رمضان المبارک ۱۳۹۷-۱۴۳۹

بیست و پنجم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

اگر طلبۀ خوبی در یک خانواده باشد، نه تنها آن خانوداه، چند خانواده به دیانت مشتاق می‌‌شوند. شما دوستان عزیز طلبه که ایجا هستید به گوش دیگران برسانید. اگر در یک خانواده یک طلبه شرعیات خود را انجام دهد و با زن و بچه‌‌هایش اخلاق خوب داشتته باشد، به‌تدریج دیگران هم جذبِ دین می‌‌شوند. خود را آماده کنید برای جواب دادن به شبهات و با دیگران خوش‌رفتار باشید. داشتیم طلبه‌های خوبی که با اخلاق خوب چند خانواده را جذب کردند.

فیلم جلسه
صوت جلسه

دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۷

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

بیست و پنجم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۰ 

 

 

روایت

حکمت ۳۷۴ نهج‌البلاغه دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر است؛ واجبی که اهمیت بسیار دارد و سفارش فراوان در قرآن و روایات به آن شده، مسائل زیادی هم دارد. امام خمینی در تحریرالوسیله فصلی را به این واجب الهی اختصاص داده‌اند. مولا علی علیه‌السلام نیز در نهج‌البلاغه دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر در خطبه‌ها و حکمت‌های متعدد بیاناتی دارند. در این حکمت می‌‌فرمایند:

«فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَهً وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاکَ‏] فَذَلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَهٍ وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر»

«گروهى، منکر را با دست و زبان و قلب انکار مى‏کنند؛ آنان همۀ خصلت‏هاى نیکو را در خود دارد. گروهى دیگر منکر را با زبان و قلب انکار کرده، امّا دست به کارى نمى‏برند؛ چنین کسى دو خصلت از خصلت‏هاى خوب را گرفته و دیگرى را تباه کرده است. بعضى دیگر منکر را فقط با قلب انکار کرده، با دست و زبان اقدامى نمی‌‌کنند؛ این‌ها دو خصلت را که شریف‏تر است، تباه ساخته‏اند و یک خصلت را گرفته‌اند. بعضى دیگر منکر را با زبان و قلب و دست رها کرده‏اند؛ چنین کسى مرده‏اى در میان زندگان است. تمام اعمال نیک و جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منکر، مانند آب دهان انداختن در دریاى موّاج و پهناور است. امر به معروف و نهى از منکر نه اجلى را نزدیک مى‏کنند و نه از روزى مى‏کاهند و از همۀ این‌ها بهتر، سخن حق در پیشِ‌روى حاکمِ ستمکار است.

مردم وقتی منکری یا ترک واجبی می‌بینند، سه‌دسته می‌‌شوند؛ «فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ» یک دسته منکر را با دست و زبان و قلب انکار می‌کنند. «فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْر» خدا همۀ صفات خوب را نصیب این افراد کرده، معلوم می‌‌شود هم ایمان دارند و هم ایمان در اعضاء و جوارحشان سرایت کرده است.

«وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِه» گروه دیگر با قلب و زبان آن را انکار می‌‌کنند؛ یعنی در قلب خود ناراحت هستند که چرا فلانی این گناه را می‌کند؛ چرا نماز نمی‌‌خواند؟ با زبان هم صحبت می‌‌کنند، ولی اگر لازم شد به میدان بیایند، نمی‌‌آید. «فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَهً» این گروه دو خصلت از خصال خیر را دارند؛ یعنی ایمان در قلبشان وجود دارد و تاحدودی به اعضاء و جوارح هم سرایت کرده، امّا نقص دارند و یک خصلت را ضایع کرده‌اند.

«وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِه» بعضی دیگر فقط قلبشان منکر است؛ یعنی از دیدن گناه یا ترک واجب ناراحت می‌‌شوند، امّا با زبان حرفی نمی‌زنند و با دست کاری نمی‌‌کنند، آن‌هم نه به‌خاطرِ آنکه مصلحت شرعی‌ در کار باشد، بلکه به‌خاطرِ ترس یا تنبلی. «فَذَلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَهٍ» حضرت می‌‌فرماید: آنها دو خصلت بزرگ و شریف را از بین برده‌اند و فقط یکی را دارند.

«وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِه» گروه دیگر وقتی گناهی از دوستان و اقوام یا از مسلمانی می‌‌بینند، هیچ اعتنایی ندارند؛ نه با قلبشان انکار می‌‌کنند، نه با زبان و نه با دست. این گروه مانند مرده در میان زنده‌ها هستند. «فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» یعنی ظاهراً زنده‌، امّا باطناً مرده‌اند.

«وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» همۀ اعمال خوب و جهاد در راه خدا، در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مثل این است که آب در دهان کنید و در دریایی بی‌کران بریزید. اگر امر به معروف و نهی از منکر از جامعه‌ای رخت ببندد، جامعه می‌‌میرد و دیگر نمی‌‌شود آن را دیندار حساب کرد.

«وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ» ‌امر به معروف و نهی از منکر مرگ کسی را نزدیک نمی‌‌کنند و کسی را نمی‌‌کشد، رزق انسان را هم کم نمی‌‌کند.

«وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَهُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» بزرگ‌ترین امر به معروف و نهی از منکر این است که کلام عدالت‌طلبانه‌ای که مطابق قرآن و سنّت است، مقابل سلطان ظالمی گفته شود.

 

امر به معروف و نهی از منکر در قرآن

در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارد که به صراحت یا اشاره دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر سخن گفته است. در اینجا به دو آیه اشاره می‌‌شود و حکایتی در این باره بیان می‌‌شود.

در سورۀ آل عمران آیۀ ۱۰۴ می‌‌خوانیم:

﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ‏ إِلَى‏ الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾

«و باید گروهى از شما باشند که دعوت به نیکى‌ها کنند و امر به معروف و نهى از منکر نمایند و آنان همان رستگارانند.»

از این آیه استفاده می‌شود که گاهی در جامعه کارهایی باید انجام شود و نمی‌‌شود؛ مثلاً واجباتی ترک شده یا محرماتی انجام می‌‌شود، امّا ورود به آن موضوع، کارِ همه‌کس نیست، در اینجا باید عدۀ خاصی که مسائل را خوب می‌‌دانند، وارد شوند.

توضیح بیشتر؛ بعضی مسائل مثل دعوت به نماز چندان پیچیده نیست؛ اگر در خانواده یا دوستان یا دیگران، کسی را دیدید که نماز نمی‌‌خواند، هرکسی می‌‌تواند و باید امر به معروف و نهی از منکر کند، امّا بعضی موضوعات پیچیدگی‌هایی دارند و عدۀ خاصی باید در آن وارد شوند؛ مثلاً یکی از مسائلی که امروز در جامعۀ ما وجود دارد، بی‌حجابی و نیم‌حجابی است. این چیزی نیست که هرکسی بگوید خانم حجابت را رعایت کن! بعید به نظر می‌رسد این کار در موقعیت کنونی صحیح باشد و تأثیر داشته باشد؛ پس چه باید کرد؟

در حکومت اسلامی باید عده‌ای معین شوند که هم متدین و ملزم به شرعیات باشند؛ هم احکام بلد باشند و هم اخلاقِ خوب داشته باشند، نه اینکه چوب دست بگیرند و به هرکه رسیدند، بر سرش بزنند! باید نقشه و برنامه‌ریزی صحیح و حساب‌شده داشته باشند.

این مسائل اجتماعی، عدۀ خاصی را می‌‌طلبد؛ لذا خدا می‌‌فرماید «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ» یعنی دسته‌ای باشند از میان شما که دعوت به خیر کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و البته آنها رستگاران هستند.

در آیۀ ۱۱۰ از همین سورۀ آل عمران می‌‌فرماید:

﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ‏ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾

«شما بهترین امّتى بودید که براى مردم پدید آمدید؛ به خوبى‌ها دعوت مى‌کنید و از بدى‌ها باز مى‌دارید و به خدا ایمان دارید؛ اگر اهل کتاب هم ایمان مى‌آوردند، برایشان بهتر بود. برخى از آنان مؤمن و بیشترشان از دین خارج‌اند.»

