سوره توبه آیه ۷۷ و ۷۸ | جلسه ۵۲
تفسیر سوره توبه آیه ۷۷ و ۷۸ | چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۲/۰۶ | جلسه ۵۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ (۷۷)
پس بهخاطر خلفِوعدهای که با خدا کردند و چون دروغ میگفتند، نفاق را تا روزی که او را ملاقات کنند در دلهایشان باقی گذاشت.
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (۷۸)
آیا ندانستند که خدا سرّ و نجوای آنها را میداند و خداوند دانای همۀ غیبهاست؟
فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِم؛ منافقان در اثر بخل و اینکه توبه نکردند و قصد داشتند بر همین روال باقی بمانند، نفاق در دلشان ایجاد شد و باقی ماند. «أعْقَبَ» یعنی پشتِ سرِ آن آورد. فاعل آن، بخل است؛ یعنی بخل موجب شد نفاق در دلش ایجاد شود. وقتی انسان اصرار بر گناه میکند و قصد توبه ندارد، بهتدریج از دین بیرون رود. وقتی از دین بیرون رفت، اگر ظاهرِ مسلمانِ خود را حفظ کند، منافق میشود. نفاق یعنی خالی شدن درون از دین. در سورۀ روم میفرماید:
﴿ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أساوُا السُّوأى أنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِوُنَ﴾[1]
«سرانجام آنان که به کار زشت پرداختند این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به تمسخر گرفتند.»
بعضی هم معتقدند فاعل «أعقَبَ» خدای تعالی است؛ یعنی خداوند بهخاطر بخل آنها و توبه نکردنشان، رهایشان کرد و این باعث نفاق آنها شد. هر دو از جهتی صحیح است. خداوند چنین قرار داده که اگر کسی در گناه افتاد و ادامه داد و توبه نکرد، منافق میشود.
وَ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُون؛ دومین علت نفاق، دروغگو بودن آنها بود. کسی که با خدا عهد میبندد؛ آن را میشکند؛ دوباره این کار را تکرار میکند و توبه میشکند و همین مسیر را ادامه میدهد، دروغگوست و بهتدریج بهسوی نفاق کشیده میشود. البته همان وقت منافق نیست، ولی به آن سو سوق داده میشود و ممکن است بهتدریج درونش از دین خالی شود.
کسی که گناهی کرد و بعد از آن، واقعاً توبه کرد، خدا او را میبخشد. ممکن است باز هم شیطان بر او غالب شود و مجدداً گناه کند، امّا درصورت تجدید توبه، خداوند باز هم او را میبخشد، ولی اگر قصدش این باشد که دائم گناه کند و توبه کند، به تعبیر امام باقر علیه السلام چنین کسی مسخره کننده است. این فرق میکند با کسی که واقعاً توبه کرده، ولی بر اثر اتفاقی ناگهان نفسش غلبه میکند؛ شیطان گولش میزند و در دام گناه میافتد. «صد بار اگر توبه شکستی بازآ». طبق روایتی امام صادق علیه السلام به محمّد بن مسلم فرمودند: مردم را از رحمت حق ناامید نکن. به آنها بگو خدا شما را میبخشد.
با جمع روایتها معلوم میشود توبه کسی پذیرفته است که از گناه پشیمان است، امّا زورش به خودش نمیرسد و از خدا کمک میخواهد.
أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم؛ آری میدانند خدا از همۀ رازهایشان آگاه است، امّا نمیخواهند آنچه را درونشان است، بروز دهند. باطناً میفهمند خالقی دارند که آنها را بیهوده خلق نکرده است، ولی حاضر نیستند اعتراف کنند و زیربار روند. نفس و شیطان نمیگذارد؛ گناهان مانع میشوند و درنتیجه انسان منکر قیامت میشود؛ چون میخواهد آزاد باشد.
﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[2]
«بلکه انسان میخواهد پیش رویش باز باشد.»
هر کس به درون خود نگاه میکند، میفهمد خدای تعالی از همه چیز او باخبر است. بعضی به این مطلب «التفات» دارند و بعضی «اعتقاد». التفات پایینتر از اعتقاد است. پس اگر به کسی سوءظن برد یا بخل کرد یا کینه ورزید یا عُجب داشت، اگر معتقد باشد که خدا اینها را میداند، همین اعتقاد او را وادار میکند پشیمان شود و بهتدریج سعی کند بخل نورزد؛ کینه نداشته باشد و صفات بدِ دیگر را از خود دور کند. این ثمرۀ اعتقاد است.
