رمضان المبارک ۱۴۰۲-۱۴۴۴طلب و اخلاق طلبگی

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۱۱ | سیزدهم رمضان ۱۴۴۴ – ۱۴۰۲ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۱۱ | سیزدهم رمضان ۱۴۴۴ – ۱۴۰۲ |  ۱۴۰۲/۰۱/۱۵ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

 

«وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»

و قال ایضا

«یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»

و قال ایضا

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»

خداوند دل‌های مارا به نور قرآن و به نور محبّت و معرفت و نور اهل‌بیت علیهم‌السلام منور گرداند!

بحث جلسات گذشته دربارۀ طلب و اخلاق طلبگی بود. طالب منحصر به طلاب حوزه نیست. طالب، به‌قول حضرت آیت‌اللّه نجابت، کسی است که خدا را بطلبد، هرکه باشد.

اگر حوزه آن رنگ و بویی که باید، داشته باشد و شخصی مثل حضرت آیت‌اللّه نجابت رضوان اللّه تعالی علیه حضور داشته باشد، این طلب در حوزه و در طلاب قوی‌تر و شدیدتر و احیاناً سهل‌الوصول‌تر می‌شود.

در بحث طلب به بحث عشق و محبّت رسیدیم. از عشق گفتیم که معرفتِ دوطرفه «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» و محبّت شدید از جانب عبد به خدا عشق است.

آثار عشق

عشق، بخصوص عشق الهی که مورد نظر ماست، آثاری دارد؛ یکی از آنها «از خود درآمدن» است؛ از خودمان بیرون بیاییم. فرقش با هوس این است که هوس همه‌چیز را به خودش می‌کشد، می‌شود جهنّم که «هل من مزید» می‌گوید و دائم بیشتر می‌خواهد. این خودخواهی است، امّا عشق دیگرخواهی است. «از در درآمدی و من از خود به در شدم».

از خود بیرون آمدن و به طرف خدا رفتن، اثر مهم عشق است.

این خودخواهی یا همان نفس امّاره دشمن خدا و خصیم مبین است. رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند:

«اعدى‏ عدوّک‏ نفسک الّتى بین جنبیک»[1]

«دشمن‏ترین دشمنانت، نفس امّاره است که درون توست.»

این نفس و خودخواهی به دنیاخواهی می‌کشد. رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند:

«حُبُ‏ الدُّنْیَا رَأْسُ‏ کُلِ‏ خَطِیئَه»[2]

«دوستی دنیا سرمنشأ همۀ گناهان و خطایای و اشتباهات است»

امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

«أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِنِ‏»[3]

«دنیا زندان مؤمن است.»

این زندان همان خودخواهی است که در آن اسیریم. مولانا زیبا دارد:

این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کن زندان و خود را وارهان

از این زندان دنیا که خودخواهی و خودپرستی و منیت و انّانیت است «خود را وارهان». جایی را پیدا کن که از این برهی.

این دنیا چیست که حبّ آن «رأس کل خطیئه» است و زندان است؟ فرمود:

چیست دنیا از خدا غافل بُدن

نی قماش و نقده و میزان و زن

در نسخه‌های دیگر دارد «نی قماش و نقره و فرزند و زن».

اموال و اولاد و همسر دنیا نیست. اگر به این‌ها از دید عشق نگاه کنی، آیینه می‌بینی. در وجود فرزند و همسرت نعمت خدا می‌بینی. این‌ها آیینه هستند، حجاب و مانع نیستند. آن دید تو و خودخواهی توست که این‌ها را حجاب می‌کند.

عشق خدا تو را از این زندان خودخواهی و نفس‌پرستی نجات می‌دهد. به‌قول عمان سامانی: «رو که در یک دل نمی‌گنجد دو دوست». اگر در قلبت خدا جا گرفت، دنیا جا نمی‌گیرد و رهیدی.

این خدا جاگرفتن، یعنی همۀ طلب و عشقت خدا باشد؛ «خداخواه» باشی. این است که حافظ فرمود وقتی به عشق رسیدم دنیا مندک شد؛

من همان دم که وضو ساختم از چشمۀ عشق

چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست

عشق و محبّت خدا که آمد، محبّت نفس امّاره که خصم خداست و دنیا که مشنأ خطیات است، بیرون می‌رود. دنیا میت می‌شود و نماز میتش را خواندم و تمام.

