تفسیر سوره مریمرمضان المبارک ۱۳۹۹-۱۴۴۱

پانزدهم رمضان ۱۳۹۹ | سوره مریم آیه ۳۱ و ۳۲ | آیت الله دستغیب

گمان نکنید وقتی پدر و مادر از دنیا می‌روند، همه‌چیز تمام می‌شود. خیر، آنها هنوز به ما احتیاج دارند. برایشان خیرات کنید، حقوقشان را ادا کنید، اگر کسی از دستشان نارحت است، عذرخواهی کنید تا راضی شوند.

احترام به پدر و مادر اهمیت زیادی دارد؛ موجب عاقبت به خیری انسان می‌شود؛ توسعۀ رزق و روزی می‌دهد؛ حاجات انسان را برآورده می‌‌کند. مبادا آنها را آزار بدهید و اذیت کنید. اگر برنجند و آهی بکشند، واویلاست.

فیلم جلسه
صوت جلسه

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره مریم | آیه ۳۱ و ۳۲ | جلسه ۱۱ | پانزدهم رمضان ۱۳۹۹ | شنبه ۱۳۹۹/۲/۲۰ 

 

تفسیر سوره مریم | آیه ۳۱ و ۳۲

وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا (۳۱)

و مرا هرجا باشم، مایۀ برکت گردانده و تا زنده‌ام به نماز و زکات سفارش کرده است.

 

وَ بَرًّا بِوالِدَتی‏ وَ لَمْ یَجْعَلْنی‏ جَبَّاراً شَقِیًّا (۳۲)

و با مادرم نیکوکار گردانده و مرا جبّار و شقی قرار نداده است.

 

«وَ بَرًّا» (مرا گردانده) نیکوکار «بِوالِدَتی» با مادرم «وَ لَمْ یَجْعَلْنی» مرا قرار نداده «جَبَّاراً» زورگو، گردن‌کش «شَقِیًّا» بدعاقبت، تیره‌بخت.

وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْت؛ «مبارک» یعنی کسی که هرجا باشد، مایۀ خیر و برکت برای همه است و منافع زیادی برای مردم دارد؛ یا علم نافعی به آنها می‌آموزد یا به عمل صالح دعوتشان می کند یا با ادب پاکیزه تربیتشان می‌کند.

از جمله معجزاتی که خدا به حضرت عیسی داد، این بود که کور مادرزاد و پیس را شفا می‌داد. اقویا را اصلاح و ضعفا را تربیت می‌کرد.

وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا؛ خداوند مرا به نماز و زکات سفارش کرده.

آیات و روایات مربوط به زکات در قرآن و کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام بسیار زیاد است و مسائل شرعی آن در توضیح‌المسائل مراجع تقلید آمده است.

وَ بَرًّا بِوالِدَتی‏ وَ لَمْ یَجْعَلْنی‏ جَبَّاراً شَقِیًّا؛ جناب عیسی در ادامه فرمود: خداوند مرا با مادرم نیکوکار قرار داده، جبّار و شقی نکرده است.

جبّار یعنی کسی که خود را به مردم تحمیل می‌کند و جور مردم را تحمل نمی‌کند یا به قولی، خیرخواه مردم نیست. شقی آن است که پذیرای خیرخواهی دیگران نیست؛‌ خود را مستقل بداند و گمان کند به هیچ‌کس احتیاج ندارد. کاری هم به خدا نداشته باشد.

احترام به پدر و مادر در قرآن

خدای تعالی در آیات مختلف قرآن دربارۀ پدر و مادر توصیه کرده است. کسانی که اهل دین و ایمان هستند، باید حق آنها را رعایت و بدخلقی‌هایشان را تحمل کنند.

در سورۀ بقره می‌‌فرماید:

﴿وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ‏ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبىٰ﴾[1]

«و هنگامى که از بنى‌اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و اقوام خود نیکى کنید.»

در سورۀ نساء می‌فرماید:

﴿وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ‏ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى﴾‏[2]

«خدا را بپرستید و هیچ‌چیز را شریکِ او قرار ندهید و به پدر و مادر خود نیکى کنید و نیز به خویشاوندان.»

در سورۀ انعام می‌فرماید:

﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ‏ إِحْسانا﴾[3]

«بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده، بخوانم؛ چیزی را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر خود نیکی کنید.»

در سورۀ اسراء می‌فرماید:

﴿وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ‏ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریما ۞ وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی‏ صَغیرا﴾[4]

«پروردگار تو مقرّر فرموده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر احسان کنید. اگر یکی از آنها یا هر دو نزد تو به پیری رسیدند، به آنها «اُف» نگو و با آنان پرخاش نکن و به نرمی و بزرگوارانه با آنها سخن بگو، و از سر مهربانی بال‌های تواضع برای آنها بگستران و بگو: پروردگارا بر آنان رحمت آر، همان‌طور که مرا در کودکی تربیت کردند.»

