رمضان المبارک ۱۳۹۸-۱۴۴۰

نهم رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ چهارشنبه ۱۳۹۸/۲/۲۵ آیت الله سید علی محمد دستغیب

این مطالبِ حق باید گفته شود. ما نمی‌‌گوییم اهل سنّت مسلمان نیستند و جهنّمی هستند. ناصبی و داعشی‌ها البته کافرند، امّا اهل تسنن به فتوای همۀ فقهای شیعه بدنشان پاک است؛ دفنشان در قبرستان مسلمانان جایز است؛ می‌توان با دخترانشان ازدواج کرد و اگر ترس فساد عقیده نباشد، می‌توان دختر به آنها داد.
امروز آقایان سنی مذهب در جاهای مختلف ایران هستند و علما دارند و مسلمان محسوب می‌‌شوند، ولی امام صادق علیه‌السلام فرمود مرز بین ما و آنها این است که شما مؤمن‌اید و آنها مسلمان‌اند؛ یعنی ایمان خاص مخصوص شیعه است.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

نهم رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ چهارشنبه ۱۳۹۸/۲/۲۵ آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

غیبت

﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ‏ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ‏ الظَّنِ‏ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ﴾[1]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید از بسیار گمان‌ها اجتناب کنید که بعضی گمان‌ها گناه است، و تجسس نکنید و بعضی از شما غیبتِ بعضی دیگر را نکند. آیا کسی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟ از این کار نفرت دارید. تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است.»

یکی از گناهان کبیره‌ که در  قرآن به صراحت از آن اسم برده شده، غیبتِ مؤمن است. غیبت طبق آنچه در روایات آمده و فقها گفته‌اند عبارت است از «ذکرک اخیک بما یُکرَه» یعنی یاد کردن برادر دینی به آنچه او دوست ندارد. بنا بر تعریف دیگر، غیبت یعنی بازگو کردن عیبِ مخفی مؤمن طوری که اگر بشنود، ناراحت شود.

در این آیه خدای تعالی می‌فرماید غیبت مؤمن مثل این است که کسی گوشتِ برادرِ مرده‌اش را بخورد.

در سورۀ نور می‌فرماید:

﴿إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون﴾[2]

«کسانی که دوست دارند کارهای زشت در میان مؤمنان شایع شود، در دنیا و آخرت عذاب دردناکی دارند. خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.»

یعنی کسی عیب مخفی از مؤمنی ببیند و آن را به شخص یا اشخاصی بگوید. این کار عذاب دردناکِ دنیا و آخرت را در پی دارد. شهید آیت‌اللّه دستغیب در گناهان کبیره این آیه را به‌عنوانِ نهی از غیبت مطرح کرده، روایت نیز مطابق آن وجود دارد.

در سوره اسراء می‌فرماید:

﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[3]

«چیزی را که به آن علم نداری، دنبال نکن که گوش و چشم و قلب همه بازخواست می‌شوند.»

روزی رسول اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله دستور داد همۀ مسلمین روزه بگیرند و تا وقتی حضرت اجازه نداده، افطار نکنند. آن روز همه روزه گرفتند تا موقع عصر. وقت افطار که شد، مردم یک به یک نزد پیامبر می‌آمدند و اجازۀ افطار می‌گرفتند و حضرت نیز اجازه می‌داد تا نوبت به مردی رسید که آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، دو تن از دخترانم امروز روزه گرفته‌اند، ولی خجالت می‌کشند خدمت شما بیایند و اجازه افطار بگیرند. آیا اجازه می‌فرمایید آنها افطار کرده، روزه خود را باز کنند؟

رسول اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از آن مرد رو برگرداند و جوابی نداد. او بار دیگر سخن خود را تکرار کرد، ولی باز حضرت توجهی نکرد و جوابی نداد. بار سوم آن مرد گفتۀ خود را تکرار کرد، این‌بار حضرت فرمود: چگونه از من اجازه افطار می‌خواهی، درحالی که امروز دخترانت روزه نبوده‌اند، زیرا از صبح در منزلت گوشت مردم را می‌خوردند. حال نزد آنها برو و بگو استفراغ کنند.

