تفسیر سوره اعراف

سوره اعراف آیه ۲۸ و ۲۹ | جلسه ۱۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره اعراف  آیه ۲۸ و ۲۹ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۱/۱۵ | جلسه ۱۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره اعراف

 

وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللهُ أمَرَنا بِها قُلْ اِنَّ اللهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ

و هنگامى که کار زشتى کنند، گویند: پدران خود را بر این کار یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو: قطعآ خدا به کار زشت فرمان نمى‌دهد. آیا درباره خدا چیزى مى‌گویید که نمى‌دانید؟(28)

 

قُلْ أمَرَ رَبّی بِالْقِسْطِ وَ أقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأکُمْ تَعُودُونَ

بگو: پروردگار من به عدالت فرمان داده است و در هر مسجدى روى خود را به سوى او کنید و در حالى که دین خود را براى او خالص کرده‌اید، او را بخوانید! همان طور که شما را آفرید، باز مى‌گردید.(29)

 

وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَهً؛ یکى از رسوم زشت مشرکان این بود که زن و مرد، به صورت لخت مادرزاد، خانه کعبه را طواف مى‌کردند و مى‌گفتند: «همان طور که از مادر متولد شده‌ایم، طواف مى‌کنیم. چرا در لباسى که معصیت کرده‌ایم، طواف کنیم؟» وقتى پیامبر و مسلمانان به این کار اعتراض مى‌کردند، مى‌گفتند: این رسم از پدرانمان به ما رسیده است و ما آنان را بر این کار یافته‌ایم. همچنین مى‌گفتند: این دستور خداست و در برابر دستور خدا چون و چرا ممنوع است. او خواسته ما این طور باشیم و اگر نمى‌خواست مانع ما مى‌شد.

قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللهُ أمَرَنا بِها؛ محمّد بن منصور گوید : از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال کردم، حضرت فرمود :

آیا کسى را دیده‌اى که معتقد باشد خدا به زنا و شراب و دیگر محرّمات دستور داده است؟ گفتم، خیر.

فرمود: پس این کار زشتى که ادعا مى‌کنند خدا آنها را بدان فرمان داده، چیست؟ گفتم: خدا و ولىّاش بهتر مى‌دانند.

فرمود: آیه درباره پیشوایان ستمگر است که ادعا مى‌کنند خدا مردم را امر کرده به کسانى اقتدا کنند که خدا دستور اطاعت از آنها را نداده است؛ پس خداوند ادعاى آنان را رد کرده و خبر داده است که نسبت دروغ به او داده‌اند و این کارشان را «فاحشه» نامیده است.

شاهان و خلفاى ستمگر اموى و عباسى ادعا مى‌کردند خدا ما را واداشته بر مردم حکومت کنیم و ما هر طور بخواهیم با آنها رفتار مى‌کنیم. از این روایت معلوم مى‌شود گستره‌ى آیه، همه‌ى زمان‌ها و مکان‌ها را در برمى‌گیرد و محدود به مشرکان مکه و فقط یک رسم غلط نیست.

وَ اللهُ أمَرَنا بِها؛ این حرف که «خدا خواسته ما این گونه باشیم» یک ادعاى جبرى، براى توجیه هر کار غلطى است که انسان‌ها انجام مى‌دهند، در حالى که خداى تعالى هرگز به زشتى و بدى فرمان نمى‌دهد و گناه را از هیچ کس نمى‌پسندد؛

(اِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْحْسانِ وَ اِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ )

«خداوند به عدالت و نیکى و بخشش به خویشاوندان فرمان مى‌دهد و از فحشا و منکر و ظلم نهى مى‌کند. او به شما اندرز مى‌دهد، شاید متذکّر شوید!»

آن که به فحشا و بدى دعوت مى‌کند، شیطان است؛

(اِنَّما یَأْمُرُکُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ )

«او شما را به بدى و زشتکارى فرمان مى‌دهد و وامى‌دارد که آنچه را نمى‌دانید به خدا نسبت دهید.»

آنچه خدا خواسته این است که بشر مختار باشد. خداوند خوبى و بدى را در انسان قرار داده و راه شناخت آن را به او نمایانده است و حتّى پیش از آن، زیر بناى انسان را فطرت توحیدى قرار داده است؛

(فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفآ فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها )

«روى خود را به سوى دین حق قرار ده، همان فطرتى که خداوند مردم را بر آن سرشته است.»

خداوند خلقت اولیه‌ى میلیاردها بشرى را که آفریده، بر توحید و وحدانیت خود استوار ساخته است؛ هر کس به درون خود رجوع کند، متوجّه این حقیقت مى‌شود. ظهور این توحید، آنجاست که آدمى از همه‌ى اسباب منقطع مى‌شود؛ یعنى همان کسى هم که تمام عمر بت‌پرستى کرده، وقتى در جایى گیر مى‌افتد که همه‌ى اسباب از کار مى‌افتند، از درون، متوجّه خداى تعالى مى‌شود و به هر زبان که بداند، او را مى‌خواند. این است خدایى که همیشه همراه انسان است و خلقت اولیه‌ى بشر را بر توحید خویش بنا نهاده است.