وقتی انسان پیر می‌شود، ادراکات و حوصلۀ جوانی را ندارد و گاه ایراداتی می‌گیرد. فرزندان باید مواظب باشند به آنها اف هم نگویند. حتی در این حد که سر برگردانند و زیر لب چیزی بگویند هم جایز نیست.

در سورۀ بقره آیات 180 و ۲۱۵ دربارۀ انفاق و وصیتِ خیر به پدر و مادر نکاتی را می‌فرماید. همچنین در سورۀ لقمان از قول ایشان به فرزندش چنین می‌فرماید:

﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ‏ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم﴾[5]

«هنگامی که لقمان به فرزندش، در حالی که او را نصیحت می‌کرد، گفت: ای پسرم به خدا شرک نورز که شرک ظلم بزرگ است.»

شرک مراتبی دارد؛ یکی از آنها این است که انسان هم‌ردیفانی برای خدا قرار دهد و بگوید: این‌ها هم کمک‌کار خدا هستند. یعنی هم خدا را بپرستد و هم بت یا چیزهای دیگر را.

از دیگر مصادیق شرک این است که اسباب را کنار خدا کارکن بداند؛‌ مثلاً بگوید: اگر پول نباشد، کاری پیش نمی‌‌رود. خدا جای خود، پول هم جای خود یا بگوید اگر فلانی نباشد کار ما درست نمی‌‌شود.

باید توجه داشت این‌ها اسبابی هستند که خدا قرار داده، تا خدا نخواهد از هیچ‌کدام کاری بر نمی‌‌آید.

بعد می‌فرماید:

﴿وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ‏ وَ فِصالُهُ فی‏ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ ۞ وَ إِنْ جاهَداکَ‏ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفا﴾[6]

«و به انسان دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم. مادر به او حامله شد و هر روز ناتوان‌تر می‌شد و پس‌از دو سال، او را از شیر گرفت و سفارش کردیم که باید سپاسگزار من و پدر و مادرت باشی که بازگشت همه به‌سوی من است. اگر آن دو سعى کردند چیزى را که نمى‌دانى شریک من سازى، اطاعتشان مکن و در این دنیا به نیکى با آنان معاشرت کن!»

احترام به پدر و مادر در روایات

این روایات از کتاب کافی و از نظر سند صحیح و متقن است. در این باب ۲۱ روایت وجود دارد که برخی از آنها را می‌خوانیم.

ابوولّاد حنّاط گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم خداى عزّوجلّ فرماید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (به پدر و مادر احسان کنید). این احسان چیست؟

فرمود: احسان این است که با آنها نیکو معاشرت کنى و آنها را مجبور نکنى چیزى را که احتیاج دارند، از تو بخواهند، گرچه بی‌نیاز باشند (قبل از اینکه اظهار نیاز کنند، برایشان تهیه کنی) مگر خداى عزّوجلّ نمی‌فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (هرگز به نیکى نرسید، مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید).

سپس امام صادق علیه‌السلام فرمود: امّا قول خداى عزّوجلّ «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما» (اگر یکى از ایشان یا هر دو آنها نزد تو به پیرى رسیدند، به آنها اف مگو و تندی مکن) یعنى اگر دلتنگت کردند به آنها اف مگو و اگر تو را زدند با آنها تندى مکن، و فرمود: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیما» (و به آنها سخنى شریف و بزرگوارانه بگو) یعنى اگر تو را زدند، بگو: خدا شما را بیامرزد. این است سخن شریف تو، و فرمود: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه» (از روى مهربانى براى آنها بال افتادگى پیش آور) یعنى دیدگانت را به آنها خیره مکن، بلکه با مهربانى و دلسوزى به آنها بنگر و صدایت را از صداى آنها بلندتر مکن و دستت را بالاى دست آنها مگیر و بر آنها پیشى مگیر.[7]

در روایت یازدهم این باب آمده است:

زکریا بن ابراهیم گوید: من نصرانى بودم و مسلمان شدم و حج گزاردم. سپس خدمت امام صادق‏ علیه‌السلام رسیدم و عرض کردم: من نصرانى بودم و مسلمان شدم.

فرمود: از اسلام چه دیدى!

گفتم: قول خداى عزّوجلّ را که فرماید:

﴿ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ‏ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ﴾[8]

«تو نمی‌‌دانستی کتاب و ایمان چیست، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که هرکه را خواهیم بدان هدایت کنیم.»

فرمود: خدا تو را هدایت فرموده است. آن‌گاه سه بار فرمود خدایا هدایتش فرما. پسر جان هر چه خواهى بپرس.

