تفسیر سوره انفال

سوره انفال آیه ۳۹ و ۴۰ | جلسه ۲۷

 بسم ﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره انفال آیه ۳۹ و ۴۰ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۲/۰۸ | جلسه ۲۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال

 

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإنِ انْتَهَوْا فَإنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ(۳۹)
و با آنان بجنگید تا فتنه‌اى باقى نماند و دین، یکسره براى خدا شود؛ پس اگر دست بردارند، خدا به آنچه مى‌کنند بیناست.

وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أنَّ اللهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ(۴۰)
و اگر پشت کردند، بدانید خداوند مولاى شماست؛ چه خوب مولا و چه خوب یاورى است!

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَه؛ تا زمانى که پیامبر در مکه بود، آیه‌اى درباره جهاد نازل نشد. برخى افراد به ظاهر مسلمان، به این مسئله اعتراض داشتند که چرا حکم جهاد صادر نمى‌شود. پیامبر هم مى‌فرمود: فرمانى از جانب خدا در این باره دریافت نکرده‌ام.
بعد از هجرت به مدینه و افزایش جمعیت مسلمانان، دستور جهاد صادر شد، البته بیشتر جنگ‌هاى پیامبر، جنبه‌ى دفاعى داشت و معمولا حملات از ناحیه‌ى کفّار بود. سرانجام در سال هشتم، به دستور خداوند مکه فتح شد و بعد از آن جنگ حنین پیش آمد.
بعضى از مسلمانان، بعد از هجرت پیامبر به مدینه، در مکه ماندند و تحت فشار کفّار زندگى مى‌کردند. برخى از کفّار هم قصد داشتند مسلمان شوند، امّا از سران خود مى‌ترسیدند؛ پس در حقیقت جهادهاى ابتدایى پیامبر هم براى دفع مانع بود. در فتح مکه و بعد از آن، جنگ حنین نیز هدف، کوتاه کردن دست مشرکان و آزاد شدن مردم براى انتخاب اسلام بود.
بنابراین منظور از «قاتِلوهُم» جنگ با کسانى است که مانع دیندارى مردم مى‌شوند. آنان تعداد اندکى بودند که دیگران را به زور یا با وعده‌هاى مالى، به جنگ مسلمانان مى‌کشاندند.
«فتنه» در اینجا به معنى برداشتن مانع از سر راه مردم و آزادى آنها در انتخاب دین؛ رجوع به فطرت و عمل کردن به دستورات خداست.
وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه؛ هدف این بود که در زمان حیات پیامبر، کفر و شرک از جزیره العرب ریشه‌کن شود و موانع این کار برداشته شوند تا دین فقط براى خدا باشد.
(اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاْسْلامُ )[1] «دین نزد خدا فقط اسلام است.»
فَإنِ انْتَهَوْا فَإنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیر؛ اگر مشرکان به زور یا با میل خود تسلیم شدند و دست برداشتند، خداوند به آنچه مى‌کنند بیناست؛ یعنى چه بسا در ظاهر تسلیم شوند، امّا در باطن علیه مسلمانان و دین اسلام توطئه کنند؛ از این رو خداوند مى‌فرماید هر تحرکى انجام دهند، خداوند از آن آگاه است.
وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أنَّ اللهَ مَوْلاکُم؛ اگر مشرکان اعتنا نکردند؛ یعنى خواستند دوباره لشکرکشى کنند و باز مانع اسلام آوردن مردم شوند، بدانید که خداوند آقا و مولاى شما مسلمانان است؛ شما را دوست مى‌دارد و بندگان خود را یارى مى‌کند.
نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر؛ در واقع خداوند با این عبارت به مسلمانان مى‌فرماید: شما دست از دین خود برندارید و منتظر دستور پروردگار باشید تا ببینید او چه مى‌خواهد. هر چه او مى‌فرماید به نفع شماست و در این راه شما را یارى مى‌کند که او بهترین مولا و بهترین یاور است.
 

