تفسیر سوره انعام

سوره انعام آیه ۲۸ و ۲۹ | جلسه ۱۸

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره انعام آیه  ۲۸ و ۲۹ | چهارشنبه ۱۳۹۲/۱۱/۳۰ | جلسه ۱۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام

 

متن جلسه

 

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ

بلکه آنچه پیش از این پنهان مى‌کردند، برایشان آشکار شد و اگر باز گردند، به همان چیزهایى که از آن نهى شده بودند، باز مى‌گردند و آنان دروغگویند.(28)

 

وَ قالُوا اِنْ هِیَ اِلّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ

و گفتند: جز همین زندگى ما در این دنیا، چیز دیگرى نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد.(29)

 

خداوند در آیه قبل فرمود: هنگامى که کفّار و مشرکین در برابر آتش قرار مى‌گیرند، مى‌گویند : «اى کاش ما را به دنیا باز مى‌گرداندند تا فرصتى مى‌یافتیم و آیات پروردگار را تکذیب نمى‌کردیم و در زمره‌ى مؤمنین درمى‌آمدیم، امّا خداوند مى‌فرماید: آنها دروغ مى‌گویند؛ اگر به دنیا بازگردند، به کفر و شرک خویش باز مى‌گردند و ایمان نمى‌آورند.

در سوره مؤمنون نیز مى‌فرماید :

(حَتّى اِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلّی أعْمَلُ صالِحآ فیما تَرَکْتُ کَلّا اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)[1]

«زمانى که مرگ یکى از کافران فرا رسد، گوید: پروردگارا مرا باز گردان * شاید در آنچه وانهاده‌ام کار نیکى انجام دهم. هرگز چنین نشود. این سخنى است که او همى گوید و پشت سر آنان برزخى است، تا روزى که برانگیخته شوند.»

بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ؛ چیزى که مشرکین و کفّار و گناهکاران و دشمنان اهل بیت پنهان مى‌کردند و در عالم برزخ برایشان آشکار مى‌شود، در یک کلام «حق» است. در واقع آنان از نظر اعتقادات، اعمال و صفات در مسیر باطل بودند؛ در اعتقادات؛ یا منکر خدا بودند، یا پیامبر و یا ائمه اطهار علیهم السلام. در اعمال؛ اعتنایى به واجبات و محرمات نداشته، هر چه میلشان بود انجام مى‌دادند. حتّى شاید به ظاهر مسلمان بودند، امّا اهل نماز و روزه و حج و جهاد نبودند. از نظر صفات و خلقیات هم در صدد پاک کردن صفات ناپسند خود نبودند.

بسیار پیش مى‌آمد که دانشمندان طبیعى مذهب با امام صادق علیه السلام به بحث و گفتگو مى‌نشستند و هر بار محکوم و مغلوب مى‌شدند، امّا فقط بعضى ایمان مى‌آوردند و بعضى دیگر با وجود مشاهده نور فروزان امام، ایمان نمى‌آوردند. «ابن ابى العوجاء» یکى از کسانى بود که بسیار با امام صادق علیه السلام مناظره کرد، امّا هرگز تسلیم حق نشد و به حال کفر مرد.

این افراد همیشه بوده‌اند. مى‌گویند: «اگر خدا وجود دارد، پس کجاست و چرا او را نمى‌بینیم؟»

باید به آنها گفت: چیزهاى بسیارى در این عالم وجود دارند که دیده نمى‌شوند؛ مثل الکتریسیته، هوا، باد و امواج رادیویى. با این وجود هیچ کس منکر آنها نیست. چیزهایى مثل وجود، روح و علم هم قابل مشاهده نیستند، ولى قابل انکار هم نیستند. در همه‌ى این موارد، از اثر پى به وجود مؤثر مى‌برند.

بارها از خلیفه‌هاى غاصب اموى و عباسى شنیده شد که اعتراف کردند خلافت و حکومت حقّ اهل بیت پیامبر است و جز ایشان کسى شایسته‌ى این مقام نیست، امّا هیچ کدامشان به صورت عملى حق را ظاهر نکردند و همه، آن را پوشاندند.

اشخاص گناهکار هم گاه به آلودگى خود اعتراف مى‌کنند، ولى حاضر نیستند دست بردارند و توبه کنند، یا اگر کردند، باز آن را انجام مى‌دهند و توبه‌ى خود را مى‌شکنند. این دست برنداشتن از گناه، پنهان کردن حقّى است که آن را فهمیده‌اند.

در خلقیات و صفات هم همین طور است. بعضى افراد مى‌دانند که متکبّر یا حسود یا کینه‌توز یا بخیل هستند، ولى هیچ تلاشى براى از بین بردن این صفات نمى‌کنند و اگر هم کسى در این باره انتقاد یا نهى از منکرشان کند، انکار مى‌کنند و زیر بار نمى‌روند.

