سوره انعام آیه ۱۲۸ | جلسه ۸۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۲۸ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۵/۲۹ | جلسه ۸۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعآ یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الاْنْسِ وَ قالَ أوْلِیاوُهُمْ مِنَ الاْنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أجَلَنَا الَّذی أجَّلْتَ لَنا قالَ النّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها اِلّا ما شاءَ اللهُ اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ(128)
و روزى که همه را جمع مىکند، مىگوید: اى گروه جن! از آدمیان، پیروان فراوان یافتید. دوستان آنها از آدمیان گویند: هر یک از ما دو گروه از دیگرى بهرهبردارى کردیم و به پایان مدّتى که تو براى ما معیّن کرده بودى رسیدیم. فرماید: آتش جایگاه شماست؛ در آن خواهید ماند، مگر آن که خدا بخواهد. به راستى پروردگار تو حکیم و داناست.
امیدواریم همهى دوستان موفق شوند که ساعتى از شبانه روز را براى تحصیل صرف و نحو عربى اختصاص دهند تا بتوانند از معانى قرآن آگاه شوند. شهید آیت الله دستغیب مىگفت: در زمان قدیم کسبه بازار، درس حوزه مىخواندند و تا رسائل و مکاسب پیش مىرفتند.
بنابر نظر برخى مفسرین، قسمت اول آیه 125 با آیات 126 و 127 مربوط است و قسمت دوم آن، با آیات 128 تا 131 مرتبط است.
هر کس در پى شناخت خدا باشد، خداوند یارىاش مىکند و هنگامى که شیاطین جنّى و انسى به او حمله مىکنند، خداوند آنها را دور مىسازد؛
(اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإذا هُمْ مُبْصِرُونَ )
«اهل تقوا چون وسوسهاى از شیطان به آنان رسد، خدا را به یاد مىآورند و ناگهان بینا مىشوند.»
وقتى شیطان مشغول جلوهگرى دنیا براى اهل تقوا مىشود، بدان توجّه نمىکنند و با کمک و عنایت خداى تعالى، نه تنها جلوههاى دنیا برایشان هیچ زیبایى و آراستگى ندارد، بلکه به تدریج باطن دنیا را هم مىبینند؛ از همین رو از تعلقات دنیا و شهوات دور مىشوند، امّا آنان که در پى شهوات رفتند، شیطان کمککارشان مىشود و دنیا را در نظرشان جلوه مىدهد و آنان نیز مفتون جلوههاى دنیا مىگردند.
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعآ؛خداى تعالى در قیامت همهى مردم را جمع مىکند، البتّه با استناد به روایاتى که مىفرماید: «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُه»[2] (هر کس بمیرد قیامتش برپا مىشود) مىتوان «یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ» را به قیامت صغرى یا همان عالم برزخ تعبیر کرد.
کسانى که خدا و معنویات را رها کرده، در پى شهوات و ریاست دنیا رفتند، جملگى پیروان شیطانند. فرقى هم نمىکند که گاهى به اقتضاى موقعیت خود، نمازى بخوانند و عبادتى کنند؛ مانند معاویه، یا همچون یزید و عمّالش و بسیارى از شاهان، متظاهر به فسق باشند.
جِن
جنّیان مانند آدمیان، بعضى مؤمن و بعضى کافرند. امّا هیچ کدام آنها حقّ تعرض به مؤمنین را ندارند. آرى؛ هر آدمیزادى راه کج رود، جنهاى کافر که «شیطان» نامیده مىشوند، به کمکشان مىآیند و راه را نشانشان مىدهند. بعضى انسانها هم آن قدر در خیالات دست و پا مىزنند که آمادهاند شیاطین در آنها نفوذ کنند، وگرنه جنها اجازه اذیت کردن به کسى را ندارند و بسیارى از ادعاهایى که در این باره مطرح مىشود، افراطى است. مهم خود شخص است که باید تخیلات را از خود دور کند.
معاویه پس از معاهده با امام حسن علیه السلام به سمت کوفه رفت و در نخیله ـ جایى نزدک کوفه ـ نماز جمعه خواند و در خطبهاش چنین گفت: «به خدا سوگند من با شما جنگ نکردم که شما نماز بخوانید یا روزه بگیرید و نه براى اینکه حج بجا آورید و یا زکات بپردازید؛ زیرا آنها را بجا خواهید آورد، ولى من با شما جنگ کردم تا بر شما امیر شده، حکومت کنم، و با این که شما آن را ناخوش داشتید، خداوند آن را به من داد. آگاه باشید که من حسن علیه السلام را به چیزهایى آرزومند کرده، وعدههایى به او دادم، ولى همه آنها را زیر پا مىنهم و به هیچ یک از آنها وفا نخواهم کرد».