آن مرد به خانه بازگشت و ماجرا را برای دخترانش تعریف کرد و آنها نیز استفراغ کردند. ناگهان از دهان هرکدام تکه گوشتی خارج شد. آن مرد با دیدن این صحنه با ترس و وحشت نزد پیامبر آمد و ماجرا را تعریف کرد.

حضرت فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، اگر آن دو تکه گوشت در شکم دخترانت باقی می‌ماند بدون شک گرفتار آتش جهنم می‌شدند. سپس فرمود: این دو دختر امروز روزه گرفتند و از آنچه خداوند برایشان حلال کرده بود، امساک کردند، ولی با چیزی که خداوند حرام کرده روزه خود را شکستند، زیرا امروز در خانه با دهان روزه با غیبت کردن، مشغول خوردن گوشت مردم شدند.[4]

 

حکایتی دیگر

در زمان رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله مردی از جمع چند نفر گذر می‏کرد، همین که رد شد یکی از حاضرین گفت من این مرد را به خاطر خدا دشمن می‏دارم. این سخن را که گفت همه به او اعتراض کردند و گفتند بد حرفی زدی، ما به او اطلاع می‏دهیم. پس او را از گفته آن مرد مطلع کردند.

آن مرد خدمت پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آمد و جریان را به عرض آن گرامی رساند. پیامبر اکرم مرد عیب‌جو را خواستند و از آنچه گفته بود پرسیدند. عرض کرد بلی چنین است. من این حرف را گفته‏ام!

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند: به چه سبب این مرد را دشمن می‏داری؟ گفت: من همسایه او هستم و اطلاع کامل از وضعش دارم، هیچ گاه ندیدم غیر از نمازهای واجب شبانه‌روزی نماز دیگری بخواند.

عرض کرد: ای رسول خدا بپرسید از این شخص آیا نمازهای واجب را از وقتش تأخیر می‏اندازم یا در رکوع و سجودش و یا در وضو نقصی ایجاد می‏نمایم؟ آن مرد گفت: نه، ولی اضافه کرد، هیچ‌گاه ندیده‏ام غیر از روزهای ماه رمضان که هر شخص خوب و بد روزه می‏گیرد او روزه دیگری بگیرد.

او در جواب عرض کرد، یا رسول الله! سوال کنید، آیا در ماه رمضان روزه‏ام را خورده‏ام یا از حدود و شرایطش خارج شده‏ام؟ آن مرد گفت: نه، ولی من هیچ وقت ندیده‏ام به فقیر و تنگدستی چیزی از راه کمک بدهد مگر همین زکات واجب که اشخاص خوب و بد هم آن را می‏دهند.

او در جواب عرض کرد: یا رسول الله از او بپرسید، آیا هیچگاه شده که از مقدار لازم کمتر بدهم، یا به آن کسی که طلب زکات می‏نمایم، گفته باشم کمتر بگیرد؟ جواب داد: نه.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله رو به مرد عیب‌جو نموده و فرمودند: از جا حرکت کن. «فلعله خیر منک» شاید او از تو بهتر باشد.

این حکایت به ما می‌فهماند وقتی کسی واجبات را انجام می‌‌دهد و حرام را ترک می‌‌کند، برایش یک نوع تقواست. حال اگر مستحبات را انجام نداد یا مکروهات را ترک نکرد، معصیت نکرده. مبادا چیزهای کوچک را بزرگ جلوه بدهیم و آبروی اشخاص را بی‌جهت بریزیم! اگر کسی واجبی را علناً ترک کرده یا حرامی را علناً انجام داده، حرف دیگری، ولی ترکِ مستحبات یا انجام مکروهات، مجوز غیبت نیست که بخواهی این را عیب بدانی و پیش مردم کوچکش کنی.

از این گذشته باید کار مسلمان را حمل بر صحت نمود، نه اینکه اگر مستحبات را انجام نداد، از او عیب‌جویی کنید. اگر شما روایاتی دیدی دربارۀ قرآن خواندن، دلیل نمی‌شود که اگر کسی قرآن نخواند کار حرام کرده باشد. بی‌احترامی به  قرآن که نکرده.

