تفسیر سوره هود

سوره هود آیه ۹ تا ۱۱ | جلسه ۱۱

یاد خدا همین است که انسان در همه‌حال حواسش به خدای خودش باشد. اگر جوانی و نماز می‌خوانی؛ اگر به نامحرم نگاه نمی‌کنی؛ اگر در موبایلت تصاویر زشت نمی‌بینی؛ اگر حواست به زبان و چشم و اعضاء و جوارحت است؛ اگر نوافل و نماز شب می‌خوانی، بدان همۀ این‌ها از خداست. تا هدایتِ خدا نباشد، نمی‌توانی! او قول داده کمک کند و می‌کند؛

 

فیلم جلسه

 


صوت جلسه

متن تفسیر
   

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره هود آیه ۹ تا ۱۱ | یکشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۱۴ | جلسه ۱۱

 

 

 

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ (۹)

و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم و بعد آن را از او پس بگیریم، ناامید و ناسپاس می‌شود.

 

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (۱۰)

و اگر بعد از رنج و محنتی که به او رسیده، نعمتی به او بچشانیم، می‌گوید بدی‌ها از من رخت‌بربست، و فرح‌ناک و فخرفروش می‌شود.

 

إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (۱۱)

مگر آنها که صبر پیشه کردند و اعمال صالح انجام دادند، برای آنان آمرزش و پاداش بزرگ است.

 

«وَ لَئِنْ» و اگر «أَذَقْنَا» بچشانیم «الْإِنْسانَ» به انسان «مِنَّا» از جانب خود «رَحْمَهً» رحمتی را «ثُمَّ» سپس «نَزَعْناها» آن را بگیریم «مِنْهُ» از او «إِنَّهُ لَیَؤُسٌ» ناامید می‌شود «کَفُورٌ» و ناسپاس.

«وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ» و اگر به او بچشانیم «نَعْماءَ» نعمت‌هایی «بَعْدَ ضَرَّاءَ» بعد از رنج و گرفتاری «مَسَّتْهُ» که او را گرفته بود «لَیَقُولَنّ» قطعاً خواهد گفت «ذَهَبَ» رفت «السَّیِّئاتُ» بدی‌ها، گرفتاری‌ها «عَنِّی» از من «إِنَّهُ لَفَرِحٌ» او بسیار شادمان «فَخُورٌ» و فخرفروش می‌شود.

«إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا» به‌جز کسانی که صبر کردند «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و اعمال صالح انجام دادند «أُولئِکَ لَهُمْ» برای آنان است «مَغْفِرَهٌ» آمرزش الهی «وَ أَجْرٌ کَبیرٌ» و پاداش بزرگ.

وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَه؛ رحمتی که خدای تعالی در اینجا می‌فرماید، هم جنبۀ ظاهری دارد و هم باطنی. رحمت ظاهری یعنی توسعۀ مادی و دنیوی مثل افزایش مال، ریاست، خانواده، فرزندان و امثالهم است. وقتی این‌ نعمت‌ها نصیب کسی می‌شود و بعد از مدتی از دستش می‌رود، به حساب طبع و صرف‌نظر از مؤمنانِ خاص، شخص ناامید می‌شود. ناامید از مردم و اطرافیان، ناامید از خودش و بدتر از همه ناامید از خدای تعالی؛ در نتیجه شروع می‌کند بد گفتن به پروردگار و ترک نماز و عبادت و کم‌کم سر به کفر هم می‌گذارد.

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ…؛ همین بشر اگر پس از گرفتاری و رنجی، وضعش خوب شود و خداوند درهای نعمت را به او باز کند، می‌گوید من هیچ عیب و نقصی ندارم و اگر زمانی هم بد بودم، حالا خیلی خوب هستم. بعد هم شروع می‌کند به لهو و لعب و شادی‌های بی‌حساب و فخرفروشی به دیگران. این طبع بشر است و قرآن کریم نیز در برخی آیات به آن پرداخته است.