على علیه السلام و عمل به تأویل این آیه

عمر پیامبر کفاف نداد تا اسلام همه‌ى دنیا را فرا بگیرد و بعد از رحلت ایشان، اتفاقات دیگرى رخ داد. مولا على علیه السلام مى‌فرماید: رسول خدا صلّى الله علیه و آله طبق تنزیل قرآن جنگ مى‌کرد و من طبق تأویل آن مى‌جنگم.
بنابراین یکى از تأویلات این آیه، جنگ‌هاى امیر المؤمنین علیه السلام با ناکثین، مارقین و قاسطین است. این هر سه گروه به ظاهر مسلمان بودند و نماز مى‌خواندند، امّا در برابر خلیفه‌ى رسمى و بر حقّ پیامبر که با او بیعت کرده بودند، ایستادند، آن هم نه براى آنکه از او گناه یا نقض عهدى دیده باشند، بلکه بخاطر زیاده‌خواهى و دنیاطلبى. مى‌گفتند: چرا باید حقوق ما با بردگان برابر باشد، على الخصوص طلحه و زبیر انتظار داشتند هر یک فرماندار و حاکم منطقه‌اى شوند، امّا چون حضرت امیر المؤمنین علیه السلام انتظار آنها را بر آورده نساخت و حاضر نشد بیش از حقشان به آنان بدهد، قهر کردند و رفتند؛ پس عهد شکنى آنان بخاطر حبّ دنیا و حبّ ریاست بود.
هنگامى که عایشه و یارانش عهد شکستند، ابتدا با آنان کارى نداشت امّا وقتى به بصره حمله کردند و فساد به بار آوردند، امیر المؤمنین در مقابلشان ایستاد.
معاویه و اهل شام همه به ظاهر مسلمان بودند، امّا به بهانه‌ى همدستى على علیه السلام در قتل عثمان و با ادعاى خونخواهى او، در مقابل مولا ایستادند. این در حالى بود که حضرت تا آخرین لحظه از عثمان وعاع مى‌کرد و مانع قتل او مى‌شد. عثمان خلیفه‌ى غاصبى بود، امّا مولا على علیه السلام از کشتن او نهى مى‌کرد و مى‌فرمود او را نصیحت کنید و وادارش کنید اعمال خود را اصلاح کند.
بعد از معاویه، خوارج غائله‌ى دیگرى بر پا کردند. آنان هم طالب پست و مقام بودند، امّا حضرت شایستگى لازم را در آنها نمى‌دید؛ لذا مقابلش ایستادند. گروه اندکى جلو افتاده، عده‌اى را به دنبال خود کشیدند و بدعت‌هایى را از خود درآوردند. حضرت با آنان بسیار صحبت کرد، امّا قبول نکردند و کار به جنگ کشید.
این‌ها همه براى آن بود که هرکدام مى‌خواستند خودشان رئیس باشند. معاویه مولا على علیه السلام را قبول نداشت؛ چراکه مى‌دانست اگر بخواهد زیر پرچم ایشان قرار گیرد، باید کاخ سلطنتى را که در شام ساخته، ویران کند؛ مانند یک مسلمان عادى زندگى کند و «آدم» باشد.
حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مى‌فرماید :
«مُجْتَمِعِینَ حَوْلِی کَرَبِیضَهِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالأمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَهٌ وَ مَرَقَتْ اُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ کَأنَّهُمْ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ- (تِلْکَ الدَّارُ الآْخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ ) بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَکِنَّهُمْ حُلِیَتِ الدُّنْیَا فِی أعْیُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا»
«مردم چونان گله گوسفند مرا در میان گرفتند، امّا همین که حکومت را به دست گرفتم، گروهى پیمان شکستند؛ گروهى از اطاعت من سرباز زده، از دین خارج شدند و برخى از اطاعت حق سر برتافتند. گویى سخن خدا را نشنیده بودند که مى‌فرماید: «این سراى آخرت را براى کسانى مهیّا کرده‌ایم که در پى تکبّر و فساد در زمین نیستند و حسن عاقبت براى پرهیزگاران است.» آرى؛ به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا دنیا چشمشان را پر کرد و زیور و زینتش آنان را فریفت.»
این‌ها همه فتنه‌هایى بود که بر سر مولا على علیه السلام آوردند و حضرت مطابق تأویل قرآن با آنان جنگید. هدف او این بود که اسلام واقعى را پیاده کند، ولى آنها مانع مى‌شدند و نمى‌گذاشتند. اسلام واقعى یعنى اینکه خلیفه‌ى مسلمین نباید خود را از مردم پنهان کند، بلکه باید در میان مردم و باخبر از حال آنان باشد و خود را همردیف آنان قرار دهد؛ همچنان که خود حضرت چنین بودند. اسلام واقعى از نظر امیر المؤمنین این بود که مردم، هم دنیا را داشته باشند و هم آخرت را.

