سیزدهم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
انسان باید کمی فکر کند، بهخصوص جوانهایی که تازه ازدواج کردهاند و خانمی را ازخانوادهای آوردهاند، باید این مطالب را از اول متوجه باشند. میشود با اخلاق خوب، همسر را هم خوب کرد، حتی اگر بداخلاق هم باشد، میشود با نرمزبانی و رفتار خوب او را اصلاح کرد. اگر هم لازم باشد با کس دیگری صحبت کنید که او اختلافات شما را حل کند. تحمل کردن همدیگر اهمیت زیادی دارد و در قرآن به آن سفارش شده است. این خود یکی از صنایع معروف است.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سیزدهم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۸
روایت اول
«الثِّقَهُ بِاللَّهِ تَعَالَى ثَمَنٌ لِکُلِ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَى کُلِّ عَالٍ»[1]
«اطمینان به خدای تعالی بهای هرچیز گرانبها و نردبانِ هر مقصدِ بلند است.»
اطمینان و اعتماد به خدای تعالی یعنی بگوید «توکلتُ علی اللّه» و کاری که لازم است، انجام دهد؛ اگر نتیجه آنچه میخواست شد، شکر خدا کند و اگر هم نشد، صبر کند و ناشکری نکند و بگوید خدا اینطور صلاح دانست. این ثمن و بهای هرچیزِ گرانقیمت است و نردبانی است که خدای تعالی بهوسیلۀ آن انسان را رفعت درجه میدهد. کسیکه اطمینان و توکل به خدا دارد، هم از جهت مادی در پناه پروردگار است، حتی اگر چیزی هم نداشته باشد و هم از جهت معنوی در پناه خداست و شیطان کمتر میتواند به او رسوخ کند.
روایت دوم
«عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ»[2]
«عزت مؤمن در بینیازی از مردم است.»
اگر شما خود را فقط به خدای تعالی محتاج بدانید و نه به کس دیگری، عزت دارید. مثلاً اگر کاسب هستید، میگویید خدا رزق و روزی مرا میدهد؛ اگر مشتری آمد، خدا فرستاده و اگر نیامد، خدا نخواسته. اینطور بودن سخت است، ولی اگر از خدا بخواهد، بهتدریج میشود. این عزت مؤمن است. چون خود را محتاج مردم نمیداند؛ محتاج خدا میداند.
اگر آقایان طلاب چشمشان به خمس و زکات مردم نباشد؛چشمشان به دستِ بزرگترها نباشد، خوشا بهحالشان؛ این عزت است؛ یعنی کاری به کسی ندارد. درسش را میخواند؛ منبرش را میرود؛ تکلیف خودش را انجام میدهد و خود را محتاج هیچکس جز خدای تعالی نمیداند. این میشود عزت.
روایت سوم
«لَا تَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِی الْعَلَانِیَهِ عَدُوّاً لَهُ فِی السِّرِّ»[3]
«در ظاهر دوست خدا نباش و در باطن دشمنش!»
اینطور نباشید که وقتی بین مردم هستید، گمان کنند از اولیاء اللّه هستید، درحالیکه در خلوت دشمن اویید! برعکس، در خلوت بیشتر یاد خدا باشید تا در جلوت.
مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«لا تَسُبُّ الابلیس فی العلانیه و انت صدیقه فی السِرّ»
«در آشکار شیطان را دشنام مده، درحالیکه در خفا دوست او هستی!
جلوی مردم مراقب است واجبی از او فوت نشود و گناهی نکند و میگوید لعنت خدا بر شیطان! ولی در خلوت هر معصیتی پیش بیاید، انجام میدهد؛ این دوست شیطان است، باطنش هم شیطان است.
روایت چهارم
«مَنِ اسْتَفَادَ أَخاً فِی اللَّهِ فَقَدِ اسْتَفَادَ بَیْتاً فِی الْجَنَّه»[4]
«هرکس در راه خدا از برادری بهره گیرد، خانهای در بهشت گرفته است»
کسیکه برادرِ مؤمنِ خدایی داشته باشد، مثل این است که الآن در خانهای بهشتی است. فایدۀ دوستان خدایی که همدیگر را به عبادت و بندگی خدا تشویق میکنند و اگر گناهی از یکی سر بزند، دیگری به او تذکر و توجه بدهد، این است که گویی در مکانی از بهشت جا دارند؛ یعنی استراحتِ باطنی دارند و وقتی هم از دنیا بروند، بهشت برایشان آماده است.