شما بهترین امّتی هستند که خداوند از میان امّت‌ها پدید آورد. صفتی که شما را بهترین امّت کرده، اولاً: امر به معروف و نهی از منکر است که به همین دلیل حضرت امیر علیه‌السلام می‌‌فرماید: این کار اساس دین اسلام است. ثانیاً: به خدا ایمان دارید و منشأ امر به معروف و نهی از منکر همین ایمان به خداست.

این مقدمه‌ای بود برای بیانِ حکایت قومی که قرآن کریم آنها را به‌عنوان «اصحب سبت» در سورۀ اعراف یاد کرده است. تفسیر این سوره پیش‌از این بیان شد و امروز دوباره آن حکایت را مرور می‌‌کنیم. همان‌طور که قرآن باید بارها خوانده شود، تأمل بر آیاتش هم باید مکرر باشد. این قصه دربارۀ یهودیانی است که از حکم تعطیلی روز شنبه تخلف کردند و به عذاب الهی گرفتار شدند. نکاتِ آموزندۀ آن برای ما مسلمان‌ها بسیار مفید است.

﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی‏ کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ ۞ وَ إِذْ قالَتْ أُمَّهٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَهً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ۞ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ ۞ فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئینَ﴾

«و از آنان سرگذشت شهرى را که در کرانۀ دریا بود، بپرس! هنگامى که در روز شنبه تجاوزگرى کردند؛ زیرا در روز شنبه ماهى‌هایشان روى آب مى‌آمدند و در غیر شنبه نمى‌آمدند. بدینسان آنان را به خاطر نافرمانى‌شان آزمودیم. ۞ و هنگامى که گروهى از آنان گفتند: چرا کسانى را که سرانجام خداوند هلاکشان مى‌کند یا به عذاب شدید گرفتارشان مى‌سازد، موعظه مى‌کنید، گفتند: تا عذرى در پیشگاه پروردگارتان داشته باشیم و شاید تقوا پیشه کنند. ۞ پس هنگامى که آنچه را بدان تذکّر داده شده بودند، فراموش کردند، کسانى را که نهى از منکر مى‌کردند، نجات دادیم و ستمکاران را به سزاى نافرمانى‌هایشان به عذابى سخت گرفتار کردیم. ۞ پس هنگامى که از آنچه نهى شده بودند، تخلّف کردند، به آنان گفتیم: به شکل بوزینگان رانده شده درآیید!»

در زمان حضرت داوود، گروهى در شهر ایله که در ساحل دریاى سرخ قرار داشت، زندگى مى‌کردند. خداوند آنها را از صید ماهى در روز شنبه نهى کرده بود و پیامبران این نهى خدا را به آنها گفته بودند. آن روز را ماهیان احساس امنیت مى‌کردند و کنار دریا ظاهر مى‌شدند، ولى روزهاى دیگر به قعر دریا مى‌رفتند.

دنیاپرستان بنى اسرائیل براى صید ماهى فراوان، کلاه شرعى و نقشه عجیبى طرح کردند و آن نقشه این بود که حوضچه‌ها و جدول‌هایى در کنار دریا درست کنند، به طورى که ماهى‌ها به آسانى وارد حوضچه شوند و محبوس گردند و روز یکشنبه اقدام به صید آنها کنند.

با همین نیرنگ و ترفند ماهى زیادى نصیبشان مى‌گردید؛ ثروت سرشارى را از این راه به دست مى‌آوردند و مدّتى زندگى را به این منوال پشت سر نهادند.

