سوره اعراف آیه ۱۸۴ و ۱۸۵ | جلسه ۹۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره اعراف آیه ۱۸۴ و ۱۸۵ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۸/۲۷ | جلسه ۹۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف
أ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ اِنْ هُوَ اِلّا نَذیرٌ مُبینٌ(184)
آیا فکر نکردند که همنشین آنها (پیامبر) هیچ جنونى ندارد؟ او جز بیم دهندهاى آشکار نیست.
أ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ وَ ما خَلَقَ اللهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أنْ عَسى أنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أجَلُهُمْ فَبِأیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُوْمِنُونَ(185)
آیا در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده نظر نکردهاند؟ چه بسا مرگ آنان نزدیک باشد؛ پس بعد از این (قرآن) به کدام سخن ایمان مىآورند؟
أ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ؛ «صاحب» یعنى همصحبت و همنشین.
رسول گرامى اسلام بعد از سه سال دعوت پنهانى، مأموریت یافت مردم را آشکارا به سوى خدا دعوت کند. پس روزى بر فراز کوه صفا رفت و تا پاسى از شب قریش را به توحید فرا خواند و آنها را از مجازات الهى ترساند. مشرکان گفتند: «همنشین ما دیوانه شده است.» پس خداوند این آیه را نازل فرمود.
چگونه ممکن است کسى که همیشه به راستگویى و درستکارى شهرت داشته، وقتى به خدا دعوت مىکند و مردم را از عالم برزخ و قیامت مىترساند، او را دیوانه مىخوانند؟
اِنْ هُوَ اِلّا نَذیرٌ مُبینٌ؛ پیامبر، هم بشارتدهنده است و هم بیمدهنده. بعضى آیات، عنوان «بشیر و نذیر» و بعضى آیات، عنوان «نذیر» براى ایشان آمده است؛ علت آن هم این است که معمولا بیشتر مردم با انذار و ترس، به حرکت مىآیند و تا ترسى نباشد تغییرى در خود ایجاد نمىکنند. تعداد کمترى، به شوق بشارتها رو به خدا مىکنند و انگشت شمارى، خدا را از روى محبّت و بخاطر شأن خداییش، و نه به شوق بشارتها و ترس از تهدیدها عبادت مىکنند.
درباره حضور پیامبر در میان قریش و همنشینى و همصحبتى با آنان، در سوره «یونس» مىفرماید :
(قُلْ لَوْ شاءَ اللهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُرآ مِنْ قَبْلِهِ أ فَلا تَعْقِلُونَ )
«بگو: اگر خدا مىخواست آن (قرآن) را بر شما نمىخواندم و شما را از آن آگاه نمىکردم. من پیش از این، عمرى در میان شما زندگى کردهام آیا عقل خود را بکار نمىاندازید؟»
در آیات دیگر نیز خداى تعالى درباره نسبت جنون به پیامبر سخن به میان آورده، رسول خویش را از هر شائبهى دیوانگى مبرا داشته است.
در سوره «سبأ» مىفرماید :
(قُلْ اِنَّما أعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ اِنْ هُوَ اِلّا نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ)
«بگو: من شما را به یک چیز سفارش مىکنم؛ این که براى خدا قیام کنید! یکى یکى یا دوتا دوتا، سپس فکر کنید! همنشین شما دیوانه نیست. او فقط ترسانندهاى است براى شما. پیش روى شما عذاب شدیدى است.»
در سوره «مؤمنون» مىفرماید :
(أمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ )
«یا مىگویند: دیوانه است، بلکه او حق را براى آنان آورده است، ولى بیشترشان حق را نمىپسندند.»
در سوره «تکویر» نیز مىفرماید :
(وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ )
«و همنشین شما دیوانه نیست.»
کفّار، مشرکان و منافقان نسبتهاى دیگر هم بناحق به پیامبر مىدادند و قرآن کریم آنان را رد مىکند. این نسبتهاى ناروا همیشه درباره پیامبران الهى و حتّى خود خداى تعالى بوده است. درباره ائمه اطهار علیهم السلام، قرآن کریم و احکام دین هم همواره شبهات و اشکالات متعددى از روى نادانى یا دشمنى مطرح گردیده است و این کارها توقفى ندارد.
خداى تعالى همهى انسانها را دعوت به تفکّر کرده، مىفرماید : «أوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا» با کمى تعقل، به روشنى مىتوان فهمید که قرآن کریم بیش از چهارده قرن است که فرموده هر کس در حقّانیّت این کتاب شک دارد، سورهاى مانند آن بیاورد و تا بحال هیچ کس نتوانسته چنین کند.
