تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۵ تا ۷ | جلسه ۳

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف  آیه ۵ تا ۷ | یکشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۰۷ | جلسه ۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

 

 

فَما کانَ دَعْواهُمْ اِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا اِلّا أنْ قالُوا اِنّا کُنّا ظالِمینَ

هنگامى که عذاب ما بر آنها آمد، سخنشان جز این نبود که «ما ستمکار بودیم».(5)

 

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ

پس به یقین از کسانى که پیامبران به سویشان فرستاده شد، سؤال خواهیم کرد و از پیامبران هم سؤال خواهیم کرد.(6)

 

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنّا غائِبینَ

و با علم (کردارشان را) پى‌گیرى مى‌کنیم و ما هرگز غائب نبوده‌ایم.(7)

 

 

فَما کانَ دَعْواهُمْ اِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا اِلّا أنْ قالُوا اِنّا کُنّا ظالِمین؛ در آیه قبل خداوند فرمود: چه بسیار شهرهایى را که هلاک کردیم و عذاب ما شب‌هنگام یا در روز، هنگامى که در حال استراحت بودند، بر آنان نازل شد. در این آیه مى‌فرماید: پس از نزول عذاب، در حالى که هنوز نیمه جانى داشتند، اعتراف کردند که ما خود ستمکار و مستحق عذاب بودیم.

ظلم، یا به نفس خویش است یا به دیگران. ظلم به نفس، گناهانى است که آدمى انجام مى‌دهد و زیانى براى کسى ندارد، جز خودش؛ مثل نگاه نامحرم یا نوشیدن شراب. ظلم به دیگران، تعدّى به جان و مال و ناموس و حقوق آنهاست.

هر گناه، در واقع پاگذاشتن بر فطرت است؛ چراکه فطرت انسان همواره او را به طاعت خدا فرا مى‌خواند و گناه، سر باز زدن از طاعت و بى‌اعتنایى به پروردگار و خالق خویش است. کسى که به طور کلى خدا را قبول ندارد، کاملا بر فطرت خود پا گذاشته، آن را له کرده و این بزرگ‌ترین ظلم است.

کسانى که مستحق عذاب الهى مى‌شوند، معمولا تنها نیستند و گروهى را هم به دنبال خود مى‌کشند؛ قوم نوح دست فرزندان خود را مى‌گرفتند و نزد نوح مى‌آوردند و مى‌گفتند: مبادا به سخنان این پیرمرد گوش دهید و به او ایمان بیاورید! قوم صالح وقتى مى‌فهمیدند کسى به آن حضرت ایمان آورده، به طور کامل با او قطع رابطه مى‌کردند. در زمان موسى هر کدام از بنى اسرائیل که به جناب موسى ایمان مى‌آورد، زیر شکنجه‌هاى وحشیانه فرعونیان قرار مى‌گرفت. این‌ها ستم‌هاى کمى نبود که بر انسان‌ها مى‌رفت.

وقتى آدمى بر کرسى ریاست مى‌نشیند و به ظاهر همه چیز بر مرادش مى‌چرخد، از طرف فطرت و درون مورد خطاب قرار مى‌گیرد، امّا اعتنا نمى‌کند؛ حتّى اگر خود را به تار و تنبور و رقص و شراب هم مشغول کند، باز از درون چیزى آزارش مى‌دهد.

متوکّل عباسى مجلس رقص و شرابى ترتیب داد و امام هادى علیه السلام را نیز احضار کرد. در آنجا گستاخى را به جایى رساند که به حضرت، شراب تعارف کرد و چون امتناع امام را دید، گفت: پس شعرى بخوانید. امام هادى علیه السلام شعرى خواندند که او با همان حال مستى به گریه افتاد و عیشش زائل شد.

(فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقآ لاِصْحابِ السَّعیرِ )

«پس به گناه خود اعتراف مى‌کنند. نابود باد اهل دوزخ!»

ما هم که مسلمان و تابع اهل بیت هستیم، اگر کمى دقت کنیم، در وقت گناه یا ترک واجب، این نداى فطرت را از درون خود مى‌شنویم. کسى هم که به مراحل بالاتر رفته، موقع انجام مکروهات یا در وقت غفلت، نداى توبیخ‌آمیز فطرت را مى‌شنود؛ بنابراین هر کس به حساب مقام خود، اگر کمى پایش را پس و پیش بگذارد، از درون خود مورد خطاب و عتاب قرار مى‌گیرد، حتّى پیامبران و اولیاى بزرگ خدا. تا هنگامى که در این دنیا هستیم، باید مراقب باشیم و خود را به خدا بسپاریم!

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ اِلَیْهِمْ؛خداى تعالى هم از اقوامى که پیامبر برایشان فرستاد، سؤال مى‌کند و هم از پیامبرانى که فرستاده شدند. از مردم درباره رفتارى که با پیامبرانشان داشتند و پاسخى که به دعوت آنها دادند، سؤال مى‌کند؛

(وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أجَبْتُمُ الْمُرْسَلینَ )

«روزى که خداوند ندا دهد و پرسد: چه پاسخى به پیامبران دادید؟»

پاسخ مردم بر دو گونه است؛ یا با زبان خود پاسخ‌هایى مى‌دهند، یا اعضا و جوارحشان به فرمان خدا زبان مى‌گشایند و به آنچه کرده‌اند، اعتراف مى‌کنند؛

(حَتّى اِذا ما جاوُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ )

«وقتى به آتش مى‌رسند، گوش و چشم و پوستشان به آنچه مى‌کردند گواهى مى‌دهند.»

