سوره اعراف آیه ۵۷ | جلسه ۳۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۵۷| یکشنبه ۱۳۹۴/۰۱/۲۳ | جلسه ۳۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرآ بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّى اِذا أقَلَّتْ سَحابآ ثِقالا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ
و او است که بادها را به بشارت، پیشاپیش رحمتش مىفرستد تا آن گاه که ابرهاى سنگین را بردارند. ما آن را به سوى سرزمین مرده مىرانیم و به وسیله آن، باران نازل مىکنیم و با آن از هر گونه میوهاى مىرویانیم. همین طور نیز مردگان را بیرون مىآوریم، شاید متذکر شوید.(57)
وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ؛ این آیه بعد از آیات توحید پروردگار، بیانگر ربوبیت او است و به معاد نیز اشاره مىکند. «هو» اشاره به ذات مقدس پروردگار است که در ذهن هیچ موجودى نمىگنجد. آنچه در فکر بشر مىآید، ساخته و مخلوق مغز او است و خداوند متعال، منزه از این معناست. بهترین راه شناخت او، «بندگى» صرف است؛
قال الصادق علیه السلام: «العُبُودِیَهُ جَوهَرهٌ کُنْهُهَا الرُبُوبِیَّه»
«بندگى خدا، گوهرى است که اصل و حقیقت آن، ربوبیت است.»
در حقیقت، گوهر ارزشمندى که در بندگى پروردگار نهفته، التفات به ربوبیت پروردگار است و آنچه اهمیّت دارد، همین التفات و معرفت است؛ یعنى آن که بنده شد، خدا نمىشود، بلکه معرفت او نصیبش مىشود؛ مىفهمد او کجا و من کجا؟ من، هیچ هیچ و او، همه چیز!
یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرآ بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ؛ خداست که بادها را مىفرستد تا بشارت دهنده رحمت او (باران) باشند. به تعبیر «المیزان» در اینجا استعاره تخییلیه به کار رفته است؛ به این معنا که باران را به کسى تشبیه کرده که خانواده و دوستانش انتظار آمدنش را مىکشند و جلوتر از او، کسى آمدنش را بشارت مىدهد.
اتفاقات این عالم، به واسطه ی اسباب است، امّا سببیت هر چیز از خداى تعالى است. اگر دلیل علمى براى باد و باران یا هر اتّفاق دیگرى ارائه مىشود، باید پیش از آن، به ربوبیت پروردگار توجّه داشت و دانست که این همه، از جانب او است.
باران، رحمت «رحمانیه» خداست؛ یعنى براى همهى موجودات سودمند است و همه از آن بهرهمند مىشوند. خداى تعالى بندگان خود را دوست مىدارد، حتّى مشرکان و گنهکاران را. البتّه به مؤمنان محبّت خاص و عنایت ویژه دارد که رحمت «رحیمیه» نامیده مىشود. درباره کافران دوست مىدارد بازگردند و به او تقرّب جویند تا از نعمتهاى رحیمیهاش بهرهمند شوند؛ دورى و محجورى از این سفرى بىانتها براى چه؟
حَتّى اِذا أقَلَّتْ سَحابآ ثِقالا؛ «أقَلّت» یعنى حمل مىکند. بادها، ابرهاى سنگین و پر بار را حمل مىکنند و با خود این طرف و آن طرف مىبرند. هر تودهى بزرگ ابر، دریایى در خود دارد که گاه چندین شبانه روز مىبارند، امّا گاهى از این دریا، قطرهاى فرو نمىریزد؛ تا مشیت او چه باشد!
سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأنْزَلْنا بِهِ الْماءَ؛ ابرهاى بارانزا با کمک باد به سرزمینهاى تشنه مىرسند و به اذن پروردگار مىبارند تا زمین مرده، زنده شود و بستر زندگى گردد.
فَأخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ؛ درختان مرده، در اثر باران، جان دوباره مىگیرند و برگ و غنچه و میوه مىدهند.
کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛ همان طور که خداى تعالى زمینها و گیاهان را به وسیله باران زنده مىکند، انسانها را نیز بعد از مرگ دوباره زنده مىکند و از قبر بیرون مىآورد. همان طور که زمین و گیاهان، در زمستان کاملا نمىمیرند و اثرى از حیات در آنها باقى مىماند، انسانها هم با مرگ، نابود نمىشوند و روحشان در عالم دیگر به حیات خود ادامه مىدهد. حتّى بدن نیز بعد از مرگ از بین نمىرود، بلکه از شکلى به شکل دیگر درمىآید و در قیامت مجددآ به همان شکل اول (بدن) بازمىگردد، امّا نه همین بدن مادّى، بلکه تبدیل به بدنى متناسب با عالم دیگر مىشود؛ یعنى دیگر کثافتهاى این دنیا را ندارد. هیچ آلودگى و نجاستى در بهشت نیست؛ جهات حیوانى در آنجا نیست و برخورداری از حورالعین، نیاز به غسل و آب ندارد. بدن بسیار لطیف مىشود و آنچه انسان مىخورد، به تعبیر روایت، به صورت عرق خوشبو دفع مىشود؛ به عبارت دیگر، لذّتهاى آنجا، همه از جمال پروردگار است.
ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاى بزرگ خدا، صاحب مقام طى الارض بودند؛ یعنى در اثر لطافت روح، بدنشان چنان لطیف بود که مىتوانستند در لحظهاى، کیلومترها فاصله را طى کنند. در بهشت، بدن همین طور لطیف شده، تحت تسلط روح قرار مىگیرد.
همهى مؤمنان در انتظار رحمت پروردگار و امیدوار به آمرزش اویند، على الخصوص در لحظهى مرگ. خواستهشان در آن لحظه این است که گناهانشان را ببخشد تا راحت جان دهند و در عالم برزخ و قیامت جایگاهى نیکو داشته باشند. بشارت این رحمت، در کنار انجام واجبات و ترک محرّمات، توسّل به ائمه اطهار علیهم السلام است. کسى که متوسّل به حضرت سید الشهدا مىشود یا به پابوس حضرت ثامن الحجج مىرود و باز مىگردد، احساس نشاط مىکند و امید تازهاى در دلش مىروید. این توسلات و زیارات، بادهاى بشارت نزول رحمت پروردگار هستند. نزول رحمت حق تعالى، آلودگىهاى باطن را مىشوید و روح را زنده مىکند.
از پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله نقل شده که فرمود :
«مؤمن پیوسته از قیامت بیمناک است و یقین ندارد که آیا مقام خشنودى و رضاى خدا را دریافت خواهد کرد یا نه، تا هنگام مرگ و آمدن ملک الموت.
جریان چنین است که ملک الموت در هنگام شدت بیمارى و کمال ناراحتى او، از رها کردن اموال و خانواده و گرفتارىهاى دیگر، از راه مىرسد. مومن به خاطر جدا شدن از زن و زندگى، حسرت و اندوه فراوان دارد؛ چون آرزوهایش نقش بر آب شد.
ملک الموت به او مىگوید: این چه اندوه و ناراحتى است که دارى؟ آیا عاقل براى از دست دادن پشیزى بىارزش ناراحت مىشود، در حالى که به جاى آن، میلیونها برابر به او ارزانى داشتهاند. در پاسخ مىگوید: نه.
ملک الموت اشاره مىکند که نگاه کن به بالاى سرت! محتضر درجات بهشت و قصرها که از حد آرزو هم بالاتر است مىبیند. فرشته مرگ مىگوید: اینجا منزل تو است و نعمت پایدار و اموال و خانواده و خویشاوندانت در اینجایند. هر کدام از خویشاوندان و خانوادهات که صالح باشند، در اینجا با تو خواهند بود. آیا راضى هستى به جاى مال و ملک دنیا، این نعمتها را دریابى؟ مىگوید: به خدا قسم مشتاقم و حاضرم!