نکتۀ کوچکی هم اینجاست که بعضی می‌گویند نماز میت شیعه پنج تکبیر دارد. چرا حافظ گفت چار تکبیر زدم؟

رضوان خدا به حضرت آیت‌اللّه نجابت می‌فرمودند اگر بخواهی بر منافق نماز بخوانی، باید چهار تکبیر بزنی. ایشان می‌گفتند دنیا منافق است، گولت می‌زند یا به تعبیری مؤمن نیست. (به آن شکل خودخواهی و آن نفس امّاره که خصیم مبین خداست.)

این اثر عشق است. اگر شناساندن خدا به مردم دست اولیاء بود، همه خدا را دوست می‌داشتند؛ چراکه این عشق در نهاد همه وجود دارد، لکن نشد. طوری خدا را نشان دادیم که آن عشق پیدا نشد یا ما نتوانستیم. این کمبود از ماست. چرا نتوانستیم؟ بماند.

اوج عشق فنا شدن و ریشه‌کن شدن خودخواهی است؛ از خود به‌درآمدن. عاشق فانی در معشوق می‌شود.

استاد گرامی، حضرت آیت‌اللّه سید علی‌محمّد دستغیب این دو حدیث قدسی را زیاد می‌خواندند:

«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی و مَن وَجَدَنی عَرَفَنی و مَن عَرَفَنی أحَبَّنی و مَن أحَبَّنی عَشِقَنی و مَن عَشِقَنی عَشِقتُهُ و مَن عَشِقتُهُ قَتَلتُهُ و مَن قَتَلتُهُ فَعَلَیَّ دیَتُهُ و مَن عَلَیَّ دیَتُهُ فأنا دیَتُهُ»[4]

«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی» کسی که دنبال من بگردد، مرا پیدا می‌کند.

«و مَن وَجَدَنی عَرَفَنی» کسی که پیدایم کند، مرا می‌شناسد. اگر خدا را پیدا کنی، به برکت حضرت ختمی صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و تبعیت از ایشان، او را می‌شناسی. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».

«و مَن عَرَفَنی أحَبَّنی و مَن أحَبَّنی عَشِقَنی» هرکه مرا بشناسد، عاشقم می‌شود. مگر می‌شود زیبایی را ببینی و عاشقش نشوی؟ «انّ اللّه جمیل و یحب الجمال».

زمینه محبّت معرفت است. باید بشاسی.

«و مَن عَشِقَنی عَشِقتُهُ» هرکه عاشقم شود، عاشقش می‌شوم. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ».

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی

که یک سر مهربونی دردسر بی

اگر مجنون دل شوریده‌‌ای داشت

دل لیلی از او شوریده‌تر بی

«و مَن عَشِقتُهُ قَتَلتُهُ» هرکه عاشقش شوم، او را می‌کشم. عراقی گفت:

به کدام مکتب است این به کدام مذهب است این

که کُشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

یعنی آن نفس امّاره و آن خودخواهی و نفس‌پرستی را می‌کشم. دیگر خودش نیست، از خود بیرون آمده. اگر عشق به جان آدمی بیفتد، فنا و نابود می‌شود.

خدا فرموده هرکس کسی را بکشد یا باید قصاص شود یا دیه بدهد. حال که خودش کسی را کشته، قصاصش که نمی‌شود کرد. او فانی نیست، جاوید است. پس باید دیه بدهد. «و مَن قَتَلتُهُ فَعَلَیَّ دیَتُهُ» هرکه را بکشم، دیه‌اش گردن خودم است. دیه‌اش چیست؟

«و مَن عَلَیَّ دیَتُهُ فأنا دیَتُهُ» کسی که دیه‌اش گردن من باشد، خودم را می‌دهم. یعنی «من کان للّه کان اللّه له» کسی که برای خدا باشد، خدا برای اوست.  