هر کسى در اعتقادات و اعمال خود مخیّر است و مى‌تواند هر راهى را که خواست، انتخاب کند. خدا به انسان «قدرت» داده و او را در چگونگى به کارگیرى آن «مختار» گذاشته است. در سوره اسراء مى‌فرماید :

(مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومآ مَدْحُورآ * وَ مَنْ أرادَ اْلآخِرَهَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُوْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورآ )

«هر کسى در طلب دنیاى نقد و زودگذر باشد، آنچه را بخواهیم، به هر کس که بخواهیم، زود مى‌دهیم سپس جهنّم را براى او قرار مى‌دهیم که ملامت زده و رانده شده در آن وارد مى‌شود. * و هر کس آخرت را بخواهد و براى آن بسى بکوشد و مؤمن باشد، از کوششى که کرده‌اند قدرشناسى مى‌شود.»

معناى (لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ ) هم همین است؛ یعنى انسان در پذیرش دین هیچ اجبارى ندارد و مختار است هر راهى را که مى‌خواهد انتخاب کند؛ براى هر کسى راه خوبى و بدى تبیین شده است؛ (قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ). حتّى بچه‌هاى کوچک هم وقتى کار بدى مى‌خواهند انجام دهند، مخفیانه انجام مى‌دهند و اگر کسى از کارشان با خبر شود، خجالت مى‌کشند.

قُلْ اِنَّ اللهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ؛ خداوند در پاسخ آنها مى‌فرماید : خدا هرگز به کار زشت دستور نمى‌دهد و شما چیزى را به او نسبت مى‌دهید که از آن اطّلاع ندارید.

معمولا هر رسم غلطى در جامعه رایج باشد و عده‌اى بخواهند مانع آن شوند، عده‌ى دیگرى اعتراض مى‌کنند که این رسم از نیاکان ما به مارسیده است و ما نیز باید آن را حفظ کنیم و به آیندگان تحویل دهیم؛ به عنوان مثال درباره آثار باستانى چنین مى‌گویند یا مثلا در زمان شاه مى‌گفتند و امروز هم بعضى در گوشه و کنار مى‌گویند: «دین آبا و اجدادى ما زرتشتى بوده و خلیفه دوم ما را به زور مسلمان کرد. ما باید بر دین پدران خود باشیم، نه دین اعراب!» امّا این یک حرف غیر عقلانى است؛ چه بسا پدران شما اشتباه کرده باشند، آیا شما هم باید اشتباه آنان را ادامه دهید؟

تفسیر «تسنیم» به یکى از این رسم‌هاى غلط یعنى چهارشنبه سورى اشاره مى‌کند که برخى، نه به عنوان یک تفریح، بلکه به عنوان سنّت آبا و اجداد و یک رسم ملى که باید آن را حفظ کرد، بدان مى‌نگرند، در حالى که این رسم، هر ساله خسارت‌هاى جانى و مالى سنگینى در پى دارد.

اقوام گذشته نیز به پیامبرانشان همین حرف را مى‌زدند و استدلالشان براى بت‌پرستى این بود که دین آبا و اجداد خود را حفظ مى‌کنند؛

(وَ اِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أوَ لَوْ کانَ آباوُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئآ وَ لا یَهْتَدُونَ )

«و هنگامى که به آنان گفته شود از آنچه خدا فرستاده پیروى کنید، گویند: از آنچه پدرانمان را بر آن یافتیم پیروى مى‌کنیم. آیا هرچند پدرانشان اندیشه نمى‌کردند و هدایت نیافته بودند؟»

أ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُون؛ خداى تعالى در سوره اسراء مى‌فرماید :

(وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوُلا )

«چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال مکن! زیرا گوش و چشم و دل، همه بازخواست مى‌شوند.»

مسعده بن زیاد مى‌گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصى به حضرت عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! برخى از همسایه‌هاى ما کنیزهاى غناخوان دارند و وقتى من به توالت مى‌روم، صداى نواختن عود و آواز آن کنیزان را مى‌شنوم و به همین دلیل گاهى براى شنیدن صداى آنان، نشستن در توالت را طول مى‌دهم.

امام علیه السلام فرمود: چنین نکن!

آن شخص گفت: به خدا سوگند! من نزد آن کنیزان نمى‌روم و فقط صداى آنها را مى‌شنوم!

امام فرمود: خداوند تو را جزاى خیر دهد! آیا نشنیده‌اى که خداوند مى‌فرماید: البتّه گوش و چشم و دل، همه مسئول هستند؟

آن شخص گفت: آرى، به خدا سوگند! گویا هرگز این آیه را از احدى نشنیده بودم. اگر خدا بخواهد، دیگر تکرار نمى‌کنم و البتّه توبه خواهم کرد.

