سوره توبه آیه ۵۶ و ۵۷ | جلسه ۳۷
تفسیر سوره توبه آیه ۵۶ و ۵۷ | یکشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۰۱ | جلسه ۳۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَ لٰکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (۵۶)
به خدا سوگند میخورند که از شمایند در حالی که از شما نیستند، بلکه گروهی هستند که میترسند.
لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ (۵۷)
اگر پناهگاه یا غار یا دخمهای مییافتند، شتابان به سوی آن میگریختند.
وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّه؛ صحبت از کسانی بود که در جنگ تبوک شرکت نکردند. خداوند در این آیه میفرماید: آنها از شما نیستند. به خدا سوگند میخورند که از شما و در زمره مؤمنانند، امّا دروغ میگویند؛ آنها هرگز از شما مؤمنان نیستند و ایمان ندارند؛ لذا در مواقع حساسی مثل زمان جنگ، میکوشند به بهانهای بگریزند تا خود، خانواده و اموالشان را از گزند آسیبهای جنگ حفظ کنند.
معمولاً بعد از هر جنگ، تعدادی از مشرکان اسلام میآوردند، علی الخصوص پس از فتح مکه، نفوذ اسلام در جزیره العرب گسترش یافت و بسیاری از کفار، اظهار اسلام کردند. برخی آنها شهادتین میگفتند؛ نماز میخواندند و روزه میگرفتند، امّا همهی اینها ظاهری بود؛ در باطن مشرک بودند؛ ایمان درونشان نبود و بتها را دوست میداشند. با وجود تلاش زیادی که میکردند رسوا نشوند، در مواقع حساس، باطن خود را نشان میدادند؛ از جمله در جنگها.
در جنگ، پای زندگی انسان در میان است؛ چه بسا اموال، زمینها و خانههای افراد از بین برود یا به دست دشمن بیفتد. کسانی که اعتقاد قلبی به خدا، پیامبر و قیامت نداشتند، میگفتند: «چرا جان خود را بیهوده در خطر اندازیم و خود را به کشتن بدهیم؟» لذا در جنگ اُحد، حدود سیصد نفر از مسلمانان، قبل از رویاروی با دشمن، به تحریک رئیس منافقان مدینه، عبد اللّه بن اُبَی بازگشتند. در جنگ تبوک هم همچنان که گذشت، برخی از شرکت در جنگ خودداری کرده، دیگران را هم از این کار باز میداشتند و مؤمنانی را که آماده جهاد شده بودند، میترساندند.
بنابراین از خصوصیت منافقان این است که وقتی خطر جانی یا مالی مهمی پیش میآمد، جا میزند؛ بر عکس مؤمنان که در صورت لزوم، از جان و مال و همه چیز خود برای دین میگذرند و در جهاد شرکت میکنند؛ لذا خداوند میفرماید: «وَ مَا هُمْ مِنْکُم» (آنان با شما نیستند). در ظاهر شهادتین میگویند و نماز و قرآن میخوانند، امّا هنگام دفاع و جهاد ـ که مهمترین محک آزمودن منافق از مؤمن است ـ عقب نشسته، از مؤمنان جدا میشوند.
وَ لٰکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُون؛ «فَرَق» به معنای تشویش قلب، از شدت ترس است. طبرسی میگوید: اصل آن از ترک اموال هنگام ترس است[1]. یعنی منافقان با ترس و لرز، خود را کنار میکشند و از شما جدا میشوند. همچنان که در جنگهای مختلف، یا فرار میکردند یا مخفی میشدند یا باز میگشتند.
لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأ؛ «ملجأ» یعنی پناهگاه، جای امن. «مغارات» جمع غار، به معنای نهانگاه است. «مُدَّخَل» یعنی جای تنگی که به زور باید داخل آن شد. «جَمَحَ» یعنی با شتاب رفتن، طوری که به کسی اعتنا نکند. منافقان اگر پناهگاه یا غار یا دخمهی امنی بیابند، شتابان به سوی آن میروند و به کسی اعتنا نمیکنند.
در دفاع مقدس ملت ایران، جوانهای مؤمن، زن و فرزند خود را رها کرده، رفتند و جان خود را فدا کردند. آنان امتحان خود را خوب پس دادند، ولی عدهای هم به جبهه میرفتند و برای دشمن جاسوسی میکردند که البته بعضی رسوا شدند.
اولین و بارزترین صفت مؤمن این است که اعتقاد واقعی به خدای تعالی دارد؛ برای خدا شریک قرار نمیدهد و میداند خالقی دارد که دارای اسماء و صفات حسناست. همچنین پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و معجزه او یعنی قرآن را قبول دارد؛ میداند روزی از دنیا میرود و روزی برانگیخته میشود؛ روزی که به حساب همهی مردم رسیدگی میشود. خدای تعالی را عادل میداند و به امامت ائمه اطهار علیهم السلام ایمان دارد. علامت اسلام؛ توحید، نبوت و معاد است و علامت ایمان، علاوه بر آن سه، اعتقاد به عدل خدا و امامت ائمه اطهار علیهم السلام است.