کسی که عاشق خدا باشد و همه‌چیزش را فانی برای خدا داده باشد، خدا همه‌چیز به او می‌دهد. «دیو چو بیرون رود فرشته درآید». آن نفس خصیم که بیرون رود، خود خدا در قلب می‌نشیند.

حدیث قدسی دیگر معروف است به «قرب نوافل»؛

«لَا یَزَالُ‏ الْعَبْدُ یَتَقَرَّبُ‏ إِلَیَ‏ بِالنَّوَافِلِ‏ حَتَّى‏ أُحِبَّهُ‏، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ یَدَهُ‏ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»

قرب نوافل داریم و قرب فرایض. می‌گوییم نماز می‌خوانم «قربهالی اللّه». آخر قرب وصال است.

«لَا یَزَالُ‏ الْعَبْدُ یَتَقَرَّبُ‏ إِلَیَ‏ بِالنَّوَافِلِ‏ حَتَّى‏ أُحِبَّهُ» بنده با نوافل به من نزدیک می‌شود تا اینکه دوستش می‌دارم.

در حدیث قدسی قبل فرمود «و من عشقنی عشقته» کسی که عاشقم شود عاشقش می‌شوم. اینجا می‌فرماید دوستش می‌دارم.

بعد که عاشقم شد و عاشقش شدم، آنجا فرمود او را می‌کشم و بعد خودم دیه‌اش می‌شوم. در این حدیث می‌فرماید: «‏فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ» گوشش می‌شوم که با آن می‌شنود. «وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ» چشمش می‌شوم که با می‌بیند. «وَ یَدَهُ‏ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا» دستش می‌شوم که با آن کار می‌کند.

یعنی جزو اولیاء اللّه می‌شود؛ همه‌کاره‌اش خدا می‌شود. چشمش خدایی، گوشش خدایی. با چشم خدا می‌بیند و غیر خیر نمی‌بیند، چون خدا بد نمی‌بیند. هرچه خلق کرده خیر است. با گوش خدا می‌شنود؛ لذا بصیرت و فهم و تقوا پیدا می‌کند.

«اتَّقُوا مِنْ‏ فِرَاسَهِ الْمُؤْمِنِ‏ فَإِنَّهُ‏ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ»

از فراست مؤمن بترسید چون با نور خدا می‌‌بیند، زیرک می‌شود. عاشق عاقل می‌شود. این صفت را خدا به او می‌دهد.

خلاصه همۀ ادراک و اراده و همه‌چیزش خدایی می‌شود؛ فانی می‌شود. آن نفس خصیم، آن دیو بیرون می‌رود و خدا جایش می‌نشیند.

وقتی خدا آمد و نشست، از آثار دیگر عشق این است که عاشق صفات معشوق را پیدا می‌کند.

جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای

او می‌بیند، او می‌شنود، به حول و قوه او کار می‌کند. این اثر عشق به خداست که صفات محبوب را پیدا می‌کنی؛ یعنی وقتی خدا را شناختی و او را که رحیم و ودود و غفور و ستار است، دوست داشتی، تو هم رحیم و غفور و ودود و ستار می‌شوی. این صفات در وجودت تأثیر می‌کند، صفات محبوب را پیدا می‌کنی.

آنها که کسی را دوست دارند -دوستی همیشه جنس مخالف نیست- مثلاً شاگردها وقتی استاد را دوست می‌دارند، باطن که جای خود دارد، حتی ظاهر رفتار و سکناتشان هم مثل استاد می‌شود. مثل استاد راه می‌روند، مثل استاد حرف می‌زنند، می‌خندند، لحن صدایشان مثل استاد می‌شود.

این تأثیر محبّت و عشق واقعی است که در جان عاشق نشسته و صفات او پیدا شده.

من کی‌ام لیلی و لیلی کیست من

ما دو یک روحیم اندر دو بدن

اگر خدا را دوست داشتی و محبوبت او شد، هرچه خدا دوست دارد، دوست می‌داری. اولیاء خدا را دوست می‌داری؛ چون تجلی خدایند. کنار آنها می‌نشینی و از آنها رنگ و بو و شکل و نور می‌گیری. باطنتان آن رنگی می‌شود.