صرف انجام واجبات و ترک محرمات اولین مرتبۀ تقواست. التزام به مستحبات و مکروهات یکی از نشانه‌های مرتبۀ دوم تقواست و این مرتبه کارهای بالاتر هم دارد؛ از جمله اینکه انسان خودش را بالاتر از دیگران نگیرد.

غیبت یعنی فاش کردن عیب مخفی مؤمن، در صورتی که اگر به گوشش برسد، ناراحت شود؛ یعنی مؤمنی در خفا و دور از چشم همه گناهی کرده یا واجبی را انجام نداده، اگر کسی این را بفهمد و منتشر کند، غیبت کرده. اگر تجسس هم کرده باشد، گناه دیگری انجام داده است.

در روایت است:

«الْغِیبَهُ أَشَدُّ مِنَ‏ الزِّنَا»[5]

«غیبت از زنا بدتر است.»

 

استثنائات غیبت

در چند مورد غیبت مجاز شمرده شده؛

اول اینکه کسی علناً گناه کند و باکی نداشته باشد؛ مثل زنی که بی‌حجاب از خانه بیرون می‌آید، البته همین هم باید مراقب بود. اگر نیم‌حجاب است، نباید بگویند بی‌حجاب شده. کسی که همه‌جا علناً غیبت می‌کند و همه او را به این صفت می‌شناسند یا کسی که دروغ می‌گوید یا دزدی می‌کند یا نماز نمی‌خواند و باکی هم ندارد. اگر هم پشت‌سرش بگویند این‌طور است، اهمیت نمی‌دهد.

دوم در مشورت دادن. اگر کسی از شما دربارۀ شخصی که او را می‌شناسید، تحقیق می‌کند و مشورت می‌گیرد تا با او وصلت کند یا در کاری شراکت کند. چنانچه شما عیبی از او سراغ دارید، باید بگویید، ولی به او شرط کنید که این را به کسی نگوید. اگر هم می‌شود فقط بگویید این کار به صلاح شما نیست و توضیح بیشتر ندهید، ولی اگر لازم است، با حفظ جوانب عیبی ندارد او را راهنمایی کنید.

سوم اگر دو نفر دیدند کسی خلافی می‌کند و با هم درباره آن صحبت کنند، غیبت نیست، امّا خوب است از این کار هم پرهیز کنند.

چهارم در مقام شهادت؛ مثلاً اگر زنی با نامحرمی همبستر شود. اگر هر دو مجرد باشند، هرکدام صد تازیانه حد می‌خورند. اگر همسر داشته باشند، بعد از ثابت شدن، باید سنگسار شوند. ثابت شدن به این است که چهار شاهد عادل نزد قاضی عادل شهادت دهند که ما با چشم خود دیدیم، کالمیل فی المکحله؛ یعنی مثل میل در سرمه‌دان. در اینجا نیز بیان کردن این فعل اشکال ندارد؛ هرچند خیلی سخت است چهار نفر عادل چنین صحنه‌ای را مشاهده کنند.

عادل یعنی کسی که گناه کبیره نمی‌‌کند؛ اصرار بر صغیره ندارد و حسن ظاهر دارد، یعنی از هرکه بپرسی، می‌گوید ما ندیدیم گناهی انجام دهد. همین حسن ظاهر برای عدالت کافی است.

زنا گناه خیلی بزرگی است و خدای تعالی به این سادگی از آن نمی‌گذرد، البته اگر توبه کند، حرف دیگری است.

 

علی علیه‌السلام در قرآن

آیۀ ۶۱ سورۀ آل‌عمران را که به آیۀ مباهله معروف است، بسیار شنیده و خوانده‌اید، امّا نقل آن از علمای سنی مذهب اهمیت بسزایی دارد. اکنون آنچه حسکانی در شواهد التنزیل آورده و حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت در قرآن و اهل‌بیت آن را ترجمه کرده‌اند، در اینجا می‌آوریم.