در آن شهر حدود هشتاد و چند هزار نفر جمعیت زندگى مى‌کردند. این‌ها مطابق روایاتى که نقل شده، سه دسته بودند: یک دسته از آنها (حدود هفتادهزار نفر) به این حیله خشنود بودند و به آن دست زدند. یک دسته از آنها که حدود ده هزار نفر بودند، آنان را از مخالفت خداوند نهى مى‌کردند و دسته سوم ساکت بودند و به علاوه به نهى کنندگان مى‌گفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمآ اللهُ مُهْلِکُهُمْ أوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابآ شَدیدآ» (چرا کسانى را که سرانجام خداوند هلاکشان مى‌کند یا به عذاب شدید گرفتارشان مى‌سازد، موعظه مى‌کنید؟)

نهى‌کنندگان در پاسخ مى‌گفتند: ما این قوم را پند مى‌دهیم تا در پیشگاه خداوند معذور باشیم.

گفتار این دسته که مکرر نهى از منکر مى‌کردند، تأثیر نکرد، وقتى در گفتار خود اثر ندیدند، از آنها دورى کرده، در قریه دیگرى سکونت نمودند و با خود گفتند: هیچ اطمینانى نیست؛ چراکه ممکن است ناگهان نیمه شبى، عذاب نازل شود و ما در میان آنها باشیم.

پس از رفتن آنها، شبانگاه خداوند تمام ساکنین شهر ایله را به صورت بوزینه مسخ کرد. صبح که شد، کسى دروازه شهر را باز نکرد؛ نه کسى وارد مى‌شد و نه کسى از شهر بیرون مى‌آمد.

خبر این حادثه به روستاهاى اطراف رسید، مردم روستاهاى اطراف براى کسب اطلاع، کنار آن قریه آمدند و از دیوار بالا رفتند، ناگاه دیدند ساکنان آنجا به طور کلى به صورت بوزینه‌ها مسخ شده‌اند و همه آنها بعد از سه روز هلاک شدند.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: هم آنان که این حیله را کردند و هم آنان که در برابر این قانون شکنى، سکوت نمودند، همه هلاک شدند، ولى آنان که امر به معروف و نهى از منکر نمودند، نجات یافتند.

امام سجاد علیه‌السلام فرمود: اهالى روستاهاى اطراف آمدند و از دیوار قلعه ایله بالا رفتند و دیدند همه اهل قریه از زن و مرد، میمون شده‌اند. اهالى روستاها که خویشان و دوستان خود را مى‌شناختند، نزد آنها رفته و از تک تک آنها مى‌پرسیدند: آیا تو فلانى نیستى؟ او گریه مى‌کرد و با سرش اشاره مى‌نمود و مى‌گفت: آرى، همانم.

آنها سه روز همین گونه ماندند، روز سوم طوفان شدیدى برخاست و همه آنها را به دریا افکند. به این ترتیب همه آنها نابود شدند. به طور کلى هر انسانى که بر اثر عذاب الهى مسخ شد، بعد از سه روز به هلاکت خواهد رسید.[1]

اینکه حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌‌فرماید امر به معروف و نهی از منکر از واجبات دیگر بهتر است، یعنی ممکن است انسان نماز بخواند، روزه بگیرد، ذکر بگوید و همۀ واجبات را انجام دهد، ولی بگوید عیسی به دین خود موسی به دین خود.

خدا رحمت کند مادر شهید آیت‌اللّه دستغیب می‌‌گفت: پیرزن‌ها -در زمان ایشان- خودشان را تنگ و تیر می‌‌گرفتند و چادر و روبنده می‌‌انداختند و فقط یک چشمشان باز بود و از کنار چادر نگاه می‌‌کردند، امّا دختران و نوه‌های جوانشان بی‌حجاب و بزک‌کرده همراهشان بودند.

این حکایت در بحارالأنوار است و مرحوم نوری در دارالسلام آن را آورده:

عثمان بن عفان سجزى مى‏گوید: براى تحصیل علم عازم بصره شدم و در آنجا پیش محمّد بن عباد، صاحب عبّادان رفتم. گفتم: مردى غریب هستم و از راه دورى آمده‏ام تا از دانش شما بهره‏مند شوم. گفت: از کجا آمدى؟ گفتم: از سیستان. گفت: از شهر خوارج؟ گفتم: اگر خارجى بودم دنبال تحصیل علم نمى‏رفتم. گفت: مى‏خواهى داستان جالبى را براى تو نقل کنم تا وقتى که به شهر خود برگشتى به مردم بگویى؟ گفتم: بلى.

