تفسیر سوره شعراء

سوره شعراء آیه ۴۹ تا ۵۹ | جلسه ۸

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ

تفسیر سوره شعرا آیه ۴۹ تا ۵۹ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۸/۱۷ | جلسه ۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

از امام جواد علیه‌السلام:

«الْمُؤْمِنُ‏ یَحْتَاجُ‏ إِلَى‏ ثَلَاثِ‏ خِصَالٍ تَوْفِیقٍ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»

مؤمن به سه خصلت نیاز دارد؛ توفیقی از جانب خدای تعالی، واعظی از درون و قبول از کسی که نصیحتش می‌کند.

 

تَوْفِیقٍ‏ مِنَ‏ اللَّهِ؛ یعنی خدای تعالی موفقش بدارد به کارهای خوب؛ انجام واجبات و ترک محرمات. فکر نکند خودش به تنهایی می‌تواند کاری کند.

درست است اجباری برای قبول دین نداریم و به میل خودمان است، امّا خدای تعالی هم باید کمک کند.

اگر کسی بگوید من کاری به خدا ندارم، غلط است. همۀ اعمال و اعتقادات ما برای این است که به خدا نزدیک شویم و بفهمیم خدای تعالی همه‌کارۀ ما در دنیا و آخرت است.

روح و قلب و جسم و جان ما از خداست. ما هیچ از خود نداریم و باید این را بفهمیم؛ ‌باید به توفیق الهی هیچی خود را درک کنیم.

ما فعلاً باید اصول عقاید و ترک حرام و انجام واجب را دنبال کنیم تا کم‌کم خدای تعالی مراتب دیگر را نصیبمان کند!

وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِه؛ دوم اینکه دائم از درونش متذکر شود که بندۀ خداست؛ باید از زشتی‌ها پرهیز کند و کارهای خوب انجام دهد. البته این هم خدا عنایت می‌کند و قرار می‌دهد.

این واعظ درون است که همواره می‌گوید نمازت را بخوان؛ اول وقت و با حضور قلب بخوان! اگر به گناهی رسید، فوراً از درونش نوری ظاهر می‌شود و می‌گوید گناه نکن! لازم نیست چیزی ببیند، درک می‌کند و می‌فهمد.

وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُه؛ اگر کسی نصیحتش کرد، قبول می‌کند. نمی‌گوید من خودم همه‌چیز می‌دانم.

اول از همه خود خدای تعالی نصیحت می‌کند، بعد قرآن، بعد پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام و بعد هم رفیق خوب. حرف خوبی اگر از کسی شنیدید، قبول کنید. پای منبر علمای ربانی بنشینید و سخنانشان را به کار ببندید. اگر کسی نصحیتتان کرد، تشکر کنید و بپذیرید.

 

تفسیر سوره شعرا آیه ۴۹ تا ۵۹

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (49) قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ(50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ(51) وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ(52) فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ(53) إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلیلُونَ(54) وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ(55) وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ(56) فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ(57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ(58) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی‏ إِسْرائیلَ(59)

فرعون گفت: آیا قبل از اینکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ حتماً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته. به‌زودی می‌فهمید. دست‌ها و پاهای شما را برخلاف هم قطع می‌کنم و همۀ شما را دار می‌زنم.(۴۹) ساحران گفتند: باکی نیست. ما به‌سوی پروردگار خود بازمی‌گردیم.(۵۰) ما، از آن رو که اولین مؤمنان بودیم، امید داریم پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد.(۵۱) به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه حرکت بده. شما تعقیب‌کنندگانی دارید.(۵۲) فرعون مأموران جمع‌آوری نیروها را به شهرها فرستاد.(۵۳) گفت: این‌ها گروهی اندک‌اند.(۵۴) و ما را به خشم آورده‌اند.(۵۵) و ما همه آمادۀ جنگیم.(۵۶) سرانجام آنان را از باغ‌ها و چشمه‌سارها خارج کردیم.(۵۷) و از گنج‌ها و قصرهای مجلل.(۵۸) و این‌چنین بنی‌اسرائیل را وارث آنان گرداندیم.(۵۹)