بالاتر از اعتقاد «علم» است. در علم، مطلب کاملاً برای انسان روشن است؛ گویی بهعینه میبیند؛ علم به قیامت دارد؛ به اینکه خدای تعالی همه چیز را میداند و همراه اوست. این علم بسیار مفید است و واقعاً به کمک انسان میآید. بعد از این علم، «عینالیقین» و «حقالیقین» است.
ملّااحمد نراقی در کتاب «معراجالسعاده» دربارۀ مراتب یقین مینویسد:
«علمالیقین» یعنی دیدن دود و یقین کردن به وجود آتش. «عینالیقین» یعنی دیدن خود آتش و «حقّالیقین» یعنی دست بردن در آتش و سوختن در آن.
مطالعۀ کتاب «معراجالسعاده» علیالخصوص بخش مربوط به عشق و محبّت را به همۀ دوستان سفارش میکنیم.
در علمالیقین، انسان آثار خدای تعالی را میبیند و یقین میکند خدایی هست. فرق آن با اعتقاد این است که هر دو همراه شخص است، ولی در علمالیقین انسان غالباً متذکر است و تقریباً همۀ ساعات شبانهروز ـ شاید جز اندکی ـ متوجه خداست، امّا در اعتقاد چنین توجه دائمی وجود ندارد.
در عینالیقین انسان با چشم دل خدای تعالی را مشاهده میکند. دیدن خدای تعالی با چشمِ سر محال است. در جلد اول اصول کافی، باب «ابطال الرؤیه» ۱۲ روایت و در بابهای دیگر، روایات بیشتری دربارۀ عدم امکان مشاهدۀ پروردگار آمده است و همه متفقند که با این چشم فقط جسم دیده میشود، در حالی که خدای تعالی جسم نیست و مشاهدۀ او با این چشم محال است. او خالق جسم است.
از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند: آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیدهای؟ فرمود:
«مَا کُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ»
«من آن نیستم که پرورگاری را که ندیدهام بپرستم.»
پرسیدند: چگونه او را دیدهای؟ فرمود:
«لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَهِ الْأبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإیمَانِ»[3]
«چشمها هنگام نظر افکندن، او را درک نکنند، ولی دلها با حقایق ایمان او را میبینند.»
این مقامِ آسانی نیست؛ کبریت احمر است و به این زودی نصیب کسی نمیشود. بله؛ گاه انسان در خیالِ خود همه چیز را خدا میبیند؛ این توحید خیالی است و ارزش چندانی ندارد. مقام عینالیقین را خدایتعالی باید عنایت بفرماید و به ریاضت کشیدن نیست. اگر خدا عنایت کند، دیگر خیال نیست. باید بخواهیم تا شاید خدا نظر فرماید و ما هم یکی از آن کمیابها شدیم. اگر کسی بخواهد و رها نکند، خداوند عنایت میکند.
حقالیقین را اهل معرفت «فناء فی اللّه» میخوانند. این مقامی است که به سادگی نصیب کسی نمیشود. نمیتوان هرکسی را صاحب این مقام دانست. ادعای آن هم خیلی سخت است و کسی که به این مقام میرسد هیچ ادعایی نمیکند. پس نباید پشت سر این و آن بیفتید و بگویید صاحب مقام فناست.
شما واجبات را انجام دهید؛ حرام را ترک کنید و از خدا بخواهید. اگر کسی با طلبِ صحیح از خدای تعالی بخواهد، خدا نمیگذارد در اشتباه بیفتد و اگر هم افتاد، متوجهاش میکند. اعتقاد به اینکه خدای تعالی سرِّ درون را میداند، انسان را از گناه نگه میدارد و باعث میشود واجبات را انجام دهد. اگر جز این باشد، نشانۀ این است که اعتقادش کم است.
ابوبصیر و دیگران از حضرت صادق علیه السلام حدیث کنند که فرمود: ساعتى از شب و روز بر دل بگذرد که نه در آن کفر است و نه ایمان. مانند پارچۀ کهنه است. سپس به من فرمود: آیا در نفس خودت چنین چیزى را درک نکردهاى؟ در ادامه فرمود: سپس خداوند هرطور بخواهد نقطهاى به دل زند؛ نقطۀ کفر باشد یا نقطۀ ایمان.[4]
ممکن است بعضی اوقات برای جوانها و نوجوانها چنین وضعی پیش بیاید، امّا نترسید. فوراً خود را به خدا بسپارید. اگر در شک و شبهه افتادید، از خواهد بخواهید حفظتان کند. واهمه نکنید که شاید گمراه شدهایم! تا اعتقاد درون انسان قرار بگیرید، مدتی طول میکشد و این مشکلات بهوجود میآید، ولی اگر از خدا بخواهید، تا حدی که طلب داشته باشید، خداوند عنایت میکند.