صفوان بن یحیى گفت: ابوقُرّه دوست جاثلیق، از من درخواست کرد که او را خدمت حضرت رضا علیه السلام ببرم. از امام علیه السلام اجازه خواستم، فرمود: بگو بیاید.
وقتى وارد شد، به زمین افتاد و فرش امام را بوسید و گفت در دین ما چنین رسم است که شخصیتهاى بزرگ زمان خود را احترام نماییم. سپس گفت: آقا چه مىفرمایید درباره گروهى که ادعایى نمایند و گروه دیگر سخن آنها را تایید کنند؟ فرمود: این ادعا به نفع گروه اول ثابت مىشود. گفت: امّا گروه دیگرى ادعایى کنند، ولى شاهدى از غیر کیش و مذهب خود پیدا نکنند. فرمود: آنها به نفع خود نمىتوانند مدعى را اثبات نمایند.
ابوقرّه به امام رضا علیه السلام گفت: ما ادعا کردیم که عیسى، روح الله و کلمه الله است، مسلمانان ادعاى ما را پذیرفتند، ولى ادعا کردند که محمّد صلّى الله علیه و آله پیامبر است، امّا ما تابع آنها نشدیم، پس آنچه ما مدعى هستیم بهتر است از آنچه آنها ادعا کردهاند.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: اسم تو چیست؟ گفت: یوحنا. فرمود: یوحنا! ما به آن عیسى ایمان داریم که ایمان به محمّد صلّى الله علیه و آله داشته باشد و بشارت آمدن او را بدهد و اقرار نماید که خود بنده خداست. اگر آن عیسى که تو معتقدى روح الله و کلمه الله است، عیسائى است که ایمان به محمّد صلّى الله علیه و آله ندارد و بشارت به او نمىدهد و اقرار به بندگى خود نسبت به خدا ندارد، ما از چنین عیسائى بیزاریم.
گاه براى بعضى افراد راه فکر کردن باز نیست و به کمک افراد مورد اطمینانى نیاز دارند که با آنان سخن بگویند و شبهاتشان را برطرف کنند.
از دوستان طلبه و مؤمن مىخواهیم مطالعات خود را گسترش دهند تا قدرت پاسخگویى صحیح به شبهات را داشته باشند. کتابهاى خوبى در این باره نوشته شده است.
أ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ؛ «ملکوت» مانند مُلک، امّا رساتر از آن است؛ زیرا واو و تاء براى مبالغه اضافه مىشوند. گاه نیز به معناى حکومت، تدبیر و نظمى است که در آسمانها و زمین است؛ مثل همین آیه.
خداى تعالى در سوره «یس» مىفرماید :
(فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ )
«منزّه است خداوندى که ملکوت همه چیز در دست او است و بسوى او بازگردانده مىشوید.»
در سوره «انعام» مىفرماید :
(وَ کَذلِکَ نُری اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ )
«و این گونه ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا در زمرهى اهل یقین باشد.»
باید از خدا خواست که توجّه به ملکوت را به انسان عطا کند تا با کمک آن، اهل یقین شود. ملکوت، عالمى ماوراء عالم ماده است و همهى موجودات داراى ملکوت هستند. در واقع ارتباطى است که موجودات با خداى تعالى دارند. منظور از ارتباط، وجودى است که از او گرفتهاند. تمام موجودات، وجود خود را از خداى واجب الوجود دارند. درباره خدا، «از کى بوده و تا کى خواهد بود» معنا ندارد؛ چون او عین وجود است، امّا غیر او، همه کس و همه چیز ممکن الوجودند، حتّى پیامبر اکرم که اشرف مخلوقات است؛ لذا وجودشان ابتدا و انتهایى دارد.
آدمى نمىتواند خدا را درک کند، مگر آنکه روحش وسعت یابد و این منوط به بندگى، تفکّر و خواستن از خداست. در اثر تفکّر صحیح و همصحبتى با مؤمنان دانا و خردمند، قلب باز مىشود؛ لذا در روایت است که یک ساعت تفکّر، از یک سال عبادت بهتر است.
وَ ما خَلَقَ اللهُ مِنْ شَیْءٍ؛ چرخش و گردش کرات حول محور خود و خورشید به تدبیر و اراده پروردگار است و او نیروى جاذبه را دلیل آن قرار داده است.