«قالَ آمَنْتُمْ لَهُ» فرعون گفت: آیا به او ایمان آوردید «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ» پیش از آنکه به شما اجازه دهم؟ «إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ» حتماً او بزرگ و استاد شماست «الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ» که به شما سحر آموخته. «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» به‌زودی خواهید دید. «لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ» دست‌ها و پاهای شما را قطع می‌کنم «مِنْ خِلافٍ» برخلاف هم (دست راست و پای چپ یا بالعلکس) «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ» و همۀ شما را به دار می‌آویزم. (49)

«قالُوا لا ضَیْرَ» ساحران گفتند: هیچ باکی نیست. «إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» ما به‌سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم. (50)

«إِنَّا نَطْمَعُ» ما امید داریم «أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا» پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد «أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ» برای اینکه اولین مؤمنان بودیم. (51)

«وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى» به موسی وحی کردیم «أَنْ أَسْرِ بِعِبادی» بندگان مرا شبانه حرکت ده. «إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» شما تعقیب می‌شوید. (52)

«فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ» فرعون فرستاد «فِی الْمَدائِنِ» در شهرها «حاشِرینَ» مأموران جمع‌آوری نیروها را . (53)

«إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلیلُونَ» گفت: این بنی‌اسرائیل گروهی اندک و ناچیزند. (54)

«وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ» آنان ما را به خشم آورده‌اند. (55)

«وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ» ما همگی مردانی جنگی و آمادۀ نبردیم. (56)

«فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» ما فرعونیان را از باغ‌ها و چشمه‌سارها بیرون کردیم. (57)

«وَ کُنُوزٍ» و از گنج‌ها «وَ مَقامٍ کَریمٍ» و قصرها و کاخ‌های مجلل. (58)

«کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی‏ إِسْرائیلَ» این‌گونه بنی‌اسرائیل را وارث آنها کردیم. (59)

قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُم؛ فرعون به ساحرها گفت: آیا قبل از آنکه به شما اجازه بدهم ایمان آوردید؟

او خود را بالاتر از موسی و هارون می‌دانست و می‌گفت خدا هستم؛ به همین خاطر برای ایمان آوردن به خدای دیگر باید از من اجازه بگیرید.

إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْر؛ فرعون برای اینکه ساحران را خوار کند، گفت: موسی بزرگ و استاد شما در سحر است. همه مثل هم هستید و جادوگرید. شما هم مثل موسی و هارون مرا به غضب آوردید؛ پس غضب خدا یعنی فرعون شامل حالتان شد.

وقتی جلو چشم همه عصای موسی تبدیل به اژدها شد و همۀ بافته‌های ساحران را بلعید، در ذهن مردم و حتی نزدیکان فرعون شک و شبهاتی ایجاد شد که نکند حق با موسی باشد؛ لذا فرعون چنین گفت تا آنها را از این تردید بیرون آورد و وحشتی که همه، حتی خودش را گرفته بود، کنترل نماید.

فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ بعد هم با زبان تهدید گفت: به‌زودی خواهید دید که با شما چه می‌کنم!

فراموش نکنید که ساحرها همین که دیدند عصا تبدیل به اژدها شد، به سجده افتادند و ایمان آوردند؛ چراکه حق را دریافتند و چون افراد منصفی بودند آن را پذیرفتند. صرف فهمیدن نبود، از درون دنبال حق بودند.

لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاف؛ فرعون برای مجازات ساحران گفت: دست و پایتان را برخلاف هم قطع می‌کنم؛ یعنی دست راست و پای چپ یا دست چپ و پای راست.

وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ؛ و شما را به دار می‌آویزم.

در سورۀ طه می‌فرماید: «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی‏ جُذُوعِ النَّخْلِ» یعنی بر تنۀ نخل شما را دار می‌زنم.

