سوره انعام آیه ۱۲۵ | جلسه ۷۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۱۲۵ | چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۵/۲۲ | جلسه ۷۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ للإسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقآ حَرَجآ کَأنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یُوْمِنُونَ
پس هر کس را خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را براى اسلام باز مىکند و هر کس را بخواهد گمراه سازد، سینهاش را تنگ و سنگین مىگرداند، گویى مىخواهد از آسمان بالا رود. این گونه خداوند پلیدى را بر کسانى که ایمان نمىآورند مقرر مىفرماید.(125)
فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ للإسْلامِ؛ خداوند خواستار هدایت هر کس که باشد، سنیهاش را براى پذیرش اسلام مىگشاید. امّا خداى تعالى خواستار هدایت چه کسانى است؟
در سوره اسرا مىفرماید :
(وَ مَنْ أرادَ اْلآخِرَهَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُوْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورآ )
«و هر کس آخرت را بخواهد و براى آن تلاش کند و مؤمن باشد، از تلاششان قدردانى مىشود.»
«مشکور» یعنى مورد عنایت و توجّه خداوند قرار مىگیرد و خدا شاکر تلاش او خواهد بود، در حالى که او نیز شاکر و سپاسگذار پروردگار خویش است. چنین کسى چون طالب هدایت است و در این راه تلاش مىکند، خداوند نیز خواستار هدایت او است و سینهاش را براى پذیرش اسلام مىگشاید.
وَ مَنْ یُرِدْ أنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقآ حَرَجآ؛ از سوى دیگر، هر کس طالب گمراهى و شقاوت باشد، خداوند نیز گمراهى را براى او اراده کرده، سینهاش را تنگ مىگرداند.
در همان سوره اسرا مىفرماید :
(مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَهَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومآ مَدْحُورآ )
«هر کس زندگى زودگذر دنیا را بخواهد، ما نیز آنچه از آن را بخواهیم، به هر کس اراده کنیم، به سرعت مىدهیم، سپس دوزخ را براى او مقرر مىگردانیم که ملامت زده و رانده شده در آن داخل شوند.»
لطف و کرم خدا چنین اقتضا مىکند که اسباب هدایت را در اختیار بشر قرار دهد و از درون و برون او را به راههاى هدایت و سعادت راهنمایى کند، امّا هر کس به اختیار خود، هدایت را نپذیرفت و دنیا را بر آخرت ترجیح داد، گمراه مىشود و خدا نیز این گمراهى را چون انتخاب خودش بوده، برایش مىخواهد؛
(کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورآ )
«اینان و آنان را از عطاى پروردگارت یارى مىدهیم و عطاى پروردگارت از کسى منع نشده است.»
تفاوتى که میان طلب دنیا و آخرت وجود دارد این است که هر کس دنیا را بخواهد، خداوند مقدار مشخصى از آن را به او مىدهد، امّا هر کس هر چه از آخرت را بخواهد و براى به دست آوردن آن تلاش کند، خدا به او عطا مىکند، به شرط آن که در راه طلب، صادق و پایدار باشد. به قول آیت الله العظمى نجابت، حتّى اگر در این دنیا به تمام طلبش برسد، در آخرت و عالم برزخ به خواست خود مىرسد.
هدایت بر دو قسم است؛ گاه فقط راه را نشان مىدهند و گاهى تا رسیدن به مقصد، انسان را همراهى مىکنند، امّا هرگز او را مجبور نمىکنند.
حضرت آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: با عدهاى از دوستان به همراه آیت الله انصارى به بیرون شهر رفته بودیم. همگى داشتیم از تپهاى بالا مىرفتیم که در میان راه من برگشتم و دیدم برخى دوستان جا ماندهاند. به آیت الله انصارى گفتم: مثل این که عدهاى عقب افتادهاند، ایشان فرمود: بیا تا برویم؛ به پشت سرت نگاه نکن! هر کس بخواهد مىرسد.
اگر کسى طالب باشد، خداوند کمکش مىکند، ولى این طور هم نیست که دستش را بگیرند و به زور سوارش کنند و دستش و پایش را ببندند. هر طور طلب خود شخص باشد، مورد عنایت قرار مىگیرد. گاهى دوست مىدارد بایستد؛ استراحتى بکند و کندتر بیاید، اجبارى در کار نیست.
یَشْرَحْ صَدْرَهُ للْلإسْلامِ؛ براى هدایت شدن به سوى خدا و باز شدن سینه براى اسلام، ابتدا باید دستورات خداى تعالى را انجام داد و از محرّمات پرهیز کرد، آن هم تا آخر عمر و لحظه به لحظه.
کسى نمىتواند بگوید خدا را مىخواهم، امّا گناه کند یا واجبات را ترک کند. پیامبر گرامى اسلام و اهل بیتش از هر گناهى معصوم بودند؛ یعنى از هر گناه و خطایى پرهیز مىکردند و همهى واجبات را به جا مىآوردند، حتّى درباره مکروهات و مستحبات نیز عنایت داشتند و به آنها بىاعتنایى نمىکردند. کسانى هم که به ایشان نزدیکند باید همین طور باشند.