امام علیه السلام فرمود: برخیز؛ غسل کن و به مقدارى که به دلت افتاد، نماز بخوان! زیرا تو بى‌گمان گناه بزرگى انجام مى‌دادى و چقدر وضع بدى داشتى اگر با این حال مرده بودى! خدا را سپاس گو و از آنچه ناخوشایند او است، توبه کن؛ زیرا فقط زشتى‌ها ناخوشایند خداست؛ پس زشتى‌ها را به اهلش واگذار؛ چراکه هر چیزى اهلى دارد.

بر همه لازم است که از روى علم سخن بگویند؛ مخصوصآ درباره مسائل شرعى و اعتقادى باید آنچه را مى‌دانند، بگویند. عالمى بر پله سوم منبر نشسته بود و سخن مى‌گفت. کسى چیزى از او پرسید، گفت: نمى‌دانم. دیگرى چیز دیگرى پرسید، گفت: نمى‌دانم و بار سوم نیز سؤالى پرسیده شد و باز گفت: نمى‌دانم. شخصى صدا زد : اى آقا! تو که نمى‌دانى، چرا بالاى منبر رفته‌اى؟ گفت: این سه پله که بالا آمده‌ام، به اندازه معلوماتم است؛ اگر بخواهم به اندازه مجهولاتم بالا بروم، باید چنان مى‌رفتم که سرم به عرش مى‌رسید.

قُلْ أمَرَ رَبّی بِالْقِسْطِ؛ «قِسط» یعنى اکتفا کردن به سهم خود و تجاوز نکردن به حقوق دیگران. کسانى را که این گونه‌اند «مقسِط» یا «مقسِطین» مى‌خوانند. در مقابل «قَسط» به معناى تجاوز از حق خود و دست‌درازى به سهم دیگران است و کسانى که این خصوصیت را دارند «قاسط» یا «قاسطین» مى‌نامند.

 

(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ )

«خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.»

 

(وَ أمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبآ )

«امّا متجاوزان، هیزم جهنّمند.»

 

حق هر کس در جامعه مشخص است و هیچ کس حق ندارد به حقوق دیگران تجاوز کند! فرض کنید در آپارتمانى که چند همسایه با هم زندگى مى‌کنند، اگر کسى حقوق دیگران را رعایت نکند، از جاده قسط بیرون رفته است، یا فرض کنید کسى که بر شهر یا کشورى حکومت مى‌کند و بر اموال و نفوس و آبروى مردم مسلط است، اگر در بین مردم به عدالت رفتار کند و به حقوق دیگران تجاوز نکند، مقسط است و اگر مراقبت نکند و مرتکب ظلم شود، در زمره قاسطین خواهد بود و هیزم جهنّم مى‌شود.

خداى تعالى به یکى از انبیاى بنى اسرائیل وحى کرد: به فلان پادشاه بگو: من تو را مأمور نکردم که بر بندگان من ظلم کنى؛ تو مأمور شده‌اى آنها را به آنچه نصیبشان است، برسانى و به عدالت رفتار کنى!

وَ أقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ؛ یعنى در هر مسجدى روى خود را به سوى خدا کنید. «وجوه» جمع «وجه» است و گاه معناى «دل» مى‌دهد. دل انسان مؤمن، رو به خدا دارد. «قَلْبُ المُؤمن عَرْشُ الرحمان».

مسجد در لغت یعنى محل سجده. آیه به معناى این است که در هنگام نماز، تمام جهت قلب خود را متوجّه خدایى کنید که همراهتان است. تحقق این امر، منوط به عنایت خداى تعالى است، امّا مقدمات آن دست خود انسان است؛ یعنى باید هنگام وضو، حواس خود را جمع کند؛ قبل از نماز مقدارى ساکت بنشیند و یاد خدا کند و ذکر بگوید تا خداى تعالى ذرّه‌اى از نماز مولا على علیه السلام را نصیب فرماید و با تمام وجود و از سویداى دل، از نماز لذّت ببرد. چیزهاى دیگرى هم درباره معناى آیه گفته شده است.

وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ؛ «دین» عبارت است از اعتقادات و اعمال انسان. فطرت اولیه نیز همین است. باید مراقب دین و فطرت خود بود تا با تعلّقات مادّى و حبّ دنیا و وسوسه‌هاى شیطان آلوده نشود!

کَما بَدَأکُمْ تَعُودُون؛ همان طور که خداى تعالى اول بار شما را خلق کرد، روزى به سوى او باز خواهید گشت.

همه‌ى ما از خداییم و به سوى او باز مى‌گردیم؛ (اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ ) روح و وجود ما از خداست و رجوع ما به سوى او خواهد بود. اگر کسى به توفیق الهى، موفق به خواندن نمازى شود که مورد رضا و مقبول خداى تعالى است، معناى اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ را مى‌فهمد و مى‌فهمد که مبدأ و مرجع او، خداوند است، امّا افسوس که اندکند این افراد!

در جوانى مستى، در پیرى سستى، پس کى خداپرستى؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است