قالُوا لا ضَیْر؛ یقیناً اگر ساحران ایمان محکمی نداشتند، می‌ترسیدند و کوتاه می‌آمدند، امّا گفتند: مشکلی نیست؛ هرکاری می‌خواهی بکن.

إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ؛ «منقلب»‌ از انقلاب است؛ یعنی تغییر کردن و برگشتن از وضعی به وضع دیگر.

گفتند: ما به‌سوی پروردگار خود بازمی‌گردیم. هرکس به‌سوی خدا برود، باکی از مردن ندارد.

ساحران احترام زیادی نزد فرعون داشتند و می‌توانستند به هرچه می‌خواهند برسند و مقرّب درگاهش شوند. وقتی مقابل موسی به سجده افتادند، بر همۀ آن موقعیت‌های عالی دنیایی و بر خود فرعون پا گذاشتند؛ چراکه فنای دنیا را دیدند و کسی را یافتند که از همه بالاتر است.

چرا بعضی وقتی حق را می‌بینند فوراً خاضع می‌شوند، امّا بعضی دیگر هرچه می‌بینند اعتنا نمی‌کنند؟

در زمان پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، گروهی همین که آن حضرت صحبت می‌کرد ایمان می‌آوردند، معجزه هم نمی‌خواستند. بعضی با یکی‌دو معجزه ایمان می‌آوردند و بعضی دیگر وقتی قرآن را می‌شنیدند خاضع می‌شدند و ایمان می‌آوردند.

ساحران وقتی معجزۀ عصا را دیدند، گویی پرده از جلو چشمشان کنار رفت و واقع را ملتفت شدند. متوجه درونشان شدند و خدا را یافتند و دانستند معاد حق است و آنچه حضرت موسی می‌گوید درست است.

متوجه خالق خود شدند و حس کردند او همراهشان است؛ لذا گفتند ما باکی نداریم که هرچه زودتر از این بدن بیرون رویم و به‌سوی پروردگار خود بازگردیم.

بعید نیست بگوییم خدا حضرت موسی و هارون را فرستاد تا کسانی مثل این ساحران را از میان مردم بیرون بکشد. آنها گل‌هایی بودند که گنج درونشان مخفی بود و آمادگی فوق‌العاده‌ای برای پذیرش حق داشتند.

همۀ کوشش ما و هدفمان از نماز و روزه و عبادات این است که بفهمیم خدا چه‌کارۀ ماست و ما چه‌کارۀ خداییم. به آنجا برسیم که بدانیم ما هیچ نداریم و هرچه داریم از خدای تعالی است.

باید این «من» رها شود و فقط او در میان باشد. این نهایت درجۀ انسان است، اگر خدا نصیب کند.

 

عنایت ویژه به بندگان برگزیده

یقیناً بشر مختار است، امّا برخی چنان آمادگی دارند که وقتی حق را می‌بینند، فوراً آن را می‌پذیرند و در برابر آن خاضع می‌شوند، این نیست جز به عنایت پروردگار. همه مخلوق خداوند هستند، امّا عنایت خاصی به این افراد شده.

«انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ»[1]

«ببین چگونه بعضی را بر بعضی برتری دادیم.»

نه اینکه ظلمی به گروه دیگر شده باشد. آنها هم می‌توانند به درجات عالی برسند، امّا بعضی کمی دیرتر و برخی زودتر.

در میان پیامبران هم همین طور است. خداوند برخی انبیاء -مثل پیامبر اسلام صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله- را بر برخی دیگر برتری داده است؛

«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ»[2]

«برخی از این پیامبران را بر برخی دیگر برتری و فضیلت بخشیدیم.»

همه‌چیز دست اوست و احدی نمی‌تواند بگوید چرا او را انتخاب کردی و مرا نکردی؟

إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ؛ «نطمع» یعنی امیدواریم. ساحران گفتند: حال که اولین کسانی هستیم که به موسی ایمان آوردیم، امیدواریم خداوند خطاهای گذشته و همراهی با فرعون را از ما ببخشد و ما را بیامرزد.