کسانى چون آیت الله العظمى نجابت، آیت الله انصارى و شهید آیت الله دستغیب که ما خدمتشان رسیدیم، از نزدیک دیدیم که چگونه به انجام واجبات و ترک محرّمات مراقب بودند.
در رأس همهى واجبات، نماز است. آیت الله قاضی مىفرمود: اگر تمام غم و اندوه دنیا به سوى من بیاید، بلند مىشوم نماز مىخوانم. آن قدر خداوند فرح عنایت مىکند که همه چیز از یادم مىرود.
به همین دلیل بود که رسول گرامى اسلام هنگام دخول وقت نماز، به بلال مىفرمود: «ارحنا یا بلال» (به ما راحتى و رَوح بده).
آن که در طلب خدا صادق است، باید مطیع او باشد و امر و نهىاش را بر چشم بگذارد و حتّى مستحبات و مکروهات را نیز مراعات کند. از این رو نافله شب بر پیامبر اکرم واجب بود.
حضرت آیت الله العظمى نجابت در شرح کلمات بابا طاهر مىفرماید :
«اگر خداى تعالى را واقعآ دوست مىدارى، باید کلام خدا را هم دوست بدارى و حداقل روزى یک جزء یا مقدارى از قرآن را بخوانى. تو که خدا را دوست مىدارى، از جمله چیزهایى که خدا دوست مىدارد، نافله شب است؛ پس نافله را تا آنجا که مىتوانى ترک نکن! حداقل چند رکعت از آن را بخوان که ترک نشود.»
البتّه باید متوجّه بود که نماز شب خواندن به معناى معراج رفتن نیست. کسى که واقعآ طالب خداست، باید خود را کوچکتر از همه بداند، نه آن که باد کند و خود را بالا ببیند.
سینه وقتى باز مىشود که آلودگى در آن نباشد؛ کسى که پر از بخل و حسد و کینه و کبر و دیگر صفات ناپسند است، کجا مىتواند شرح صدر پیدا کند؟ ابتدا باید این صفات را زائل کرد و خدا براى شخص طالب این کار را مىکند؛ اگر تنها باشد، آن قدر بلا بر سرش مىآورد که از کثافات پاک شود و اگر هم استادى داشته باشد، استاد کمکش مىکند.
وقتى سینه باز مىشود و شرح صدر نصیب مىگردد، آمادگى دریافت نور خداى تعالى و نور پیامبر، ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاى خدا حاصل مىشود. این آمادگى هرگز با وجود آلودگىهاى شرک و صفات بد به دست نمىآید. آن که کبر دارد، کجا زیر بار اولیاى خدا مىرود؟ کجا حاضر است بگوید من هیچ کارهام و خدا همه کاره است؟
آیت الله العظمى نجابت مىگفتند: روزى آیت الله انصارى براى دوستان صحبت از توحید مىکردند و این که خداى تعالى واجب الوجود است و همه، وجودشان از او است. هر کس صاحب علم الیقین شده و در راه کسب عین الیقین و حق الیقین است، مىداند که فقط خدا فعّال است و همه چیز از او است؛ یعنى هر صفت خوبى از خداست؛ قدرت فقط از خداست و… در این میان کسى وارد شد و گفت: «پس من چه؟ من چکارهام؟»
کسى که دم از «من» مىزند، هنوز «شرح صدر للاسلام» نصیبش نشده؛ تسلیم نگشته است. اسلام یعنى تسلیم خدا شدن، مثل مرده زیر دست غسّال؛ یعنى هر چه از جانب خدا آمد، بپذیرد و دم نزند.
امام باقر علیه السلام به جابر فرمود: «بدان که تو ولى ما نمىشوى مگر زمانى که اگر تمام مردم شهر بگویند مرد بدى هستى، ناراحت نشوى و اگر همه بگویند مرد خوبى هستى، دلخوش نگردى، ولى خود را به کتاب خدا عرضه نمایى.»
آیت الله انصارى، آیت الله العظمى نجابت، آیت الله قاضى و شهید آیت الله دستغیب واقعآ همین طور بودند. آیت الله العظمى نجابت یک مجتهد عادل و فقیه کامل بود و در مظانّ مرجعیت قرار داشت، امّا پیش از انقلاب، چون مطالب عرفانى مىگفت و برخى نمىدانستند که معرفت خدا با درویشى و صوفى گرى فرق مىکند، اعتنایش نمىکردند؛ با این همه براى ایشان فرقى نمىکرد که کسى تحویلش بگیرد یا نگیرد. پولى هم نداشت. بعد هم که انقلاب پیروز شد و آن اوایل عدهاى رو به ایشان آوردند، باز برایش فرقى نمىکرد و در هر دو حال یک جور بود.
شهید آیت الله دستغیب هم از برکت همراهى آیت الله انصارى و آیت الله العظمى نجابت هیچ اعتنایى نداشت که کسى پاى منبرش بیاید یا نیاید.
کسى که طالب هدایت باشد، خدا او را به جایى مىرساند که همهى دنیا و مافیها برایش هیچ مىشود. همان طور که مولا على علیه السلام مىفرماید :
«لألْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ»
«آن گاه مىدیدید که ارزش دنیاى شما نزد من از آب دماغ بز سرماخوردهاى کمتر است.»