فرشته مرگ به او مىگوید: اینک تماشا کن! محتضر نگاه مىکند. محمّد صلّى الله علیه و آله و على علیه السلام و پیشوایان معصوم از فرزندان پیامبر و على را در اعلى علییّن مشاهده مىکند. فرشته به او مىگوید: مىبینى آنها را؟ پیشوایان و رهبران تو هستند. آنها در آنجا همنشین و مأنوس تو خواهند بود. حالا حاضرى به جاى کسانى که اکنون در دنیا از آنها مفارقت مىکنى، این همنشینها را انتخاب نمایى. مىگوید: به خدا سوگند آرى.
این است تفسیر آیهاى که خداوند مىفرماید :
(اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ ألّا تَخافُوا ) کسانى که موحد و خدا شناسند و استقامت در راه ائمه دارند، ملائکه به آنها مىگویند: از آینده ناراحت نباشید! ما نگرانىهاى شما را رفع کردهایم.
(وَ لا تَحْزَنُوا ) و اندوهگین نباشید از زن و بچههاى خود و اموالى که مىگذارید! آنچه در بهشت مشاهده مىکنید، به جاى آنهاست که در دنیا مىگذارید.
(وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ) مژده باد شما را به بهشتى که در انتظارتان است! این است قصرهاى بهشتى و اینهایند که همنشین و مأنوس با شما خواهند بود (ائمه اطهار علیهم السلام)
(نَحْنُ أوْلِیاوُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی اْلآخِرَهِ وَ لَکُمْ فیها ما تَشْتَهی أنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فیها ما تَدَّعُونَ نُزُلا مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ )[2] ما دوستان شما هستیم در دنیا و آخرت، در بهشت. هر چه میل داشته باشید و هر چه بخواهید، هست. آنجا منزلگاهى است که پروردگارى بخشنده و مهربان آماده کرده است.»
این گونه، بعد از انتقال به عالم برزخ، ثمرات کردار نیک ظاهر مىشود.
بادهاى بشارت معنوى
براى کسانى که امیدشان به معرفت پروردگار و نعمتهاى خاص الخاص او است، «ریاح» نکات دقیقى است که خداوند، از قرآن و روایات خاص، برایشان روشن مىگرداند؛ لذا در قلب خود چیزهاى جدیدى مىیابند؛ یعنى همین طور که قرآن مىخوانند، به خاطر طلبى که دارند، برداشتهاى جدید و دقیقى متوجّه مىشوند. این بارانى است که خداوند از قرآن، بر نفس، روح و قلب مؤمن نازل مىکند و موجب سرعت حرکتش مىشود، تا آنجا که کاملا از مادیات وارسته مىگردد و این دنیا و آن دنیا برایش فرقى نمىکند.
اگر کسى واقعآ در پى این طلب باشد، خداوند آن را نصیبش خواهد کرد، به شرط آنکه فریب مدعیان دروغین را نخورد و هرگز قرآن و سنّت، احکام دین و تقلید از مراجع عدول را رها نکند! این راه اگر به درستى انتخاب شود، نعمتها و درجات بسیار به همراه دارد، ولى اگر اشتباه انتخاب شود، خطرات و مهلکات فراوان در پى خواهد داشت.
حضرت آیت الله العظمى نجابت بارها تأکید مىکردند: یک وقت نگویید: «آن وقتها براى ما مکروهات اشکال داشت، حالا به جایى رسیدهایم که مکروهات براى ما جایز است؛ آن وقتها لازم بود مستحبات را ترک نکنیم، حالا به جایى رسیدهایم که لازم نیست» یا از این بدتر، نگویید: «آن وقتها بر ما لازم بود نماز بخوانیم و حرام را ترک کنیم، حالا دیگر لازم نیست.»