میلِ انسان به آسایش است و آسایش را در مال می‌بیند؛ چون می‌بیند کسانی که مال دارند، خوش‌اند. ماشین‌های گران‌قیمت، خانه‌های مجلل، غذاهای خوشمزه و رنگارنگ و پست و مقام را ملاک موفقیت و خوشی می‌داند و خود را با کسانی مقایسه می‌کند که از این نعمت‌ها برخوردارند و به حالشان غبطه می‌خورد.

حال اگر ببیند کسی که صاحب این نعمت‌ها بوده، ناگهان همه را از دست داد؛ مال و مقام و محبوبیتش همه از بین رفت، طوری که همه مذمتش می‌کنند، می‌گوید دیدی فلانی چه بدبخت شد؟ خوب که ما جای او نبودیم! نگاه اهل دنیا این‌طور است.

از آن سو اگر ببیند فقیری یک‌شبه ثروتمند شد و از گمنامی ناگهان به شهرت رسید، می‌گوید ببین چطور پرواز کرد به آن بالاها. ما تا دیروز جواب سلامش را هم نمی‌دادیم، ببین امروز چقدر بزرگ شده! خود این شخص هم به خودش همین را می‌گوید.

امّا چرا وضع بشر این‌طور است؟ چون خلقت و زندگی ما به حسابِ بدنی مثل حیوانات است؛ یعنی همان‌طور که حیوانات می‌خورند و می‌خوابند و تولیدمثل می‌کنند، ما هم همین‌طور هستیم، لکن چون فکرِ ما کمی بالاتر است، دوست داریم خانه و لباس و خوراکمان بهتر باشد و مغز و ذهنمان را در این راه به کار می‌اندازیم. پس یک جهتِ خلقتِ ما حیوانی است؛ لذا گفته‌اند: «الانسان حیوان ناطق».

حیوان ناطق یعنی خصوصیات بدنی‌اش مانند حیوانات است، امّا ناطقیت، او را از حیوانات متمایز می‌کند. ناطق هم به‌معنای نطق و حرف زدن نیست، بلکه یعنی نفس ناطقه، نفس کلی و روحی که غیر از حیوانیت است.

پس طبع بشر چون دو جهت سِفلی و روحانی دارد، این‌طور است، مگر اینکه خودش را بالا بکشد، ولی معمولاً هر کسی دلش می‌خواهد در این دنیا خوش باشد؛ خوب بخورد؛ خوب بیاشامد و شهواتش را هرطور شده ارضاء کند.

مؤمنان هم دو قسم‌اند؛ یک قسم افرادی هستند که چون پدر و مادرشان مسلمان و شیعه بودند، به حساب تقلیدی و بدون اینکه ایمان درونشان فرو رفته باشد، مسلمان شدند. این‌ها در خطرند؛ چون استوار نیستند و تکیه‌گاهی ندارد؛ یعنی تکیه به خدای تعالی و پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام ندارند.

به قرآن احترام می‌گذارد؛ نماز می‌خواند؛ چه‌بسا واجبات را انجام می‌دهد و حرام را ترک می‌کند، امّا نتوانسته حیوانیتش را مهار کند و بفهمد برای چه خلق شده! خدا را قبول دارد، ولی هنوز در ذهن فرو نرفته و درونش قرار نگرفته که خدا از او چه می‌خواهد، او از خدا چه می‌خواهد و اصلاً برای چه به این دنیا آمده است.

اگر بگویند خلق شده‌ای تا خدا را بشناسی و بندۀ او باشی و رضایتش را حاصل کنی، می‌گوید این‌ها که گفتی یعنی چه؛ به چه دردی می‌خورد؟! یعنی نمی‌تواند بفهمد برای زندگی چند روزۀ این دنیا خلق نشده، ابدیتی پیشِ‌رو دارد. نه اینکه قبول نداشته باشد؛ تقلیداً قبول دارد و حتی شاید اعتقاد هم داشته باشد، امّا درونش فرو نرفته است.

این افراد از این جهت در خطرند که اگر به سختی‌هایی مبتلا شوند، از همه‌چیز دست می‌کشند؛ نه نمازی، نه روزه‌ای، نه خدایی. می‌گوید اگر خدایی بود، این‌طور بر سر ما نمی‌آمد.