روایت پنجم
«کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللَّهُ کَافِلُهُ وَ کَیْفَ یَنْجُو مَنِ اللَّهُ طَالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى غَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ مَنْ عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ مَا أَفْسَدَ أَکْثَرُ مِمَّا یُصْلِحُ»[5]
«چگونه از بین میرود کسىکه خدا کفیلِ اوست و چطور نجات مىیابد کسى که مرگ در جستجوى اوست. هرکس پناه بهغیر خدا برد، خدا او را به خود وامیگذارد و هر که بدون علم، عملى انجام دهد، فسادش بیشتر از اصلاحش است.»
کسیکه خدای تعالی کفیل و نگهدارِ اوست و خود را به خدا سپرده و در ظاهر و باطن بر او توکل کرده، یقیناً ضایع نمیشود. سپردن فقط زبانی نیست. باید بگوید خدایا من میخواهم به تو توکل کنم و تو هم کمک کن توکلم درست باشد. تو نگهبان و همهکارۀ من هستی.من هم این معنا را بفهمم و شبانهروز دست برندارم. چینن کسی ضایع نیست؛ یعنی از عمرش درست استفاده میکند.
در سوره اعراف میفرماید:
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[6]
«و آنان دلهایى دارند که با آن نمىفهمند و چشمانى که با آن نمىبینند و گوشهایى که با آن نمىشنوند. مانند چهارپایان، بلکه گمراهترند. آنان همان غفلتزدگانند.»
یعنی میتوانست در راه خدا از چشم و گوش و زبان و قلب و سایر اعضاء و جوارحش استفاده کند، ولی نکرد. کسی هم که استفاده خدایی از اعضاء و جوارحش نکند، مثل حیوان میشود یعنی فرقی با گوسفند ندارد، مثل گوسفند زندگی میکند؛ غذا میخورد و شب را روز میکند و روز را شب.
وَ کَیْفَ یَنْجُو مَنِ اللَّهُ طَالِبُهُ؛ کسیکه مرگ درپی اوست، چگونه نجات پیدا میکند؟ هیچکس نمیتواند از مرگ بگریزد.
وَ مَنِ انْقَطَعَ إِلَى غَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ؛ هرکس تکیهاش به غیر خدا باشد، بگوید ما پول داریم؛ قدرت داریم؛ چه کسی توان ما را دارد! اینها هیچکدام فایدهای ندارد. فقط خداست که میتواند انسان را نگه دارد. البته باید اسباب را بهکار گیرد، ولی حواسش باشد که مسبب خداست و اسباب مالِ اوست. وقتی او نخواهد، اسباب از کار میافتد. از خدا بخواهد هرکدام برایم نفع دارد، باشد و هرکدام ضرر دارد، نباشد.
وَ مَنْ عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ مَا أَفْسَدَ أَکْثَرُ مِمَّا یُصْلِحُ؛ هر کس بدون علم عمل کند، فسادش بیشتر از اصلاحش است. یعنی انسان باید کارهایش از روی علم باشد، نه از روی ظن و گمان.
شرح خطبه ۱۱۰
أَفِیضُوا فِی ذِکْرِ اللَّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ؛ خود را از یاد خدا لبریز و سرشار کنید که بهترین ذکر است. یاد خدا از همۀ ذکرها و یادها بهتر است. مصدر مجرد «افیضوا» فیض است؛ یعنی چیزی که جاری است. چشمۀ فیاض یعنی چشمهای که جریان دارد و همیشه از آن آب بیرون میآید. چشمی که گریان است میگویند فاض. افاض یعنی بهجریان انداختن.
مصادیق یاد خدا
یکی از مصادیق ذکر خدا «قرآن» است. در قرآن ۵۲ مرتبه نامِ ذکر برده شده و از این تعداد، سیوچند مرتبه ذکر به قرآن نسبت داده شده است مثلاً میفرماید قرآن ذکر است:
﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر﴾[7]
«ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم.»
در آیات مختلف فرموده است که مشرکان میگویند پیامبر این ذکر را از خودش درآورده و خدا به او نازل نکرده است.