قدر بدایند، جایی که هستید، مسجدی که هستید، حواستان را جمع کنید!

اگر پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام را دوست داشتید، صفات ایشان در شما اثر می‌کند.

شیخ عباس قمی در سفینه‌البحار و شهید آیت‌اللّه دستغیب در قلب سلیم این روایت را آورده‌اند:

«من احب شیئاً حشره اللّه معه ولو کان حجرا»

کسی که چیزی را دوست بدارد با او محشور می‌شود، ولو سنگی باشد.

دوستی چنین تاثیری دارد. اگر کسی حسین بن علی علیهماالسلام را دوست داشته باشد، با او خواهد بود.

عشق امام حسین علیه‌السلام چنان به جان شهید آیت‌اللّه عبدالحسین دستغیب زد که عبد حسین بود و مثل خود امام حسین علیه‌السلام تکه‌تکه شد. این‌قدر امام حسین را دوست داشت که ظاهرش هم حسینی شد، باطن هم با امام حسین علیه‌السلام محشور است. هرکس بکوشد اسم و رسم اولیاء خدا را از این شهر و دیار بردارد، موفق نمی‌شود.

 

چراغی را که ایزد برفروزد

هرآن‌کس پف کند ریشش بسوزد

نمی‌شود شهید آیت‌اللّه دستغیب را برداشت. باید معرفی کرد که بر دل‌های این مردم چه کرد. این دیار را با انفاس اولیاء خدایی مثل آیت‌اللّه قاضی و آیت‌اللّه انصاری که به ایشان خورده بود، زنده کرد. نفَس ایشان کار کرد.

کیمای عشق

گفته‌اند که عشق کیمیاست. در گذشته دنبال ماده‌ای بودند که به هر فلزی بزنند طلا شود. اسم آن ماد را گذاشتند «کیمیا» و به کسانی که دنبال آن می‌گشتند، می‌گفتند «کیمیاگر». آن ماده پیدا نشد، ولی علمی پیدا شد به نام «کیمی‌ستری» که همین شیمی امروزی است.

عرفا می‌گویند کیمیا وجود دارد. فلز وجود تو هرچه باشد، عشق کیمیاست. هرکه هستی، هرچه هستی.

حضرت آیت‌اللّه نجابت می‌فرمودند اولین قدم این است که بدانی خدا دوستت دارد؛ هرکه هستی خدا دوستت دارد.

به قول حافظ: «شرط اول قدم این است که مجنون باشی» اگر او را دوست داشته باشی، فلز وجودت طلا می‌شود.

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

صفات محبّان خدای تعالی را پیدا می‌کنی.

عاشق تمام تعلقات دنیوی خود را برای معشوق می‌دهد؛

حافظ ار جان طلبد غمزۀ مستانۀ دوست

خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد

همۀ گرفتاری ما، تمام صفات غلط اخلاقی ما از خودخواهی است؛ کبر، حسد، عجب، ریا و… همه از خودخواهی و نفس‌پرستی است. اگر عشق خدا آمد، عمزۀ خدا اگر باشد، درست می‌شود.

بنابراین درونت را خالی کن، همه را به او بسپار تا دیگر هیچ برایت نماند و همه‌چیزت خدا شود. «خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد».

حتماً کتاب «قلب سلیم» شهید آیت‌اللّه دستغیب را ببنید. بسیار شیوا و لطیف و مؤثر است.

عشق آثار دیگری هم دارد؛ حیات یافتن، نشاط یافتن، از افسردگی درآمدن. چرا افسرده‌ایم؟ عبادت انسان را از افسردگی بیرون می‌آورد.

خدایا خداوندا تو را به مقربان درگاهت، تو را به علی که شهید این ماه است، بین ما و اولیاء و محبّان و محبوبانت جدایی مینداز!

خدایا خداوندا، معرفت و محبّت خود را هرروز بیشتر در دل و قلب ما جاری بفرما!

[1]. عده‌الداعی، ۳۱۴.

[2]. مصباح‌الشریعه، ۱۳۸.

[3]. کافی، ۲، ۲۵۰.

[4]. کلمات مکنونه، ملامحسن فیض کاشانی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است