در عین حال که بسیار بالا رفتند و مقرّب درگاه پروردگار شدند، خود را بالا نگرفتند و در مقابل خداوند خاضع و عذرخواه بودند. از نظر معنوی بزرگ شدند، ولی خود را کوچک دیدند.

از حضرت زین‌العابدین علیه‌السلام نقل شده که می‌فرمود: «انا ذرّه بل اقل من الذره».

با آنکه امام است و جایگاه بزرگی نزد خدای تعالی دارد، خود را کمتر از ذرّه می‌بیند. هرکه معرفتش بیشتر باشد خود را کوچک‌تر می‌بیند و من‌من نمی‌کند.

وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادی؛ «اسرِ» یعنی حرکت در شب.

بعد از آمدن موسی، فشار و شکنجۀ فرعون کمتر شده بود، امّا همچنان ادامه داشت و بنی‌اسرائیل بارها از این وضع به جناب موسی شکایت ‌کردند.

در این مدت قضایای مختلفی پیش آمد. فرعونیان معجزات نه‌گانه (خون، شپش، قورباغه، خشکسالی، طوفان، ملخ، آفت گیاهان، عصا و یدبیضا) را دیدند و ایمان نیاوردند. سرانجام خداوند دستور داد شبانه بنی‌اسرائیل را از مصر خارج کند.

إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ؛ «مُتّبع» یعنی کسی که جلو بیفتد و کسی پشت‌سرش باشد. در اینجا یعنی فرعونیان شما را تعقیب می‌کنند و پشت‌سرتان می‌آیند.

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرین؛ وقتی خبر خروج بنی‌اسرائیل به گوش فرعون رسید، دستور تعقیب آنها را صادر کرد. مأموران او در شهرهای مختلف اعلان کردند و همۀ مردانی که توانایی داشتند، برای تعقیب بنی‌اسرائیل حرکت کردند.

إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلیلُونَ؛ «شرذمه» یعنی کم. «قلیلون» تأکید شرذمه است؛ یعنی بنی‌اسرائیل گروهی اندک و ناچیزند.

مصر و شهرهای اطرافش جمعیت فراوانی داشت، طوری که فرعون بنی‌اسرائیل را که حدود ششصدهزار نفر بودند گروهی اندک خواند.

وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُون؛ «غائظ» یعنی عامل عصبانیت. فرعون گفت: بنی‌اسرائیل ما را خشمگین کرده‌اند. موسی خدایی مرا قبول ندارد و ادعای پیامبری دارد. بنی‌اسرائیل را هم باخود برده است.

وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ؛ «حاذر» یعنی مردان آمادۀ جنگ، جنگجو. ما همگی جنگجو و قوی هستیم و از پس آنها برمی‌آییم.

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ؛ خداوند می‌فرماید ما آنها را از باغ‌ها و چشمه‌سارها بیرون کشیدیم.

با اعلان فرعون، همان شب اکثریت‌قریب‌به‌اتفاقِ فرعونیان پشت‌سر بنی‌اسرائیل حرکت کردند و از مردان، تقریباً کسی در شهر نماند.

چرا خدا می‌فرماید «اخرجناهم» یعنی ما آنها را خارج کردیم، در حالی که آنها با اختیار خود و به تعقیب موسی و بنی‌اسرائیل از شهر خود بیرون آمدند.

وقتی خدای تعالی بخواهد، به‌خاطر خوبی کسی، به او خیری برساند، راه‌های خیر را مقابلش می‌گشاید و به دلش می‌اندازد. اجباری در کار نیست، امّا به دلش می‌افتد این کار را انجام دهد و این راه را برود. هرچه نیّتش پاک‌تر و اعمالش بهتر باشد، خدای تعالی عنایت بیشتری می‌کند.

