۲۸ رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
کسی که هوای خود را بر فرمان خدا ترجیح میدهد و گناه میکند، خدای تعالی وضع زندگیاش را متشتت میکند و آنطور که باید، به حقیقت دنیا نمیرسد. یعنی آنچه برای زندگی راحت میخواهد بهدست نمیآورد. اگر هم در نظر دیگران وضعش خوب باشد، افکارش همیشه متشتت و قلبش مشغول دنیاست. اگر زیانی دید، از غصه خوابش نمیبرد و اگر سودی کرد، از خوشحالی.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
۲۸ رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ دوشنبه ۱۳۹۸/۰۳/۱۳ آیت الله سید علی محمد دستغیب
مخالفت نفس
عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لاِبْنِ آدَمَ:
«إِنْ نَازَعَکَ بَصَرُکَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ فَقَدْ أَعَنْتُکَ عَلَیْهِ بِطَبَقَیْنِ فَأَطْبِقْ وَ لاَ تَنْظُرْ وَ إِنْ نَازَعَکَ لِسَانُکَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ فَقَدْ أَعَنْتُکَ عَلَیْهِ بِطَبَقَیْنِ فَأَطْبِقْ وَ لاَ تَتَکَلَّمْ وَ إِنْ نَازَعَکَ فَرْجُکَ إِلَى بَعْضِ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ فَقَدْ أَعَنْتُکَ عَلَیْهِ بِطَبَقَیْنِ فَأَطْبِقْ وَ لاَ تَأْتِ حَرَاماً»[1]
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: خداوند به بنىآدم مىگوید: «اگر چشمت براى انجام آنچه حرام کردهام، با تو ستیزه کند، تو را یارى دادهام به دو پردۀ چشم که برهمبندی و گناه نکنى، و اگر زبانت در گفتارِ حرام با تو منازعه کند، تو را یارى دادهام به دو لب که فروبندى به هم و سخن نگویى، و اگر شهوتت در انجام حرامى با تو منازعه کند، تو را یارى دادهام به دو پهلویش که به هم ببندى و حرام نکنى.»
این ها کنایه از این است که حواست جمع باشد و با یاد خدا خود را از شرّ نفس نگه دار که ضرر اطاعت نفس اول به خودت بازمیگردد.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:
«وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ اِرْتِفَاعِ مَکَانِی لاَ یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَایَ إِلاَّ شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا وَ لَمْ آتِهِ مِنْهَا إِلاَّ مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی وَ عَظَمَتِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ اِرْتِفَاعِ مَکَانِی لاَ یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلاَّ اِسْتَحْفَظْتُهُ مَلاَئِکَتِی وَ کَفَّلْتُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَهِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ اَلدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَه»[2]
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود خداوند میفرماید: «به عزت و جلال و کبریا و نور و برترى و بلندى جایگاهم سوگند که بندهام هوای نفسش را بر فرمان من برترى ندهد، مگر اینکه کارش را پراکنده مىکنم و به دنیا گرفتارش مىسازم و قلبش را به دنیا مشغول مىگردانم و از دنیا فقط به مقدارى که مقدرش کردهام، مىرسانم. سوگند به عزت و جلال و عظمت و نور و علو و ارتفاع مکانم که بندهام خواستۀ مرا بر هواى نفسش برترى ندهد، مگر اینکه بهواسطۀ فرشتگانم حفظش مىکنم و آسمانها و زمین را ضامن و عهدهدار روزى او قرار مىدهم و براى او از تجارت هر تاجرى برتر خواهم بود و چنین کسى دنیا به سراغش مىآید در حالى که او دنیا را ناپسند مىداند.»
کسی که هوای خود را بر فرمان خدا ترجیح میدهد و گناه میکند، خدای تعالی وضع زندگیاش را متشتت میکند و آنطور که باید، به حقیقت دنیا نمیرسد. یعنی آنچه برای زندگی راحت میخواهد بهدست نمیآورد. اگر هم در نظر دیگران وضعش خوب باشد، افکارش همیشه متشتت و قلبش مشغول دنیاست. اگر زیانی دید، از غصه خوابش نمیبرد و اگر سودی کرد، از خوشحالی.