نظر کردن در ملکوت آسمانها و زمین؛ یعنى نگاه کردن همراه با تفکّر در موجودات عالم و نیز در خود که چگونه آفریده شده و تدبیر مىشود، بدون آنکه جز خوردن و نفس کشیدن، کار دیگرى براى خویش انجام دهد. آیا این همه سیستمها و دستگاههاى بدن که هر کدام حکم کارخانهاى دارند، آیهى خدا نیست و نیاز به تفکّر ندارد؟
بشر باید سالها درس بخواند تا عملکرد یکى از اعضاى بدن و امراض و درمانهایش را بشناسد. عجیبتر از جسم و بدن، روح است که اطّلاعى از آن ندارد جز اندکی. این روح، ملکوت انسان است که باید آن را بشناسد، لکن شناخت آن در گرو این است که خود همچون مَلک شود؛ یعنى با تفکّر و تعقل، از مادیات بیرون آید.
تفکّر پیرامون مرگ، فکر انسان را از دنیا و تعلقات آن بالا مىبرد. خوب است گاهى پیش از نماز یا بعد از آن درباره مرگ کمى فکر کنیم؛ درباره این که بدن سرانجام روزى از کار مىافتد و باید دفن شود؛ پس از مدّتى هم تبدیل به خاک مىشود. این فکر کردن ممکن است انسان را به خودشناسى هدایت کند.
وَ أنْ عَسى أنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أجَلُهُمْ؛ حیف نیست آدمى سالها از عمرش بگذرد و چیزى از خود نفهمد؟ این همه دستگاههاى عجیبى که خداوند در این بدن قرار داده، با آن روح و نفس شگفتانگیز و پیچیده که اگر در بندگى خدا بیفتد، عجایب فراوانى از خود نشان مىدهد، آیا جاى تأمل و تفکّر ندارد؟
آخوند نخودکى فقیهى بود که شبانه روز قرآن مىخواند، روزها روزه مىگرفت و عبادت خدا مىکرد. نفس پاک و مهذبش آن قدر قوى بود که با یک دانه انجیر بیمارىهاى سخت را شفا مىداد. آیت الله انصارى از قول آیت الله شیخ على محمّد بروجردى نقل مىکرد که ایشان سل گرفت و نزد آیت الله نخودکى رفت. به محض ورود، آقاى نخودکى به او گفت: شیخ على محمّد بروجردى آمدى براى درمان سل؟ این انجیر را بخور تا خوب شوى!
این اثر ریاضتهاى شرعى و ارتباط با خداى تعالى است.
مهمترین توانایى بشر این است که خداى تعالى را بشناسد. پیامبر، ائمه اطهار علیهم السلام و اصحاب خاص ایشان در پى معرفت پروردگار بودند، لکن خداى تعالى را با ذکر و هو هو کشیدن نمىتوان شناخت. مهم، خواستن از خداست و مقدمه آن که تا آخر هم ادامه دارد، انجام واجب و ترک حرام می باشد. باید همواره از خدا بخواهیم که اگر شده، ذرهاى او را بشناسیم، تا اگر همت بلندى براى شناخت عالى او در ما نیست، لااقل از کمِ آن بىبهره نمانیم!
فَبِأیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُوْمِنُونَ؛ آدمى نمىتواند بدون دین باشد، امّا از این قرآن بهتر، کدام کلام و سخن است و اگر به آن ایمان نیاورد، دیگر به چه چیز ایمان مىآورد؟
این قرآن عظیم انسان را به جایى مىرساند که با قلب به جمال نورانى پروردگار بنگرد و به عزّ قدس او درآویزد؛
«اِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ اِلَیْکَ وَ أنِرْ أبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا اِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَهِ وَ تَصِیرَ أرْوَاحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدْسِکَ»
«بار خدایا! مرا انقطاع کامل به سوى خود عطا فرما و دیدههاى دل ما را به نورى که با آن، تو را مشاهده کند، روشن ساز تا دیدههاى دل ما حجابهاى نور را پاره کند و به معدن عظمت واصل گردد و ارواح ما به مقام قدس عزّتت درپیوندد.»
به راستى چنین گنجى در میان مسلمانان و شیعیان است، امّا از آن غافلند و روزگار خود را به بیهودگى مىگذرانند. در کنار تحصیل، کار و معاشرت، باید به این گنجینهى الهى هم توجّه داشت و آن را فراموش نکرد! باید از خدا خواست و زحمت کشید تا خداوند معرفت خود را نصیب فرماید و او به همین منظور ما را خلق کرده است.