سوره حج آیه ۴۲ تا ۴۵ | جلسه ۲۵ | ششم رمضان ۱۴۰۰
چیزی که از گذشتگان مانده همین سنگهایی است که تراشیدند و خدا داند امروز خودشان کجایند. خاکشان پراکنده شده و روحشان، جز عدۀ قلیلی که شاید مؤمن بودند، در گرفتاری است.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره حج آیه ۴۲ تا ۴۵ | دوشنبه ۱۴۰۰/۰۱/۳۰ | جلسه ۲۵ | ششم رمضان ۱۴۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح خطبۀ شعبانیه
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَهٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَکُفُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ
رهایی از نفس به وسیله استغفار
ای مردم! نفسهای شما در گرو غفلتها و اعمال ناشایستی است که مطابق رضای خدا نبوده، به همین جهت حرکتی بهسوی خدای تعالی ندارد؛ مثل کسی که در زندان متوقف است. باید این نفس را از گرو درآورد!
وقتی چیزی در گرو کسی باشد، دیگر دسترسی به آن نیست تا از گرویی درآید.
راه خارج کردن نفس از گرو اعمال، استغفار است؛ یعنی طلب مغفرت از پروردگار، آنهم بهصورتِ واقعی؛ یعنی هم به زبان «استغفر اللّه ربّی و اتوب الیه» بگوید و هم با کمک خدای تعالی عزم خود را جزم کند که دیگر به گناهان سابق برنگردد.
سنگینی گناهان را با سجده کردن سبک کنید
وَ ظُهُورُکُمْ ثَقِیلَهٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِکُمْ
پشت شما از سنگینی گناهان و غفلتها سنگین است؛ مثل کسی که هرچه بارش سنگینتر باشد، بیشتر خم میشود تا وقتی بیفتد.
این بارها را سبک کنید با سجدههای طولانی.
سلام خدا به حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت! سجدههای طولانی داشتند و گاه تا دو ساعت سجده میرفتند و ذکر یونسیه را میخواندند؛ «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمین»[1].
رفقای ایشان هم همین طور بودند و این ذکر را میخواندند.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِکْرُهُ أَقْسَمَ بِعِزَّتِهِ أَنْ لَا یُعَذِّبَ الْمُصَلِّینَ وَ السَّاجِدِینَ وَ أَنْ لَا یُرَوِّعَهُمْ بِالنَّارِ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ
بشارت خداوند به نمازگزاران
بدانید خدای تعالی به عزّت خود قسم یاد کرده نمازگزاران و سجده کنندگان را عذاب نکند و آنان را در قیامت از آتش جهنّم نترساند.
این کلام رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله است که میفرماید نماز بخوانید و سجده کنید که خدای تعالی به عزّت خود قسم یاد کرده مصلین و ساجدین را عذاب نکند و آنها را در قیامت در حفظ خود قرار میدهد.
چه بشارت نیکویی که خدای تعالی وعده فرموده، بخصوص برای جوانانی که اول بلوغشان است یا آنها که هنوز جوان هستند.
چقدر خوب است نمازشان را با آرامش بخوانند و بعد از نماز پنج یا ده دقیقه یا ربع ساعت یا هرچه شد، در سجده، ذکر یونسیه بخوانند.
گفتن ذکرهای دیگر؛ مثل «استغفر اللّه و اتوب الیه» و سایر ذکرهایی که در مفاتیح الجنان وارد شده نیز خوب است.
از عمرتان استفاده کنید.
أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ فَطَّرَ مِنْکُمْ صَائِماً مُؤْمِناً فِی هَذَا الشَّهْرِ کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ نَسَمَهٍ وَ مَغْفِرَهٌ لِمَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ
ثواب افطاری دادن
هرکس در این ماه یک مؤمن را افطاری دهد، نزد خدای تعالی مثل آزاد کردن یک بنده و همچنین آمرزش از گناهان گذشه است.
بحمد اللّه برخی مؤمنان موفق هستند و اوایل ماه رمضان مواد خوراکی برای افطار و سحر مؤمنان تهیه میکنند و با احترام به آنها تحویل میدهند.
این کار موفقیت خوبی است؛ شکر خدا بکنید.
هر یک مؤمنی که افطار میدهید، مثل آزاد کردن یک بنده در راه خداست که ثواب فراوانی دارد.
فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَیْسَ کُلُّنَا یَقْدِرُ عَلَى ذَلِکَ
برخی گفتند: یا رسول اللّه! برای همۀ ما میسّر نیست افطاری بدهیم.
فَقَالَ صلّیاللّهعلیهوآله اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ تَمْرَهٍ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشَرْبَهٍ مِنْ مَاءٍ
فرمود: آتش جهنّم را از خود دور کنید، ولو به مقداری خرما. اگر پول خرما را هم ندارید، مقداری آب به او بدهید.
این برای کسی است که توانایی ندارد؛ اندکی پول دارد و مقداری خرما تهیه کرده، آن را به چند نفر از دوستانش میدهد.
البته همین هم برای پولدارها خوب است، امّا این خیلی فرق دارد با کسی که هیچ ندارد و با مقداری خرما روزهداران را مهمان میکند.
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و مسلمانان در اوایل ورود به مدینه در فقر عجیبی بسر میبردند؛ لذا حق داشتند بگویند نمیتوانیم افطاری بدهیم.
تفسیر سورۀ حج آیه ۴۲ تا ۴۵
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42)
اگر تو را تکذیب میکنند، پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود هم تکذیب کردند.
وَ قَوْمُ إِبْراهیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43)
و قوم ابراهیم و قوم لوط نیز (پیامبرانشان را تکذیب کردند).
وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (44)
و اهل مَدیَن (قوم شعیب) و موسی هم تکذیب شد. به کافران مهلت دادم سپس آنان را گرفتم؛ پس شدت عذابشان چگونه بود؟
فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَهٌ فَهِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشیدٍ (45)
چه بسیار آبادیها که ستمکار بودند و هلاکشان کردیم. پس سقفها فروریخت و چاههای آب بیاستفاده ماند و قصرهای بلند (بیصاحب شد).
«وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ» اگر تو را تکذیب میکنند «فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ» پیش از آنها هم تکذیب کردند «قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ» قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان را). (42)
«وَ قَوْمُ إِبْراهیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ» (43)
«وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ» و اهل مدیَن (قوم شعیب). «وَ کُذِّبَ مُوسى» موسی هم تکذیب شد. «فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ» به کافران مهلت دادم «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» سپس آنان را به عذاب گرفتم. «فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ» پس (ببین) شدت عذابشان چگونه بود! (44)
«فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ» چه بسیار آبادیها «أَهْلَکْناها» که اهل آنها را هلاک کردیم «وَ هِیَ ظالِمَهٌ» در حالی که ظالم بودند. «فَهِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها» اکنون سقفها فروریخته «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ» و چاههای آب بیاستفاده مانده «وَ قَصْرٍ مَشیدٍ» و قصرهای بلند (بیصاحب شده). (45)
تقریباً همۀ تفاسیر این آیات را به یک نحو نقل کردند؛ از تفسیر صافی، مجمعالبیان، المیزان و تفسیرهای دیگری که بررسی کردیم، همه تقریباً یک بیان داشتند.
تکذیب پیامبران
همان طور که میدانید وقتی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله به رسالت مبعوث شدند تا مدت سه سال دستور داده شد مخفیانه مردم را به اسلام دعوت کنند.
بعد از سه سال آن حضرت از طرف خدای تعالی مأمور شدند رسالت خود را آشکار کنند و بهصورتِ علنی بگویند من مأمور و پیامبر خدا هستم و دستورات خدای تعالی را به مردم برساند.
در مکۀ معظمه همه، الا قلیلی، مشرک و بتپرست بودند و قهراً نمیتوانستند در برابر این امر آرام بنشینند، مخصوصاً اشراف مکه و بزرگان قریش که بهنوعی بر مردم حکومت میکردند و مردم مطیعشان بودند.
این افراد که بعضی اقوام پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هم در میانشان بودند، به آزار و اذیت حضرت رو آوردند و ایشان را به نحوههای مختلف تکذیب کردند.
از آن طرف عدۀ زیادی از مردم بخصوص جوانها به دین اسلام متمایل شدند و به حضرت گرویدند.
در آخر نیز دستور داده شد از مکه بیرون بروند و تا مدت سه سال در محاصرۀ اقتصادی و سیاسی مشرکان بودند. مسلمانان در این سالها رنج بسیاری تحمل کردند.
به رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله هم توهینهای زیادی میکردند. ایشان را ساحر و کاهن میخواندند و هرچه بر زبانشان جاری میشد، میگفتند.