شهید آیتاللّه دستغیب میگفت شخص پولداری هرشب دفتر حسابش را باز میکرد و سودش را میشمرد و از خوشحالی مثل دیوانهها بالا و پایین میپرید و دور حیاط میچرخید.
برعکس، کسی که فرمان خدا را بر هوای نفس مقدم میدارد و حتی اگر میلش نباشد، خود را به نماز و روزه و عبادت و ترک حرام وادار میکند، خداوند ملائکه را وامیدارد از شیطان و نفس حفظش کنند یعنی کمکش میکند.
خدای تعالی گروه اول را به خود رها میکند و شیاطین دوروبرش را میگیرند، امّا گروه دوم را حفظ میکند. چون مؤمن است و به دنیا حریص نیست، خدا کمک میکند دستِ نیاز جلو کسی دراز نکند و خجالت زده نشود. به حد کفاف و به اندازهای که فریب دنیا را نخورد، نصیبش میشود و دنیا زیر پایش است؛ یعنی مال و جاه نمیتواند فریبش بدهد؛ مثل علی علیهالسلام که البته برای مثل ما خیلی سخت است. وقتی مالِ زیاد و مقام آمد، نگه داشتن خود خیلی سخت است.
کلام امیرالمؤمنین
مولا علی علیهالسلام در خطبه ۲۸ نهجالبلاغه میفرماید:
«أَلَا وَ إِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَدا»
«بدانید شما به کوچ از دنیا امر شده، بر تهیه توشه دلالت شدهاید. ترسناکترین چیزى که از آن بر شما مىترسم، پیروى هوا و آرزوى دراز است. پس در این دنیا از دنیا توشهاى برگیرید که در آخرت خود را از عذاب محافظت کنید.»
در ابتدای همین خطبه میفرمایند:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الدُّنْیَا [قَدْ] أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ وَ إِنَّ الْآخِرَهَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْیَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَهُ الْجَنَّهُ وَ الْغَایَهُ النَّار»
«دنیا پشت کرده، خبر از وداع مىدهد و آخرت روى نموده و سر بر آورده است. آگاه باشید که امروز روزِ تمرین و فردا زمان مسابقه است. مزد برنده بهشت و سرانجامِ بازنده آتش است.»
در خطبه ۴۲ میفرماید:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَهَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَهٌ کَصُبَابَهِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَهَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِکُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَهِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا فَإِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ [بِأُمِّهِ] بِأَبِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل»
«اى مردم! ترسناکترین چیزى که بر شما مىترسم دو چیز است یکى پیروى هواى نفس و دیگرى درازی آرزو. امّا پیروى هواى نفس انسان را از حق باز مىداردو آرزوی دراز آخرت را از یاد مىبرد. بدانید که دنیا به سرعت از شما روى گردانده، از آن جز تهماندهاى که کسى آن را در کاسه باقى نهاده، نمانده. آگاه باشید که آخرت روى نموده است. براى هریک از دنیا و آخرت فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشید، نه از فرزندان دنیا؛ زیرا هر فردى در آخرت به مادرش ملحق مىشود. امروز زمان عمل است و بازخواستى نیست و فردا روزِ بازخواست است و عملى در آن میسّر نباشد.»
حکایت
خواجه نظامالملک طوسی، دانشمند و نویسنده قرن پنجم و وزیر نامدار دوره سلجوقی است.
خواجه گوید: شبی در خواب دیدم شخصی زشترو و بدهیکل پیدا شد. نزدیک من نشست. به همین طریق عدهای با هیولایی زشت چنان کریه و بدمنظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود. هرکدام از دیگری زشتتر و بدبوتر. با اضطراب و وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. خوابم را به کسی ابراز نکردم. شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند. از دیدار آنها نزدیک بود قالب تهی کنم.