 

تأویل آیه در زمان مهدى عجّل الله تعالى فرجه

بعد از امیر المؤمنین على علیه السلام زمینه‌ى ظهور تأویل این آیه براى سایر ائمه فراهم نشد، امّا ظهور کامل آن، طبق فرمایش امام صادق علیه السلام در زمان ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه است. در آن زمان، ایشان تا رفع فتنه در سراسر جهان مى‌جنگند. البته چنین نیست که آن حضرت بیایند تا گردن مردم را بزنند. قطعآ اکثر قریب به اتّفاق مردم ایران و نیز مردم دیگر کشورها در مقابل امام نمى‌ایستند و تسلیم مى‌شوند؛ چراکه حق را مى‌بینند و قبول مى‌کنند. شیعیان، حتّى اگر گناهکار باشند، به محض آنکه نداى حضرت را شنیدند خدمت ایشان رفته، ضمن عرض توبه، در رکاب آن بزرگوار قرار مى‌گیرند.
در اوایل انقلاب، بیشتر مردم حتّى اهل تسنّن هم قبول کرده بودند و فقط عده‌ى اندکى ماندند که طرفدار شاه بودند
وقتى مردم حق را ببینند، تسیلم مى‌شوند؛ چه شیع باشند و چه سنى. اوایل انقلاب تا مدت‌ها این طور بود؛ لذا بچه‌ها با عشق به جبهه‌ها مى‌رفتند؛ چراکه حق را مى‌دیدند؛ امام را مى‌دیدند که حرف و عملش یکى بود.این نمونه کوچکى از زمان ظهور است.
هنگامى که امام زمان ظهور مى‌کند، با نور حقّانیّت خود مثل خورشید، تاریکى‌ها را از بین مى‌برد. فقط عده‌ى اندکى باقى مى‌مانند که بخاطر ظلم و ستم بسیار مقابل ایشان مى‌ایستند و هلاک مى‌شوند. بنابراین حضرت نمى‌آیند مردم را بکشند، بلکه مى‌آیند تا مردم را نجات دهند. در واقع تأویل «قاتِلوهم» در زمان ظهور، مخصوص کسانى است که مانع دیندارى دیگران مى‌شوند.
در زمان امام خمینى همه‌ى دنیا فهمیدند که ایشان حق است و دارد دنیا را منقلب مى‌کند؛ لذا به صدام آن همه اسلحه دادند تا مانع گسترش انقلاب شود. این یعنى «فتنه» امّا ملت‌هاى جهان مانند مردم ایران براى پذیرش حق آماده بودند. در زمان امام زمان عجّل الله تعالى فرجه، فتنه‌گران چنان قدرتى ندارند که مقابل حضرت بایستند؛ چراکه عده‌ى زیادى از مردم رو به حضرت مى‌آورند. گروه اندکى هم که مى‌مانند، کارى از پیش نمى‌برند و حضرت با قدرت الهى و با کمک یاران خود، ریشه فتنه را مى‌کنند.