در سوره قمر چهار بار تکرار میکند که ما این قرآن را برای پندگرفتن آسان کردیم. آیا پندگیرندهای هست؟ ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر﴾
در سوره حجر میفرماید
﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾[8]
«ما این قرآن را بر تو نازل کردیم و خود نگهدار آن هستیم.»
چگونه از قرآن استفاده کنیم؟
دوستان جوان و نوجوان متوجه باشند که قرآن نباید منحصر به ماه رمضان باشد! تلاوت قرآن را وظیفۀ خود بدانید، مخصوصاً طلبهها! یکی از کارهای مهم، قبلاز هرچیز قرآن باشد؛ مقدمه درس و بحث و همهچیز، قرآن باشد. خواندن قرآن را فراموش نکنید. باوضو، رو به قبله، در جای خلوت، طوری که در بین آن حرف نزنید و حواستان پرت نشود. اگر هم بتوانید با قرائت بخوانید، بهتر است، البته اگر برای خدا باشد.
سعی کنید کلمات قرآن را متوجه شوید و معنای عباراتش را بفهمید. بارها عرض کردیم در هر شغلی هستید، سعی کنید یک صرف و نحو ساده یاد بگیرید یا صرف میر و فیالنحو را خوب بخوانید، دراینصورت بسیاری از کلمات و جملات قرآن را متوجه میشوید و احتیاجی به ترجمه ندارید. همین یاد گرفتن قرآن و خواندن آن میشود ذکر خدا، البته باید با تأمل باشد و معانی آن را هم ملتفت شوید.
وقت دیگری هم برای تأمل و تدبّر در قرآن بگذارید. امروز اگر یک جزء خواندید، یک آیه را درنظر بگیرید و بر آن تأمل کنید؛ سؤال کنید؛ فکر کنید که این آیه چه معنای ممکن است داشته باشد.
پس یکی از مصادیق ذکر که یقیناً مورد نظر مولا علی علیهالسلام بوده، قرآن است. در چند جملۀ بعد در همین خطبه نیز حضرت بهطور جداگانه به قرآن میپردازد. یقیناً اگر قرآن بخوانید، بهتر است از اینکه حرفهای بیهوده بزنید و چیزهایی گوش کنید که هیچ فایدهای ندارند. البته درس خواندن برای کسانی که میخواهند برای جامعه مفید باشند، لازم است، مخصوصاً اگر بتوانند جوانها نوجوانهای همسن خود را هم هدایت کنند.
یکی دیگر از مصادیق ذکر «یاد خدا» است؛
﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ﴾[9]
«کسانی که ایمان آوردند و قلبشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرام میگیرد.»
دیگر از مصادیق ذکر، نماز و دعاست. در این ماه رمضان دعاهایی که بعداز نماز وارد شده، با توجه بخوانید. دعاهای «یا علی یا عظیم» «اللّهم ادخل علی اهل القبور السرور..» اگر بیداری شب دارید، دعاهایی که شبها وارد شده خیلی خوب است. دعاهای ابوحمزه، جوشن کبیر و… اینها همه یاد خداست و یقیناً خدای تعالی آرامش میدهد. البته اگر با وضو و توجه به خدای تعالی و بدون نگاه کردن به اینطرف و آنطرف باشد.
یکی دیگر از مصادیق ذکر، ذکر زبان است، بهشرط اینکه به اندازهای که رسیده، بخواند؛ یعنی همانطور که در متن یا حاشیۀ مفاتیحالجنان آمده، بخواند. برای هر نماز، تعقیباتی وارد شده که خواندنِ آنها برای کسانی که وقت دارند، خیلی خوب است. لازم نیست چیزهایی که بعضی از خودشان درمیآورند یا از روایات ضعیف پیدا میکنند و مینویسند و منتشر میکنند، بخوانید. اینها هیچ فایدهای ندارد. رحمت خدا به مرحوم حاج شیخ عباس قمی! مجتهد بزرگواری بود و زحمتِ زیادی کشید. همان مفاتیح برای همه کافی است. خدا هم عنایت کرده، امروزه مفاتیح در همۀ خانههای شیعیان وجود دارد و شاید کمتر شیعهای در خانه مفاتیح نداشته نباشد.
ذکر زبانی حتماً باید با حواسِ جمع و رو به قبله و باوضو باشد! ذکر گفتن بدون وضو، گمان نمیکنم نوری داشته باشد، بعضی اوقات ضرر هم دارد و خوب نیست.