این پنهان کارى‌ها و زیربار نرفتن‌ها، در همین دنیا امکان‌پذیر است و چون مرگ فرا رسید و به عالم برزخ منتقل شدند، دیگر راه گریزى ندارند و همه چیز مانند روز روشن مى‌شود.

وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ؛ امّا به راستى اگر این افراد فرصتى دوباره بیابند و به دنیا بازگردند، آیا خود را اصلاح مى‌کنند؟ خیر! زیرا وقتى چیزى با روح انسان عجین و در نفسش ملکه شد، دیگر به راحتى ترک نمى‌شود و نیاز به لطف خاص خداوند دارد.

امّا آنان که توبه مى‌کنند و باز مى‌گردند چطور؟ اگر کسى عزم خود را جزم کند و واقعآ خواهان تغییر باشد، خداوند یارى‌اش مى‌کند، امّا گاهى بنا به دلایلى لطف خاص خداوند شامل بعضى کسانى که این عزم و خواست را ندارند هم مى‌شود و آنان موفق به توبه و بازگشت مى‌شوند.

جوان گناهکارى که از انجام هیچ گناهى فروگذار نبود، ناگهان یک روز تصمیم گرفت به جبهه برود. وقتى علّت را پرسیدند، گفت: من هم وظیفه‌اى در مقابل کشور و دینم دارم و مى‌خواهم آن را ادا کنم؛ رفت و چندى بعد شهید شد.

گاهى اوقات هم بعضى جوانان اسیر شهواتى مى‌شوند یا یک عشق مجازى دل و عقل و دینشان را مى‌رباید؛ دوست دارند خود را آزاد کنند، اما نمى‌توانند. اینجا هم باید لطف خاص خداوند شامل حال انسان شود. باید دانست که همه‌ى زیبایى‌هاى این عالم، جلوه‌ى کوچکى از جمال خداى تعالى است؛ پس باید همه‌ى عشق و محبّت خود را متوجّه او کرد و از محبّت‌هاى جزئى و خیالى بیرون رست!

وَ اِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ؛ دروغ، گاهى به زبان است و گاهى به عمل؛ دروغ زبانى همان است که بر زبان مى‌آید. دروغ عملى آن است که شخص وظیفه‌ى خود را در مورد عقاید و اعمالش، انجام ندهد و ادّعاى دیندارى کند. بدتر از آن، این که انسان چیزهاى خوب بر زبان آورد و باطنش از آنها خالى و بلکه در جهت عکس باشد. این خصوصیت عالمان بى‌عمل است، که به تعبیر رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله، اهل دوزخ از بوى گند آنان ملول مى‌شوند.[2]

سخنى که از دل بیرون نمى‌آید، بر دل نمى‌نشیند و مى‌لغزد و تأثیر نمى‌گذارد. اساتید ما؛ حضرت آیت الله العظمى نجابت، آیت الله انصارى و شهید آیت الله دستغیب، همگى از کسانى بودند که سخنشان از دل بر مى‌آمد و بر دل مى‌نشست. بسیار بودند کسانى که در مسجد جامع عتیق پاى سخنان شهید آیت الله دستغیب مى‌نشستند و متحول مى‌شدند. به یاد دارم جوانى را که تازه توبه کرده بود، بعد از نمازهاى عصر پشت یکى از ستون‌هاى مسجد مى‌ایستاد و زار زار گریه مى‌کرد. این اثر کلام نافذ آن شهید بزرگوار بود.

سؤال: آیا ممکن است کسى اهل نماز و روزه و عبادت باشد، ولى بى‌دین از دنیا برود و یا با کفّار و مشرکین باشد؟

پاسخ: آرى. کسانى که نماز و روزه و عباداتشان براى دنیا و رسیدن به مقام و ثروت باشد، در عالم برزخ بهره‌اى از ایمان و عبادات خود ندارند؛ مثل کسانى که سال‌ها پشت سر رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله پنج وقت نماز مى‌خواندند و با ایشان حج به جا مى‌آوردند و در جهاد شرکت مى‌کردند، امّا با مولا على علیه السلام دشمن بودند و پس از پیامبر، ایشان را کنار گذاشتند. این نشانه‌ى کسى است که همه چیز، حتّى ایمان و عبادت و خدا را براى پیش انداختن خود و ظاهر کردن خودیتش مى‌خواند.

در تاریخ است که عبد الملک ابن مروان پیوسته معتکف مسجد بود و عبادت مى‌کرد. روزى در حال تلاوت قرآن بود که خبر دادند خلیفه شده است. قرآن را کنارى گذاشت و گفت :

(هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ)[3]

«اینک زمان جدایى من با تو است.»

مدّتى بعد حال خود را به قرآن عرضه کرد، قرآن را باز نمود و با آیات عذاب مواجه شد. خطاب به قرآن گفت: آیا مرا مى‌ترسانى؟ پس کتاب خدا را در مقابل خود گذاشت و آن را هدف تیر قرار داد.

