن بود، لیکن هیهات که هوى‌وهوس بر من غلبه کند و من طعامم چنین بـاشد و شاید در حجاز یا در یَمامه کسى باشد که نان نداشته باشد و شکم سیر بر زمین نگذارد.

آیا من با شکم سیر بخوابم و در اطراف من شکم‌هاى گرسنه باشد و قناعت کنم به همین مقدار که مرا امیر مؤ منان گویند، ولیکن فقرا را مشارکت نکنم در سختى و مکاره روزگار؟

خلق نکردند مرا که پیوسته مثل حیواناتى که همّ آنها به خوردن علف مصروف است، مشغول خوردن غذاهاى طیّب و لذیذ شوم.

شیخ مفید روایت کرده: آن حضرت در سفرى که به جانب بصره کوچ فرمود به جهت دفع اصحاب جَمَل، نزول اجلال فرمود در رَبَذه.

حُجّاج مکّه نیز آنجا فرود آمده بودند و در نزدیکى خیمه آن حضرت جمع شده بودند تا کلامى از آن حضرت بشنوند و مطلبى از آن جناب استفاده نمایند.

آن جناب در خیمه خود بود. ابن عباس برای آنکه حضرت را از اجتماع مردم خبر دهد و او را از خیمه بیرون آورد، گفت رفتم به خدمت آن حضرت. دیدم او کفش خود را پینه مى‌زند و وصله مى‌دوزد.

گفتم احتیاج ما به اینکه اصلاح امر ما کنى بیشتر است از اینکه این کفش پاره را پینه بدوزى.

حضرت پاسخ مرا نداد تا از اصلاح کفش خود فارغ شد، آن‌گاه آن کفش را گذاشت کنار لنگۀ دیگر و فرمود: این جفت کفش مرا قیمت کن!

گفتم: قیمتى ندارد؛ یعنى از کثرت اِندراس و کهنگى قابل قیمت نیست و بهایى ندارد.

فرمود: با این همه چند ارزش دارد؟

گفتم: درهمى یا پاره‌درهمى.

فرمود: به خدا سوگند این یک جفت کفش نزد من بهتر و محبوب‌تر است از امارت و خلافت شما، مگر اینکه بتوانم اقامه و احقاق حقى کنم یا باطلى را دفع نمایم.

اینکه امیر باشم و بگویند امیرِ مسلمانان و خلیفۀ مسلمین و این اصطلاحات پیش من بی‌ارزش‌تر از این جفت کفش است، از جهت دنیایی، امّا حالا که مردم خواستند، بر من واجب است.

البته چه مردم بخواهند و چه نخواهند، ایشان امام مردم و وصی بلافصل پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله است. حالا که مردم آمدند، به‌صورتِ ظاهر هم حاکم‌اند.

همۀ ارزش این حکومت برای آن است که بتوانم حقی را برپا کنم و باطلی را از بین ببرم، والّا این ظاهر ارزشی پیش من ندارد.

کسی می‌‌تواند این حرف را بزند که ذرّه‌ای حبّ دنیا در دلش نباشد؛ هیچ حبّ ریاستی در جانش نباشد و همه را دور انداخته باشد. این کارِ آسانی نیست.

فرمود: «یا دنیا غرّی غیری!»

ای دنیا! دیگری را گول بزن که علی گول دنیا را نمی‌خورد.

از جمله کـلمـات آن حـضرت که به ابن عباس نوشت و الحقّ سزاوار است به آب طلا نوشته شود، این است:

«اَما بَعْدُ، فَاِنَّ الْمَرْءَ قَدْ یَسُرُّهُ دَرْکُ مالَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ وَیَسُوئُهُ فَوْتُ مالَمْ یَکُنْ لِیُدْرِکَهُ فَلْیَکُنْ سُروُرُکَ بِمانِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَلْیَکـُنْ اَسَفُکَ عَلى مافاتَک مِنْه اوَ ما نِلْتَ مِنْ دُنْیاکَ فَلا تُکْثِرْ بِهِ فَرَحا وَ مافاتَکَ مِنْها فَلا تَأسَ عَلَیْهِ جَزَعا وَلْیَکُنْ هَمُّکَ فیما بَعْدَ الْمَوْت»

