تفسیر سوره توبه

سوره توبه آیه ۴۹ و ۵۰ | جلسه ۳۳

تفسیر سوره توبه آیه ۴۹ و ۵۰ | یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۷ | جلسه ۳۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه

 

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

 

 

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ‌ (۴۹)

و بعضی از آنان می‌‌گویند: به من اجازه بده و مرا در فتنه نینداز. آگاه باشید که آنان در فتنه سقوط کرده‌اند و جهنّم بر کافران احاطه دارد.

 

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَهٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (۵۰)

اگر خیری به تو رسد، آنان را غمگین می‌‌کند و اگر بلایی به تو رسد، می‌‌گویند: ما پیش از این خود را آماده کردیم و با خوشحالی باز می‌گردند.

 

شأن نزول

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به جد بن قیس برخورد و به او فرمود: اى ابا وهب آیا براى این جنگ با ما حرکت نمى‏کنى؟ گویا از دیدن زنان زرد پوست خوددارى نمى‏توانى کرد.

عرض کرد: یا رسول اللَّه! به خدا سوگند قوم و قبیله من مى‏دانند که در میان آنان هیچ کس به اندازه من علاقه به زن ندارد و من مى‏ترسم اگر با شما حرکت کنم و به این سفر بیایم، از دیدن زنان رومى نتوانم خوددارى کنم؛ لذا استدعا دارم مرا مبتلا مکن و اجازه بده در شهر بمانم.

از سوى دیگر همین شخص به گروهى از قوم خود گفت: هوا بسیار گرم است. در این هواى گرم از خانه و زندگى خود بیرون مروید.

پسرش گفت: آیا خودت فرمان رسول خدا را مخالفت مى‏کنى، بس نیست، مردم را هم سفارش مى‏کنى گرمى هوا را بهانه کرده، آن جناب را مخالفت کنند؟ به خدا قسم خداوند در همین باره آیه‏اى مى‏فرستد که تا قیام قیامت مردم آن را بخوانند (و تو رسوا شوى) اتفاقاً خداى تعالى این آیه را فرستاد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِین»

جد بن قیس اضافه کرد که محمّد صلّی اللّه علیه و آله خیال مى‏کند جنگ با روم هم مثل جنگ با دیگران است، ولى من خوب مى‏دانم که احدى از مسلمانان از این جنگ بر نخواهد گشت.[1]

آری؛ گاه از پدر و مادر بد، بچه‌های خوبی پدید می‌‌آید؛ ﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّت﴾[2]

در بعضی تفاسیر آمده است که پیامبر اجازه دادند، ولی می‌‌دانستند او جزء منافقان است و اگر هم بیاید، فایده‌ای برای مسلمانان ندارد. این کارش عین کفر بود؛ چراکه ایمان یعنی مقدم داشتن جان، مال و امیال نفسی بر فرمان خدا و رسول. قرار نبود کسی برای ترک جهاد اجازه بگیرد، مگر آن که عذر موجهی داشته باشد، ولی او آمد و اذن گرفت و چون قصدش ترک جهاد و سرپیچی از فرمان پیامبر بود، در فتنه و گناه سقوط کرد.

 کسی که کفر ورزد، همین امروز در وسط جهنّم است و آتش گردا گرد او را گرفته، امّا خودش نمی‌فهمد تا وقتی که مرگش فرا رسد. با آمدن مرگ، تازه متوجه می‌‌شود تا به حال در آتش جهنّم می‌‌سوخته؛ یعنی در تاریکی و آتش بود، امّا چون خود را سرگرم دنیا کرده بود، متوجه وضع خویش نبود. وقتی مشغولیات کنار می‌‌روند، تازه می‌‌فهمد وضعش چگونه است. کافران از جهت خدای تعالی، هوشیاری و فهمی ندارند و تمام حواسشان به دنیای پست است؛ مثل شخص بیهوشی که فرقی نمی‌کند او را در آتش اندازند یا در گلستان.

 

آموزه آیه

یکی از مصادیق آیه، جهاد است که در دوران دفاع مقدس، جوانان مؤمن ما امتحان خوبی پس دادند. مصادیق دیگر آن در قالب مثال‌هایی بیان می‌‌شود.