گفت: من یک همسایه متدینى داشتم، شبى در خواب مى‏بیند که مرده است، کفن کردند و دفنش نمودند. مى‏گوید: از حوض پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله عبور کردم دیدم حضرت بر لب حوض نشسته و امام حسن و امام حسین به امت آن حضرت آب مى‏دهند. من نیز آب خواستم ولى به من ندادند.

گفتم: یا رسول اللَّه! من از امّت تو هستم! فرمود: على علیه‌السلام هم تو را سیراب نمى‏کند. گریه کردم و گفتم: من از شیعیان او هستم.

فرمود: «تو همسایه‏اى دارى که على علیه‌السلام را لعن مى‏کند ولى تو او را نهى نمى‏کنى».

گفتم: من مرد ضعیفى هستم و او از نزدیکان سلطان است. در این حال حضرت، خنجر تیزى بیرون آورد و به من داد و فرمود: برو سر او را ببر. خنجر را گرفتم و به خانه او آمدم و در را باز دیدم، وارد شدم، دیدم خوابیده است. سرش را بریدم و پیش پیامبر برگشتم. گفتم: او را کشتم و این خنجر به خون آلوده شده است.

فرمود: «آن را به من بده». سپس به امام حسن فرمود: «او را سیراب کن».

وقتى که صبح شد. و من بیدار شدم، ناله‏اى شنیدم. پرسیدم چیست؟ گفتند: سر فلانى در رختخوابش بریده شده است. بعد از چند ساعت، امیر شهر دستور داد همسایه‏هاى او را گرفتند. پیش او رفتم گفتم: اى امیر! از خدا بترس، این مردمى را که دستگیر نموده‏اى این‌ها بى‏گناه هستند و داستان خواب خویش را برایش نقل نمودم. او نیز آنها را آزاد کرد.[2]

از این حکایت استفاده می‌‌کنیم که حواست باشد، وقتی همسایه و نزدیکان تو دشمن علی علیه‌السلام هستند، تو نباید ساکت باشی. باید به هر اندازه که می‌‌توانی حرف بزنی. حرف از مولا علی علیه‌السلام است. تو می‌‌شنوی و می‌‌بینی به علی علیه‌السلام فحاشی می‌‌کنند و ساکت می‌‌ایستادی و هیچ نمی‌‌گویی؟

این استاد می‌‌خواهد به او بفهماند که پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام به این شخص، با آنکه شیعه بود، آب کوثر ندادند. خواستند به او بفهمانند که بعضی اوقات لازم است کارهای شدیدی انجام بدهی؛ مثل زمان معاویه یا زمان ابن زیاد که به علی علیه‌السلام ناسزا می‌‌گفتند و دوستان علی علیه‌السلام مقابلشان می‌‌ایستادند.

چند مسأله در اینجا باید عرض شود:

اولاً: خدای تعالی فرمود باید یک امّتی باشند که امر به معروف و نهی از منکر کنند. آن امّتی که امروز باید در جمهوری اسلامی و دولت اسلامی به‌حساب شرعی و با زبان خوب، نه دشنام و بدگویی، نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کنند، علمای بزرگ هستند که اگر خلافِ شرعی دیدند و تخلف از قرآن و سنّت مشاهده کردند، باید صحبت کنند و تذکر بدهند. یک‌وقت می‌‌گویند هیچ خبری نیست و همه چیز طبق قاعده خود می‌‌چرخد و همه طبق قرآن و سنّت عمل می‌کنند؛ اگر این‌طور است که خدا را شکر، ولی ممکن است عده‌ای بگویند این‌طور که شما فکر می‌‌کنید، نیست.