﴿فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ﴾

ترجمه: پس اگر کسی با تو احتجاج و جدل نمود در اینکه عیسی پسر خداوند است پس از آنکه بر تو واضح شده بطلان حرف آنها به عقل کاملت و وحی ما و مطلب مقطوع الفساد گردید، بگو به آنها برای برطرف شدن عذر، و جواب نتراشیدنِ آنها، برهان قاطع دیگر این است که بیایید تا جمع نماییم فرزندانمان و شما هم فرزندانتان و زن هایمان و شما هم زن هایتان و آن ها که مانند خود ما هستند و شما هم آن ها را که مانند خود شما هستند، پس بر یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خداوند را قرار دهیم بر کافرها در این مسأله ( که تمام نصاری قائلند عیسی پسر خداست).

پسر معاذ گفت:

گروهی از نصارای نجران وارد مدینه شدند. بزرگ آنها نامش عاقب و سید بود. این دو نفر گفتند: ای محمّد صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله تو یاد می‌نمایی صاحب ما را؟ پس پیغمبر فرمود: او (عیسی بن مریم) بنده و پیغمبر خداست.

گفتند: به ما بنما کسی را که خداوند مثل او آفریده باشد، در‌آنچه دیده و شنیده‌ای. پس پیغمبر از ایشان در آن روز روی گردانید و جبرئیل نازل شد بر پیغمبر و خواند قول خداوند را:

﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ آل‌عمران آیه ۵۹

یعنی هرآینه مثل عیسی نزد خداوند مثل آدم است. آفرید او را از خاک.

پس عاقب و سید برگشتند و گفتند: ای محمّد آیا هرگز به مثل عیسی شنیده‌ای؟

پیغمبر فرمود آری. گفتند آن کیست؟ فرمود: آدم، پس رسول خدا خواند «انّ مثل عیسی…» آن دو نفر گفتند: آدم آن طوری که تو می‌گویی نیست. پس پیغمبر به  ایشان فرمود: «تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ…»

پس رسول خدا دست علی را گرفت وبا ایشان بود فاطمه و حسن و حسین و فرمود: این‌ها پسران و نفس‌ها و زنان ما هستند.

طرفین همت گماشتند برای نفرین کردن. پس سید به عاقب گفت چکار می کنی با مواجه شدن به نفرین  این شخص؟ البته اگر دروغگو باشد، معلوم است با او بازی می‌نمایی ولی اگر راستگو باشد، البته مسلماً هلاک می‌شویم.

پس  از درِ مصالحه پیش آمد و با پیغمبر مصالحه نمودند که جزیه بدهند. پس پیغمبر فرمود در این وقت: به خدایی که جانم به دست اوست اگر قبول می‌نمودند نفرین کردن را (و ایشان آمین می‌گفتند) فوراً همه هلاک می‌گردیدند.

همۀ علمای اسلام بر این واقعه متفق‌اند و برخی نوشته‌اند وقتی مسیحیان آن چهرهای نورانی را دیدند، به خود لرزیدند چون خوب می‌دانستد خلاف می‌گویند. در انجیل هم خوانده بودند. همین الآن هم در تورات و انجیل نشانه‌های پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله وجود دارد و امام رضا علیه‌السلام در محاجه با علمای آنان به آن اشاره فرمودند. شرح این مناظره در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است.

نکته جالب توجه اینکه «انفسنا» در آیه یعنی به شهادت خدای تعالی علی علیه‌السلام مانند خود پیامبر اکرم است و هیچ فرقی با ایشان ندارد، جز اینکه پیامبر نیست.

این را هم حسکانی آورده است:

﴿اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا﴾ مائده، 3.

«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به‌عنوانِ] آیینى برگزیدم.»

ابی‌هارون از ابی‌سعید خدری نقل می‌کند:

هنگامی که این آیه بر رسول خدا نازل شد، فرمود: اللّه اکبر بر کامل کردن دین و تمام کردن دین و تمام کردن نعمت و خشنودی پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابی‌طالب پس از من. سپس فرمود هرکس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن دارد. یاری نما کسی که علی را یاری نماید و رها نما کسی که علی را رها نماید.