در گذشته ترازوهای کفّه‌ای در مغازه‌ها وجود داشت که در یک کفّه‌ی آن، جنس و در کفّه‌ی دیگر، سنگ کیلو می‌‌گذاشتند. برخی مغازه‌دارها هنگام وزن کردن کالا، آن را از بالا رها می‌‌کردند یا با قوت در کفه ترازو می‌‌گذاشتند؛ کفه هم به سرعت پایین می‌‌رفت و مغازه‌دار بلافاصله کالا را از روی آن برمی‌داشت، در حالی که اگر کمی صبر می‌‌کرد، ترازو تعادل می‌‌یافت و سبکی کالا معلوم می‌‌شد؛ بدین ترتیب کم فروشی می‌‌کرد. اگر به آنها تذکر می‌‌دادی، می‌‌گفتند: خرج خانواده زیاد شده؛ زندگی سخت است.

مثالی دیگر؛ کارمندی که باید کار مردم را به نوبت انجام دهد، گاه پول می‌گیرد و کار برخی را زودتر انجام می‌‌دهد. اگر به او در این باره تذکرد دهند، می‌‌گوید: زندگی بدون این کارها نمی‌چرخد. چنین کسانی خود را در فتنه و گناه انداخته‌اند «أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا».

مثال دیگر؛ برخی زن‌ها از ترس مذمت دیگران، حجاب خود را رعایت نمی‌کنند. می‌‌گویند: اگر چادر بپوشم و روی خود را بگیرم، مردم غیبتم می‌‌کنند. چنین کسی می‌‌خواهد با گناه، از گناه فرار کند؛ «أَلاَ فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا».

مثال‌های فراوانی در این باره وجود دارد که با کمی تأمل قابل بررسی است.

إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُم؛ اگر پیروزی و غنیمت نصیب پیامبر و مسلمانان می‌‌شد، منافقانی که در مدینه ماندند، ناراحت می‌‌شدند، ولی اگر شکست می‌‌خوردند و تلفات می‌دادند، آنها خوشحال شده، می‌‌گفتند: خوب شد زرنگی کردیم و با آنها نرفتیم، وگرنه کشته می‌‌شدیم.

مثال‌هایی برای آیه وجود دارد که به برخی اشاره می‌‌شود.

فرض کنید دو برادر یا زن‌هایشان با هم حسادت و رقابت دارد. در ظاهر با هم خوب و مهربان هستند، امّا در باطن فراموش می‌‌کنند هر دو مؤمن و محبّ اهل بیتند. اگر کار و بار یکی از برادران خوب و قهراً وضع زندگی‌اش مرتب شود و دیگری کار و بارش کساد و وضعش پریشان گردد، ممکن است این برادر حسد او را بردارد؛ این جاری با آن یکی حسد ورزد و غمگین شود که چرا وضع او خوب است و ما این گونه‌ایم. چه بسا به خدا و پیامبر هم اعتراض کنند و به خاطر بد بودن وضعشان با او چون و چرا کنند یا بابت نماز، دعا و عباداتشان بر خدای تعالی منّت بگذارند.

حال اگر برادر ثروتمند، سقوط کرد و کارش از رونق افتاد، برادر دیگر و همسرش خوشحال می‌‌شوند و می‌‌گویند دیدی ما چگونه نماز خواندیم و کار و بارمان خوب شد؟ ولی این طور نیست که هر کس نماز و دعا بخواند، لزوماً وضعش خوب شود یا هر کس نماز نخواند، کار و بارش کساد شود.

این طرز فکر، به خاطر کمبود ایمان است. کسی که بهشت را می‌‌خواهد و طالب محبّت خدا و ائمه اطهار علیهم السلام است نباید این گونه باشد و این طور فکر کند.

حسد از صفات بسیار بد است و معنای آن، آرزوی زوال نعمت از دیگران است؛ یعنی نمی‌تواند نعمتی را برای برادر خود ببیند. می‌‌گوید: امیدوارم او هم مثل من ذلیل شود؛ زمین بخورد؛ مثلاً دو نفر با هم درس‌ می‌‌خوانند؛ هر دو هم خوب می‌‌خوانند، امّا یکی نمراتش همیشه بیست است و دیگری ده و پانزده می‌گیرد یا یکی دانشگاه قبول می‌‌شود و دیگری نمی‌شود؛ اگر دومی به خاطر موفقیت دوست خود ناراحت شود، معلوم می‌‌شود گرفتار حسد است. همچنین اگر اولی به خاطر موفقیت خودش و عقب افتادن رفیقش، خوشحال شود، نشانه حسود بودنش است.