در مقابل، وقتی کسی رو به بدی می‌آورد و تبه‌کاری پیشه می‌کند، خداوند از درون او را متوجه زشتی کارش می‌کند، امّا چون اعتنا نمی‌کند، به خود رهایش می‌کند و حتی در شرارت‌ها یاری‌اش می‌کند، امّا چون وقتش رسید، کاری می‌کند که با دست خود گرفتار شود.

پس اینکه می‌فرماید «اخرجناهم» یعنی ما به دلشان انداختیم که دنبال موسی بروند؛ چون قرار است عذاب الهی بر سرشان نازل شود.

وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ؛ «کنوز» جمع کنز به معنای گنج است. طلاها و نقره‌ها و اموال باارزشی که داشتند همه را رها کردند و رفتند.

مقام کریم یعنی خانه‌ها و قصرهای مجلل و زیبایی که ساخته بودند.

در روایت است که بنی‌اسرائیل قبل از خروج از مصر طلاهای فرعونیان را گرفتند و موقع خروج با خود بردند. هرچقدر هم که مانده بود، با غرق شدن فرعونیان، به بنی‌اسرائیل رسید.

کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی‏ إِسْرائیلَ؛ خدای تعالی می‌فرماید: ما سرانجام بنی‌اسرائیل را وارث همۀ ثروت فرعون و فرعونیان کردیم.

قوم یهود بعد از غرق شدن فرعون، به مصر بازگشتند و علاوه بر اینکه از بند آن ظالم رهایی یافتند، مالک همۀ دارایی‌های فرعونیان شدند، امّا این‌قدر ضعف داشتند و از جهت معنوی پایین بودند که بعد از دیدن این‌همه نشانه و این‌همه عنایت خدای تعالی، وقتی از دریا گذشتند، قوم بت‌پرستی را دیدند و به موسی گفتند برای ما هم خدایی مثل این‌ها معیّن کن که او را در بغل بگیریم و بپرستیم.

این به‌خاطر آن است که نمی‌خواستند در مقابل حق خاضع باشند. خوشا به حال کسی که وقتی حق را می‌بیند خاضع می‌شود!

ما نمی‌گوییم مولا علی علیه‌السلام پیامبر یا خداست، ما می‌گوییم پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله ایشان را وصی خود قرار داد. بعد از حضرت علی علیه‌السلام هم امام حسن و امام حسین تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین قرآن و احکام الهی را از همه بهتر می‌دانستند و هادی مردم بودند.

علی علیه‌السلام خود را شاگرد پیامبر می‌دانست و همه می‌دانند رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله علوم بسیاری به‌اذن‌اللّه به ایشان داد. آیا این سخن نادرستی است؟

انسان غیر از حیوان است. حیوان چیزی نمی‌فهمد؛ می‌چرد و تولید مثل می‌کند، امّا انسان روحی دارد که حیوانات ندارند؛ می‌تواند حق‌بین باشد، اگر پا بر حق نگذارد!

الحمدللّه که از برکت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ملتفت هستیم این دنیا فانی است و جای دیگری که نامش عالم برزخ و قیامت است، وجود دارد و همراهمان است. التبه فهم این مطلب طول می‌کشد، امّا اعتقاد داریم.

خدایی که همۀ دنیا و آخرت تحت اراده و احاطۀ اوست همراه ماست؛ او به ما وسعتی بی‌نهایت داده. هرچه فکر کنید درون انسان است، امّا یکی ملتفت می‌شود و استفاده می‌کند، یکی می‌گوید فعلا حالش نیست. برای ما یک بهشت و چند حورالعین کفایت می‌کند.

خدایا، ما را به این‌همه نعمت‌هایی که به ما عنایت کردی آگاه کن؛ خودت راه را نشانمان بده؛ دستمان را بگیر و عاقبتمان را ختم به خیر گردان!

[1]. اسراء، ۲۱.

[2]. بقره، ۲۵۳.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است