هرچه بگوییم از سختیهایی که حضرت در این ۱۳ سال، مخصوصاً در سه سال آخر کشیندند، کم است. اصلاً نمیتوان آنها را تصور کرد. استقامت عجیبی خداوند نصیب پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و مسلمانان کرده بود.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُم؛ در اینجا خدای تعالی به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله دلداری میدهد که اگر امروز تو را تکذیب میکنند، پیامبران قبل هم از طرف قومشان تکذیب شدند.
قَوْمُ نُوح؛ حضرت نوح ۹۵۰ سال شبوروز قومش را به خداپرستی دعوت کرد.
﴿قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً ۞ فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاَّ فِرارا﴾[2]
«گفت: پروردگارا من قوم خود را شبوروز دعوت کردم، امّا دعوت من جز بر فرار آنها نیفزود.»
دعوت من از آنها هیچ فایده و اثری نداشت.
وَ عادٌ وَ ثَمُود؛ قوم عاد که پیامبرشان حضرت هود بود، از جهت جسمی قوت عجیب و قامتهای بلندی همچون نخل داشتند.
هرچه هود آنها را به خدای تعالی دعوت کرد، کسی به او ایمان نیاورد، الا قلیلی.
خدا میفرماید قوم عاد با حضرت هود چنین کردند. آخر کار ناامید شد و به امر خدای تعالی نفرین کرد.
آنها میگفتند: هیچچیز نمیتواند ما را از بین ببرد، امّا خدای تعالی باد را فرستاد که آنها را بلند میکرد و به آسمان میبرد و به شدت بر زمین میزد، طوری که خاکستر میشدند.
همچنین قوم ثمود که پیامبرشان صالح را تکذیب کردند و حضرت صالح، پس از سالها دعوتِ آنان به خداپرستی، جز طغیان و نافرمانی از آنها ندید.
دین آنها بتپرستی بود. میگفتند همان راهی که آباواجداد ما رفتند ما هم میرویم.
چه زشت است انسان اینقدر مقلد باشد و بدون فکر و تأمل تقلید بیجا کند!
گاهی انسان کسی را میبیند که هم آداب انسانیت دارد و انسانیت درونش است و هم رفتارش مطابق دستورات قرآن و روایت است، الگو قرار دادن و تقلید از رفتارهای چنین کسی پسندیده است. این تقلیدِ با فکر و تأمل است؛ عقلش را به میدان میآورد.
مخصوصاً افراد دیندار بیشتر مواظباند و بیجهت و صرف اینکه جمعیتی دنبال کسی افتاده، دنبال او نمیافتند. فکر و تأمل میکنند، ولی افراد دنیاطلب دنبال کسانی هستند که سروصدای بیشتری دارند و در پی آنها دنیایشان بهتر میشود.
اقوام گذشته هم پشتسر قدرتمندان بودند و هرچه آنها میگفتند، میپذیرفتند، امّا به پیامبران الهی اعتنا نمیکردند.
وَ قَوْمُ إِبْراهیمَ؛ حضرت ابراهیم در زمان نمرود حرکت کرد و بهتنهایی در مقابل همۀ مردم بتپرست ایستاد.
بعد از آنکه آنان را متوجه کرد بتها کاری از دستشان برنمیآید، همه جمع شدند و تصمیم گرفتند او را در آتش بیندازند.
با چشم خود دیدند شعلههای آتش که به آسمان زبانه میکشید، برای آن حضرت گل و ریحان شد و ایشان را نسوزاند، امّا بیدار نشدند و ایمان نیاوردند.
فقط چند نفر از جمله ساره، همسر ابراهیم و لوط، پسرخالۀ ایشان ایمان آوردند و مجبور شدند به سرزمین دیگری کوچ کنند.
امّا طولی نکشید که آنان هم دچار عذاب شدند؛ پشهای وارد مغز نمرود شد و آنقدر بر سرش زدند که هلاک شد.
وَ قَوْمُ لُوط؛ قومی که حضرت لوط مأمور هدایت آنان شد، دچار کثافتکاری زشتی بودند. آن حضرت سی سال آنها را دعوت کرد، ولی حتی یک نفر در میان آنها نبود که انسان باشد و سخن لوط را قبول کند.