علت اینکه در سختی‌ها و گرفتاری‌ها نماز را کنار می‌گذارد این است که فکر می‌کند وقتی گفت ایمان دارم و خدا را می‌پرستم، خدا باید هرچه خواست برایش تأمین کند. یعنی نمی‌داند این نماز به چه کار می‌آید و خدا از او چه می‌خواهد؛ چون اصلاً نمی‌‌داند برای چه خلق شده. گاهی خیلی سطحی می‌گوید خدا می‌خواهد نماز بخوانیم و واجبات انجام دهیم و حرام را ترک کنیم تا بعد از مرگ بهشت نصیبمان کند.

قرآن کریم می‌فرماید:

﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾[1]

«ای کسانی که ایمان آوردید، ایمان بیاورید.»

﴿وَ ما یُؤْمِنُ‏ أَکْثَرُهُمْ‏ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾[2]

«بیشتر آنها به خدا ایمان نمی‌‌آورند، مگر اینکه در همان حال مشرک‌اند.»

ظاهراً مؤمن است، ولی هنوز نتوانسته از شرک بیرون بیاید. اگر دنیا به او رو کند، می‌گوید نمازها و گریه‌ها و عباداتم کار کرد؛ ببین خدا چطور دوستم می‌دارد و جوابم را می‌دهد! ولی همین که اندکی نعمت‌هایش کم شد، می‌‌گوید خدایا مگر مرا نمی‌بینی؛ صدایم را نمی‌شنوی؛ انگار از من قهر کردی؛ رهایم کردی! کم‌کم راه دیگری پیش می‌گیرد. چرا این‌طور است؟ چون خود را بیشتر از خدا و پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام دوست می‌دارد. به زبان می‌گوید جانم فدای حسین، ولی در امتحانات نمی‌‌تواند استقامت کند. گمان می‌کند عمری نماز خوانده تا دنیایش خوب شود.

حال ما چه کنیم که این‌طور نشویم؟ خدای تعالی در آیۀ بعد می‌فرماید:

إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ؛ مگر آنها که صبر کردند و عمل صالح انجام دادند. چرا نمی‌‌فرماید آنها که ایمان آوردند؟ چون عمل صالح بدون ایمان پذیرفته نیست. خدای تعالی عمل صالح را از کسی قبول می‌کند که به او رو آورده باشد و حرفش را بشنود. قرآن هم از اول تا آخر همین را می‌گوید. هرکس حرفِ خدا را شنید، عملش صالح است. مهم‌ترین مصداق عمل صالح هم انجام واجبات و ترک محرمات است.

امّا در چه چیزهایی و چرا باید صبر کرد؟ این «چرا» نیازمند فهم است. اول از همه باید در نعمت‌ها صبر و تحمل داشته باشد؛ یعنی تحمل ریاست، ثروت، خانوادۀ خوب و غیره را داشته باشد. به تعبیر دیگر باید از خدا بترسد و او را ناظر خود بداند و همیشه مراقب باشد؛ مبادا این مقام مرا از خدا دور کند، از او غافل شوم و فکر کنم خدا شده‌ام؛ مبادا به خانواده‌ و زیردستانم ظلم کنم؛ مبادا فقرا را تحقیر کنم!

هر نعمتی صبر و تحملِ مخصوصِ خود را دارد. اگر دعا می‌کنی و فوراً اجابت می‌شود، مراقب باش خدا به خود واگذارت نکرده باشد! نگو مستجاب الدعوه شدم و اولیاءاللّه هستم! اگر دنبال همسر رفتی و زن خوبی نصیبت شد و همه کمک کردند یا اگر در خانواده محترم هستی و پدر و مادر و همسر همه احترامت می‌گذارند، بگو خدایا نکند رانده شده‌ام و این‌ها برای امتحان من است؟‌ اگر این‌طور باشد، دیگر «فَرِحٌ فَخُور» نمی‌‌شود و باد در غبغب نمی‌اندازد.

تحملِ ریاست این است که حواست به مردم و به زیردستانت باشد و به آنها رسیدگی کنی. تحملِ ثروت این است که به فقرا رسیدگی کنی. اگر دعایت مستجاب می‌شود برای مردم دعا کن. برای خودت هم بگو خدایا حفظم کن. این می شود «صبروا». پس باید ترس داشته باشد و همراه ترسش عمل کند!