همهى معصومین و اولیاى خدا همین طور بودند.
وَ مَنْ یُرِدْ أنْ یُضِلَّهُ؛ هر کس طالب گمراهى و فرو رفتن در دنیا و مادیات است، خداوند به حساب خواستش، به او او عطا مىکند. در این میان فرقى نمىکند عمامه بر سرش باشد یا نباشد؛ نماز بخواند یا نخواند؛ جلودار باشد یا نباشد.
ممکن است کسى نماز بخواند و روزه بگیرد، امّا براى دنیا، نه براى خداى تعالى. براى شناختن چنین افرادى، همان طور که قبلا گفته شد، ابتدا باید حق را شناخت و بعد، اهل حق را تشخیص داد. حق، قرآن و سنّت است. قرآن مىفرماید :
(قَدْ أفْلَحَ الْمُوْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاهِ فاعِلُونَ وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ )
«مؤمنان رستگار شدند؛ همان کسانى که در نماز خود فروتنند و از سخن بیهوده روى گردانند و زکات دهندهاند و مراقب شهوت خویش هستند.»
این صفات حق است و مىتوان به وسیلهى آنها، افراد را شناخت. باید دید هر کس چقدر از دنیا دور است و چقدر ملاحظهى عدالت مىکند. کسى هم که از دل صاف برخوردار است، به دلش رجوع کند.
یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقآ حَرَجآ؛ به کسى که در اثر گناه، سینهاش تنگ شده، هر چه بگویى: انسان با مرگ نابود نمىشود؛ این بدن سایه و عکس روح و نفس است و باید خاک شود، چیزى نمىفهمد؛ درواقع نمىخواهد بفهمد. هر چه بگویى: خدایى که خالق اولین و آخرین است، همراه تو نیز هست، نمىفمهد. چون دلش بسته است. امام صادق علیه السلام انگشتان دو دستش را در هم فرو کرد و فرمود : «این گونه است.»
کَأنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ؛ وقتى مطالب حق را به چنین کسى مىگویى، چون نمىفهمد، آن قدر برایش سخت است که گویى مىخواهد از آسمان بالا رود.
کَذلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یُوْمِنُونَ؛ خداوند، این گونه پلیدى را بر کسانى که ایمان نمىآورند مقرر مىفرماید. این اثر نبودن ایمان است؛ به همین دلیل سرتاپاى این افراد آلودگى است و وقتى هم مىمیرند، با همین کثافاتى که خود براى خویش ساختهاند، محشور مىشوند؛ مثل کناسى که با بوى گند خو گرفته و از عطر و بوى خوش فرار مىکند. البتّه این یک شغل است، ولى از نظر معنوى، شخص بىایمان این گونه است.
کسى که اسیر دنیا و تعلقات دنیاست، دیگر نمىتواند بفهمد نور خدا چیست؛ فهم توحیدى یعنى چه؟ هر چقدر هم برایش توضیح دهى، نمىفهمد. چه بسا درس هم بخواند، ولى چیزى ملتفت نمىشود.
معمولا کسانى که نزد آیت الله العظمى نجابت مىآمدند، همین که سخنان ایشان را مىشنیدند، از درون باز مىشدند و مىشکفتند. بعضى هم مىآمدند و مىرفتند و مىگفتند: ایشان یک آدم عادى است. خود آیت الله العظمى نجابت متوجّه این حالت افراد بودند.
روزى شخصى خدمت ایشان رسید و با آن که درس زیادى هم خوانده بود، چیزى ملتفت نبود. از مرحوم آقا پرسید: حالتان چطور است؟ ایشان فرمودند: حالمان خوب است؛ صبح مىخوریم تا ظهر. ظهر مىخوریم تا شب و شب هم مىخوریم و مىخوابیم.
رفقا گفتند: چرا این طور به او جواب دادید؟ فرمود: چه بگویم برایش؟ او عمرى براى دنیا درس خوانده است.
او هم گفته بود: آیت الله نجابت یک آدم قشرى است.
بنابراین کسى مىتواند خود و دیگران را بشناسد که در پى خداى تعالى باشد. ابتدا باید طالب خدا بود تا بتوان هادیان الهى و اساتید معنوى را شناخت.
«اَللَّهُمَّ عَرِّفنی نَفسَکَ فَاِنَّکَ اِن لَمتُعَرِّفنی نَفسَک لَم أعرِفْ نَبِیَّکَ، اَللَّهُمَّ عَرِّفنی رَسولَک فَاِنَّکَ اِن لَمتُعَرِّفنی رَسولَکَ لَمأعرِفْ حُجَّتَکَ، اَللَّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَک فَاِنَّک اِن لَمتُعَرِّفنی حُجَّتَک ضَلَلتُ عَن دِینی»
«خداوندا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانى، پیامبرت را نمىشناسم. خداوندا رسولت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانى، حجّت و نمایندهى تو را نخواهم شناخت. خداوندا حجّت خود را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانى، از دینم گمراه مىشوم.»