عرض کردم: پدر و مادر و خانوادۀ من نصرانى هستند و مادرم نابیناست. من همراه آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم؟

حضرت فرمود: آنها گوشت خوک می‌خورند؟

عرض کردم: نه با آن تماس هم نمی‌گیرند.

فرمود: باکى ندارد. مواظب مادرت باش و با او خوش‌رفتارى کن و چون بمیرد او را به دیگرى وامگذار. خودت به کارش اقدام کن. به کسى مگو نزد من آمده‏اى تا در منىٰ پیش من آیى، ان‌شاءاللّه.

زکریا گوید: من در منىٰ خدمت حضرت مشرف شدم، در حالى که مردم گردش را گرفته بودند و او مانند معلمِ کودکان بود که گاهى این و گاهى آن از او سؤال می‌کردند و او پاسخ می‌فرمود.

چون به کوفه رفتم، با مادرم مهربانى کردم و خودم به او غذا می‌دادم و جامه و سرش را از کثافت پاک می‌کردم و خدمتگزارش بودم.

مادرم به من گفت: پسر جان! تو زمانى که دین مرا داشتى با من چنین رفتار نمی‌کردى، این چه رفتار است از تو می‌بینم، از زمانى که از دین ما رفته و به دین حنیف گراییده‏اى؟

گفتم: مردى از فرزندان پیغمبر ما به من چنین دستور داده.

مادرم گفت: آن مرد پیغمبر است؟

گفتم: نه بلکه پسر یکى از پیغمبران است.

مادرم گفت: پسر جان این مرد پیغمبر است، زیرا دستورى که به تو داده، از سفارشات پیغمبران است.

گفتم: مادرم! بعد از پیغمبر ما پیغمبرى نباشد و او پسر پیغمبر است.

مادرم گفت: دین تو بهترین دین است، آن را به من عرضه کن.

من به او عرضه داشتم و او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را به او آموختم. او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را گزارد و در شب عارضه‏اى به او رخ داد. به من گفت: پسر جان! آنچه به من آموختى، دوباره بیاموز.

من آنها را تکرار کردم، مادرم اقرار کرد و از دنیا رفت. چون صبح شد، مسلمان‌ها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در گورش گذاشتم.[9]

در جای دیگر در ادامه روایت آمده وقتی این شخص خدمت امام آمد، حضرت فرمودند مادرت اهل بهشت است.

گفتند: او یک روز بیشتر مسلمان نبوده.

فرمود: مگر از او چه می‌خواهید؟

مهم عاقبت کار است که انسان آخرِ کار چطور از دنیا می‌رود! لذا همۀ ما از خدا می‌خواهیم عاقبت ما را ختم به خیر کند.

در روایت آخر از امام باقر علیه‌السلام روایت است:

«إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلَا یَقْضِی عَنْهُمَا دُیُونَهُمَا وَ لَا یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَیْنَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّا»[10]

«بنده‏اى با پدر و مادرش در زمان حیاتشان نیکوکار است، سپس آنها می‌میرند و او بدهى آنها را نمی‌پردازد و براى آنها آمرزش نمی‌خواهد، لذا خدا او را عاق و نافرمان می‌نویسد، و بندۀ دیگر در زمان حیات پدر و مادر عاق آنهاست و به آنها نیکى نمی‌کند، ولى چون مردند بدهى آنها را می‌پردازد و براى آنها آمرزش می‌خواهد و خداى عزّوجلّ او را نیکوکار مى‏نویسد.»

گمان نکنید وقتی پدر و مادر از دنیا می‌روند، همه‌چیز تمام می‌شود. خیر، آنها هنوز به ما احتیاج دارند. برایشان خیرات کنید، حقوقشان را ادا کنید، اگر کسی از دستشان نارحت است، عذرخواهی کنید تا راضی شوند.

احترام به پدر و مادر اهمیت زیادی دارد؛ موجب عاقبت به خیری انسان می‌شود؛ توسعۀ رزق و روزی می‌دهد؛ حاجات انسان را برآورده می‌‌کند. مبادا آنها را آزار بدهید و اذیت کنید. اگر برنجند و آهی بکشند، واویلاست.

[1] ـ بقره، ۸۳.

[2] ـ نساء، ۳۶.

[3] ـ انعام، ۱۵۱.

[4] ـ اسراء، ۲۳ و ۲۴.

[5] ـ لقمان، ۱۳.

[6] ـ لقمان، ۱۴ و ۱۵.

[7] ـ کافی، ۲، ۱۵۷.

[8] ـ شوری، ۵۲.

[9] ـ کافی، ۲، ۱۶۰.

[10] ـ کافی، ۲، ۱۶۳.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است