سرانجام حضرت لوط نفرینشان کرد و اجابت شد. سنگها از آسمان بر سرشان بارید و شهرشان با زلزلهای سخت زیروزبر شد و همه از بین رفتند.
وَ أَصْحابُ مَدْیَن؛ سلام خدا به حضرت شعیب! قرآن کریم در سورههای مختلف از ایشان یاد کرده.
ایشان از پیامبران بزرگوار بود و حضرت موسی ده سال شاگردی او را کرد.
از حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآله نقل است: حضرت شعیب از محبّت و شوق خداوند آنقدر گریست که نابینا شد.
خداى تعالى او را بینا فرمود، باز گریست تا نابینا شد و خداوند مجدداً او را بینا کرد تا چهار مرتبه.
حقتعالى به او وحی کرد: اى شعیب! تا کى گریه میکنى (مقصود تو از این گریه چیست) اگر از ترس جهنّم است، تو را ایمن گرداندم و اگر به شوقِ بهشت است، به تو عطا نمودم.
عرض کرد: خدایا تو میدانى گریۀ من براى ترس از جهنّم و شوقِ بهشت نیست، بلکه محبّت تو چنان در قلبم جا گرفته که نمیتوانم صبر کنم تا روزى که تو را ملاقات میکنم.
خطاب رسید: اى شعیب! اگر گریۀ تو براى محبّت من است، زود باشد که کلیم خودم موسى بن عمران را خدمتگزار تو گردانم.[3]
وَ کُذِّبَ مُوسى؛ حضرت موسی هم تکذیب شد.
آنجا فرمود: قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم ابراهیم، قوم لوط، امّا در اینجا نمیگوید قوم موسی؛ چراکه بنیاسرائیل به حضرت موسی گرویدند؛ هرچند آنها هم ایشان را بسیار آزردند.
فرعون و فرعونیان آن حضرت را تکذیب کردند. خدای تعالی در قرآن بارها یادآوری میکند که فرعون و فرعونیان چه بر سر بنیاسرائیل آوردند و چه اذیتهای معنوی به موسی و هارون کردند.
فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرین؛ «املیت» یعنی مهلت دادم به کافران و آنها را فوراً عذاب نکردم.
چقدر انبیاء مردم را نصیحت کردند! بعضی صد سال آنها را دعوت میکردند. حضرت نوح ۹۵۰ سال مشغول انذار قوم خود بود.
بهراستی چقدر خدای تعالی بندگانش را دوست میداد، ولی آنها از رحمت او فرار میکنند و حرف نمیشوند. انسان است دیگر!
شیطان قسم یاد کرده سر راهشان بنشیند و آنها را از راه به در کند، ولی اینطور هم نیست که بتواند آنها را مجبور کند.
خود انسان بهخاطرِ نفسی که هنوز تهذیب نشده، فریب شیطان را میخورد، وگرنه آن لعین فقط وسوسه میکند و خود هم به این واقعیت اقرار دارد که سلطهای بر بنیآدم ندارد.
این نفس انسان است که درون اوست و به شیطان میل میکند. خود شخص هم میفهمد، امّا خود را به نافهمی میزند.
ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیر؛ سپس به عذابِ خود آنها را گرفتم.
عبارت «کیف کان نکیر» به صورتهای مختلفی ترجمه شده، ترجمۀ المیزان مینویسد: «آه که انکار من ایشان را در تکذیب و کفرشان چگونه بود». یعنی شدت عقاب را میرساند و کنایه از نهایتِ انکار و شدت عقاب آنها بود.
عبرت
فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَه؛ چه بسیار قریههایی که اهالی آن را هلاک کردیم، در حالی که ظالم بودند.
فَهِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها؛ وقتی سقف (عروش) فرو میریزد و دیوارها (خاویه) روی آن خراب میشود، میگویند «خاویهٌ علی عروشها».
کنایه از اینکه خانههایشان بر سرشان فرو ریخت و زیر همان خانهها دفن شدند.
بعضی هم که دربیابانها بودند، به شکلهای دیگر گرفتار عذاب شدند.
وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشید؛ با از بین رفتنِ مردم، چاههایی که حفر کرده بودند، بیاستفاده شد و قصرهای مرتفع باقی ماند.
آثار باستانی که در نقاط مختلف کشور باقی مانده، مایۀ عبرت از گذشتگان و شاهان ستمگر است.