شب سوم از ترس به خواب نرفتم. بیداری به نهایت رسید و خواب بر من غلبه نمود. باز همان اشخاصِ شبهای گذشته را دیدم، ولی در آخر کار مشاهده نمودم عدهای آمدند زیبا صورت و سیرت، خوشسخن. هریک از آنها که وارد میشد، یکی از زشترویان بیرون میرفت تا تمام آنها رفتند و اشخاص زیبا جایشان را گرفتند.
من از مجالست و همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. از یک نفر پرسیدم شما کیستید.
گفت ما صفات نیک تو هستیم و آنها که رفتند، صفات زشت تو بودند. اگر تو را تاب همنشینی با آنها هست، مجالستشان را اختیار کن، والّا اگر آنها را دوست نداری، ما را به دوستی برگزین. هر یک از ما و آنها مدت همنشینیمان با تو تا ابد خواهد بود.
اگر صفات بد یعنی کبر و بددهنی و سوءظن و حسد و بالاتر از همۀ آنها حبّ دنیا که رأس همۀ خطایاست، برگزینی، عاقبتت همین است. اگر هم اینها را نمیخواهی خودت را مهذّب کن. از خدا بخواه تا راه را نشانت دهد.
نتیجه مخالفت با نفس
مردی عاشق کنیز همسایه خود شد. خدمت حضرت صادق علیهالسلام آمد و جریان را به عرض ایشان رساند. آن جناب فرمود هر وقت او را دیدی بگو «اللهم اسئلک من فضلک». خداوندا او را از فضل و لطف تو میخواهم.
مدتی گذشت. اتفاقاً صاحب کنیز اراده مسافرت نمود. پیش همان همسایه آمد و تقاضا کرد کنیزش را به رسم امانت پیش او بگذارد. در جواب گفت من مردی مجردم. میل ندارم کنیز تو در پیش من باشد.
آن مرد گفت مانعی ندارد کنیز را برایت قیمت میکنم. تو از او به نحو حلال بهره بردار، بعد از بازگشت، تو را مخیر میکنم یا پول او را میدهی و یا خودش را برمیگردانی.
این پیشنهاد را پذیرفت. پس از چندی خلیفه خواستارِ کنیز شد. توصیف همان کنیز را پیش خلیفه کردند. او را به قیمت بسیار زیاد به خلیفه فروخت. پس از بازگشتِ آن مرد از مسافرت تمام پول را به او رد کرد، ولی صاحب کنیز نگرفت و گفت این مال به تو تعلق دارد. من بیش از مقداری که اول برای کنیز تعیین کردم، بر نمیدارم.[3]
جوان مؤمنی که ازدواج نکرده، اگر چشمش به کسی افتاد و دلش برایش رفت، تلفن را بر نمیدارد به او زنگ بزند یا پیام بدهد، بلکه میگوید «اللهم اسئلک من فضلک» اگر صلاح میدانی، برایم میسر کن، اگر هم صلاح نمیدانی، مهرش را از دلم بیرون کن.
علی علیهالسلام در قرآن
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در کتاب بصائر یا قرآن و اهلبیت که ترجمه شواهد التنزیلِ حسکانی است این آیه قرآن را به همراه روایاتی از شیعه و سنی نقل کرده که فرازی از آن بدین قرار است:
﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَهِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ﴾[4]
«سپس به میراث دادیم کتاب را به کسانی که برگزیدیم از بندگانمان پس از ایشان ستم کنندگان بر خود هستند و از ایشان میانه رونده اند و از ایشان پیشی گیرندگانند به خوبی ها به اذن خداوند. این است فضل بزرگ -بهشت های جاودان درآیند در آنها زیور کنند در آنها از دستبندهای طلا و مروارید و لباسشان در آن پرنیان است و گویند سپاس خدایی را که اندوه را از ما برد بهدرستی که پروردگار ما بسیار آمرزنده و سپاسگزار است. آن خداوندی که جاداد ما را در سرای ماندن و جاودان از بخشش خود. به ما در آنجا دشواری نمیرسد و خستگی در آنجا به ما نمیرسد.»