طبق بعضى آیات، از بعضى افراد هیچ سؤالى نمى‌شود و بى‌حساب وارد جهنّم مى‌شوند. بعضى دیگر در مواقفى با زبان دروغ مى‌گویند، امّا اعضا و جوارحشان به سخن مى‌آیند و اعتراف مى‌کنند یا پیامبران و ملائکه و دیگر شاهدان، شهادت مى‌دهند. جمع آیات قرآن این مطلب را تقویت مى‌کند که در قیامت مراحل مختلفى وجود دارد؛ در هر صورت آدمى نابود نمى‌شود و به سوى خدا باز مى‌گردد؛ یا به سوى جمال خدا یا به جلال او؛ (اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ )

باید اعتقاد داشته باشیم که در وراى این عالم، عوالم دیگرى وجود دارد، از جمله برزخ و قیامت. چگونگى این عوالم را با این فکر و مغز مادّى نمى‌توان فهمید؛ همین که اعتقاد داشته باشیم، کافى است. البتّه هر کس خود را جمع و جور نماید و سعى کند حرکتى داشته باشد و از خدا بخواهد، مى‌تواند برخى از خصوصیات آن عالم را متوجّه شود و درباره آنجا فهم و معرفت یابد، امّا با این مغز پر خیال، چنین فهمى حاصل نمى‌شود. کسى که نمى‌تواند براى چند دقیقه حواس خود را جمع کند تا نمازى با حضور قلب بخواند، کجا مى‌تواند اسرار آن عالم را بفهمد؟ نماز بهترین راه براى این است که بفهمیم چقدر پراکنده و پر خیال هستیم.

از عواملى که موجب پراکندگى انسان مى‌شود، «غضب» است. غضب ممکن است ریشه‌هاى مختلفى داشته باشد؛ گاه از سر کبر است؛ گاه از سر حسد و گاه از کینه. اگر کسى از خدا بخواهد و سعى کند، مى‌تواند خشم خود را کنترل کند، در این صورت «حلم» جایگزین غضب مى‌شود و صفات ناپسندى که علّت بروز آن بودند، اصلاح مى‌شوند.

وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلین؛خداوند از پیامبران درباره رفتارى که مردم با آنها داشتند، سؤال مى‌کند و در واقع آنان را شاهد اعمال اقوام خود مى‌گیرد و بالاتر از همه‌ى آنها رسول گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله شاهد همه‌ى امّت هاست.

آیات قرآن درباره پاسخى که پیامبران مى‌دهند، مختلف است؛ به عنوان مثال وقتى خداوند از حضرت عیسى سؤال مى‌کند که آیا تو گفتى: من و مادرم را دو خدا به جاى خداى یکتا بگیرند؟ ایشان پاسخ مى‌دهد: هرگز مرا نسزد که آنچه حق نیست بر زبان بیاورم و اگر گفته بودم تو مى‌دانستى.

امام هر زمان هم در زمان خود شاهد اعمال همه‌ى مردم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان است.

رسول گرامى اسلام مى‌فرماید :

«یَا مَعَاشِرَ قُرَّاءِ الْقُرْآنِ اتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا حَمَّلَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ فَإِنِّی مَسْئُولٌ وَ اِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ اِنِّی مَسْئُولٌ عَنْ تَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ وَ أمَّا أنْتُمْ فَتُسْألُونَ عَمَّا حُمِّلْتُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی»

«اى گروه قرآن‌خوانان! از خداى عزّ و جلّ بپرهیزید در آنچه از کتاب خود به شما داده است؛ زیرا من مسئولم و شما هم مسئولید، از من درباره تبلیغ و رسالت سؤال مى‌شود و از شما درباره آنچه از کتاب خدا و سنّت من دریافتید»

«قرّاء القرآن» یعنى کسانى که قرآن را مى‌خوانند و متوجّه معانى آن هستند؛ خواه مردم عادى باشند و خواه علما.

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنّا غائِبین؛«نَقُصّ» از قصه به معناى پى‌گیرى کردن است. خداى تعالى به همه‌ى اعمال ما داناست؛ چراکه او همواره و در همه جا همراه ماست.

(هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ ما کُنْتُمْ )

«هر کجا باشید او با شماست.»

(ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَهٍ اِلّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَهٍ اِلّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أکْثَرَ اِلّا هُوَ مَعَهُمْ أیْنَ ما کانُوا )

«هیچ نجوایى میان سه نفر نیست، مگر آنکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج نفر، مگر آنکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از آن و نه بیشتر، مگر آنکه او با آنهاست هر جا که باشند.»

وجود ما از او است و باید بفهمیم که در مقابل او هیچ نیستیم و هیچ نداریم. همه‌ى عبادت‌ها براى این است که این هیچ بودن را بفهمیم.

ما طلبه‌ها باید با ممارست بر تقوا، تمام عمر خود را صرف تعلیم کنیم تا سرانجام بفهمیم که هیچ نمى‌دانیم؛ یعنى متوجّه شویم که هر چه داریم از خداست و غیر از جهت خدایى، هیچ نداریم .

«لا اله الّا الله» یعنى خدا هست و لا غیر؛ هیچ شریکى ندارد. غیر از او؛ عالمى نیست، حیاتى نیست، قدرتمندى نیست، خوبى و خیرى نیست.

 

از حضرت امیرالمؤمنین پرسیدند: توحید چیست؟

فرمود: گفتن «لا اله الّا الله» مخلصآ

 

وقتى همه‌ى اسباب منقطع مى‌شوند، انسان مى‌فهمد که هیچ کس جز خدا نمى‌تواند به فریادش برسد؛ مثل وقتى که در حال غرق شدن یا در هواپیما در حال سقوط است. اگر آنجا حواسش جمع باشد و خدا را بخواند، توحید خالصى نصیبش شده است، امّا این توحید «اضطرارى» است، نه توحیدى که مقام باشد و قرار داشته باشد.

 



 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است