یکی دیگر از مصادیق یاد خدا، وضو است. حیف است دوستان عزیز در ۲۴ ساعت وضو نداشته باشند! تا از خواب بیدار شدید یا دستشویی رفتید، وضو بگیرید. حتی خانمهایی که عادت هستند، باوضو باشند. وضو از کسالتِ آن حال جلوگیری میکند و خیلی خوب است. اگر هم به اندازه زمان نماز، با وضو در جانماز خود ساکت بنشینند، خیلی خوب است.
دیگر از مصادیق یاد خدا که خودش عنایت کرده، همین دور هم نشستن و از خدا و اهلبیت گفتن است. اینکه از خانه بیرون میآیید تا نمازی بخوانید و به چیزهایی که دربارۀ خدا گفته میشود، گوش بدهید، یاد خداست. حضور در مسجد، یاد خداست.
از جمله یاد خدا، یاد نعمتهای خدا و شکر برای آنهاست. شکرِ قلبی این است که انسان در ذهنش یاد کند از نعمتهایی که دارد و شکرِ خدا کند. تکرار این کار خیلی خوب است؛ هرروز، هرساعت و هروقت که فرصت کردید، نعمتهای خدا و بلاهایی را که خدا از شما و خانوادهتان دور کرده، یاد کنید و شکر کنید. موقع افطار، لقمهلقمهای که میخورید، یادِ نعمتِ خدا کنید و شکر کنید؛ این یاد خداست. گفتن «بسم اللّه» و «الحمدللّه» [برای هر لقمه،] یادِ خداست. هم به زبان و هم به قلب.
یکی دیگر از روشهای یاد خدا که البته برای عده خاصی، اگر خدا توفیقشان بدهد، میسور است، این است که بعضی اوقات در خلوتی که مزاحمی نباشد، در خود فروروند؛ مثل اوقات قبلاز خواب، به شرط آنکه خیالی نیاید که البته سخت است. اگر خدا بخواهد مقدار مختصری ربودگی برای انسان پیدا میشود.
علامت اینکه واقعاً در یاد خدا بودیم چیست؟ آیا قرآن و نماز و ذکر و… به ما کمک کرده که ساعاتمان را در یاد او گذرانده باشیم؟ آیا واقعاً حواسمان جمع بوده؛ قلبمان در یاد خدا بوده یا فقط با زبان چیزی خواندیم که بعضی اوقات شاید نتیجه بد هم داشته باشد!
یکی از علاماتِ تأثیرِ یاد خدا این است که هرچه میگذرد، انسان میفهمد کارهای نیست؛ کمکم از خودش کاسته میشود و همهکاره بودن خدای تعالی در جانش مینشیند. حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در سهرساله ذیل آیۀ «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقا»[10] چند صفحه صحبت میکنند و چند بار تکرار و تأکید میکنند که اگر یاد خدا را در خود زنده کنید، خدای تعالی شما را از رحمت و عنایت خاص خودش لبریز میکند و ماء غدق به شما میدهد.
ماء غدق «علم» یا به تعبیر امام صادق علیهالسلام نوری است که از دل شما ظاهر میشود. این علم بالاتر از عقیده است؛ یعنی یگانگی پروردگار در وجود شما محکم میشود.
امام جواد علیهالسلام
امام محمّد بن علی بن موسی، مشهور به جواد، امام نهم ما شیعیان هستند. کنیهشان ابوجعفر ثانی و لقبشان تقی، جواد و ابنالرضاست. در دهم رجب سال ۱۹۵ قمری در مدینه بهدنیا آمدند، ۱۷ سال امامت کردند و در سال ۲۲۰ قمری در ۲۵ سالگی بهدست همسرشان، امّالفضل به شهادت رسیدند. ایشان در میان امامان شیعه از همه جوانتر بودند.
چون امام علیهالسلام در سن کم (۸ سالگی) به امامت رسیدند، بزرگان شیعه بهخصوص شاگردان امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام مثل ابن ابیعمیر، فضل بن شاذان و بزنطی که هرکدام از ثقات و بزرگان فقه و از شاگردان مخصوص امام رضا علیهالسلام بودند، برای اینکه اطمینانشان بیشتر شود، با هم جمع شدند و در مدینه خدمت امام جواد علیهالسلام رسیدند و مسائل مشکل خود را از ایشان پرسیدند و حضرت جوابهای صحیح به آنها دادند.