او کسى بود که خود را امیرالمؤمنین و خلیفه‌ى پیامبر مى‌دانست و امام جمعه و جماعت بود.

همه‌ى ما باید پناه به خدا ببریم و همواره خود را به او بسپاریم و از او براى ماندن در مسیر اخلاص، یارى بخواهیم. اگر نیمه‌هاى شب از خواب برخواستید، وضویى بگیرید؛ استغفارى کنید و در همان دل شب و تنهایى، با خداى خود نجوا کنید و از او عاقبت به خیرى و خلاصى از صفات ناپسند و کسب صفات نیکو بخواهید. از او بخواهید که به حال خود رها نشوید و بتوانید نفس و شیطان را که دشمن‌ترین دشمنان انسانند، بشناسید.

کسى شیطان را در خواب دید و به او گفت: ما دیگر پیر شده‌ایم، بیا و دست از سر ما بردار! شیطان او را به لبه‌ى پرتگاهى برد و گفت: اینجا را ببین! اگر بر تو مسلط شوم، از همین جا به پایین مى‌اندازمت. من دست بردار نیستم.

نفس هم دشمن خطرناکى است. نفس هر کس دوست مى‌دارد دیگران را به سوى خود بکشاند و خود را نشان دهد. براى مقابله با شیطان و نفس باید پیوسته به خدا پناه برد و هر روز و هر ساعت به یاد مرگ بود.

وَ قالُوا اِنْ هِیَ اِلّا حَیاتُنَا الدُّنْیا؛ خداى تعالى دنیا را از همه چیز پست‌تر مى‌داند و به فرموده‌ى رسول خدا صلّى الله‌علیه وآله، جیفه‌ى مردار است و طالب آن سگ است. کسانى که محبّت دنیا و مظاهر آن؛ یعنى مال و مقام و شهوتش را در دل دارند و دوستى آن در تمام سلول‌هاى بدنشان فرو رفته است، کارى به خدا ندارند و همه‌ى لذّت را در به دست آوردن آن مى‌دانند. از این رو وقتى چیزى از دنیا نصیبشان مى‌شود، خوشحال مى‌شوند و وقتى اطرافیان احترامشان مى‌گذارند، از شادى در پوست خود نمى‌گنجند.

همیشه میان افراد دنیابین و مؤمنین، جدایى و اختلاف بوده است و همواره اهل دنیا، متّقین را دیوانه و کم‌خرد مى‌دانستند و مسخره‌شان مى‌کردند. همه‌ى پیامبران خدا با کسانى سر و کار داشتند که به خاطر زندگى دنیا، دانسته حق را انکار مى‌کردند.

حضرت آیت الله العظمى نجابت مى‌فرمود: «کسانى که خدا توجّه توحیدى به آنها داده و متوجّه  خطر شیطان و نفس بودند، از مردم فرار مى‌کردند.»

این براى آن نیست که به مردم بى‌اعتنایى کنند، بر عکس، آنها متوجّه همراهى خدا با انسان‌ها بودند و جنبه‌ى الهى افراد را مى‌دیدند، ولى از نفس خودشان مى‌ترسیدند و از شرّ نفس مى‌گریختند.

وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ؛ اهل دنیا گمان مى‌کنند چون مؤمنین دستشان به مال و مقام دنیا نمى‌رسد، آن را بد مى‌شمارند، امّا هرگز لذّتى را که آنان از انس پروردگار و دورى از غیر خدا مى‌برند، نمى‌فهمند. بیهوده نبود که علماى بزرگ ما در اوج فقر، به کمترین بهره‌ى دنیا اکتفا مى‌کردند و دست از درس و مطالعه بر نمى‌داشتند و لذّت آن را با هیچ چیز عوض نمى‌کردند.

اگر حقیر براى آزادى آقایان کروبى و موسوى و زندانیان سیاسى دعا مى‌کنم، یا نصیحتى مى‌کنم، براى این است که محبوبیت بزرگان و مسؤلین بیشتر شود، اگر ایشان آزاد شوند، وحدت بیشتر مى‌شود و از همه نظر بهتر است، حتّى اگر ابتدا کسى هم حرفى بزند، وقتى بزرگوارى و گذشت ببیند، ساکت مى‌شود.

اگر انسان بتواند روى بعضى خواسته‌هایش پا بگذارد، کار مهمى کرده است. حقیر هر چه مى‌گویم، عمل به تکلیف است و مى‌دانم که این تقاضاى بیشتر مردم است؛ همچنان که در انتخابات ریاست جمهورى هم آن را نشان دادند و با شعار «یا حسین میر حسین» شرکت کردند. باید به این خواست عمومى با بزرگوارى پاسخ داد! مردم ما اخلاق خوب را از هر کس ظاهر شود، دوست مى‌دارند.

 



[1] ـ مؤمنون، 99 و 100.

[2] ـ خصال، 1، 51.

[3] ـ کهف، 78.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است