گاه به خاطر همین بالا و پایین رفتن‌ها، اختلافات عمیقی بین خانواده‌ها پیش می‌‌آید یا باعث شادی و اندوه بیهوده افراد می‌‌شود که ریشه اصلی آن همین حسد است. این به خاطر آن است که انسان، ایمان کافی به خدای تعالی ندارد و نمی‌داند مقدرات هر کس را او تعیین می‌‌کند، البته مؤمن واقعی خود را بنده خدا می‌‌داند؛ چه پولدار باشد و چه فقیر.

دوستی فرزند مریضی داشت که هر چه دعا می‌‌کرد، سلامتی نمی‌یافت. می‌‌گفت: ما این همه دعا کردیم؛ ختم صلوات گرفتیم؛ گریه‌ها کردیم؛ چرا خدا جواب ما را نمی‌‌دهد؟ چرا هر چه به ائمه اطهار علیهم السلام متوسل می‌‌شویم، حاجتمان را نمی‌‌دهند؟ مگر نمی فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[3] (مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم) چرا پاسخ ما را نمی‌دهد؟

بنده گفتم: اولاً: آیا ما خدا هستیم یا بنده خدا؟ اگر بنده خدا و مخلوق او هستیم، باید مطیع او باشیم. آیا بنده باید از مولا اطاعت کند یا مولا از بنده؟‌اگر بنده از مولای خود با عتاب چیزی بخواهد، همه او را سرزنش می‌‌کنند.

ثانیاً: مصلحت ما را خودمان بهتر می‌‌دانیم یا خدا؟ ‌کسی می‌‌گفت: من مکه رفتم، کربلا رفتم، مشهد رفتم، خدایا چرا با من حرف نمی‌زنی؟ مگر حضرت موسی کربلا و مکه رفته بود که با او حرف می‌‌زدی؟

کسی که به خاطر نماز و عبادتش خود را طلبکار خدا می‌‌داند، مثل این است که به خدا می‌‌گوید: تو نمی‌فهمی و من می‌‌فهمم.

ثالثاً: آیا ما خلق شده‌ایم برای زندگی دنیا یا جای دیگری هم وجود دارد؟ آیا نباید برای آن جای دیگر که ابد الآباد خواهیم ماند، چیزهایی آماده کنیم؟ ما که عبادت درستی نداریم، گاهی خدای تعالی می‌‌خواهد در عوض بلا و مصیبت‌ دنیا، ثوابی به بنده خویش دهد تا کمبود طاعات و عبادات‌هایش و جبران کننده گناهانش باشد.

رابعاً: اجابت خدا با آنچه بنده انتظار دارد، فرق می‌‌کند؛ یعنی گاه اجابت دعای پدر و مادر، نه در شفا بلکه در مرگ فرزندشان است و این برایشان بهتر است. خدا مجبور نیست هر چه بنده می‌‌خواهد، عیناً انجام دهد. او که بنده ما نیست؛ لذا هر طور صلاح ما باشد، دعایمان را اجابت می‌‌کند. در این میان اگر بنده، راضی به رضای او باشد، سود می‌‌کند و اگر ناخرسند باشد، زیان می‌‌بیند. در آیه بعد این معنا واضح‌تر بیان شده است.

بنده مؤمن، در مقابل رضای خدا تسلیم است، البته برخی مصیبت‌ها بر اثر نادانی خود شخص است؛ مثلاً کاری می‌‌کند که مریض شود یا دست به خودکشی می‌‌زند یا بی‌احتیاطی می‌‌کند؛ این اشتباه است، ولی اگر مواظب بود و گرفتار شد، باید راضی و تسلیم باشد و از دعا و توسل خسته نشود. مگر ائمه اطهار علیهم السلام نبودند که این همه مصیبت دیدند و رنج کشیدند و شکر کردند؟ همه‌ی بلاهای ما در مقابل آنها، ذره‌ای بیش نیست.

 

[1] ـ ترجمه المیزان، ‏9، 400.

[2] ـ روم، ۱۹.

[3] ـ غافر، ۶۰.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است