مرد را گاهى مسرور و خشنود مى‌سازد یافتن چیزى که از او فوت نخواهد شد و در قـضـاى خـدا تقدیر یافته که به آن برسـد و اندوهناک و بدحال مى‌کند او را نیافتن چیزى که نمى‌تواند آن را درک کند و نباید آن را بیابد؛ چراکه به حکم خدا ادراک آن براى او مُحال باشد؛ پس باید سرور و خوشحالى تو در چیزى باشد که از آخرت به دست آوری و غصه و غم تو بر چیزى باشد که از آخرت از دست تو بیرون رود، لاجرم به آنچه از منافع دنیا به دست آورى، زیاده خوشحال مباش و به فراهم آمدن اموال دنیا فرحان مشو و چون دنیا با تو پشت کند، غمگین و در جزع مباش و اهتمام تو در کارى باشد که بعد از مرگ به کار آید.

گاهی انسان مسرور می‌شود برای به دست آمدن چیزی از دنیا یا غمگین می‌شود به‌خاطرِ از دست دادن دنیا و بر سر خود می‌زند که چرا پولم، خانه‌ام از بین رفت! ناله می‌کند و آه می‌کشد و افسرده می‌شود.

امّا بدانید آنچه به دستتان رسیده، بنای خدا بوده که به شما برسد و آنچه از دستتان رفته باید می‌رفت؛ پس بی‌جهت شادی و اندوه نکنید.

سرور و ناراحتی‌تان برای آخرت باشد. از سرای دیگر نگاه کنید. اگر برای خدا کاری کردید و فهمیدید برای خداست، مسرور شوید؛ خوشحال باشید که خدای تعالی توفیق داده. ناراحتی و غصه‌تان هم از فوت فواید آخرت باشد.

اگر خواستی به‌خاطرِ دنیا شاد باشی، به این جهت باش که خدا عنایت کرده، نه به صرف دنیا. اگر از دنیا چیزی هم از دستت رفت، تأسف نخور، بلکه شادی و هم‌وغمت برای بعد از مرگت باشد.

البته این کارِ همه‌کس نیست؛ مؤمنی باید که از خدا بخواهد و خدا کمکش کرده باشد.

وجـه ششم:

آن حضرت اَعْبَد مردم و سیّد عابدین و مصباح مُتَهَجّدین بود. نمازش از همه بیشتر و روزه‌اش فـزون‌تر بود.پیشانى نورانی‌اش از کثرت سجود پینه کرده بود.

محافظت آن بزرگوار بر نوافل به حدّى بود که نقل شده در لیلهالهریر در جنگ صِفّین بین الصَّفَّیْن نطعى (زیراندازی) برایش گسترده بودند و بر آن نماز مى‌کرد و تیر از راست و چپ او مى گذشت و بر زمین مى‌آمد و ابداً آن حضرت را در ساحت وجودش تزلزلى نبود و به نماز خود مشغول بود.

وقتى تیرى به پاى مبارکش فرو رفت، خواستند آن را بیرون آورند به طریقى که درد آن بر آن جناب اثر نکند، صبر کردند تا مشغول نماز شد، آن‌گاه بیرون آوردند، چه آن وقت توجّه کلّى آن جناب به جانب حق تعالى بود و ابداً به غیر او التفات نداشت.

حضرت على بن الحُسَین علیه‌السلام با آن کثرت عبادت و نماز که او را ذوالثَّفِنات و زین‌العابدین مى‌گویند فرمود:

«وَمَنْ یَقْدِرُ عَلى عِبادَهِ عَلىِّ بْنِ ابى‌طالب علیه‌السلام؟»

«چه کسى می‌تواند مثل على علیه‌السلام عبادت کند؟»

وقتی امام باقر علیه‌السلام از دیدن رنج حضرت زین‌العابدین در عبادت به گریه افتادند، فرمود: فرزندم بر من گریان مشو؛ برخیز و دفتر عبادات جدم علی علیه‌السلام را بیاور تا کثرت عبادات او را نشانت دهم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است