شرح: کسانی که کتاب را به ارث، خداوند به ایشان عنایت فرموده مطابق روایات زیادی که رسیده دربارۀ خاندان پیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله تا روز قیامت میباشد و منحصر به زمان خاص نیست بر سه دستهاند آنهایی که «سابق بالخیرات» هستند: امام و معصوم از هر ناشایست دور بوده و تعداد آنان در دوازده نور پاک منحصر میباشد و این مطلب از ضروریات مذهب جعفری علیهالسلام است.
دسته دوم از سادات ارثبر کتاب، آنهایی هستند که علاوه بر ایمان به خدا و رسول، برای امام نیز خاضع بوده حق او را میشناسند و واجبات را انجام و گناهان را ترک مینمایند. ایشان «مقتصد» در آیه شریفه میباشند که راه وسط و میانه را طی میکنند.
دسته سوم سادات ارثبر کتاب آنهایی هستند که به خود ستم میکنند «ظالم لنفسه» از آنها تعبیر میفرماید در ولایت امام کوتاه هستند و در انجام بعضی از واجبات مسامحهکارند. خداوند بهطورِ کلی به این خاندان عنایت خاص فرموده و همه را وارث کتاب خوانده و وعده بهشت داده است و این «فضل کبیر» پروردگار نه بهخاطرِ اعمال ایشان است بلکه تنها بخشش از طرف خداوند کریم میباشد و برکات رسول اللّه را در ذریه او برقرار فرموده، بدون استثناء البته با کم و زیاد.
در آیه دوم این فضل کبیر الهی را شرح میفرماید: بهشت جاودانی که در آن از انواع زیورهای طلا و مروارید و لباس ابریشمین بهره میبرند و خدا را سپاس میکنند که اندوه را از آنان برد… با اندک دقت واضح میشود که معصوم زینت صوری برایش بههیچوجه اهمیت ندارد که به آن دلخوش شود بلکه انس خداوند و مقام قرب او موجب دلخوشی است، بصیرت و ادراک معارف به آنان نشاط میبخشد. بنابراین انس به زیور طلا و مروارید یا لباس پرنیان برای «ظالم لنفسه» سادات غیر معصوم موجب زینت و نشاط میگردد. لذا خدا را بر آن سپاس میکنند.
دیگر آن که اولیای خدا که به نص قرآن مجید اندوهی در آن روز ندارند در حالی که از قول چنین بهشتیانی خداوند خبر میدهد «اذهب عنا الحزن» اندوه را از ما برد، پس معلوم میشود پیش از داخل شدن در بهشت اندوهناک بودند که با کوتاهیشان در شناسایی و خضوع برای امام و ارتکاب بعضی از معاصی و ترک بعضی از واجبات با آنها چه میشود و پس از نجات سپاس خدایی را میکنند که آنان را رهایی بخشید از زحمت برزخ و عقاب در آخرت. قرائن موجود در تفاسیر این آیه رسیده که دربارۀ سه دسته از ذریه طیبه میباشد بخوبی تأیید مینماید.
حاکم حسکانی گوید: از ابیحمزه ثمالی از علی بن الحسین علیهماالسلام گفت:
نزد حضرت سجاد علیهالسلام نشسته بودم که دو نفر مرد از اهل عراق بر او وارد شدند پس گفتند ای پسر پیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله نزد شما آمدیم تا ما را آگاه کنی از آیاتی از قرآن. پس فرمود آن کدام است؟
گفتند فرموده خداوند تعالی «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا…» یعنی سپس به میراث دادیم کتاب را به کسانی که آنان را برگزیدیم. پس فرمود: چه میگویند؟ (دربارۀ این آیه شریفه)
گفت میگویند دربارۀ امّت محمّد صلّیاللّهعلیهوآله نازل شده است. علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود بنا بر این امّت محمّد صلّیاللّهعلیهوآله همه باید در بهشت باشند!!