طلب خدا خوب است و همه باید داشته باشند، به شرط آنکه هدایت را از خدا بخواهند و قرآن و سنّت را رها نکنند. اگر کسى واقعآ با اخلاص باشد، خداوند حفظش مىکند.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود :
«مَثَل هدایت و علمى که خداوند مرا بدان مبعوث فرمود، مثل باران شدیدى است که در سرزمینى ببارد و قسمتى از آن زمین، آب را در خود فرو برد و در نتیجه گیاهان بسیار برویاند؛ قسمتى دیگر که بایر است، آب را در خود نگهداشته، مردم از آن بنوشند و سیراب شوند و زراعت خود را نیز مشروب سازند؛ قسمتى دیگر، بلندىها و کوههاى سنگى است که نه آب را در خود ذخیره مىکند و نه گیاهى در خود مىرویاند. مردم نیز نسبت به دین من سه طایفهاند: بعضى، آن را یاد مىگیرند و گلیم خود را از آب در مىآورند، ولى از دیگران دستگیرى ننموده، چیزى از آن را به دیگران نمىآموزند؛ بعضى دیگر، هم خود از آن بهرهمند مىشوند و هم به دیگران مىآموزند و طایفه سوم، کسانى هستند که نه خود آن را مىآموزند و نه به دیگران یاد مىدهند.»
«بُشر حافى» یکى از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیّاشى و فسق و فجور اشتغال داشت. خانهاش مرکز عیش و نوش و رقص و غنا و فساد بود و صداى آن از بیرون شنیده مىشد.
یک روز که در خانهاش محفل و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه، درِ منزل آمد تا آن را خالى کند، در این هنگام حضرت موسى ابن جعفر علیهما السلام از آنجا عبور کرد و صداى ساز و آواز به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز جواب داد: البتّه که آزاد و آقاست.
امام علیه السلام فرمود: راست گفتى؛ زیرا اگر بنده بود، از مولاى خود مىترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمىشد.
کنیز به داخل منزل برگشت. بُشر که بر سفره شراب نشسته بود، از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى؟ کنیز داستان سوال مرد ناشناس و جواب خود را نقل کرد.
بُشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى؛ اگر صاحب خانه آزاد نبود (خودش را بنده خدا مىدانست) از مولاى خود مىترسید و در معصیت این چنین گستاخ نبود.
سخن کوتاه حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقهى آتشى، قلبش را نورانى و دگرگون ساخت. سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خود را به موسى بن جعفر علیهما السلام رساند و عرض کرد: آقاى من! از خدا و از شما معذرت مىخواهم. آرى من بنده خدا بوده و هستم، لکن بندگى خود را فراموش کرده بودم؛ بدین جهت چنین گستاخانه معصیت مىکردم. ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشتهام توبه مىکنم. آیا توبهام قبول است؟
حضرت فرمود: آرى خدا توبهات را قبول مىکند. از گناهان خود خارج شو و معصیت را براى همیشه ترک کن!
بشر حافى توبه کرد و در سلک عابدان و زاهدان و اولیاى خدا در آمد و به شکرانه این نعمت، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مىرفت.
«فضیل عیاض» رئیس راهزنان بود. عاشق دخترى شد و نیمه شب از دیوار خانهاش بالا مىرفت، ناگهان از خانه همسایه این آیه را شنید :
(أ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ )
«آیا وقت آن نرسیده که دلهاى کسانى که ایمان آوردند براى یاد خدا خاشع شود؟»
این آیه یکباره بر او اثر گذاشت و فریاد زد: آرى رسیده رسیده.
از همان جا توبه کرد و یکى از عباد زمان شد و دیگران را هم به خدا دعوت کرد.
بر این مسائل دقت و تفکّر کنید و آنچه فهمیدید، براى خود بنویسید و حفظ کنید. گاه خداى تعالى بر اثر تفکّر، چیزهاى جدیدى در دل انسان مىاندازد.