در منتهیالامال آمده است که امام جواد در یک مجلس سیهزار مسأله را پاسخ دادند. به نظر بنده میرسد که عده زیادی -مثلاً سیصد نفر- آمده بودند و هرکدام بهطور متوسط ۱۰۰ سؤال داشتند و همه در همان مجلس، جوابشان را گرفتند؛ یعنی حضرت پاسخ سؤالات هرکس را به اعجاز به او القا فرموده باشند. حضرت با قدرت امامت میداند هرکدام از اینها چه مسألهای در ذهن دارند و میتوانند همانجا پاسخش را بدهند. این قدرتی است که خدا به ایشان داده و معجزه محسوب میشود. برای امام معصوم مشکلی نیست.
این دو حکایت از معجزات امام جواد علیهالسلام در منتهیالآمال است:
شکایت کردم به حضرت امام رضـا عـلیـه السـلام از درد چـشـم خود. پس گرفت حضرت کاغذى و نوشت براى ابوجعفر حـضـرت جـواد علیه السلام و آن حضرت از طفل سه ساله کوچکتر بود پس حضرت رضا عـلیـه السـلام آن کـاغـذ را به خادمى داد و مرا امر کرد که بروم با او و فرمود کـتـمـان کن؛ یعنى اگر از حضرت جواد معجزهاى دیدى، اظهار مکن!
پس رفتم نزد آن حـضرت و خادمى آن حضرت را به دوش برداشته بود. خادم آن کاغذ را مقابل حضرت جواد علیه السلام گشود. حضرت نظر کرد در کاغذ و بلند کرد سر خود را بـه جـانـب آسمان و مى گفت «ناج» این کار را چند دفعه انجام داد.
دردى کـه در چـشـم مـن بـود از بین رفت و چشمم چنان روشن و بینا شد که چشم احدى مانند آن نبود. پس به حضرت جواد علیه السلام گفتم خدا تو را شیخ این امت قرار دهد، همچنان که عیسى بـن مـریـم را شـیـخ بنىاسرائیل قرار داد.
امام رضا علیه السلام به من فرمود این معجزه را پنهان کن و من پیوسته چشمم صحیح بود تا وقتى که فاش کردم معجزه حـضـرت جواد علیه السلام را در باب چشم خود، پس دیگر باره درد چشم من عود کرد.
در واقع امام رضا علیهالسلام میخواستند امام جواد را به دوستانشان بشناسانند، وگرنه خود امام رضا هم میتوانستند او را شفا دهند.
یـحـیـى گـفـت روزى داخـل مـسـجـد پـیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله شدم و به قبر مبارک طواف مىکردم. دیدم مـحـمـّد بـن على الرضا علیهالسلام هم به قبر مبارک طواف مىکند. پس بـا آن حـضـرت در مـسـائلی کـه نـزد من بود مناظره کردم یعنى آنها را خوب مىدانستم. پس جواب آنها را فـرمـود. آنگـاه گـفـتـم واللّه من مىخواهم مسألهای از شما بپرسم و خجالت مىکشم.
فرمود من خبر مىدهم تو را پیش از آنکه از من بپرسى، و آن ایـن اسـت که مىخواهى دربارۀ امامت بپرسی.
گفتم: بلى همین است. فرمود: منم امام. گفتم: علامتى مىخواهم.
در دست آن حضرت عـصـایى بـود. عـصـا بـه نـطـق آمـد و گـفـت مولاى من، امام این زمان است و او حجت است.
السلام علیک یا محمّد بن علی الجواد یابن رسول اللّه
[1] ـ بحارالأنوار، ۷۵، ۳۶۴.
[2] ـ بحارالأنوار، ۷۲، ۱۰۹.
[3] ـ بحارالأنوار، ۷۵، ۳۶۵.
[4] ـ بحارالأنوار، ۷۵، ۷۸.
[5] ـ بحارالأنوار، ۷۵، ۳۶۴.
[6] ـ اعراف، ۱۷۹.
[7] ـ نحل، ۴۴.
[8] ـ حجر، ۹.
[9] ـ رعد، ۲۸.
[10] ـ جن، ۱۶.