بعضى افراد در شکمبارگى مىافتند و دائم در حال خوردنند و بعد هم مشغول شهوترانى مىشوند؛ برخى دیگر در ریاست مىافتند و از تسلط بر دیگران لذّت مىبرند. شیاطین یار و مددکار این افرادند و دنیا و شهوات را در نظرشان جلوه مىدهند.
ریاست، مال و شهوات، منشأ انحرافات بزرگ هستند و هر کدام فروعات بسیارى دارند.
یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الاْنْسِ؛خطاب خداى تعالى در این آیه به شیاطین جنّى است که مددکار انسانهاى دنیایى شدند.
«اِسْتَکْثَرْتُمْ» از «کثرت» به معناى زیاد است؛ یعنى تعداد زیادى از انسانها را طالب خود کردید و آنها به پیروى شما درآمدند. شیطان هرگز بند به گردن کسى نمىاندازد و او را به زور به سوى خویش نمىکشاند. از ابلیس خبیث هیچ کارى جز وسوسهگرى و جلوه دادن بر نمىآید و تا کسى نخواهد، این وسوسهها اثرى برایش ندارد. خداى تعالى نیز از درون به انسان کمک مىکند و درباره افتادن در گناه هشدارش مىدهد، لکن تصمیم با خود شخص است که به وسوسه شیطان عمل کند یا به نداى رحمان.
وَ قالَ أوْلِیاوُهُمْ مِنَ الاْنْسِ؛شیاطین در برابر سخن حقّ پروردگار، پاسخى ندارند و ساکت مىمانند. از آن طرف اولیاى آنها؛ یعنى دوستان انسى آنها که اطاعتشان کردند و از حق بازماندند، زبان به اعتراف مىگشایند.
«اولیاء» جمع ولى، در معانى مختلفى به کار رفته است؛ از جمله دوست و سرپرست. هنگامى که رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله در روز غدیر خم فرمود: «مَن کُنْتُ مُولاهُ فَهَذا عَلى مُولاه» با توجّه به قراین موجود از همان خطبه و نیز آیات قرآن، بدون شک معناى سرپرست را براى ولى اراده فرمود، امّا اهل تسنّن مىگویند این مولا به معناى دوست آمده است. به راستى آیا پیامبر صد و بیست هزار نفر را در آفتاب سوزان جمع مىکند تا بگوید: على دوست من است؟ مخصوصآ که پیش از آن هم فرمود: «أ لَسْتُ أولى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ» یعنى آیا من سزاوارتر از شما بر شما نیستم؟ همه پاسخ دادند: بلى.
رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ؛در عالم برزخ، ربوبیت پروردگار آشکار مىشود و حتّى کافران و گنهکاران نیز به آن اعتراف مىکنند. از این رو مىگویند: «رَبَّنَا». امّا این اعتراف سودى به حالشان ندارد؛ چراکه در دنیا باید مىگفتند و نگفتند!
مىگویند: پروردگارا ما و گروه شیاطین در دنیا از هم بهره بردیم؛ شیطانها ما را مرید خود کرده بودند و از این جهت شاد بودند و ما نیز از جلوههاى دنیا که اینان در نظر ما مىآراستند، لذّت مىبردیم.
وَ بَلَغْنا أجَلَنَا الَّذی أجَّلْتَ لَنا؛فریب وسوسههاى شیاطین را خوردیم و مشغول دنیا شدیم تا آن که فرصت عمرمان به سر آمد و مرگ فرا رسید. آرى؛ بدن از کار افتاد و نفس و روح آلودهشان به عالم برزخ رفت، در حالى که اسیر خروارها تاریکى و آلودگى بود.
قالَ النّارُ مَثْواکُمْ؛بعد از این اعتراف، خداى تعالى به آنان مىفرماید: جایگاه شما دوزخ است؛
(فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقآ لاِصْحابِ السَّعیرِ )
«به گناه خود اعتراف مىکنند؛ پس لعنت بر اهل دوزخ!»
(قالُوا رَبَّنا أمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ )
«گویند: پروردگارا ما را دو بار میراندى و دو بار زنده گرداندى. اینک به گناهان خود اعتراف مىکنیم. آیا راهى براى بیرون آمدن (از دوزخ) وجود دارد؟»
آتشى که در آن گرفتار مىشوند، ظهور کردار ناشایست خودشان است. شهوت در ظاهر لذّت و در باطن آتش است؛ ریاستطلبى چون نوعى ظلم است، آتش است. کسى که مثل فرعون همه را زیر نگین خود مىخواهد و کارى به خدا ندارد، حقیقت ریاستش، جز سوزاندن خود و دیگران نیست. شهوت و مال هم همین است.
اگر کسى خواب ببیند مار اطرافش را گرفته، ثروتمند مىشود؛ همچنین تعبیر مدفوع در خواب، ثروت است. اینها خود نشانهاند و باطن مال را نشان مىدهند، مگر آن که از راه صحیح به دست آید و در راه صحیح خرج شود و روى هم انباشته نشود؛ در این صورت دیگر مال، مار نیست، بلکه نجاتبخش است.