نوع دیگر صبر، صبر در بلا و سختی است؛ هرجا رو می‌کند، کسی اعتنایش نمی‌کند و کتک می‌خورد. در تنگی معیشت به سر می‌برد. در خانه با زن و بچه خوش‌خلقی می‌کند، ولی همه دشمنش هستند. دوستانش چپ‌چپ نگاهش می‌کنند. در اینجا باید صبر داشته باشد؛‌ یعنی ملتفت باشد کار فقط دست خداست، نه کسِ دیگری. باید امتحان شود.

﴿أَ حَسِبَ‏ النَّاسُ‏ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون﴾[3]

«آیا مردم گمان کردند همین که گفتند ایمان آوردیم، به حال خود رها می‌شوند و امتحان نمی‌شوند؟»

قطعاً حساب و کتابی در کار است و همه باید امتحان شوند، امّا هر کسی به اندازۀ خودش. خدای تعالی در سورۀ اعراف می‌فرماید:

﴿وَ نَزَعْنا ما فی‏ صُدُورِهِمْ‏ مِنْ غِلٍّ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[4]

«و «غِلّ» (کینه و حسد) را از سینه‌هاى آنان بیرون مى‌کنیم. از زیرشان نهرها جارى است و مى‌گویند: «سپاس خدا را که ما را بدین مقام هدایت کرد و اگر خدا هدایتمان نمى‌کرد، خود هدایت نمى‌یافتیم. به‌راستى فرستادگان پروردگارمان به حق آمدند.» و به آنان ندا مى‌دهند: این بهشت را به‌پاس آنچه کردید، به ارث بردید.»

یعنی از خدا خواست و درونش از صفات حیوانی پاک شد. اگر در دنیا این‌طور نباشد،‌ آنجا نمی‌شود. بعد هم از لحظۀ مرگ نعمت‌های الهی شروع می‌شود و با دیدن آنها می‌گوید «الحمدللّه» چرا؟ چون شکرگزاری عادتش بوده است. می‌گوید شکر خدا که مرا هدایت کرد. با وجود این شیطان و این دشمنان قسم خورده، اگر یاری پروردگار نبود، منِ بیچارۀ ضعیف کجا از این شیاطین جنی و انسی نجات می‌یافتم؟

یاد خدا همین است که انسان در همه‌حال حواسش به خدای خودش باشد. اگر جوانی و نماز می‌خوانی؛ اگر به نامحرم نگاه نمی‌کنی؛ اگر در موبایلت تصاویر زشت نمی‌بینی؛ اگر حواست به زبان و چشم و اعضاء و جوارحت است؛ اگر نوافل و نماز شب می‌خوانی، بدان همۀ این‌ها از خداست. تا هدایتِ خدا نباشد، نمی‌توانی! او قول داده کمک کند و می‌کند؛

﴿وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ﴾[5]

«بر عهدۀ ماست مؤمنان را یاری کنیم.»

مهم‌ترین کمک این است که شرّ شیطان را از انسان دور کند و او را به خود واگذار نکند. پس اگر توانستی در مقابل فحش‌های کسی سکوت کنی، بگو الحمدللّه. اگر توانستی ببخشی یا دستِ افتاده‌ای را بگیری، بگو الحمدللّه! غرّه نشو؛ باد به غبغب نینداز، بدان خدا کمکت کرده! بگو خدایا حفظم کن. هر روز بگو: «یا اَللَّهُ یا رَحمانُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلی دِینِکَ».

خدای تعالی مارا برای خودش خلق کرده و باید از خودش بخواهیم به ما استقامت دهد. باید بفهمیم نطفه بودیم و الآن هم از نطفه پایین‌تریم. از خودمان هیچ نداریم و دستِ‌آخر هم خاک می‌شویم.

 

[1] ـ نساء، ۱۳۶.

[2] ـ یوسف، ۱۰۶.

[3] ـ عنکبوت، ۲.

[4] ـ اعراف، ۴۳.

[5] ـ روم، ۴۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است