ابوحمزه گوید پس در میان ایشان گفتم: ای پسر پیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله دربارۀ چه کسانی نازل شده است؟
فرمود: نازل شده است بهخدا سوگند دربارۀ ما اهلبیت. سه مرتبه این را تکرار فرمود.
گفتم خبر ده به ما «ظالم لنفسه» ستمگر به خودش از شما اهلبیت کیست؟
فرمود آن کس که نیکیها و بدیهایش برابر باشد. و او در بهشت است.
گفتم «و المقتصد» (از شما کیست)؟
فرمود آن کس که خدا را در خانهاش میپرستد تا مرگش برسد.
گفتم «السابق بالخیرات» (پیشیگیرنده به نیکیها از شما کیست؟)
فرمود کسی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده و مردمان را به راه پروردگارش خواند.
مترجم گوید
ممکن است شمشیر از غلاف بیرون آوردن در کلام حضرت سجاد علیهالسلام «من شهر سیفه و دعا الی سبیل ربه» معنی مجازی آن اراده شده باشد که آن آشکار نمودن قوه و قدرت الهی است و این معنی (آشکار نمودن قدرت) عام میباشد و مصادیق متعدد دارد. اظهار قدرت گاهی به شمشیر است و گاهی به بیان و زبان. بلکه در بعضی موارد، قدرت بیان اثرش بیشتر از شمشیر است و میتوان ادعا نمود که در خارج اظهار حق و قدرت ربوبی از اهلبیت علیهمالسلام به مراتب به بیان بیشتر واضح شده تا به شمشیر، چنانچه به برکت فرمایشات ایشان، دودمان بنی امیه بر باد رفت و بنی عباس را مفتضح نمود و ثانیاً: همیشه وسیله جنگ شمشیر نیست بلکه وسایل مختلف میباشد که احتیاج به شمشیر نیست. [5]
بیست روایت از شیعه دربارۀ این آیه رسیده. حسکانی هم چندین روایت از کتب اهل سنّت دربارۀ آن نقل کرده است که مضمون همه تقریبا یکی است.
این حکایت را از داستانهای شگفت شهید آیتاللّه دستغیب بخوانید:
سیدی از دنیا رفت و مدتی بعد رفیقش در خواب دید او در انتهای دالانی ایستاده و ابتدای دالان دو سرباز مسلح ایستادهاند. مرد به رفیقش نزدیک شد و گفت چرا اینجا ایستادهای بیا با هم برویم. سید گفت هیچ نگو که علی علیهالسلام مرا زندانی کرده است.
مرد که در دنیا با این سید شوخی داشت، گمان کرد سید با او مزاح میکند. خواست دست او را بگیرد و با خود ببرد که یکی از آن مأموران تیری بهسویش شلیک کرد و از کنار گوشش گذشت.
مرد از شدت ترس از خواب پرید و با خود فکر کرد چرا مولا علی علیهالسلام این سید را زندانی کرده؟ فکرش به جایی نرسید، امّا گمان کرد شاید او اموالی از صدقات دستش بوده و از آنها ارتزاق کرده و چون صدقه بر سادات جایز نیست، در عالم برزخ به این گرفتاری مبتلا شده است. پس مقداری پول از طرف او صدقه داد. پس از مدتی دوباره او را در خواب دید که وضعش خوب شده.
سید رو به او کرد و گفت رفیق خوب است مثل تو باشد.
نتیجه اینکه سادات باید مراقب آبروی جدشان باشند و جلودار متقین باشند.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول اللّه یا سیده نساء العالمین.
[1] ـ وسائلالشیعه، ۱۵، ۵۰۲.
[2] ـ وسائلالشیعه، ۱۵، ۵۰۵.
[3] ـ انوارنعمانیه، ۱۱۹.
[4] ـ فاطر، ۳۲ تا ۳۵.
[5] ـ بصائر، ۵۴۷ تا ۵۵۰.