از خدا بخواهید علم نصیبتان کند. علم به درس خواندن نیست. فقه و اصول بسیار خوب و لازم است، حتّی بر بعضی طلاب واجب است؛ باید فقه آل محمّد را حفظ کنند. هر اتفاقی هم در آینده بیفتد و جامعه به هر سو برود، ما باید وظیفۀ خود را انجام بدهیم. در زمان شاه مردم میترسیدند طلبه شوند، ولی برخی جوانها قید همه چیز را میزدند و میآمدند طلبه میشدند، الآن اوضاع خیلی بهتر است، امّا به شرط آنکه برای پول و دنیا نیایند.
امّا همۀ این علوم تا موقع مرگ به کار میآیند. در قبر سؤال نمیکنند شک در نماز دو رکعتی چه صورتی دارد؛ آنجا میپرسند برای خدا چه آوردهای؟ البته پاسخ ما این است:
وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات والقلب السلیم
وحمل الزاد اقبح کل شیء اذا کان الوفود علی الکریم
«بدون هیچ زاد و توشهای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشتترین کار است.»
اعتقادِ صحیح، انسان را وامیدارد گناه نکند؛ اگر هم کرد، فوراً به توبه واداراش میکند. علم بالاتر از این است. کسی که علم دارد خدا، پیامبر و ائمۀ اطهار علیهم السلام او را میبینند، کمتر گناه میکند؛ کمتر چیزهای بد در ذهن میآورد و اگر آورد، خیلی زود استغفار میکند. اگر به عینالیقین برسد، مثل این است که در کنار ایشان نشسته است. آیا کسی که مقام امام را میشناسد، در حضورش دروغ میگوید؟ ـ مگر اینکه منافق باشد ـ کسی که میبیند خدای تعالی حاضر و همراه اوست و هیچ فاصلهای بین خود و حضرت صاحب الزمان عجّل اللّه تعالی فرجه نمیبیند، چطور گناه میکند یا در خیالات زشت میافتد؟ کسی که نزد حضرت است، آیا تا برآمدن آفتاب میخوابد و نمازش قضا میشود. همچنین وقتی به نماز میایستد و میداند در مقابل پروردگاری که خالق او و خالق همۀ عالَم است ایستاده، آیا حواسش این طرف و آن طرف میرود؟ آیا میشود کسی اعتقاد به حضور خدای تعالی داشته باشد، ولی در نماز ذرهای حواس خود را جمع نکند؟ این خیلی زشت است!
پس اینکه میفرماید «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَاهُم» یعنی مسئله کاملاً واضح است. حتّی منافقان و کافران هم اگر بخواهند، میفهمند، امّا نمیخواهند.
از خدا میخواهیم توفیق دهد که واجبات را انجام دهیم و حرام را ترک کنیم و حواسمان باشد که خدا و اولیای او حضور دارند. فرقی بین این عالم و عالم برزخ و قیامت نیست؛ همانطور که آنجا همه چیز واضح و آشکار است، اینجا هم واضح است. باید این فهم را از خدا بخواهیم.
آیت اللّه قاضی بعد از مرگ، به شخصی گفته بودند چرا اینها این قدر بیتابی میکنند؟ من که جایی نرفتهام؛ فقط لباسی عوض کردهام؛ یعنی لباس کهنه را درآورده، لباس نو پوشیده است. برای امثال ایشان کاملاً واضح است که هیچ فرقی بین اینجا و آنجا نیست. در عالم برزخ اعمال حاضرند؛ سؤال و جواب وجود دارد و ملائکه هستند. این مطلب به علم یا یقین برایشان واضح است.
خدایا به حقّ محمّد و آل محمّد کمک کن دوستانمان بتوانند قدمهایی به سوی تو بردارند و از عمرشان استفادۀ خوبی کنند.
[2] ـ قیامت، 5.
[3]ـ کافی، 1، 98.
[4] ـ کافی، 2، 420.