ثانیاً: جناب‌عالی گاهی می‌‌بیند برادر و خواهرتان نماز نمی‌‌خواند، بنشینید و با زبان خوش با او صحبت کنید، ببینید چرا نماز نمی‌خواند؟ ممکن است شبهه‌ای در ذهنش باشد. او را نزد افرادی ببرید که شبهه را برطرف کنند.

منظور اینکه طبق فرمایش علی علیه‌السلام با زبان خوش با او صحبت کنید؛ باقلبتان کارش را انکار کنید و با دستتان دستی بر سرش بکشید؛ اگر می‌‌توانید پولی به او بدهید و حاجتش را برآورده کنید. گاهی می‌‌شود با پول، کسی را از معصیت بازداشت. گاهی می‌‌شود عده‌ای را جمع کرد و کمکی از آنها گرفت تا یک نفر از فقر بیرون بیاید و اهل نماز و روزه شود. بعضی می‌‌گویند من فقیرم، بیکارم، گرسنه‌ام، نماز بخوانم برای چه؟

بعضی اوقات پدر خانواده می‌‌بیند راه‌های مختلف را رفته و الآن یقین دارد اگر مقداری شدتِ عمل به‌خرج بدهید یا مختصر تنبیهی کند، فرزندش به‌هوش می‌‌آید، دراین‌صورت این کار را بکند، ولی اگر دید بدتر می‌‌شود، رهایش کند.

سایر مسایلی که دربارۀ امر به معروف و نهی از منکر پیش می‌‌آید، اگر می دانید، انجام دهید و اگر نمی‌‌دانید، سؤال کنید تا این فریضه برپا شود.

ثالثاً: در این مسجد که شکر خدا همه از پیر و جوان و میانسال با هم مهربان هستند؛ دعوایی با هم ندارند؛ یک‌رنگ و باصفا هستند و رفت و آمد می‌‌کنند، بدون آنکه کسی بخواهد بر کسی فخر بفروشد و همه کار خود را می‌‌کنند. این منّتی است که خدا بر ما گذاشته. حال اگر احیاناً کسی پیدا شد و خواست همه را به هم بریزد یا نادانسته کاری بکند که موجب تفرقه می‌‌شود، آقایان بزرگ‌تر متوجه‌اش ‌کنند که حواسش باشد، امّا مواظب باشند تندی نکنند!

رابعاً: به طلبه‌ها هم بارها سفارش کرده‌ایم نسبت به هم سوءظن نداشته باشند که ندارند؛ از یکدیگر غیبت نکنند که نمی کنند؛ به هم تهمت نزنند که نمی زنند؛ اگر عیبی در رفیقشان دیدند، افشا نکنند که نمی کنند و اگر لازم بود به خودش بگویند.

اگر طلبۀ خوبی در یک خانواده باشد، نه تنها آن خانوداه، چند خانواده به دیانت مشتاق می‌‌شوند. شما دوستان عزیز طلبه که ایجا هستید به گوش دیگران برسانید. اگر در یک خانواده یک طلبه شرعیات خود را انجام دهد و با زن و بچه‌‌هایش اخلاق خوب داشتته باشد، به‌تدریج دیگران هم جذبِ دین می‌‌شوند. خود را آماده کنید برای جواب دادن به شبهات و با دیگران خوش‌رفتار باشید. داشتیم طلبه‌های خوبی که با اخلاق خوب چند خانواده را جذب کردند.

خامساً: بعضی طلبه‌ها فقط درس می‌خوانند و به کارِ دیگری نمی‌‌رسند، ولی بعضی مشغول کار هستند و در کارشان هم موفق هستند. این طلاب کمک کنند به دوستان طلبه‌شان و به‌جای خریدن ماشین‌های گرانقیمت، به دوستانشان مخصوصاً در تأمین خانه و اجاره‌خانه کمک کنند.

 

السلام علیک یا اباالحسن یا علی بن الحسین یا زین العابدین یابن رسول‌اللّه

 

[1] ـ قصه‌هاى قرآن به قلم روان، محمّد محمّدى اشتهاردى، کمى خلاصه شده.

[2] ـ بحارالأنوار، ۴۲، ۲.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است