 

آموزه‌هاى شخصى آیه

در اصول کافى، کتاب عقل، روایت مفصلى تحت عنوان «جنود عقل و جنود جهل» وجود دارد که در آن، امام صادق علیه السلام قواى درون انسان را دو قسم مى‌کند؛ لشکریان عقل و لشکریان جهل. امام خمینى رحمه الله در کتابی ، این روایت را به تفضیل شرح داده‌اند که مطالعه آن به دوستان عزیز سفارش مى‌شود.
درون هر کدام از ما بیش از هفتاد سپاه عقل و هفتاد سپاه جهل وجود دارد، ولى در نهایت این خود انسان است که انتخاب مى‌کند رئیس و فرمانده کدامیک از این دو سپاه باشد و هر کدام را برگزیند، با سپاه دیگر به دشمنى و جنگ برمى‌خیزد. این درگیرى همیشه در وجود همه‌ى انسان‌ها در جریان است.
مؤمنان راستین کسانى هستند که مى‌خواهند لشکر جهل را در وجود خود سرکوب کنند و با یارى خداوند که «نعم المولى و نعم النصیر» است تابع سپاه عقل شوند. در اینجا به چند نمونه اشاره مى‌کنیم.
صدق؛ کسى که مى‌خواهد صادق باشد و مقابل کذب بایستد، ابتدا باید زبان خود را به راستگویى عادت دهد و در مرحله بعد، عمل خویش را مطابق گفتارش درآورد تا قول و فعلش یکى شود؛ پس به محض آنکه خواست دروغ بگوید، جلوى خود را مى‌گیرد؛ اگر مردم را به خوبى دعوت مى‌کند، خود را هم به آن وامى‌دارد. در هر سنّى که باشد، اگر بر این کار تمرین کند، رئیس جنود عقل مى‌شود و مقابل کذب مى‌ایستد.
امانت؛ امانتدارى مصادیق مختلفى دارد که پیش از این درباره آن صحبت شد. در مقابل امانت، خیانت از سپاه جهل است که شخص مؤمن با کمک خدا در مقابل آن مى‌ایستد؛ پس در جان، مال و ناموس مردم و نیز در احکام خدا خیانت نمى‌کند.
معیارى که خداوند در قرآن، درباره کسانى که مورد عنایت او قرار گرفتند، نشان مى‌دهد، ازاین قرار است :
(أ یَحْسَبُونَ أنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ * اِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُوْمِنُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ * وَ الَّذینَ یُوْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أنَّهُمْ اِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ * أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ )[2] «آیا گمان کردند اینکه آنان را با مال و فرزندان کمک کردیم در خیرات آنان شتاب کردیم، بلکه آنان نمى‌فهمند. کسانى که از هراس پروردگارشان بیمناکند و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان دارند و آنان که به پروردگارشان شرک نمى‌ورزند و کسانى که آنچه را به آنان دادیم، گرفتند و از اینکه به سوى پروردگارشان باز مى‌گردند، دل‌هایشان لرزان است آنان را در خیرات شتاب دادیم و آنان در آن سبقت گرفتند.»
طبق آیه فوق، کسى که خداوند براى او خیر خواسته، همواره مى‌ترسد خدا از او راضى نباشد؛ اگر ادعاى ایمان به کتاب خدا دارد، مطابق آن عمل مى‌کند؛ نه اینکه فقط بخواند و ببوسدش. مشرک نیست؛ چراکه فقط خدا را مؤثر مى‌داند، نه غیر او را. نماز مى‌خواند؛ روزه مى‌گیرد و جنود عقل را یارى مى‌کند، امّا باز هم از این اینکه قرار است نزد خدا برود، بیمناک است. مى‌داند باید توشه‌اى براى خود بردارد. نظیر این آیه در قرآن بسیار است.

[1]ـ آل عمران، 19.

ـ مؤمنون، 55 تا 61.[2]

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است