ابی‌هریره گفت:

هرکس روز هجدهم ذی‌الحجه را روزه بگیرد، خداوند برایش روزه شصت ماه را بنویسد و آن روز را غدیر خم می‌نامند. چون پیغمبر دست علی را گرفت پس فرمود آیا من ولیّ و سرپرست مؤمنین نیستم؟ گفتند آری ای فرستاده خدا. پس فرمود: هرکس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. پس عمر بن خطاب گفت: مبارک باد مبارک باد ای پسر ابوطالب. بامداد کردی در حالی که مولای من و مولای هر مؤمن هستی و خداوند فرستاد: امروز دینتان را کامل گردانیدم.

در سال دهم هجری وقتی پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله از مکه خارج شد، خدای تعالی این آیه را بر او نازل کرد:

﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‏ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾[6]

«اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن که اگر نکنى، پیام او را نرساندى. خدا تو را از گزند مردم حفظ مى‌کند. خدا کافران را هدایت نخواهد کرد.»

پیامبر می‌دانست منافقان زیر بار این دستور نمی‌‌روند. در همان روز عید غدیر خم که مولا علی علیه‌السلام را معرفی کردند و همه شنیدید، عمر آمد، دست داد و بیعت کرد و گفت «بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای و مولا کل مؤمن و مومنه» تبریک تبریک امروز مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی هستی.

قبل از آن با اشاره به این آیه «النَّبِیُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ» (پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است) فرمود:

«أیُّهَا النَّاس مَن أوْلى النَّاسَ بِالمُؤمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِم؟»

«چه کسى نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم‌تر است؟»

گفتند: خدا و پیامبر داناترند. فرمود: خدا، مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و به آنها، از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود :

«فَمَن کُنْتُ مُولاهُ فَعَلىٌ مُولاه»

«هر کس من مولاى او هستم، على مولاى اوست.»

از این سخنان پیامبر به‌خوبی معلوم می‌شود که منظور ایشان از «ولیّ» دوست نیست، بلکه یعنی همان‌طور که من ولیّ و سرپرست شما هستم علی علیه‌السلام هم هست. هرچه ایشان فرمود باید اطاعت کنید. چون مولا در اینجا یعنی کسی که اطاعتش لازم است. نمی‌توان گفت قرآن برای ما کافی است. هرچه پیامبر اکرم می‌فرماید از خداست و از خودش چیزی نمی‌‌گوید.

امّا علمای اهل سنّت می‌گویند منظور پیامبر اکرم این است که هرکس من دوست او هستم، علی علیه‌السلام هم دوستش است.

این آیه پس چیست؟‌ اینکه عمر آمد و گفت «بخ بخ  اصبحت مولای…» برای چیست؟‌یعنی آمده بگوید دوست من هستی؟ آیا رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله ۱۲۰هزار نفر را سرپا نگه داشته که این را بگوید؟

بعد از رحلت پیامبر اکرم بارها علی علیه‌السلام این مطلب را گفتند و هیچ‌کس مخالفتی نکرد.

این مطالبِ حق باید گفته شود. ما نمی‌‌گوییم اهل سنّت مسلمان نیستند و جهنّمی هستند. ناصبی و داعشی‌ها البته کافرند، امّا اهل تسنن به فتوای همۀ فقهای شیعه بدنشان پاک است؛ دفنشان در قبرستان مسلمانان جایز است؛ می‌توان با دخترانشان ازدواج کرد و اگر ترس فساد عقیده نباشد، می‌توان دختر به آنها داد.

امروز آقایان سنی مذهب در جاهای مختلف ایران هستند و علما دارند و مسلمان محسوب می‌‌شوند، ولی امام صادق علیه‌السلام فرمود مرز بین ما و آنها این است که شما مؤمن‌اید و آنها مسلمان‌اند؛ یعنی ایمان خاص مخصوص شیعه است.

کسی که ولایت علی علیه‌السلام را دارد و تابع علی است، حرف ایشان را قبول دارد چون علی و بعد امام حسن و بعد امام حسین علیهم‌السلام تا امام زمان را حق می‌داند.

 

السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر من محمّد ایها الصادق یابن رسول اللّه

 

 

[1] ـ حجرات، ۱۲.

[2] ـ نور، ۱۹.

[3] ـ اسراء، ۳۶.

[4] ـ محجه البیضاء، ۵، ۲۵۲.

[5] ـ خصال، ۱، ۶۳.

[6] ـ مائده، ۶۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است