همهی اینها، صفات درونی است که باید ظهور یابد تا معلوم شود میزان، مقدار و عمق آن چقدر است؛ گاه این اعتقادات بسیار اندک و سست هستند، به طوری که با کمترین تلاطم از هم میپاشد؛ اگر مصیبت و بلایی در جان، مال یا آبروی شخص بیفتد یا عزیزی از دست بدهد، دست از خدا و پیامبر میکشد و همه چیز را انکار میکند. البته خداوند هر کس را به اندازه توانش امتحان میکند، امّا باید مراقب باشیم که لااقل در امتحانات کوچک، خود را نبازیم، مخصوصاً دست از نماز بر نداریم که نماز علامت مؤمن است. شخص مؤمن در نهان و آشکار خدا را یکسان میخواند؛ یعنی اگر در جمع به نمازش اهمیت میدهد و آن را سر وقت و با توجه میخواند، در تنهایی هم همین طور است؛ برعکس منافق که فقط در میان جمع، ظاهرسازی میکند. کسی که به نماز اهمیت میدهد، معلوم میشود ایمان در روح و قلبش قرار گرفته است؛ لذا در پیش آمدهای ناگوار ایمان خود را رها نمیکند.
علامت دیگر مؤمن «تائب» بودن است. چون خطایی از او سر زد، فوراً به درگاه خدا توبه و بازگشت میکند؛ خود را به پروردگار عالم عرضه میدارد؛ به گناه خود اعتراف و طلب آمرزش از او میکند و اجازه نمیدهد گناه بر گناهش افزوده شود، به طوری که قلبش تاریک شود و همه چیز را انکار کند؛ چراکه میداند حساب و کتابی در کار است. همچنین اگر واجبی از او فوت شد، تلافی میکند و طلب بخشش از خدا میکند.
یکی دیگر از علامات مؤمن «صبر» است؛ یعنی در سختی و بلا، صبر پیشه میکند؛ خود را نمیبازد؛ اگر همسر، فرزند، خانواده یا دوستانش با او تندی کردند، خودش را نگه میدارد؛ از کوره در نمیرود و کارهای ناشایست نمیکند. امّا شخص ضعیف الایمان پیوسته در حال غضب است. غضب از مؤمن نیست؛ از شیطان است، مگر این که در جنگ باشد.
علامت دیگر مؤمن این است که «ستّار» است؛ یعنی اگر عیب مخفی مؤمنی را دید، میپوشاند و آن را فاش نمیکند. اگر بخواهد نصیحت کند، مخفیانه به خود شخص میگوید؛ آبروی او را نمیریزد. مؤمن تهمت نمیزند؛ آبروی مردمان عفیف را نمیبرد؛ به شخص امانتدار تهمت دزدی نمیزند. خدای تعالی در سوره نور حدود یک صفحه در باره تهمت زدن صحبت کرده است.
دیگر علامت مؤمن، خضوع درونی است. اظهار فروتنی و احترام زبانی چندان مهم نیست. علامت خضوع درون این است که مردم را به خود دعوت نمیکند؛ به خدا دعوت میکند؛ اگر کسی تعریفش کند یا احترامش بگذارد، او را متوجه خدا میکند همچنان که پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام این گونه بودند. هر کس با خضوع و محبّت نزد ایشان مینشست، فوراً متوجه خدا و قیامت میشد و دلش به خوبیها میل میکرد. بزرگان و اساتید ما؛ مرحوم آیت اللّه قاضی، آیت اللّه انصاری، شهید آیت اللّه دستغیب و حضرت آیت اللّه العظمیٰ نجابت رحمهم اللّه این گونه بودند؛ هر گز دعوت به خود نمیکردند؛ هر کس همنشین آنها میشد، متوجه خدای تعالی میگشت؛ زیرا خود را بنده خدا میدانستند و درونشان همیشه یاد خدا بود. از آن طرف، ابلیس لعین در مقابل خداوند تکبر و گردنکشی کرد. این منحصر به او نیست؛ بعضی افراد حتّی به ظاهر مؤمن هم خود را از همه بهتر میدانند؛ دیگران را دعوت به خود میکنند؛ اگر کسی به آنها بیاعتنایی کند، برآشفته میشوند.
منشأ بسیار ی از صفات بد، از فراموش کردن خود و بالا گرفتن خویش است. گمان میکند آدم مهمی است؛ به همین دلیل دائم در این فکر است که چرا فلانی به من بیاعتنایی کرد؛ چرا ناسزا گفت؛ چرا و چرا و چرا…ولی مؤمن درونش خاضع است و کبر و عُجب ندارد.
﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[2]
«بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم از جهت عمل آگاه سازم؟ کسانی که تلاششان در زندگی دنیا تباه شد و خود گمان میکنند کار خوب انجام میدهند»
عُجب یعنی میخواهد بر خدا، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام منّت بگذارد که این کار خوب را کرده است. وقتی بر خدا منّت دارد، بر سر دیگران هم به طریق اولیٰ منّت دارد.
علامت قبولی نماز این است که انسان خاضع میشود؛ یعنی نه فقط عمل خود را نمیبیند، بلکه خود را در پیشگاه خداوند فقیر، بیچاره و پریشان حال میبیند.
عشق مولا علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام با انسان چنین میکند. کسی که ادعا میکند عاشق علی و اولاد اوست، این گونه است. هر کس خود را بهتر از همه میشناسد؛ پس به درونش نگاه کند، ببیند چگونه است. مؤمن همیشه خود را به حساب میکشد.
علامت دیگر مؤمن واقعی این است که شک و شبهه را از دیگران بیرون میکشد. وقتی کس نزد مؤمن خالصی مینشیند، دیگر شک و شبهه برایش نمیماند؛ چراکه مؤمن، التیام میبخشد و دوستی ایجاد میکند. در مقابل، همنشینی با منافق، قلب را سرشار از شک و تردید میکند. منافق، هم با زبانش دیگران را به شبهه میاندازد و هم خودش اصل شبهه است.
[1] ـ قاموس، ۵، 167.
[2] ـ کهف، 103 و 104.