وقتی از این مکانها بازدید میکنید، عبرت بگیرید و فکر کنید که زمانی مردمانی در اینجا تاج و تختها داشتند و چاکران و غلامان دست به سینه مقابلشان میایستادند.
چه اذیتها که به مردم بیچاره میکردند؛ چه افرادی که برای آنان سجده میکردند و اکنون دیگر هیچ اثری از آنان نیست.
اینها برای عبرت گرفتن است، نه برای اینکه بگویند ما چه افتخاراتی داشتیم!
مؤمن باید عبرت بگیرد. اگر روزی مقامی پیدا کرد، باید متوجه باشد که عاقبتش همین است؛ عاقبت این دنیا همین است.
چیزی که از گذشتگان مانده همین سنگهایی است که تراشیدند و خدا داند امروز خودشان کجایند. خاکشان پراکنده شده و روحشان، جز عدۀ قلیلی که شاید مؤمن بودند، در گرفتاری است.
اینها واقعیاتی است و همین جا هم خدای تعالی انسان را ملتفت میکند؛ به نحوههای مختلف قضایای برزخ را نشانش میدهد؛ در خواب و حتی بیداری، ولی بهصورتِ لحظهای. خدا کمک کند و بیداری حاصل شود.
فضایل اهل بیت علیهم السلام
روایاتی در تفاسیر مختلف از اهلبیت علیهمالسلام نقل شده که منظور از «بئر معطله و قصر مشید» ائمهاطهار و مولای علی علیهمالسلام است.
«بئر معطله» یعنی چاههایی که کسی از آن استفاده نمیکند. «قصر مشید» یعنی بارگاهی که بلند است و کسی از آن هم استفاده نمیکند.
در زمانهای گذشته مردم حرف پیامبرانشان را نشنیدند و به عذاب الهی گرفتار شدند و چاهها و قصرهایشان اینطور شد.
تأویلی که برای آیه گفتهاند این است که بئر معطله یعنی ائمۀ اطهار علیهمالسلام که مردم آنطور که شایسته بود به ایشان اعتنا نکردند.
امام باقر و امام صادق علیهماالسلام چشمههای جوشان علم بودند، امّا جز تعداد اندکی از شیعیان کسی از آنها استفاده نکرد.
امام باقر علیهالسلام در اواخر بنیامیه و امام صادق علیهالسلام در اوایل بنیعباس زندگی میکردند. منصور دوانیقی و اطرافیانش، همچنین بعضی علمایشان؛ مثل ابوحنیفه با آنکه امام صادق علیهالسلام را میشناختند، مقابل ایشان ادعا داشتند و نمیگذاشتند مردم از آن بزرگواران استفاده کنند.
این بئر معطله ائمه اطهار علیهمالسلام هستند که مردم نتوانستند از آنها بهره گیرند.
قصر مشید مولا علی علیهالسلام است که میفرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی». همه هم میدانستند آن حضرت دریای علم است، امّا فقط عدۀ کمی از ایشان استفاده کردند که آنها هم چه بر سرشان آوردند! معاویه و یزید و ابن زیاد یکیکشان را اسیر کردند و کشتند.
خدایا در میان مردم گناهکار زیاد است، امّا تو مهربان هستی، به لطف خود این عذاب عالم گیر را از مردم بیچاره که بندگان توهستند، بردار!
خدایا بهحق محمّد و آل محمّد آنها که قابل هدایت هستند، هدایت کن و آنها که قابل نیستند، هرچه صلاح خودت است.
هرچه زودتر امام زمان را کمک کن تشریف بیاورند و دنیا را پر از عدل و داد کنند.
یکی از تأویلات آیۀ 41 (الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ) حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه است.
این وعدۀ حتمی است؛ خیال و قصه نیست. امام زمان الآن هستند و خدای تعالی قدرت دارد ایشان را نگه دارد.
طبق بعضی نقلها حضرت نوح سه هزار سال عمر کرد، برای خدا کاری ندارد عمر حضرت صاحبالزمان را هم دراز کند و زنده نگه دارد. همچنان که الآن هستند و فریادرسی مردم میکنند.
خدایا فرج حضرت را نزدیک فرما و ما را از کسانی قرار ده که در رکاب ایشان به شهادت میرسیم؛ مثل اصحب امام حسین علیهالسلام.
[1]. انبیاء، ۸۷.
[2]. نوح، ۵ و ۶.
[3]. عللالشرایع، ۱، ۵۷.