خالِدینَ فیها اِلّا ما شاءَ اللهُ؛کسى که اهل آتش شد، دیگر راه نجاتى از آن ندارد، مگر آن که خدا بخواهد. منظور از «اِلّا ما شاءَ اللهُ» از نظر بعضى مفسرین، این است که دست خدا بسته نیست و هر گاه اراده کند، هر که را بخواهد، مىبخشد و نجات مىدهد. حتّى گاهى شخص کافر هم آن قدر در عالم برزخ عذاب مىکشد که پاک مىشود.
از سوى دیگر، چنانچه خداى تعالى به وعدههاى عذاب (وعید) خویش عمل نکند، هیچ اشکالى بر او نیست. بسیار پیش مىآید که پدرى، فرزند خود را تهدید مىکند و او را با وعید خود مىترساند تا فلان کار را نکند، لکن اگر انجام داد، او را مىبخشد و این کار، نه تنها ناپسند نیست، بلکه از شخص کریم جز این هم انتظار نمىرود. بر عکس وعدهى نعمت که تخطى از آن سزاوار نیست و موجب وهن است.
آرى، بعضى افراد اصلا سزاوار بخشش نیستند و قابلیت آمرزش ندارند؛ مثل یزید و ابن زیاد و شمرو… آن هم البتّه دست خداست و به کسى مربوط نیست.
چه بسا لعنهایى که در زیارت عاشورا به قاتلین حضرت سید الشهدا و دیگر ظالمین مىدهیم، براى این باشد که ناگهان دیگ رحمت خداى تعالى به جوش نیاید و آنها را نبخشد.
اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ؛همهى کارهاى پروردگار بر مبناى مصلحت و حکمت است. او از کار بیهوده و نسنجیده مبراست. علم او زمان و مکان ندارد و همان چیزى را که میلیاردها سال پیش مىدانسته، میلیاردها سال بعد هم مىداند. به مؤمنین کمک مىکند؛ حاجاتشان را بعضآ روا مىدارد و بدها را هم از لطف و کرم خود محروم نمىسازد. عجب آن که هر چه شخص گناهکار و ستمگر باشد، رزقش را نمىگیرد و از رحمت رحمانى خویش منعش نمىکند! هر که را خلق کرده، روزى مىدهد و هدایت مىکند، اگر پذیراى هدایت باشد.
حکایتى از شهید آیت الله دستغیب
در میان دوستان و مریدان شهید آیت الله دستغیب که در مسجد جمعه از محضر ایشان استفاده مىکردند، بعضى اهل کشف و کرامات بودند. یکى از آنها شخصى به نام حاج اسماعیلبیک بود که این حکایت را شهید آیت الله دستغیب در داستانهاى شگفت از او نقل مىکند :
مرحوم محمّد رحیم اسماعیل بیگ که در توسّل به اهل بیت و علاقه قلبى به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام کم نظیر و از این باب رحمت برکات صورى و معنوى نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده، نقل نمود که در شش سالگى مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم کور گردید. در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دایى بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقى اسماعیل بیگ، روضه خوانى بود و چون هوا گرم بود، شربت خنک به مردم مىدادند. گفت: از دایى خود خواهش کردم که من به مردم شربت دهم. فرمود: تو چشم ندارى و نمىتوانى. گفتم : یک نفر چشمدار همراه من کنید تا مرا یارى دهد. قبول فرموده و من با کمک خودش مقدارى به مردم شربت دادم.
در این اثناء، مرحوم معین الشریعه اصطهباناتى منبر رفته و روضه حضرت زینب سلام الله علیها را مىخواند و من سخت متأثر و گریان شدم، تا اینکه از خود بىخود شدم، در آن حال، مجللّهاى که دانستم حضرت زینب سلام الله علیها است، دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود: خوب شدى و دیگر چشم درد نمىگیرى. پس چشم گشودم، اهل مجلس را دیدم. شاد و فرحناک خدمت دایى خود دویدم، تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند. به امر دایىام مرا در اطاقى برده و مردم را متفرق نمودند و نیز نقل نمود که در چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از این که نزدیکم ظرف پر از الکل است. کبریت را روشن نموده ناگاه الکل مشتعل شد و تمام بدن از سر تا پا را آتش زد، مگر چشمانم را. چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم. از من مىپرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده؟ گفتم عطاى حسینى است و وعده فرمودند که تا آخر عمر چشمم درد نگیرد.
هر کس هر چه بخواهد، به او عنایت مىکنند و در راه رسیدن به هدفش یارىاش مىنمایند، امّا مهم این است که دنیا را بخواهد یا آخرت را.